شنبه ۶ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۱۹
اقتصاد قورباغه اي و احياي گردشگري
010404.jpg
فرهاد فرجاد
ميلتون فري واتر، شهري است در شمال شرقي استان ارگن در ايالت فنيكس كه اين روزها سخت در تلاش براي احياي صنعت گردشگري و جذب توريست ها است، بلكه به ياري اقتصاد رو به زوال منطقه بشتابند و شهر را از ركود و خمودگي برهانند.
شهر سال ها خود را پشت شعارهاي رنگارنگ و البته بي مايه اي چون «سرزمين نخودشيرين»، «پايتخت سيب» و «سراي ارزاني ها» پنهان كرده و بيهوده به انتظار سودآوري از رهاورد شعار نشسته بود، غافل از اينكه برافراشتن چند پرچم و پلاكارد در خيابان هاي اصلي، هرگز پاي توريست ها را به منطقه باز نمي كند يا باعث نمي شود گردشگر دست در جيبش كند. جدا از اين، مگر يك دوجين سيب در ارگن چقدر مي ارزد؟ بيشتر از ۱۰ سنت؟ واشنگتن، ايالت همسايه ارگن، به مراتب شهرتي بيش از سيب و نخود دارد. فراموش نكنيد باغ هاي ميوه ارگن نيز حاصلخيزي پيشين خود را از دست داده اند. بله، البته كه ارگن يكي از ارزان ترين نرخ هاي برق مصرفي شهري را دارد، ولي مگر خواندن قبض يا كنتور براي گردشگران جالب است؟
اينجا است كه قورباغه ها سر بر مي آورند. ميلتون فري واتر از چندي پيش با اختيار كردن استراتژي آمريكاي متحد، تصميم به احياي خود گرفت و خواست نام جديدي اتخاذ كند.
خب، در نهايت نگاه ها روي قورباغه و وزغ متمركز شد. چرا كه نه؟ شهر اينك عنوان هاي جديدي مثل «سرزمين قورباغه هاي گلي» ، يا «زيستگاه شگفت آور وزغ ها» يافته است.
دلفين پالمر، مدير شوراي شهر ۶ هزار و ۵۰۰ نفري ميلتون فري واتر مي گويد: نمي توانستيم شهر را بفروشيم. ما اينجا مانند تمام شهرهاي ديگر با مسايل و مشكلات مختلفي روبه رو هستيم. خب، اگر دست روي دست بگذاريم و تكان نخوريم، در نهايت مجبور خواهيم بود شهر را به چوب حراج بگذاريم. درست مانند خانواده بحران زده اي كه اثاث منزل خود را به سمساري مي فروشند تا نان تهيه كنند. بنابراين تصميم گرفتيم اينبار، شيوه متفاوتي را بيازماييم.
قورباغه گرايي(!) تصميمي بود كه اواخر سال قبل، در پي نشست هاي پرشمار شوراي شهر گرفته شد. در اين ميان، برپايي جشنواره هاي گوناگون با محوريت قورباغه، مثل «هنر قورباغه اي» تي شرت هايي با طرح وزغ و قورباغه و چاپ طرح قورباغه روي اسكيت ها در پارك اسكيت سواري شهر مورد موافقت همه مردم شهر قرار گرفت.
اين روزها شمايل سبز اين موجودات لزج همه جا يافت مي شود .روي ليوان كافه ها، بشقاب ها، نوشابه ها، عصاي پيرمردها، همه جا. مردم اكنون اميدوارند با سمبل و پرچم جديد شهر، پاي گردشگران به منطقه باز شود.
خانم پالمر، چندي پيش در نامه اي كه به منازل تك تك شهروندان ارسال كرد، چنين نوشت: «اينك بر سر دو راهي قرار گرفته ايم مي توانيم پيش رويم و با بينش جديد ومتفاوت ، اقتصادمان را جان دوباره بخشيم،  نيز مي توانيم بازگرديم، در ها را دوباره ببنديم و پشت درهاي بسته بگوييم سزاوار اين وضع نيستيم. بالاخره يك نفر بايد كاري بكند ولي فراموش نكنيد كه شانس، هم اينك پيش روي شما است.»
ايده« نامگذاري شهري» البته نوعي پديده جديد و شگفت آور نيست. پيش از اين در دهه ۹۰ كشورهايي مثل لهستان و كرواسي نيز چنين تجربه اي را كسب كردند. در اين پديده مديريتي كه بيشتر به دنبال بروز ضعف و كاستي در اقتصاد شهري شكل مي گيرد، انتخاب سمبل يا نشانه براي شهر از اهميت و ظرافت خاصي برخوردار است. شما بايد به دنبال نام، نشان يا حتي محصول جديدي بگرديد كه پيش از اين هيچ كس برنگزيده و به عبارت ديگر، سمبل جديد بايد كاملا مختص خود شما باشد. درست مانند نام تجاري يك توليد كننده لوازم خانگي يا لوگوي ويژه شركت كه بايد طراحي شود. بسياري از شهرهاي آمريكا امروز براي خود نام و نشان دارند.
ارگن در فنيكس، عنوان «فنيكس ديگر» را برگزيده، كانوت در اوهايو، شعار «تيزترين گوشه اوهايو» را انتخاب كرده و شهر داوكريك در كلورادو، خود را پايتخت لوبيايي جهان ناميده است.
تمام اين شهرها حتي مشاوران حرفه اي تبليغات و بازاريابي را به استخدام در مي آورند تا نام و عنوان آنها را به همگان معرفي كنند. ترفندهاي تبليغاتي، بدون شك در اشاعه نام وسمبل شهر موثرترين ابزار است. اين انديشه آنقدر اهميت دارد كه شهر كوچكي مثل ميلتون فري واتر، ۸۰۰/۲ ميليون دلار از ۲۲ ميليون دلار بودجه سالانه خود را به تبليغات روي عنوان و سمبل جديد اختصاص داده است.

والدين آنها در آتش سوختند
اديب وحداني - بعد از اين كه ويولت و كلاوس و ساني يتيم مي شوند، اداره آنها به گردن كنت اولاف گذاشته مي شود. كنت اولاف يك هنرپيشه است، نبوغي اهريمني دارد و استاد خرابكاري است. او با همه اين توانايي ها و امكانات قصد دارد كه پول بچه يتيم ها را بالا بكشد و هي در جهت رسيدن به اين هدف طرح ريزي مي كند و قصد هم دارد هر كس را كه مانعي بر سر مسيرش در رسيدن به پول سرشار شود از سر راه بردارد ولو عمو وعمه بچه ها باشند يا حتي خود آنها؛ اگر خلاصه درامي كه خوانديد تا الان اشكتان را در نياورد، اضافه مي شود كه پدر و مادر بچه ها در آتش سوزي مهيبي در فيلم مي ميرند، اما بد به دلتان راه ندهيد، چون اولا اسم فيلم «سلسله  اي از اقدامات ناموفق» است و ثانيا هنرپيشه نقش اول آن يك جوان قد بلند با توانايي هاي فراوان در تقليد صدا و چهره است كه ضمنا انعطاف بدني كاملا مناسبي را براي بازي در حالت هاي بدني و موقعيت هاي طنز مختلف دارد و اصلا روبه رويش افرادي مثل مريل استريپ ايستاده اند و كمتر بازيگري وقتي روبه روي يك هنرپيشه جدي مثل استريپ مي ايستد به خودش جرات مي دهد و اصلا توانايي اش را پيدا مي كند كه بد بازي كند و ضمنا اين بازيگر اسمي دارد مثل جيم كري. اميدوارم جمله اول پاراگراف بالا رابا صداي بلند خوانده باشيد تا نفستان به سبك گوينده  هاي آگهي هاي پر جوش و خروش تلويزيوني بريده باشد و حالا با دقت بيشتري حوصله كنيد چند سطر خبر را از جيم كري بخوانيد. جيم كري كه متولد كانادا و از پروپاقرص ترين طرفداران جري لوئيس است هيچ وقت در طول عمرش نتوانسته تا امروز برنده جايزه اسكار شود (البته يك بار براي «مردي روي ماه» نامزد اين جايزه شده است) و بسياري از كارهايش با بي توجهي منتقدان و تماشاگران، برخي از كارهايش مورد انتقاد تماشاگران و توجه منتقدان (مثل شوي ترومن) و برخي ازكارهايش مورد توجه تماشاگران و انتقاد منتقدان و معدودي از فيلم هايي كه بازي كرده هم مورد توجه منتقدان و هم داراي فروش بسيار زيادي بوده است. كري بر خلاف ظاهر هميشه شاد و خندانش در زندگي اش چندان نخنديده و پدري موسيقيدان داشته كه مرتب از وضع متوسط مالي به بدترين وضع مالي سقوط مي كرده و دوره هاي اوج و حضيض را با بردباري و پركاري پشت سر گذاشته است. در فيلم جديد كري كه به كارگرداني لموني اسنيكت ساخته شده است، مريل استريپ و بيلي كونولي همبازي شده اند و از قرار معلوم و با توجه به قصه فيلم كه بسيار سوزناك، پردرد و آزارنده است، مي توان انتظار داشت باز هم جيم كري سراغ شوخي هاي نسبتا بي مزه اش و ادا درآوردن هايي كه مولود سال ها تقليد او از جري لوئيس است برود. موفق باشد!

پايان يك دوره
010410.jpg
تعطيلي نشريه دانستني ها در آغاز سومين دوره انتشار را شايد بتوان به نوعي پاياني بر يك دوره زماني تلقي كرد. دوره اي كه معجوني از همه اتفاقات تلخ و شيرين و همه خاطرات دو نسل را در دل خود داشت. دانستني ها با تولدش در سال ۵۸، به چند لحاظ در زمره نخستين ها گنجيد. نخست، يك زن ۲۴ ساله را در مقام مديرمسوولي داشت كه پيش از آن در تاريخ مطبوعات كشور سابقه نداشت.
علاوه بر آن، نخستين نشريه علمي ايران بود. دانستني ها پرتيراژترين نشريه علمي هم لقب گرفت و از همه جالب تر اين كه نخستين مجله تمام رنگي ايران هم بود. دوران كودكي آنهايي كه حالا در مرز ۳۰ سالگي يا كمي بالاترند با اين جمله گره خورده است، مجله اي تقريبا گرانقيمت كه بالاي صفحه اش اين جمله را مي ديدي: «اولين مجله تمام رنگي دايره المعارف ايران» مجله اي با بخش هاي خواندني مثل عجيب تر از علم، عجيب  ولي واقعي و خيلي چيزهاي ديگر. با عكس هاي بزرگ و چاپ خوب. آن وقت ها دانشمند رقيب دانستني ها بود ولي بسته بندي دانستني ها و شكل ارايه مطالب آن جذاب تر از رقيب به نظر مي آمد و بنابراين غالبا برنده بود. نكته مهم درباره اين نشريه اين بود كه جمع عظيمي از بچه ها و نوجوانان را اهل مطالعه كرد. نكته اي كه از نسل جوان مطالعه گريز امروز يافت مي نشود!
به هر حال توقف سومين دوره انتشار دانستني ها كه استارت اين دوره را با اميدواري و بازگشت به قطع و شكل سابق زده بود، تاسف برانگيز است به خصوص كه مشي اين نشريه بسيار متفاوت است با آنها كه هر روز پيشخوان مربوط به هفته نامه ها و ماهنامه ها را سنگين مي كنند و عكس رفيق جوانشان را با لباس قرمز روي جلد مي آورند. فضاي امروز مطبوعات ايران قابل مطالعه است و كاملا توجه برانگيز. فكر مي كنيد چرا مردم از مقابل كيوسك ها فرار مي كنند؟

مولن روژ
يادگاري هاي استن لورل 
010407.jpg

بخشي از لوازم شخصي و نوشته هايي كه استن لورل براي دوستان و آشنايان خود به يادگار گذاشته، از ۲۴ تا ۲۶ ژوئن(امروز) در نيوكاسل به معرض ديد همگاني گذاشته شد. اين مجموعه يادگاري ها شامل اوراق، دست نوشته ها و عكس هاي خانوادگي اين كمدين فقيد از دوران كودكي و نوجواني وي در اولورستون است؛ زماني كه وي هنوز به شهرت نرسيده و البته زوج هنري چاقش را نيافته بود. مسووليت برگزاري اين نمايش برعهده موسسه آثار كميك  هانتلي جفرسون وودز بود. اين موسسه ارزش آثار به نمايش درآمده را بالغ بر ۵هزار پوند برآورد كرده بود. فقر و تنگدستي، به وضوح از تمام نوشته ها و عكس هاي لورل برمي آيد. آنچه تا پايان عمر وي و رفيق مهربانش - اليور هاردي - نيز دست از گريبانشان برنداشت.
پروژه جديد كوين بيكن 
010401.jpg

حضور كوين بيكن و كالين فرث در اقتباسي از رمان پرفروش را پرت هلمز، «آنجا كه حقيقت هم دروغ مي گويد» قطعي شد. عنوان فيلم، «كسي تو را دوست دارد» است و داستان زن روزنامه نگار جواني را روايت مي كند كه قصد دارد پرده از راز قتل يك دختر در يك نمايش كمدي در هتل بردارد. فيلم، از اوايل ماه آگوست (شهريور) در تورنتو كليد مي خورد. لس آنجلس و لندن نيز در ادامه پذيرا ي اكيپ فيلمسازي «كسي تو را دوست دارد» خواهند بود. با قطعي شدن حضور كالين فرث در اين فيلم سينماروها فقط اميدوارند يك اتفاق رخ ندهد: كالين بخواهد دوباره با لهجه غليظ آمريكايي سخن بگويد.

خبرسازان
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |