مهدي فخيم زاده بازيگري در تئاتر و سينما را پيش از انقلاب آغاز كرد و كارگرداني را پس از انقلاب و با ساخت تعدادي فيلم و مجموعه تلويزيوني، كه از موفق ترين آن ها مي توان به فيلم هاي «خواستگاري»، «مسافران مهتاب» و «همسر» اشاره كرد. در ميان فيلم هاي او هر «ژانر»ي ديده مي شود و هيچ گاه خود را محصور به ژانر خاصي نكرده است. آخرين فيلمش «هم نفس» كه خود نقش اصلي فيلم را برعهده دارد، كنكاشي در حضور شخصيت هاي روان پريش در اجتماع و برخورد ديگران با آنان است.
مجيد صدقي
* ابتدا، از قصه فيلم شروع كنيم. گويا قصه اوليه مدت ها قبل نوشته شده بود، يعني پس از آن كه سريال تاريخي «ولايت عشق» را ساختيد. چه بر سر آن قصه آمد؟
- در قصه اوليه به جاي قهرمان مرد، زن قهرمان اصلي بود و او بود كه وارد خانه مرد مي شد و البته مثل مرد فيلم، او هم با همسر برادرش اختلاف داشت. در واقع من جاي زن و مرد قصه را عوض كردم. به اين دليل كه فكر مي كردم يك قصه تكراري و فاقد جذابيت هاي لازم خواهد شد و به علاوه نمي خواستم خيلي به «ملودرام» نزديك شوم و از آن تم رواني من دور افتد. عنوان ابتدايي فيلمنامه هم «بيگانه» نام داشت. اين فيلمنامه در اختيار آقاي شايسته در هدايت فيلم بود و اتفاقاً خيلي هم از آن خوشش آمد. پس از آن كه كار كارگرداني سريال «خواب و بيدار» را به پايان رساندم به من پيشنهاد كرد كه فيلم را بسازم و من چندين بار فيلمنامه را تغيير دادم تا در پايان به «هم نفس» رسيدم.
* با توجه به مضمون فيلم، تا چه حد در مورد آدم هاي روان پريش شناخت داشتيد. آيا در اين مورد با كساني هم مشورت داشتيد؟
- مسلماً ذهن من در مورد اين آدم ها خالي نبود و لازم بود در اين گونه موارد، آشنايي داشته باشم. من سال ها قبل، در دوران سربازي ام، به عنوان كمك پزشك، چند ماه در يك بيمارستان رواني كار كردم و از همان جا با مقوله روانشناسي آشنا شده و آن قدر جذب اين قضيه شدم كه زماني كه در دانشكده ادبيات درس مي خواندم، تصميم گرفتم روانشناسي بخوانم، اما از بيم آن كه وقت مرا بگيرد و من نتوانم به كار تئاتر و دانشكده دراماتيك برسم، رشته زبان فرانسه را انتخاب كردم كه براي من آسان تر بود. ولي مطالعه روانشناسي با من بود و همچنان هست.
البته من براي نوشتن «هم نفس» با دكتر مجيد صادقي كه پزشك روانشناس است مشورت كردم. ايشان فيلمنامه من را خواند و نظراتي هم داشتند كه به من منتقل كردند. از جمله اين كه روانشناسان معمولاً هيچ گاه از مسايل شخصي خودشان صحبت نمي كنند، ولي من به ايشان گفتم كه اگر اين مسأله در فيلم نباشد هيچ گاه مخاطب نسبت به آن خانم روانشناس سمپاتي نشان نمي دهد و خوشبختانه ايشان پذيرفتند كه در دنياي نمايش، گاهي لازم است در واقعيت ها دست برده شود. به همين دليل در فيلم مي بينيم وقتي خانم دكتر (مريلا زارعي) با بيمارش صحبت مي كند، مي گويد: «معمولاً رسم نيست كه ما راجع به خودمان حرف بزنيم، ولي من حرف مي زنم.»
