شنبه ۲۷ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۴۰
آنها آب رفته را به جوي باز مي گردانند
زندگي پشت ديوارهايي از گوني قرمز
گزارش اول 
هر چند در اين شب ها مشكلات زيادي به خود ديديم و هر چند بدون هيچ امكاناتي در آن زمين روز وشب مي  گذرانيم، اما اميدهايي كه شهردار به ما داده است، تحمل اين مشكلات را آسان مي كند.
مهرداد مشايخي 
011559.jpg
گوشه اين گوني را كه كنار بزنيدبلا فاصله چادر و وسايل رها شده كنار آن به چشم مي خورد، اما خانواده هاي زير چادر اميدوارند. اين مشكلات را آسان مي  كند
عكس :ساتيار

چند مترگوني مي  تواند ديواري براي حريم يك خانه باشد؟ چند متر گوني قرمز، با گوشه هايي وارفته و پاره شده جاي ديوار را گرفته است و چند متر پلاستيك هم جاي سقف را. چه روزعجيبي است. امروز؛ ۲۱ تير در اوج حكمفرمايي تابستان، توفان و رعد و برق و رگبار به سراغ تهران آمده است.
روز عجيبي است؛ هواي تهران پاك و خنك شده اما سخت دلگير است.
فرحزاد، خيابان طاهرخاني، براي گذراندن چند ساعتي از يك روز باراني، محل خوبي است، هم چشم انداز  كوهها را در مقابل داريد و هم سكوت يك محله تازه ساز را. ساعت ها قدم بزنيد و از كنار برج ها و مجتمع هاي در حال ساخت رد شويد، از لابه لاي درختان زمين هاي سبز و از كنار دره خوش آب و هواي شمال غرب تهران بگذريد. براي قدم زدن در يك روز باراني در ميانه تابستان محل خوبيست، البته به شرطي كه گاهي چشم هايتان را ببنديد. ببنديد تا نبينيد در اين روزها و هفته هاي باراني دو خانواده زير يك چادر زندگي كرده اند و شب ها پايه هاي اين چادر برزنتي را محكم چسبيده اند تا باد آن را از جا نكند. ببنديد تا نبينيد كه زندگي اين جمع كه زمين شان را بهترين جا براي ادامه آن زندگي انتخاب كرده اند، تنها با چند متر گوني از شهر و خيابان ها جدا شده است. كافي است گوشه اي از اين گوني را كنار بزنيد، اول از همه يخچال و تلويزيون كنار چادر و زير باران مانده به چشمتان مي  خورد و بعد چند تكه ديگر از لوازم يك زندگي.
آرزويي كه پيرمان كرد
البته از روز اول اين طور نبوده است. مرد كه حالا همه هستي اش يك چمدان كاغذ و مدارك مربوط به اين زمين است و ضامن سلامتي اش چند بسته قرص داخل جيبش، روزي در ارتش خدمت مي  كرده است. خانه اي داشتند و سروساماني، بعد از بازنشستگي از ارتش هم تاكسي مرد ممر درآمد اين خانواده شد. زندگي چندان سختي نبايد باشد، هم درآمدي متوسط هست و هم خانه اي براي زندگي، چرخ آن مي  چرخد و لابد كسي هم ناشكر نيست، اما مرد حالا رنگي به رو ندارد. دستش را به جيب پيراهنش مي  برد، از لابه لاي چند تكه كاغذ چند بسته قرص ريز صورتي و نارنجي بيرون مي  آورد، زن مي  گويد: «با اينها سرپاست. اين زمين خيلي به او فشار آورد.»
داخل و بيرون چادر خواهران زن نگران نشسته اند. براي احوالپرسي آمده اند و سرزدن به اين زن و مرد خستگي ناپذير. زن كمي كه حرف مي  زند صدايش مي  گيرد، از حرف هايش مي  شود فهميد كه از هرچه اداره و سازمان و دستگاه عريض و طويل و ساختمان هاي بلند پر از پله و كسالت آور، بدش مي  آيد. ۵ سال است كه شغل اول شوهر و كار بيرون از خانه زن اين است كه از اين اداره به آن سازمان و از اين معاونت به آن رياست سر بزنند. مي  گويند: «خسته شده ايم، آرزوي يك روز استراحت و آسودگي با خيال راحت و بدون دغدغه به دلمان مانده. آرزوي رسيدن به وصالي كه براي ما ساخت اين زمين است.»
