گلوله از فاصله ۳ الي ۵ سانتيمتري شليك شده است
مرگ مرموز يك سرباز در اشنويه
ديوار پاسگاهي كه حسين در آنجا كشته شده است، در ميان ده قرار دارد و محل به قتل رسيدن حسين مشرف به تمام آبادي است و در آن ساعت معلوم نيست كه چطور كسي متوجه قتل حسين نشده است
|
|
حسين حيدري گودرزي يك هفته پيش از كشته شدن. اين آخرين عكسي است كه از او به يادگار مانده است.
حسين حيدري گودرزي آن روز غروب مثل تمام غروب هاي دوران خدمت نظام وظيفه اش سركشيك ايستاده بود و زمان را رژه مي رفت، بي آنكه بداند تا چند دقيقه ديگر كشته خواهد شد. جايي كه پاسگاه محل خدمت حسين حيدري گودرزي بود را خيلي ها نمي شناختند، حتي مادر و پدرش. براي همين وقتي اولين بار به مادرش گفت كه به «اشنويه» اعزام شده است، او نمي دانست كه دل مادرش با شنيدن نام اشنويه فروريخته و اصلا از اين حقيقت كه حس مادرانه زن ها خيلي چيزها را زودتر مي فهمد خبر نداشت و هيچ وقت هم باخبر نشد.
روي خبري كه برايت فرستاده اند نوشته شده است «حسين حيدري گودرزي» متولد دهم آذرسال ۱۳۶۳، صادره از بروجرد. تاريخ اعزام به پاسگاه نيروي انتظامي روستاي «بيم زرتي» از توابع شهرستان اشنويه؛ ۲۵ ارديبهشت۱۳۸۳ . نامبرده در تاريخ ۱۲ خرداد ۱۳۸۳ مقارن ساعت ۵۵:۲۰ دقيقه در حين نگهباني در پاسگاه فوق الذكر مورد اصابت گلوله قرار گرفت.» و اصلا ننوشته بود كه درست در همان ساعت ۵۵:۲۰ دقيقه بعدازظهر چيزي در دل مادرش فرو ريخت و آشوبي سرتاسر وجود او را فرا گرفت. پدرحسين مي گويد: «وقتي كه خبر را به ما دادند من به اتفاق چند نفر از اقوام بلافاصله به طرف اشنويه به راه افتاديم و ما را به دهي بردند كه او در آنجا خدمت مي كرد...» كلماتش را مي خورد و از حرف زدن متنفر است. ناگهان مي گويد: «براي چي بايد توضيح بدهم؟ مگر دوباره حسين زنده مي شود؟» جوابي براي اين سوال در آستين هيچ خبرنگاري نيست و تنها سكوت است كه مي تواند او را راضي به ادامه دادن به حرف هايش كند. «ما را به جايي بردند كه حسين كشته شده بود.» رئيس پاسگاه گفت: «ديروز حوالي ساعت ۵۵ :۲۰دقيقه بعدازظهر صداي شليك يك گلوله را شنيديم و باتمام پرسنل مستقر در پاسگاه به بيرون آمديم و حسين را در حالي كه غرق در خون بود ديديم و او را به نزديك ترين بيمارستان برديم و او درهمان بيمارستان تمام كرد.»
نمي دانم اشنويه رفته اي يا نه، اما از اشنويه تا اولين بيمارستان لااقل يك ساعت راه است و همين يك ساعت بلاي جان حسين شد و حسين در همان بيمارستان تمام كرد. گزارش پزشكي قانوني درباره مرگ حسين مي گويد: «گلوله به حسين از فاصله ۳ الي ۵ سانتيمتري شقيقه اش شليك شده است» و ديگر هيچ. همين چند جمله خشك و بي حوصله، تمام واقعيت موجود در دستان قانون است كه آنها را در اختيار پدر و مادر حسين قرار داده است و خانواده حسين گيج و مبهوت حادثه، جنازه پسرشان را تحويل مي گيرند و او را براي خاكسپاري به محل تولد حسين بر مي گردانند. با ديدن جنازه فرزند، مادر حسين در جا سكته مغزي مي كند و روانه بيمارستان مي شود.
پس از مراسم خاكسپاري وشب هفت، خانواده حسين دوباره به اشنويه بر مي گردند تا حقيقت چگونگي و علت مرگ فرزندشان را كشف كنند. بازگشت آنها به اشنويه همزمان مي شود با تعويض فرمانده پاسگاه محل خدمت حسين و همين مساله ترديد و شك آنها را نسبت به وجود ارتباط قتل فرزندشان و اين جابه جايي بيشتر مي كند. «ما به دادسراي قضايي اشنويه رفتيم و از فرمانده پاسگاه شكايت كرديم، اما آنجا به ما گفتند چه عمدي و چه سهوي پسر شما به قتل رسيده باشد، چيزي به شما تعلق نمي گيرد .... ما براي روشن شدن چگونگي ريختن خون پسرمان به آنجا رفته بوديم و با اين جواب هاي سربالا روبه رو شديم.»
ماجراي قتل اين جوان ۲۰ ساله وقتي بيشتر مبهم مي شود كه رئيس جديد پاسگاه، علت مرگ وي را خودكشي دانسته و به خانواده حسين مي گويد: «پسر شما خودش را با شليك گلوله به مغز خود كشته است.» اين فرض گرچه قابل رد نيست، چه به هر حال بنا به گزارش پزشكي قانوني، شليك گلوله از فاصله ۳ تا ۵ سانتي متري به گيجگاه حسين رخ داده است، اما آيا حسين براي كشتن خودش انگيزه اي داشته؟
پدر او مي گويد: «كسي كه ۲ ماه در سال روزه مي گيرد و نماز و فرايض و واجباتش را ترك نمي كند، چطور دست به خودكشي مي زند؟» اين در حالي است كه حسين در تمام طول تحصيلش در دبيرستان، يكي از ورزشكاران نمونه مدرسه و منطقه تحصيلش بوده است و حتي به مقام قهرماني در استان لرستان هم نايل شده است و چندين لوح تقدير از فدراسيون هاي ورزشي دريافت كرده و بنا به گفته اطرافيان، پسري سرحال و شاداب بوده است.
خانواده حسين حالا با گرفتن وكيل سعي در كشف واقعيت دارند. مادر حسين در اينباره مي گويد: «اين تقاضاي بزرگي نيست كه يك مادر بداند وقتي پسرش را براي خدمت سربازي روانه مرزها ومناطق دورافتاده مي كنند، چطور گلوله خورده است؟ من بايد پسري را كه ۲۰ سال تمام با خون دل و آيات قرآن بزرگ كرده ام در حالي به خاك بسپارم كه نمي دانم علت كشته شدن او چيست و در جواب سوال من آيا درست است كه بگويند خودكشي كرده است؟ من تا حقيقت ماجراي مرگ فرزندم آشكار نشود و تا نفهمم پسرم چطور و چگونه كنار ديوار پاسگاه به قتل رسيده، از تلاش خودم دست بر نخواهم داشت.»
ديوار پاسگاهي كه حسين در آنجا كشته شده است، در ميان ده قرار دارد و محل به قتل رسيدن حسين مشرف به تمام آبادي است و در آن ساعت معلوم نيست كه چطور كسي متوجه قتل حسين نشده است. بنا به گفته مادر حسين خون فرزندش زير پنجره اي ريخته شده كه اتاق كار فرمانده پاسگاه بوده است...
آخرين غروب زندگي حسين، آغاز يك ماجراي سخت و دشوار است براي خانواده اش. پدر حسين مي گويد: «آنها حتي حاضر به دادن آمبولانس براي انتقال جسد پسرم نبودند و وقتي كار بالا گرفت به آنها گفتم اگر آمبولانس ندهيد، جنازه را همين جا مي گذاريم و خبر آمبولانس ندادنتان را به همه مي گوييم »كه در نهايت به آنها آمبولانسي مي دهند تا بتوانند جنازه را به بروجرد برگردانند. تحقيقات و تلاش اين خانواده براي كشف واقعيت علت مرگ فرزندشان همچنان ادامه دارد.
|