در كار نمايش، گاهي ضرورت هايي بوجود مي آيد كه ممكن است با واقعيت همخواني نداشته باشد، يعني مجبور شوي واقعيت را كنار بگذاري. البته به شرط آن كه لطمه جدي وارد نكند. چنين مواردي در طرح مسايل تاريخي هم پيش مي آيد.
* در فيلم «ميراث من جنون» كه آن را در اوايل انقلاب ساختيد ،به يك آدم رواني از نوع «پارانويا» پرداخته بوديد، ولي در «هم نفس» به نظر مي رسد تنها نمي خواستيد يك فيلم در ژانر فيلم هاي رواني بسازيد. هدفتان از ساخت اين فيلم چه بود؟
- در «ميراث من جنون» يك شخصيت رواني داشتم و براساس آن قصد داشتم سوسپانس و تعليق را در سينماي ايران تجربه كنم. از اين نوع فيلم ها زياد ساخته شده و معمولاً در سينماي غرب از چنين شخصيت هايي در فيلم هاي جنايي استفاده مي شود.
|
|
آن زمان كه من فيلم مزبور را ساختم، شهريور ۱۳۵۸ بود، يك سالي از انقلاب گذشته بود و شرايط با گذشته فرق كرده بود و براي من كه كارم را از سينماي پيش از انقلاب شروع كرده بودم فرصت مناسبي بود تا ساخت چنين فيلمي را تجربه كنم. فيلم هم در زماني ساخته شد كه خيلي ها دست به ساخت فيلم هاي فرصت طلبانه زده بودند. در همان سال هايي كه فيلم هايي با مضمون ساواك كشي و يا رياكارانه مد شده بود، تصميم به ساخت «ميراث من جنون» گرفتم. در آن فيلم در واقع يك كار نمايشي با يك آدم رواني كردم، اما در «هم نفس» قضيه متفاوت بود. من در اين فيلم اصلاً با «تم» شروع كردم. در اين فيلم قصدم طرح مقوله «انگ زني» و «انگ زدايي» بود و اين كه شايد خودمان وضع مان خراب تر از كسي باشد كه به او انگ مي زنيم. وقتي هدفم مشخص شد براساس همين تم، تلاش كردم تا آن را قدم به قدم در فيلم متبلور سازم و همه چيز و همه كس در خدمت اين تم باشد. البته همه تلاش من اين بود كه به صورت بخشنامه اي نباشد، يعني مخاطب فقط فيلم را ببيند و در پايان از خود بپرسد كه آيا حال من خوب است يا خير؟
* كارنامه هنري تان، شما را فيلمسازي وابسته به سينماي قصه گو نشان مي دهد كه به شخصيت پردازي نيز بسيار اهميت مي دهد، فارغ از آن كه شخصيت ها در فيلم هايتان به خوبي جا بيفتند يا خير. آيا خود را متعهد به اين نوع سينما مي دانيد؟
- فكر مي كنم اگر فيلمي مي خواهد ماندگار بماند تنها از طريق «سينماي قصه گو» به اين مهم دست پيدا خواهد كرد. مي بينيم پس از گذشت سال ها، فيلم هاي بيلي وايلدر، ويليام وايلر، آرتورپن و يا فيلم هاي آلفرد هيچكاك همچنان نمايش داده مي شوند و جذابيت خودشان را حفظ كرده اند. من اصلاً اعتقادي به سينماي مدرن و يا سينماي پست مدرن ندارم.
* با اين ترتيب حتماً اعتقادي هم به تقسيم بندي مخاطبان به «مخاطب عام» و «مخاطب خاص» نداريد؟
- نمي توان منكر شد كه مخاطباني داريم طرفدار فيلم هاي مدرن، ولي من از موقعي كه دست به قلم مي برم و مي خواهم فيلمنامه ام را بنويسم به «مخاطب عام» فكر مي كنم. به همين دليل اصلاً جشنواره از ذهنيت من حذف است. هيچ ارزشي هم براي من ندارد و دريافت جايزه و يا ناكامي از دريافت جايزه در من هيچ تأثيري ندارد. ضمن آن كه تاكنون جوايزي هم از جشنواره ها دريافت كردم ، ولي همانگونه كه گفته شد در من تأثيري نداشته است و هيچ گاه از آن جايزه ها خط مشي نگرفته ام.اين را هم بگويم با آن كه به «مخاطب عام» اهميت مي دهم، اما به هر قيمتي حاضر نيستم ارزش كارم را تا حد بنجل سازي تنزل دهم.
* اين كه خود را در «ژانر» مخصوصي محصور نمي كنيد، چه دليلي دارد؟
- من هميشه دوست داشته ام خطر كنم، به همين دليل هم نمي خواهم خود را اسير يك ژانر تعيين شده كنم. در سينماي آمريكا كه پايه اش بر تخصص و آگاهي است چنين تقسيم بندي وجود ندارد. در كارنامه فيلمسازي ويليام وايلر، فيلم تاريخي «بن هور» را مي بينيد و سپس فيلم هايي مثل «كلكسيونر» و يا «كاري» كه بسيار متفاوت از «بن هور» است. حتي بيلي وايلدر هم كه تخصص اش در طنز موقعيت بوده فيلم «سانست بولوار» را مي سازد و يا هوارد هاكز كه همه نوع فيلم از تاريخي گرفته تا موزيكالي مثل «آقايان موطلايي ها را ترجيح مي دهند» و غيره را ساخته است. بنابراين، فكر مي كنم ما بايد كار نمايش را بلد باشيم. البته كار در زمينه هايي مثل فيلم تاريخي، تخصص هايي لازم دارد. من وقتي براي نخستين بار وارد كار تاريخي شدم خيلي چيزها را نمي دانستم، اما معنايش اين نيست كه تجربه نكنم و مثلاً اگر يك فيلم جنايي ساختم تا آخر عمر بايد در همين «ژانر» كار كنم.
* تصور مي كنيد تاكنون در كدام ژانر بيشتر موفق بوده ايد؟
- اين برمي گردد به سال هاي نوجواني ام كه فيلم هاي وسترن و پليسي را خيلي دوست داشتم، مثل فيلم هاي ادي كنستانتين. من حتي بنجل ترين فيلم هاي پليسي را مي ديدم چه برسد به فيلم هاي خوب پليسي. مثل فيلم هايي كه بازيگران مشهوري چون همفري بوگارت و يا جيمز كاگني در آن بازي مي كردند. به هر حال آن سينما خيلي در من تأثير داشت. شايد به دليل همين تأثيرات بود كه پيشنهاد ساخت سريال پليسي «خواب و بيدار» را با اشتياق پذيرفتم. من هميشه دوست داشته ام فيلم هاي پليسي بسازم، زيرا كه از طرفي مخاطبان بيشتري هم دارد.
* برگرديم به فيلم «هم نفس» كه شما نقش اصلي(بهروز) را هم بازي كرده ايد. آيا از همان ابتدا براي بازي در اين نقش، خودتان را كانديد كرده بوديد يا به بازيگر ديگري فكر كرده بوديد؟
- از همان ابتدا كه فيلمنامه را مي نوشتم، با خودم قرار گذاشتم كه بهروز «هم نفس» باشم. از بين شانزده فيلمي كه ساخته ام در شش- هفت فيلم خودم بازي كرده ام. من در درجه اول يك هنرپيشه ام و به عنوان بازيگر كارم را شروع كردم و هنوز هم بازيگري را دوست دارم. البته بعدها به اين نتيجه رسيدم كه در فيلم هاي ديگران بازي نكنم و فقط در فيلم هايي كه خودم كارگردان هستم بازي كنم. ضمن آن كه بازي كردن، در فيلم به تنهايي به اندازه كارگرداني يك فيلم از من انرژي مي گيرد. اما، در بازيگري حتي در فيلم هاي خودم تلاش كرده ام تا خود را بر فيلم تحميل نكنم.
* بارها گفته ايد كه دوست داريد در نقش آدم هاي خاص بازي كنيد. مثل نقش بهروز در «هم نفس». در اين مورد توضيح بيشتري بدهيد.
- هيچ گاه به جز نقش هاي خاص به نقش شخصيت هاي معمولي فكر نكرده ام. من در رده اي هستم كه تنها مي توانم عهده دار چنين نقش هايي باشم. بازيگري رده هاي متفاوتي دارد و در واقع جنس بازيگري است كه تعيين كننده نقش است. من وقتي نقش «نمكي» شخصيت عقب افتاده ذهني را در فيلم «مسافران مهتاب» بازي كردم، مطمئن بودم كه اين نقش مناسب جنس بازيگري من است.
* سكانس بيمارستان در فيلم «هم نفس» به نوعي نقطه اوج فيلم محسوب مي شود زيرا كه در واقع به نوعي پيام اصلي فيلم نيز در آنجا شكافته مي شود. براي بازآفريني اين صحنه با مشكلاتي نيز روبرو شديد؟
- براي اين سكانس به دانشكده اي مراجعه و سالن هايش را بازديد كرديم، رئيس دانشكده، بسيار با خوشرويي از ما استقبال كرد و قرار شد كه سكانس بيمارستان را در آن جا فيلمبرداري كنيم، اما نمي دانم چه شد كه جلسه بعد كه براي فيلمبرداري رفتيم، رئيس دانشكده به سردي با ما برخورد كرد و در نتيجه كار تعطيل شد. پنج شش روز گروه فيلمبرداري بيكار بود تا آن كه آسايشگاه «روفيده» متعلق به سازمان بهزيستي موافقت كرد تا در طبقه بالاي آسايشگاه كه خالي بود و قرار بود آن را درمانگاه كنند فيلمبرداري كنيم و انصافاً هم رئيس آسايشگاه همه نوع همكاري با ما كرد و هر چه خواستيم در اختيار ما گذاشت.
* به جز اين صحنه، دشواري هاي ديگري هم در زمان ساخت فيلم داشتيد؟
- دشواري ساخت چنين فيلم هايي در اين است كه شما چيزي در مقابل خود نداريد. من اگر يك فيلم كمدي موقعيت- مثل فيلم «خواستگاري»- بخواهم بسازم، براي من خيلي ساده است، چون همه چيز را از قبل مي دانم ولي در ساخت يك فيلم با موضوع آدم هاي رواني تجربه اي به اين شكل نداشتم. آن هم در زماني كه فقط نمي خواهي آن را براي جشنواره ها بسازي بلكه قصدت جلب مخاطب است و بعد هم مي خواستم به نحوي طنز را وارد كنم بدون آن كه فيلم به ورطه لودگي بيفتد...
البته آن قدر كار سخت كرده ام كه اين جور كارها ديگر كار سخت بيروني نيست بلكه سخت دروني است. فكر مي كنم وايلر براي ساخت فيلم «كلكسيونر» بيشتر زحمت كشيده تا فيلم تاريخي «بن هور». چون او در «كلكسيونر» با دو كاراكتر سعي كرد تا تماشاگر را روي صندلي سينما ميخكوب كند، در حالي كه در «بن هور» سياهي لشگرها بوده اند. البته اين هم هنر بزرگي بوده است.
سختي فيلم «هم نفس» برمي گشت به آن انرژي دروني كه از من گرفته شد و بسيار دشوارتر از سريال هاي تاريخي بود كه تاكنون ساخته بودم.
* در «هم نفس» به هر آنچه كه در نظر داشتيد، رسيديد؟
- به نظرم مي آيد كه رسيده ام. من مي خواستم اين موضوع را براي مخاطب مطرح كنم كه خيلي ها را مي بينم كه مسأله بيمار بودنشان را پنهان مي كنند، اما اين فيلم مي تواند آنان را نسبت به سلامت روانشان حساس تر كند. البته هنوز زود است كه در مورد «هم نفس» صحبت كنم. شايد با گذشت زمان بيشتري بهتر بتوانم در اين مورد اظهار نظر كنم. اما واكنش هايي كه از ديگران مي بينم من را به اين نتيجه رساند كه در اين فيلم درست عمل كرده ام.
* تصور مي كنيد ساخت چنين فيلم هايي مي تواند تأثيري بر سازمان ها و مراكزي كه مسئول حمايت از بيماران رواني هستند، داشته باشد؟
- در مورد ساخت اين فيلم، از ما كه اصلاً حمايت نكردند! اخيراً آماري منتشر كردند كه درست يا غلط، گفته شده ما در سطح كشور ۲۰ ميليون بيمار رواني داريم كه شايد بر مبناي فروش داروهاي اعصاب و يا ضد افسردگي بوده است. در اين شرايط كه بسياري از آدم ها از مراجعه به روانشناسان ابا دارند و سر خود به درمان خود مي پردازند و يا اصلاً به كسي بيماري خود را بروز نمي دهند، اگر چنين فيلم هايي موجب افزايش اين آگاهي در انسان ها شود كه مراجعه به پزشك متخصص رواني بسيار خوب است، به تدريج بيماري رواني كمتر خواهد شد و اصولاً زمينه معالجه افراد بيشتر خواهد شد. بيشتر مشكل پزشكان با اين نوع بيماران اين است كه بيمار خود را بيمار نمي داند.
* چرا از فيلم شما حمايت نشد؟
- البته يك صحبت هايي تهيه كننده با سازمان بهزيستي كرده بود و حتي با آنها جلسه اي هم گذاشتيم و در مجموع مي خواستند كه بخشنامه هاي خودشان را در فيلمنامه بگنجانند كه من نپذيرفتم. ببينيد، اصلاً مشكل نهادها با سينما اصولاً در اين است كه وقتي مي خواهند كمكي كنند، دوست دارند بخشنامه هاي آموزشي خودشان را در آن كار دخالت دهند. در نتيجه در آن كار نه تنها بخشنامه هاي آنها به گوش مخاطبان نمي رسد بلكه كليت كار را از حيزانتفاع مي اندازد، يعني از مخاطبش جدا مي كند. چون مخاطب به محض آن كه بخشنامه ها را احساس كند، اصلاً ديگر نه گوش مي دهد و نه مي بيند. در سريال «خواب و بيدار» هم، همين مشكل را داشتيم و حتي موقع پخش آن در تلويزيون برخي ايرادها گرفته شد، اما همان موقع ساخت آقاي سردار قاليباف كه آدم مسلطي بود از كار ما حمايت كرد. به اين دليل كه ايشان درك درستي در اين زمينه داشت و از همان ابتدا هم گفته بود كه نمي خواهد سريالي تبليغاتي ساخته شود و تنها قصدش آن بود كه امكانات پليس ۱۱۰ معرفي شود.
* آيا صحنه هايي در فيلم بود كه در موقع تدوين آن را حذف كرديد؟
- از نسخه جشنواره اي ۱۲ دقيقه كم شده است. نسخه اوليه ۱۲۱ دقيقه بود كه در تدوين مجدد به ۱۰۸ دقيقه تنزل پيدا كرد، ولي در فيلم خيلي محسوس نيست. مثلاً يك صحنه دادگاه داشتيم كه به طور كلي حذف شد، به همراه تعدادي صحنه هاي كوتاه كه حذف آنها لطمه اي به فيلم نزد.
* كار آينده تان هم مشخص شده است؟
- دو سه طرح آماده دارم كه يكي از آنها پليسي است و ديگري طنزي است كه در مايه هاي پليسي حركت مي كند.