زندگي مثل هميشه، بدون هيچ توقفي مي  گذرد، اما پشت هر كدام از اين ديوارهاي شهر داستاني از زندگي ساكنان آن، به قطوري رمان چند جلدي «جنگ و صلح» در جريان است.
سهم ما از زمين 
كاظم سلمان پژوه و مادر زنش بتول آسوده تصميم مي  گيرند كه خانه شان را بفروشند و در جاي ديگر خانه ديگري بخرند. اما خانه را كه مي  فروشند ديگر بخت يارشان نيست و كارها باب ميلشان پيش نمي  رود. قيمت خانه ها به شدت بالا مي  رود و آنها از خريد خانه اي كه قرار است سرپناه دو خانواده باشد، عاجز مي  مانند. مرد كه از خدمت در ارتش بازنشسته شده است و با يك تاكسي خرج زندگي دو خانواده را مي  دهد، با خود فكر مي  كند كه اگر زميني بخرند، سر فرصت مي  توانند آن را بسازند و از بلاتكليفي بيرون بيايند. زمين هاي فرحزاد، قطعه قطعه به فروش مي  رسد و ۲۰۰ متر از آن سهم اين مرد ميانسال و مادر زنش مي  شود، سال ۱۳۷۸.
اقتصاد كشور رونق دارد، پايتخت هم همين طور. جوانان جوياي كار و همه كساني كه به دنبال پيشرفت بيشتري هستند به تهران روي مي  آورند. شهر از چهار طرف بزرگ مي  شود و از ارتفاع هم رشد مي  كند. مجتمع هاي بزرگ ساختماني و شهرك هاي مسكوني به حاشيه هاي تهران اضافه مي  شوند و داشتن سرپناهي براي آينده به عامل پررنگ رقابت در كار و زندگي شهري تبديل مي  شود. فكر خريد زمين در فرحزاد، كه روز به روز بيشتر شبيه بخشي از شهر مي  شود، ايده خوبي است كه به سراغ ذهن مرد، همسرش و مادر همسرش مي  رسد.
هزار متر از يك زمين ۱۱ هزارو ۶۰۰ متري با حد نصاب مالكانه بعد از واگذاري به دولت به خود مالك عودت مي شود. زمين دولت به چندين قطعه تقسيم شده است كه ۲۵ قطعه آن را به فرهنگيان داده اند و از زمين مالك، قطعه ۳۴ كه ۲۰۰ متر است، به كاظم رسيده است.
مرد براي ثبت سند زمين به اداره ثبت اسناد و املاك مي  رود، اداره از شهرداري وقت استعلام كرده و شهرداري صدور سند براي اين مالك را بلامانع اعلام مي  كند. چند ماه بعد فرصتي براي ساخت زمين است، پس براي دريافت جواز ساخت به شهرداري مي  رود اما اين بار راي چيز ديگري است. شهرداري وقت اعلام مي  كند كه اين زمين در محدوده طرح تاسيساتي است و اجازه ساخت و ساز د ر آن داده نمي  شود. 
011562.jpg

همه آمال و آرزوها در يك لحظه زير سوال مي  رود، محو مي  شود و جاي آن را چشم انداز نه چندان روشن آينده مي  گيرد. چشم اندازي كه مي  گويد بايد چند سال به دنبال اين مجوز بدوي و هر آن اميدوار باشي تا شهردار جديدي بيايد و نظري جديد بدهد. زن زير چادر برزنتي، كاغذها و مدارك اين ۵ سال را پهن مي  كند، فضاي كوچك چادر از انبوه كاغذها پوشيده مي  شود. مي  گويد: «تازه اينها همه مدارك و نامه ها نيست.» سند دفترچه هاي زمين، نامه هاي استعلام از شهرداري و نامه هاي سازمان زمين شهري را نشان مي  دهد: «زمين شهري نامه اي داده و در آن اعلام كرده است كه وقتي سند به نام ما به اسم مسكوني منتقل شده است بايد اجازه ساخت داده شود. از طرفي اين زمين از سال ۶۳ داخل طرح بوده است اما موقع خريد زمين كسي به ما چيزي نگفت. همه مراجع اعلام كرده بودند كه خريد اين زمين بلامانع است، اما ۶ ماه بعد كه براي ساخت زمين رفتيم گفتند زمين شما داخل طرح تاسيساتي است و نمي  توانيد آن را بسازيد.
آنها نااميد نمي  شوند، به سراغ وزارت مسكن، سازمان مسكن و شهرسازي، شهرداري و ديوان عدالت اداري مي  روند، نامه مي  نويسند و به ديدن مقامات مختلف مي  روند. دراين مدت بچه ها بزرگ مي  شوند و به دانشگاه مي  روند و مشكلات به مرد كه با حقوق ۸۲ هزار توماني بازنشستگي و كار با تاكسي بايد هزينه زندگي را تامين كند، بيشتر فشار مي  آورد. او كه حالا ميانسالي را پشت سر گذاشته در حالي كه از اين اداره به آن اداره و از اين دادگاه به آن سازمان مي  رود، مسافر هم سوار مي  كند ولابد براي بعضي از آنها كه دل و دماغ حرف زدن دارند، درددل مي  كند. مي گويد: «مالك- كه حالا ديگر فوت كرده است- به ما گفت كه نمي  دانسته اين زمين داخل طرح است و اگر مي  دانست اصلا از زمين شهري تحويل نمي  گرفت.»
مرد و زن به ديوان عدالت اداري و دادگاه شكايت مي  برند، دادگاه به نفع آنها راي مي  دهد، اما راي قابل تجديد نظر، است. در تجديد نظر، راي برمي گردد اما آنها نااميد نمي  شوند.
آب، برق، مصيبت 
گوشه اي از اين زمين يك سطح مربع حدودا ۴ متري سيماني ديده مي  شود. مي گويند اين سرپوش يك چاه آب است. چاه آب در زمين آنها؟ مي گويد: «سال ۱۳۶۵ مجوز حفر اين چاه را داده اند، در حالي كه اين چاه كه آب زمين هاي تعاوني مسكن آموزش و پرورش را تامين مي كند، بايددر زمين هاي همان تعاوني حفر مي شد نه در زمين مالك ديگر. وقتي هم كه ما براي خريد زمين و ديدن آن آمديم وجود اين چاه مشخص نبود، يك طوري زير خاك و علف مخفي مانده بود.»
چيزي كه معلوم است اين است كه براي حفر اين چاه از مالك قبلي هم اجازه نگرفته اند، از اينها گذشته براي بهره برداري از اين چاه از اين تاسيسات برق كنار زمين آنها هم سيمي غيرقانوني كشيده اند. كنار زمين آنها تاسيسات يك پست برق داخل يك چهارديواري قرار گرفته است. مي گويد: «اين كار آنها هم كه از پست برق براي چاهشان برق كشيده اند غيرقانوني است. براي اين آب و برق غيرمجاز بارها نامه نگاري كرديم و به اين اداره و آن شركت اعتراض كرديم، اما نتيجه اي نداشت، تا اينكه اين اواخر شركت برق آنها را ۲ ميليون تومان جريمه كرد و فرصت داد تا برق غيرمجاز را قطع كنند. آخر مگر براي كاري كه غيرمجاز انجام شده، فرصت مي   دهند؟»
كاش همه مثل شهردار بودند
بارش باران شديد مي  شود. زن از خواهرانش كه به ديدنش آمده اند مي  خواهد كه به زير چادر بيايند و به ما ملحق شوند، اما آنها كنجكاوانه به ما و اين زن و شوهر نگاه مي  كنند و البته اگرفرصتي بيابند از مشقت هاي اين زوج در اين ۵ سال مي  گويند. زن در حالي كه كتاب قانون شهرداري ها را از كيف اش بيرون مي  آورد، مي  گويد: «ديگر نمي  توانستيم اجاره خانه بدهيم. ديگر رمقي برايمان نمانده بود، اتاق كوچكي اجاره كرده و بيشتر وسايل را در آنجا انبار كرديم. بقيه را هم به اين چادر آورديم.» بعد كتاب را باز مي  كند، بخشي از آن را كه مي  گويد زمين هاي داخل طرح بايد به اطلاع  ثبت اسناد برسد، مي  خواند. كتاب را مي  بندد و مي  گويد: «اما شهرداري پيشين اين كار را نكرده بود.» مرد هم حرف زن را تاييد مي  كند و مي  گويد: «از سال ۶۳ اين زمين داخل طرح بود، اما اداره ثبت اسناد خبر نداشته است، حتي عوارض آن را هم پرداخت كرديم.»با وجود همه اينها اميد پررنگي در چهره زن و مرد ديده مي  شود. آرامشي نسبي پيدا كرده اند و مي  گويند كه با خيالي آسوده تر به دنبال كارهاي زمين مي  روند. از يك سال پيش كه شهردار تغيير كرد و كارها روال ديگري پيدا كرد. آنها درملاقات با شهردار تهران اجازه گرفتند كه موقتا در زمين مستقر شوند و هر چند در ابتدا شهرداري منطقه با اين كار مخالفت كرد، اما بعد از آن مشكلي به وجود نيامد.
زن مي  گويد:«طاهايي شهردار منطقه شخصا مشكل ما را پيگيري مي  كند و به ما قول داده است كه به زودي مشكل مان حل مي  شود.» شهردار منطقه ۲ به آنها اطمينان داده است به دليل اينكه ۵ سال از خريد زمين گذشته طبق قانون مي  توانند در آن ساخت و ساز كنند، حتي اگر زمين در طرح بوده باشد.
اما آنها بايد پرونده شان را از شعبه تجديد نظر دادگاه پس بگيرند. اين روال به اين شكل است كه اداره حقوقي شهرداري تهران بايد پرونده را از ديوان بخواهد و بعد از دريافت آن را به شهرداري منطقه بسپارد تا در آنجا شهردار منطقه بتواند به مشكل اين زمين رسيدگي كند. زن مي  گويد: «هر چند در اين شب ها مشكلات زيادي به خود ديديم، هر چند دو شب پيش در آن توفان مجبور بوديم پايه هاي اين چادر را محكم نگه  داريم تا روي سرمان خراب نشود و هر چند بدون هيچ امكاناتي در آن زمين روز وشب مي  گذرانيم، اما اميدهايي كه شهردار به ما داده است، تحمل اين مشكلات را آسان مي  كند.» مي  گويد كه در اين يك سال كه به دفتر شهردار منطقه ۲ رفت و آمد داشته اند رضايت را در چهره تمام مراجعان ديده اند و ديده اند كه چطور به مشكلات هر مراجعه  كننده اي گوش مي  دهد و به كارهايش رسيدگي مي  كند. زن مي  گويد كاش تمام روسا و مديران و كارمنداني كه در اين ۵ سال با آنها سروكار داشتيم مثل شهردار بودند. كاش شهرداران پيش ين تهران مثل اين شهردار در فكر رسيدگي به كارهاي مردم بودند. كاظم سلمان پژوه هم مي  گويد: «مديراني مثل اين شهردار خيلي كم اند، تصميم گرفته ام هر جا رسيدم از او تعريف كنم.»
از ميزبانانمان در قطعه ۳۴، خيابان طاهرخاني، خيابان فرحزاد، جدا مي  شويم. از زيرگوني هاي قرمز رد مي  شويم و از حريم آنها بيرون مي  آييم. باران ادامه دارد، بايد به صادقيه برويم و عكسي بگيريم. آموزشگاهي سوالات كنكور را مي  فروخته و پلمپ شده است، زندگي پشت اين ديوارهاي سرد و بي  حركت داستان هاي خود را روايت مي  كند.

شوراي شهر براي راه اندازي آن مصمم است
بانك شهرداري در پيچ وخم هاي اداري
اعتبار و وام، پس انداز و خدمات بانكي، اصطلا حاتي است كه با تشكيل اين بانك، شهرداري مستقيما با آنهادرگير مي شود. حجم بالا ي گردش پولي ساليانه شهرداري تاسيس اين بانك را در اولويت هاي مديريت شهري قرار مي دهد
011568.jpg
آزاده بهشتي
سيتي بانك ها (city banks) ، سيستم بانكي مرسوم در شهرهاي يك كشور است. سيستمي كه در آن ساكنان يك شهر از طريق اين بانك ها مي توانند امور بانكي خود را روان تر و سريع تر انجام دهند.
د رخواست تشكيل يكي از اين بانك هاي شهري به تازگي از سوي شوراي شهر تهران به بانك مركزي ارايه شده است. شوراي شهر تهران به عنوان نهاد عمومي كه مسووليت سياست گذاري براي تهران را برعهده دارد، هرچند تا به نتيجه رسيدن و تشكيل اين بانك با موانع و مشكلاتي مواجه است، اما از آنجايي كه تشكيل بانك شهرداري اين امكان را ايجاد مي كند تا تسهيلاتي را در امور مالي فراهم كند، از اين رو مصمم است تا اين بانك را راه اندازي كند.
رئيس كميسيون برنامه و بودجه، تشكيل اين بانك را به عنوان يكي از منابع درآمدي پايدار شهر تهران مي داند كه شهرداري مي تواند از آن براي انجام پروژه هاي عمراني خود تسهيلاتي را به مردم و پيمانكارها بدهد.
زماني كه از او در مورد ضرورت شكل گيري اين بانك در كلانشهر تهران، از سوي شوراي شهر و شهرداري سوال مي كنيم مي گويد: «حجم بالاي گردش پولي كه در طول سال متوجه شهرداري  است، ناخواسته تاسيس اين بانك را در اولويت هاي كاري شهرداري قرار مي دهد.»
يعني ازطريق آن، هزينه هايي را كه از طريق جذب اعتبارات در بانك هاي ديگر داشتيم كاهش دهيم.
نادر شريعتمداري درعين حال به مزايايي كه بانك شهرداري براي شهروندان و مردم خواهد داشت، اشاره مي كند و مي گويد: «تاسيس اين بانك به شهرداري اين امكان را مي دهد تا خدمات ويژه اي را به مردم، همكاران و كساني كه به نوعي با اين نهاد در ارتباط هستند، ارايه دهيم.»
گردش پول و مزاياي اين كار يكي ديگر از انگيزه هاي شكل گيري بانك شهرداري است و شريعتمداري تاكيد مي كند:«گردش پولي كه در بانك هاي ديگر وجود دارد، در بانك شهرداري انجام مي شود و اين اتفاق در كاهش هزينه ها و افزايش درآمدها از طريق عمليات بانكي كه صورت مي گيرد موثر است.»
تشكيل بانك شهرداري قرار بود در دوره اول شوراي شهر تهران انجام شود و در دوره دوم شوراي تهران اعضاي شوراي شهر درصدد هستند تا با رفع موانع و مشكلات قانوني امكان تشكيل اين بانك را فراهم كنند.
از شريعتمداري درمورد موانع قانوني موجود بر سر راه شكل گيري اين بانك كه سوال مي كنيم، مكثي مي كند و مي گويد: «تفسيري در قانون براي تاسيس بانك هاي خصوصي وجود دارد كه در آن شهرداري ها به عنوان يك نهاد عمومي، نمي توانند سهام دار باشند.»
به اعتقاد شريعتمداري، شهرداري نهادي است كه از لحاظ درآمدي به دولت وابسته نيست و به عنوان يك بخش خصوصي مي تواند صاحب بانك باشد و در ادامه توضيح خود مي گويد: «در طرح ارايه شده به بانك مركزي تلاش شده است اين مشكل قانوني به صداقت رفع شود تا بتوانيم مجوز تشكيل اين بانك را بگيريم و خدمات بيشتري به مردم بدهيم.»
زماني كه از مزاياي شكل گيري اين بانك مي پرسيم، او كه هميشه آرام صحبت مي كند با لحن جدي تري مي گويد: «تمام اعتباراتي كه در يك بانك به شهروندان داده مي شود و همينطور تسهيلات اعتباري كه بايد به آنها داده شود، در اين بانك در نظر گرفته شده است.»
او كه به اهميت اين موضوع واقف است، در ادامه توضيحات خود مي افزايد: «به خاطر پروژه هاي شهرداري و مراجعات مردم به اين نهاد، مردم براي ساخت و ساز نيازمند وام و كمك مالي هستند و در صورتي كه بتوانند اين وام را از سيستم شهرداري دريافت كنند، هم به شهرداري كمك كرده اند و هم با شرايط ويژه و بهتري نيازهاي آنها برطرف شده است.»
شريعتمداري مزاياي بانك شهرداري را متقابل براي مردم و شهرداري مي داند و مي گويد: «تعداد زيادي از پيمانكاراني كه در اجراي پروژه ها با شهرداري همكاري مي كنندنيازمند اعتباراتي هستند كه ارايه اين اعتبارات از طريق بانك شهرداري بهتر و مناسب تر است.»
وقتي از زمان راه اندازي بانك مي پرسيم مي خندد و مي گويد: «پيچ و خم هاي اداري بايد طي شود، ما اميدواريم جدي تر به اين موضوع نگاه شود و تلاش مي كنيم سريع تر به نتيجه برسيم.»

فرهنگسراي قرآن
كلاس مداحي خواهران
يكي از دانشجوها مي گويد: «مدت ها بود كه به دليل علاقه به مداحي و اهل بيت (ع) دنبال كلاس مداحي بودم اما متاسفانه آموزش مداحي آن هم براي خانم ها بدون اصول انجام مي شد»
او اين را هم مي گويد كه تفاوت سرسام آوري ميان نرخ هاي مداحي بالاي شهر و پايين شهر وجود دارد؛ از ۵ هزار تومان تا ۱۵۰ هزار تومان
011565.jpg
كلا س مداحي خواهران با حضور ۴۸ دانشجو با موفقيت در فرهنگسراي قرآن برگزار شد.
عكس: ساتيار
سعيده عليپور
موقع امتحان آخر ترم بود، دانشجوها يكي يكي داوطلب مي شدند براي امتحان تا شروع كنند به «خواندن». كلاس با همه كلاس هايي كه در طول عمرم تجربه كرده بودم فرق محسوسي داشت؛ «عالم همه قطره اند و درياست حسين...»
گوشم را تيز كردم يكي از خانم ها در حالي كه چهره محزوني به خود گرفته بود با صداي غم بار مي خواند؛ «خوبان هم بنده اند و مولاست حسين....» صدا داخل كلاس بزرگ فرهنگسراي قرآن مي پيچيد و به صدا ابهت بيشتري مي داد.
دانشجوها كه حالا ديگر بعد از رفتن عكاس مرد راحت تر نشسته اند، زير چشمي به جزوه نگاهي مي انداختند و آرام سينه مي زدند.
«ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش...» استاد گوش مي كرد و داخل دفتر نمره، علامتي مي گذاشت؛ « از بس كه كرم دارد و آقاست حسين...»
اين آخرين جلسه اولين دوره آموزش رسمي مداحي بود كه در فرهنگسراي قرآن برگزار شد. ۴۸ دانشجو كه حالا مي شد چهره هايشان را تشخيص داد و سن و سالشان را حدس زد، خيلي قرابت سن و سالي با هم نداشتند يكي جوان بود، ۱۵ يا۱۶ ساله وديگري ميان سال ۵۰يا ۶۰ ساله، شايد. خانمي كه در حال خواندن بود رباعي را تمام و شروع كرد به خواندن مرثيه، بقيه دانشجوها گاهي همراهي مي كردند و سينه مي زدند.
استاد همانطور كه در مورد خواندن تذكرهايي مي داد و نكاتي را يادآوري مي كرد، به بقيه دانشجوها هم مي گفت باچه ريتمي سينه بزنند.
ليلا فرخي مسوول آموزش فرهنگسرا مي گويد: «اولين دوره كلاس هاي مداحي خواهران است كه پس از ۱۰ جلسه تمام مي شود.»
او مي گويد:« تدريس مداحي در اين كلاس ها براساس اصول است.»
يكي از دانشجوها مي گويد: «مدتها بود كه به دليل علاقه به مداحي و اهل بيت (ع) دنبال كلاس مداحي بودم اما متاسفانه آموزش مداحي آن هم براي خانم ها بدون اصول انجام مي شد. تا اينكه اينجا را پيدا كردم اينجا روي دستگاه هاي موسيقي كار مي كنيم تا به حنجره هايمان آسيب نرسد.»
او خودش سال ها قرائت قرآن مي كند و داور مسابقات قرآن بوده و سطح عالي صوت تجويد را هم گذرانده است.
به هر حال مداحي سليقه اي و ذوقي است كه درست مثل خوانندگي مي ماند.»
مسوول آموزش فرهنگسراي قرآن مي گويد: در كنار آموزش خواندن مرثيه يا مولودي دانشجوها را به دنبال كتب تاريخ اسلام و اهل بيت مي فرستيم تا شعرها يا مسايلي كه مطرح مي كنند، مستند باشد. در كنار برگزاري كلاس هاي مداحي خواهران كلاس هاي مداحي برادران نيز فعاليت خود را آغاز كرده است اما مي شود گفت مداحي آقايان محدود به اين فرهنگسرا نيست!
رباعي مي خواند و استاد بودن را مي شود در صدايش ديد. صدا داخل كلاس مي پيچد، ربابه بازيگر جوان است و خنده رو و شاد. به گفته خودش سالهاست كه قرائت قرآن كرده و تواشيح كار مي كند. از موسيقي سردر مي آورد اما عاشق مداحي اهل بيت (ع) است، آن هم به خاطر عشق و علاقه اش به اهل بيت (ع).
مداحي را اولين بار از پسرش ياد گرفت وقتي پسر كوچكش كه سن و سالي هم نداشت نزد مرحوم حاج كربلايي در فرهنگسراي بهمن مداحي ياد مي گرفت، مادر هم در خانه از فرزند آموزش مي بيند. يكي ديگر از دانشجوها شروع مي كند به مولودي خواندن و بلند مي شود و از ديگر دانشجوها مي خواهد تا بلندتر كف بزنند. چهره اش شاد است چرا كه به گفته استاد يك مداح بايد بتواند غم و شادي اش را از طريق چهره و حركات دست به شنوندگان منتقل كند.
خانم بازيگر مي گويد: «مداح در درجه اول بايد بداند كه مخاطب هاي او از همه قشري هستند، از جوان تا پير. پس بايد بتواند جواب سوال هاي آنها را بدهد. در عين حال نبايد تصويري از دين عرضه كند كه جوان ها فراري شوند.»
اين را از همان حركت اولش هم مي شد حدس زد. موقع عكس گرفتن عكاس از دانشجوها، از آنها خواست تا بدون خجالت كف بزنند تا تصوير شاد و پر طراوت اسلام را هم همه ببينند وبشناسند. به گفته خودش روزي نيست كه مراسم مداحي نداشته باشد. از بالا شهر تا پايين شهر را تجربه كرده و مي گويد: «اگرچه برخي از بالاشهري ها ظاهر غلط اندازي دارند، اما بعضي اوقات حتي با خواندن مولودي هم اشكشان در مي آيد.»
او اين را هم مي گويد كه تفاوت سرسام آوري ميان نرخ هاي مداحي بالاي شهر و پايين شهر وجود دارد؛ از ۵ هزار تومان تا ۱۵۰ هزار تومان. در مورد ترتيب مداحي برايم توضيح مي دهد؛ اينكه اول صلوات با مقام نغمه داده مي شود، بعد يك رباعي با دو بيت خوانده مي شود؛ «قرار، جواب، جواب و جواب و بالاخره فرود.» و بعد از اين قسمت است كه مشخص مي شود مداح قصد دارد مرثيه بخواند يا مولودي. در انتهاي مداحي هم مداح يا ريتم را تند مي كند يا كند. بعد هم دعا مي خواند و مجلس تمام مي شود.
۶۰ سالي بايد داشته باشد، مضطرب است، به گمانم انگار كه بترسد، براي امتحان آخر براي... خواندن روضه قصد دارد تا مرثيه بخواند. مي گويد مي خواهم شعرش را حفظ كنم چون به هر حال حفظ كردن شعر هم خودش نمره دارد. استاد بازيگر مي گويد: «اكثر كساني كه اينجا مي آيند يا مداحي مي كنند يا قصد دارند اين كار را شروع كنند.»
دوره مقدماتي اين كلاس ها در حالي برگزار شد كه تعدادي از دانشجوها از اينكه سطح كلاس مداحي خانم ها آنجور كه بايد و شايد مناسب نبود شكايت داشتند. اما براي مني كه از شنيدن آن صداها كه هر كدام به ترتيب شروع به خواندن مي كنند، به وجد آمده ام چيز جالب و تازه اي به نظر مي رسد.
دوره بعدي كلاس مداحي اين بار با استقبال بيشتري مواجه شده است. همه دانشجوها رفته اند و استاد مي خواهد برايم يك قطعه بخواند. شروع مي كند به خواندن، صدايش توي كلاس خالي مي پيچد.

تجليل از بازنشستگان كارگر
بالاخره عده اي پيدا شدند تا از بازنشستگان كارگر تجليل كنند. بازنشستگاني كه بعضي براي دريافت حقوق معوقه خود هم با مشكل مواجه مي شوند و ... فرهنگسراي كار همزمان با روز تامين اجتماعي و بهزيستي از بازنشستگان كارگر تجليل مي كند. لطفي رئيس فرهنگسراي كار، در اين باره مي گويد: «تجليل و گراميداشت بازنشستگان وظيفه هر ارگان و نهادي است. فرهنگسراي كار در راستاي افزايش انگيزه مشاركت اين افراد در عرصه هاي اجتماعي و فرهنگي اقدام به اين كار ارزنده كرده است. بازنشستگان نبايد خود را قشري فراموش شده به حساب آورند. سالي يك بار از اين عزيزان تجليل كردن كاري بيهوده است. اين كار بايد در تمام طول سال انجام گيرد وما هميشه بايد به فكر اين عزيزان باشيم.»
اين برنامه تا ۱۱ مردادماه ادامه خواهد داشت.

گراني ميوه ها بررسي مي شود
زردآلو چه مزه اي است. همين طور گيلاس و چندين ميوه ديگر. باور كنيد، ديگر يادمان رفته اين ميوه ها حتي چه شكلي دارند وبعضا ديده شده دوستان تفاوتي بين هندوانه و گيلاس قائل نيستند. در راستاي گران شدن كالاهاي مصرفي و افزايش بي رويه قيمت ها در شهر تهران و همچنين به دنبال تذكر يكي از اعضاي شوراي شهر تهران در همين مورد، طرح تهيه گزارش از وضعيت گراني كالاها با دو فوريت در شوراي شهر تهران تصويب شد.
بر اساس يك ماده واحده به كميسيون فرهنگي و اجتماعي شوراي شهر تهران ماموريت داده شد، ظرف مدت يك ماه نسبت به تهيه اين گزارش اقدام و نتيجه را جهت پيگيري موضوع به شوراي شهر اعلام كند. گراني ميوه و تره بار و همچنين ساير كالاهاي مصرفي شهروندان تهراني مي بايست بررسي و از طريق دعوت از صاحب نظران اقتصادي و رايزني و تبادل نظر با آنها نسبت به ارايه راه حل در خصوص وضعيت موجود اقدام شود.

۵۳ درصد پمپ بنزين ها ايمن نيستند
سيگار بكشيد و يا نكشيد، آشغال سيگارتان را اينجا بيندازيد يا نيندازيد، اين مكان ها از ايمني آنچناني برخوردار نيستند. يعني پمپ بنزين ها. تازه اين حرف ما نيست. رئيس بررسي علل حريق و حوادث سازمان آتش نشاني تهران اين را مي گويد. حميد عرب زاده، با اشاره به ايمن نبودن حريم بسياري از پمپ بنزين هاي تهران مي گويد: «طبق بررسي هاي انجام شده از جايگاه هاي بنزين در تهران ، ۵۳ درصد آنها فاقد حريم ايمني استانداردند و ۹۰ درصد آنها هم مشكل گرمايشي دارند. پمپ بنزين نبايد در نزديكي محل سكونت و در معابر عمومي ايجاد شود زيرا باعث ايجاد آلودگي مي شود. همچنين بايد از ساخت جايگاه پمپ بنزين در كنار نهر آب خودداري شود. هم اكنون ۹۰ درصد جايگاه هاي بنزين مشكل سيستم گرمايشي دارند و معمولا از شعله عريان استفاده مي كنند و سيستم مداربسته حرارتي ندارند. در ضمن ريزش بنزين از شيلنگ ، فروش روغن و مشتقات آن باعث ايجاد آلودگي مي شود.»

در شهر
ايرانشهر
محيط زيست
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
درمانگاه
|  ايرانشهر  |  محيط زيست  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |