پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۴۴
انديشه
Front Page

گفت وگو با دكتر محسن الويري پيرامون ابعاد انديشگي و شخصيت حضرت فاطمه زهرا (س) واپسين بخش
واقعيت ديروز حقيقت امروز
به مناسبت شهادت بزرگ  بانوي اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) گفتگويي با حجت الاسلام دكتر محسن الويري انجام داده ايم كه قسمت اول آن از نظرتان گذشت. در قسمت پيشين اين گفتگو درباره تصوير جامعه اسلامي در بعد از رحلت پيامبر (ص) و جايگاه و نقش سياسي حضرت زهرا (س) در آن برهه از زمان بحث شد.
011394.jpg

اينكه نقش ايشان در مطالعات اسلامي مستشرقين چگونه تبيين شده است؟ فراز و فرودهايي كه در بازخواني سيره ايشان در طول تاريخ حيات شيعه وجود داشته و ضرورت بازخواني سيره ايشان براي جهان اسلام در زمان معاصر، بحث هاي ديگري است كه در اين واپسين بخش از نظرتان خواهد گذشت.
*بحث ديگري كه در ادامه به نوعي مرتبط با سوال قبلي است، در باب اين كه يك نگاه درون ديني داريم كه نگاه شيعيان است ، توضيح مختصري فرموديد اما نگاه ديگري در طول تاريخ از جانب مستشرقين و اسلام شناسان به شخصيت ايشان نيز داشته ايم اين نگاه را شما چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- توجه به حضرت زهرا (س) به طور كلي بين مستشرقان به يك معنا جديد است يعني از تاريخ شكل گيري استشراق، ما شاهد توجه به حضرت زهرا (س) به اين صورت گسترده نيستيم. علتش هم واضح است. كلا پديده تفكر شيعي در بين مطالعات اسلامي مستشرقان جايگاه كمي داشت، نگاه مستشرقان به اسلام عمدتا نگاه اسلام سني بود و جايگاه مطالعات شيعي در مجموع كم بود. اما با همه اين حرف ها دقيقا هشت مستشرق را من مي توانم نام ببرم كه داراي آثاري در مورد حضرت زهرا (س) هستند. ازجمله يكي از پيشتازان آنها كه كار سترگي را شروع كرد و البته متاسفانه شايد به نتيجه نرسيد، لويي ماسينيون هست كه اطلاعات گسترده اي را در وجوه مختلف فرهنگ شيعي درباره حضرت زهرا گردآوري كرد ولي در حد اطلاع من هنوز منتشر نشده است. غير از او لامنس يكي از مستشرقاني است كه به نوعي پيشتاز در بحث حضرت زهرا (س) مي باشد. لامنس به رغم اينكه يك مسيحي تبشيري مغرض بلژيكي بود اما به هرحال در آثارش به نقش حضرت زهرا اشاره كرده و آثاري در اين باره دارد. اشپرينگر، كايتوني، دونالدسون، هانري كوربن و ايوانوف افراد ديگري هستند كه آثاري در اين زمينه دارند. در آثار مادلونگ نيز اشاراتي وجود دارد. البته بنده رساله مستقيمي دراين باره از ايشان نديده ام. اما در آن بحثي كه درباره خلافت اميرالمومنين دارد اشاراتي به حضرت زهرا دارد و فرد ديگري به نام واكسيا والگيري كه مقاله مبسوطي در دائرةالمعارف اسلام درباره حضرت زهرا (س) نوشته است.
* نحوه رويكرد آنها به شخصيت ايشان چيست؟ منظور وجه مطالعاتي آنهاست.
ببينيد. طبيعتا اگر بخواهيم يك نگاه نقادانه و ارزيابانه درباره آثار آنها داشته باشيم، برمي گرديم به نقد كلي استشراق. استشراق به لحاظ اينكه نگاهش به دين يك نگاه بيروني است، يك وجوه مثبت و يك وجوه قابل تامل دارد كه من لفظ وجوه منفي را به كار نمي برم و از لفظ قابل تامل استفاده مي كنم.
وجوه مثبت اين است كه وقتي نگاه از بيرون باشد نكاتي را از كساني كه در درون حوزه دين مي زيند و از ديدشان پنهان مانده،بهتر مي بيند. اما وجه ديگر كارشان اين است كه باتوجه به اينكه ما فهم زندگي ائمه را تابع يك منطق ماورايي خاص مي دانيم يعني مثلا اعتقاد به عصمت يك چارچوب خاص را براي تحليل و فهم سيره امام و معصومين براي ما تعيين مي كند، كسي كه به اين پايبند نباشد، درمواردي از فهم درست حادثه بازمي ماند و كسي كه به طور كلي درك درستي از دين و نبوت نداشته باشد، پيامبر را منقطع از وحي آسماني مورد بررسي قرار دهد و او را حداكثر يك چهره نابغه بداند، يا در خوشبينانه ترين حالت پيامبر را فقط چون مسلمانان پيامبر مي دانند، پيامبر بداند. خود به خود اينها به اعتقاد ما كاستي هايي را در تحليل آنها ايجاد مي كند. نگاه آنها به حضرت زهرا عمدتا فارغ از اين ديدگاه نيست.
اما نكته اي كه به چشم مي خورد و درباره ديگر ائمه نيز تقريبا اين تفكيك را انجام داده اند اين است كه آنها مي آيند غير از آن نگاه متعارف درباره نقش آفريني ها، پيشينه و مانند اينها راجع به بعد ديگري از شخصيت ايشان نيز كنكاش مي كنند، آنها وقتي مي خواهند راجع به شخصيت حضرات معصومين (ع) صحبت كنند، شخصيت هر يك از ائمه و حضرت زهرا (س) را به دو شخصيت جدا از هم تفكيك مي كنند و هركدام را به طور جداگانه مورد بررسي قرار مي دهند. يكي از اينها شخصيت تاريخي است و ديگري شخصيت افسانه اي. شخصيت تاريخي به اعتقاد آنها، آن شخصيتي از حضرت زهرا (س) است كه به استناد داده هاي تاريخ، قابل بحث و بررسي است و مي شود به عنوان شخصيت در يك برهه از زمان مورد بررسي قرار داد. همچنين مي گويند در كنار آن يك شخصيت افسانه اي هم هست و آن چيزهايي است كه در روايات و گزاره هاي تاريخي ما يك مقدار بوي ماورايي بودن، بوي فراتر از حد بشري بودن مي دهد كه متاسفانه آنها را در حيطه افسانه قرار مي دهند و تعبير (Legend) را به كار مي برند.
* يعني حتي نگاه اسطوره اي هم ندارند. چون مثلا در تفسير اسطوره مي توان گفت استعاره اي از يك حقيقت برتر.
نه، انسان با اسطوره مي تواند همدلي داشته باشد. اينها تصريح مي كنند كه مثلا زهراي افسانه اي و درباره امام حسين(ع) و بقيه هم همين طور تفكيك مي كنند.
البته اينگونه نيست كه ماهم هرچه به عنوان روايت درباره اين شخصيت ها ذكر شده باشد با چشم و گوش بسته قبول كنيم. ما نيز بايد نقدهاي دروني و بيروني روايات را داشته باشيم و در مواجهه با روايات، ابتدا آنها را بسنجيم و سپس درباره پذيرفتن يا نپذيرفتن آنها سخن بگوييم.
هيچ كس انكار نمي كند كه پاره اي از گرايش هاي غالي گري در روايات مربوط به شخصيت ائمه و حضرت زهرا (س) وجود دارد كه آنها را بايد بپيراييم. اما اينگونه نيست كه هرچه به شكلي وجهي از اينها را مقداري فراتر از بشر معمولي قرار بدهد بخواهيم به افسانه مربوط كنيم و كنار بگذاريم. خير، ما اينها را واقعا به لحاظ اعتقادي كه به عصمت داريم، قبول داريم و به آن معتقد هستيم و از آنها حتما دفاع مي كنيم و تاكيد مي كنيم و آن به اين معنا نيست كه هرچه به نام روايت گفته شده پذيرفته بشود.
شايد اين در يك نگاه كلي درباره استشراق و ارزيابي نگاه آنها به حضرت زهرا (س) مطرح است.
* شما در بازشناسي فهم افراد و سيره حضرت زهرا به سه نوع فهم اشاره كرديد. فهم عمومي مسلمانان، فهم شيعيان (اسماعيلي و اثني عشري) و فهم مستشرقان. سوال اينجاست كه آيا فهم سيره حضرت در دوره تاريخي خودش همواره ثابت بوده يا اين فهم تاريخي هم در بين شيعيان داراي التهاب بوده و فراز و نشيب داشته است؟
- قطعا فراز و نشيب داشته است. البته وقتي من از سه نوع فهم سخن گفتم به اقتضاي بحث بود و در مقام بحث درگونه شناسي فهم ها نبودم. در يك بحث دقيق تر شايد بتوان گونه هاي ديگري هم برداشت كرد. اما فهم شيعيان اولا در دو سطح مختلف قابل تفكيك است و ثانيا هركدام از اين سطوح فراز و نشيب هاي خاص خودش را داشته است. ما يك فهم در سطح نخبگان و عالمان ديني داريم و يك فهم، فهم عامه مردم است كه در متن و بطن زندگي به سر مي برند.
طبيعتا اين دو بازهم به هم پيوسته است عامه مردم به نوعي از نخبگان اثر مي گيرند اما ما مي دانيم كه همواره اين گونه نيست و گاه اينها راه خودشان را جدا مي كنند و تلاش عالمان ديني تلاشي است، براي مبارزه با انديشه هايي كه عامه مردم دارند. من فكر مي كنم اگر يك نگاه كلي داشته باشيم،فهم گزاره هاي تاريخي مربوط به زندگي حضرت زهرا (س) ازجمله فهم خطبه فدكيه را كه نگاه مي كنيم از يك سو فهم عالمان شيعي و تاريخ نگاران از اين حادثه تابعي بوده از بينش اين عالمان و مورخان و از سوي ديگر نيازهاي
011391.jpg
زمانه اي كه در آن مي زيستند. وبايد گفت: اين به مفهوم تن دادن به مباحث هرمنوتيكي كه ما را به نسبي گرايي مي كشاند نيست. باوجود اين در گستره تاريخ مي بينيم كه فهم ها متفاوت بوده است. ما در واقع درباره سيره معصومين عليهم السلام، چه پيامبر، حضرت زهرا (س) و ائمه اين را داريم كه به لحاظ چهره فرازماني و فرامكاني كه دارند در سيره آنها اين قابليت وجود دارد كه بتوان در دوره هاي مختلف آنها را فهم هاي مختلف كرد. البته مي تواند فهم هاي دوره تاريخي الزاما رو به كمال نباشد و گاهي فهم ها تنزل پيدا كند. گاهي فراتر باشد و گاهي فروتر. اما در يك نگاه و در يك جمع بندي و فرايند كلي هرچه زمان مي گذرد ابعاد تازه تري از آنها كشف مي شود و به يك معنا در يك نگاه كلي در مجموع صرف نظر از گسست ها، كاهش ها و فروآمدن ها، فرآيند كلي يك نوع فهم كمال يافته تر، جامع تر و همه سونگرتري را مي توانيم پيدا كنيم. زندگي حضرت زهرا (س) عمدتا همين است. در متون نخستين شيعه وقتي نگاه مي كنيم. اخبار مربوط به ايشان كه در منابع منعكس است صرف نظر از بحث هايي كه درباره سنجش اينها وجود دارد. در اكثر اينها، علماي شيعه، به تبع خود حضرت زهرا (س) به  دنبال اثبات حقيقتي هستند كه به اعتقاد اينها فقدان اين حقيقت مي توانست براي جامعه اسلامي و به تبعش جامعه بشري يك فاجعه بزرگ به دنبال بياورد. وقتي كه پيامبر از دنيا رفته اند دين به يادگار مانده از پيامبر يك قسمتش قرآن ثابت است، يك قسمت سنت ثابت است كه تغييرپذير و تجديدپذير نيست و يك قسمت آن فهمي است كه اين فهم بايد متناسب و باتوجه به شرايط جديد انعطاف لازم و پويايي لازم را داشته باشد. نگراني براي زنده نگه داشتن اين حقيقت است،در پاسخ به اين سوال بشر كه آن انديشه اي كه مي تواند اين توان لازم را براي پويايي جامعه داشته باشد كدام است. پس دغدغه ايشان اين بود كه فهم از اسلام منحصر به فهم ارايه شده از سوي نهادهاي رسمي حكومتي نباشد و فهم اصيلي كه اگرچه الان در صحنه حكومت نيست اما وجود دارد و بايد به مردم تذكر داده شود و بگويد كه ، در آينده عدم اين درك صحيح از اسلام مي تواند خطرآفرين باشد. وقتي به سيره حضرت نگاه مي كنيم مي بينيم اكثر تلاشي كه حضرت كرده اند ناظر به همين است؛ اثبات حقيقت چيزي به نام مكتب اهل بيت (ع). در آن دوره  ها اين نگراني وجود داشت و كاملا هم بجا بود و با مراجعه به تاريخ مي توانيم آن را درك كنيم و به يك معنا نسبت به آن ابراز تاسف كنيم كه حضرت مي كوشيدند در مقابل آن نگاهي كه دركش از دين يك درك ناقص و اقلي بود نشان بدهند كه دركي ديگر از اين دين مي توان داشت كه اين درك يك درك اكثري است. دركي است با توانمندي بيشتر از آنچه كه ارايه شده است، دركي كه نشان مي دهد اسلام يك دين همه جانبه است. تلاش عالمان شيعه در اين دوره، در پيرامون بازشناسي زندگي حضرت زهرا (س)،  تلاشي براي افزايش برد شعاع انديشه ايشان است.
بنابراين اگر به نقل حوادث مي پرداختند يك محدودنگري نداشتندكه فقط بخواهند از يك حادثه كه در شهري در دل سرزمين داغ شبه جزيره براي كسي اتفاق افتاده صحبت كنند، بلكه دغدغه آنها بسيار فراتر از اين مي نمود. همانطور كه خود حضرت زهرا (س) وقتي از فدك صحبت مي كردند به دنبال قطعه زميني هرچند حاصلخيز نبودند. حقيقتي فراتر از آن را تعقيب مي كردند يا وقتي ايشان از خلافت صحبت مي كردند بحثشان برسر به دست گرفتن حكومت نبود. علماي شيعي نيز به تبعيت اين نحوه از انديشه حضرت زهرا (س) فهمي فراتر از درك متن حادثه داشتند. آنها صرفا سيره يك انسان را نمي خواستند دنبال كنند بلكه به دنبال نشان دادن يك مكتب بودند مكتبي كه دركي همه جانبه از اسلام و توانمندي لازم را براي پاسخگويي به نيازهاي بشري دارد.
به وضوح مي توان اثبات كرد كه پرداختن به زندگي حضرت زهرا (س) در نزد مورخان گذشته ما تابع يك كلان نگري است نه يك خردنگري و جزئي نگري.
آنها كليتي را به نام حقيقت دين در نظر مي گرفتند و تابع آن كليت و براي اشاعه و رواج آن زندگي حضرت زهرا (س) را مورد بررسي قرار مي دادند.
زندگي حضرت زهرا (س)، از جانب علماي پيشين شيعه پيش از آنكه بيان يك مظلوميت باشد؛ بيان يك حماسه، براي ارايه چهره اي زلال از انديشه ديني و اثبات توانمندي و كارآمدي دين براي اداره دنياي انسانهاست كه درعين حال به دنبال تضمين سعادت آخرت آنها نيز است. جمله اي از حضرت زهرا (س) نقل شده كه در ملاقات پاياني ايشان با زنان مدينه اتفاق افتاده است. ايشان خطاب به زنان انصار مِي فرمايند: «اگر مردم به حضرت علي (ع) مي پيوستند و ايشان را به عنوان خليفه برمي گزيدند مشكلات دنياي آنها نيز حل مي شد». به اعتقاد بنده اين سخن، حرف بسيار پرمغز و شايسته بحث فراوان است كه شبيه آن را در جايي ديگر نيز داريم. امام حسن (ع) نيز پس از داستان واگذاري خلافت به معاويه، مي فرمايند:«اگر از من اطاعت و پيروي مي كرديد آن وقت آسمان بركات خويش را بر شما نازل مي كرد و دنياي شما نيز آباد مي شد». اين يك بحثي است كه درواقع نگاه دين به بحث توسعه را چگونه مي توانيم تفسير و تعبير كنيم؟
011388.jpg

به اعتقاد من سررشته اين بحث ها در سخن حضرت زهرا (س) نيز هست. بنابراين دغدغه علمي متقدم ما نيز همين ها بود كه درك ما از دين يك درك ناقص نباشد. چراكه اصلا اسلام منهاي امامت، يعني اسلامي بدون آن جوهره و موتور لازم كه بتواند آن پويايي كافي را براي حركت داشته باشد. اسلام منهاي امامت يعني اسلامي كه در مواجهه با حوادث جديد قطعا دچار كاستي هاي جدي خواهد شد و اساس دين خواه و ناخواه متزلزل خواهد شد. بعد از آن دوره به دوره هاي مياني كه مي رسيم مي بينيم اين حادثه خواسته يا ناخواسته افراد را در خودش غرق كرده و از آن نگاه كلان، غافل شده اند.
در دوره مياني خود حادثه افراد را مشغول كرده و فراموششان شده كه اصلا چرا بايد به اين بحث ها بپردازند. در دوران تشديد منازعات فرقه اي اين نگاه خردنگر تقويت مي شود و به نوعي پرداختن به اين حوادث به نوعي اثبات حقانيت خود در مقابل ديگران مي شود. در دوران اوليه اينگونه نيست چراكه حقيقت كلي تري دارد طرح و بيان مي شود و در دوران مياني اثبات خود است. در مقابل ديگران مثلا در دوران پيش از روي كارآمدن مغولان ما اين حالت را شاهد هستيم و در دوره سيطره مغولان مجالي كه علماي شيعه براي رواج انديشه خود يافتند غير از چهره هاي شاخص مانند علامه حلي كه در همين دوره مياني به دام اين خردنگري گرفتار نيامدند و آن كلان نگري را حفظ كردند و مويد تاكيدي است كه بر مذمت سب صحابه و مانند اينها دارد و افراد را از دست يازي به اينگونه كارها بازمي دارد و مي خواهد آن حقيقت ناب برتر انديشه اسلامي را مطرح بكند از اين نوع است. اما مي بينيم در آن دوره در بقيه آثاري كه پيدا شده گويي فرصت را غنيمت مي شمارند و نگران ازدست رفتن اين فرصت با نگاهي خردنگر و جزئي گرا خودشان را مطرح مي كنند كه همين هم درواقع فضايي را ايجاد مي كند تا بستري فراهم شود براي روي كارآمدن صفويه. و در دوره صفويه،  اين مساله تشديد مي شود و تا به امروز امتداد پيدا مي كند.
البته در اين باره ما بايد بگوييم كه در دوران معاصر به همت بلند حضرت امام خميني با آن تحول بنيادي كه در تفكر شيعي ايجاد كردند؛ يكباره تمام آن خردنگري و جزئي نگري ها فروريخت و كنار گذاشته شد و بار ديگر اين فضا فراهم شد كه نگاه ما به حوادث صدر اسلام نگاهي كلان و براي اثبات حقيقتي بلند است و باتوجه به نيازهاي بشر امروز نگاهي است كه از آن داده ها و آموزه هاي تاريخي بتوانند پاسخي براي بشر تشنه امروز پيدا بشود.
* به عنوان آخرين سوال درباره ضرورت بازخواني سيره حضرت زهرا (س) در جهان معاصر درحالت كلي و در ايران اسلامي امروز به طور خاص، صحبت كنيد. به عبارت ديگر، بازخواني سيره ايشان چگونه ضرورتي براي انسان امروز ايجاد مي كند؟
- اجازه بدهيد پاسخ به اين سوال را در ادامه بحث قبلي ام پي بگيرم. همانطور كه اشاره كردم، واقعا امام رحمةالله عليه فضاي بسيار مناسبي را براي ما ايجاد كردند و بزرگاني هم مانند شهيد مطهري، شهيد بهشتي،  رهبر معظم انقلاب و ديگران هم كه پرورده مكتب امام بودند با همين مشي فضايي را ايجاد كردند كه ما با همان ديد كلان كه عرض كردم فضاي صدر اسلام را ارزيابي كنيم. اما خوب، در اين ميان نگراني هايي وجود دارد. واقعيت اين است كه اصلي ترين ادعاي انقلاب اسلامي اين است كه در دوراني كه ابهامات و تاملاتي پيرامون نظريه هاي موجود درباره رشد و توسعه انسان و جامعه وجود دارد، مي تواند يك ايده جايگزين را ارائه دهد. متناسب با اين ادعا يعني اينكه ما بتوانيم از اسلام پاسخي مناسب براي مشكلات بشر امروز بيابيم، لازم است كه فهم ما از آن دوران نخستين و متون اوليه مان متناسب با اين نياز باشد. يعني نيازهايي كه بشر امروز (ونه تنها انسان مسلمان و شيعه) بلكه انسان امروز با آن روبه روست شايد پاسخ هايي گرفته است و آن پاسخ ها هم دارد رو به كمال مي رود اما مطمئنا اسلام براي آن پرسش ها پاسخ هايي آسان تر و سهل الوصول تر دارد و تابع آن نياز مي توانيم به داده هاي صدر اسلام يعني تجربه هاي تاريخي و متون ديني خود مراجعه كنيم.
با اين نگاه كلان نگر و حقيقت جو اعتقاد به توانمندي دين خالص و كارآمد را مي توانيم داشته باشيم.
پس ضرورت اصلي بازخواني سيره حضرت زهرا (س) اين است. چراكه ما به نام تفكر اسلام ناب و امامت انقلابي را برپا كرديم و مدعي هستيم و براي تحقق بخشيدن به اين ادعاي جامع تا بتواند پاسخي راستين براي نيازهاي فكري و فيزيكي بشر امروز باشد بايد به آن منابع اصيل مراجعه اي درست داشته باشيم.
اما آنچه كه در اين ميان وجود دارد و ضرورت اين بازخواني را از منظري ديگرتشديد مي كند پاره اي انحرافات و كج راهه هايي ست كه به خصوص در چند سال اخير در كشور پيدا شده و دغدغه اي جدي ايجاد كرده است.
ما شاهد هستيم كه در چند سال اخير نگاهي پيدا شده كه دل علاقه مندان به اسلام، اهل بيت (ع) و جمهوري اسلامي ايران را به درد آورده است.
اين روش برخلاف آن مشي كلي است .زندگي ائمه (ع) و حضرت زهرا (س) يك چشمه است. چشمه اي كه علماي پيشين ما مي كوشيدند سنگهاي اطراف آن را كنار بزنند و موانع جاري شدن آب اين چشمه و سيراب شدن هر كس كه در مسير آن قرار دارد را از سر راه بردارند.
اما در چند سال اخير اگر چه آن نگاه جزئي نگر كه از دوره مياني وجود داشت، مهار شده بود اما باز مي بينيم افرادي مانع از سيراب شدن همه از اين چشمه مي شوند و به تعبيري اطراف اين چشمه ها را سنگچين مي كنند. محدودكردن زندگي حضرت زهرا (س) صرفا و صرفا به يك ستمي كه به آن حضرت شده و محدودكردن به يك سري منازعات فرقه اي و استفاده براي محكوم كردن يك فرقه مقابل، يك درك اقلي از زندگي و فهم سيره ايشان است و به نوعي ستمي است كه بر ايشان روا داشته مي شود. تاكيد مي كنم اين به معناي چشم پوشي از ديدن حوادث و وقايع تاريخي نيست.واقعيات تاريخي به جاي خود هستند. اما مهم درك ماست.
ببينيد اگر ما به خرافه گرايي در فهم اين بزرگواران دامن بزنيم در حق آنان جفاي عظيمي كرده ايم. چرا كه زندگي آنها با فرهنگ مردم ما عجين است و آنها در متن زندگي شان حضور دارند و بالتبع به خاطر مردمي بودن زمينه خرافه پذيري در مورد آنها زياد است.
چرا مرحوم شهيد مطهري، از تحريفات عاشورا سخن گفت؟ شايد كمتر حادثه اي مانند عاشورا در متن زندگي مردم حضور داشته و به همين سبب تحريف پذيري و خرافه پذيري آن بيشتر است. امروزه نيز متاسفانه شاهد ورود روزافزون اين آفت انديشه خرافه پردازي و محدودنگري به زندگي ائمه (ع) هستيم.
خرافه گرايي، وجه ديگرش عوام گرايي است. يعني وقتي كه مبلغان ديني بخواهند مطابق ذوق مخاطبان خود سخن بگويند و از القا و ارائه آن انديشه ناب ديني بگذرند ما به يك نوع عوام زدگي و خرافه پردازي برمي خوريم.
اين را بايد دردمندانه اعتراف كرد، متاسفانه اكنون افرادي در اين مسير تلاش مي كنند كه منسوب به جريانهايي هستند كه پيش از اين سابقه شان نشان مي دهد، بي آنكه بويي از زهد اميرالمومنين علي (ع) برده باشند و يا مانند حضرت زهرا (س) در آن صحنه هاي سياسي و اجتماعي حضور داشته باشند، صرفا بعضي از قسمتهاي زندگي اين بزرگواران را براي مطرح كردن بعضي از مسائل دستاويز قرار داده اند . البته مواجهه با آنها وظيفه همه كساني است كه دغدغه دين جامع، شامل،كارآمد و خالص را دارند اما به دو دليل اين مواجهه  كار افراد معمولي نيست و بزرگان ديني و متوليان اصلي هدايت ديني جامعه،  به خصوص مراجع بزرگوار لازم است كه جدي  تر وارد ميدان بشوند.
اما اين دو دليل، يكي اين است كه پاره اي از اين حركتها بعضا با حمايت بعضي ازافراد صاحب عناوين ديني صورت مي گيرد و برخورد در سطح پايين هم با آنها به نتيجه نمي رسد و خود مي تواند اختلافاتي را تشديد بكند كه زيبنده آنها نيست. از سوي ديگر، يك نوع روشنفكر نمايي هايي هم وجود دارد كه باز به ضرر اين جريان است. نوحه خواندن بر حضرت زهرا (س) و ائمه (ع) رمز تداوم جامعه اسلامي است و نبايد نفي و به بهانه وجود پاره اي از انحرافات نبايد از جامعه طرد شود.
اما مراد اين است كه در اين فضاي ذكر مناقب حضرت زهرا (س)منقبت حضرت چيست؟ و چه چيزي به نام منقبت و يا مصيبت مطرح مي شود؟ همانطور كه عرض كردم كدام درك از جامعه جهان اسلامي پشتوانه اين فهم است؟
به هر حال به نظر مي رسد در مبارزه با اين جريان و هدايت آن ، جاي بزرگان و متوليان اصلي هدايت ديني مردم بايد خالي نماند تا گروهي با نام مداحان عهده دار آن نشوند و دركي خرد و حقير و جزئي از اسلام ارائه دهند. همچنين وظيفه رسانه هاي عمومي و صدا و سيماست كه با جهت دهي و فرهنگ سازي احساسات پاك مذهبي مردم را هدايت كنند.

تازه هاي انديشه
بازگشت به اسلام
011397.jpg

كتاب «بازگشت به اسلام: مسلمانان آمريكايي خواستار ايمان خود هستند» با ويراستاري مايكل ولف در ۲۵۶ صفحه توسط انتشارات كتاب هاي روديل در ۷ ژوئيه ۲۰۰۴ (۱۷ تيرماه ۸۳) منتشر شد.
به گزارش خبرگزاري «مهر» ، طرح كلي اين اثر درباره ماه هاي پس از يازدهم سپتامبر است كه مسلمانان آمريكايي صداي آشنايي را مبني بر تعريف تازه اي از اسلام شنيدند. در تلويزيون، در عمارت پارلماني، سكوهاي خطابه ، كلاس هاي درس ، بدتر از همه، تصاوير ويدئويي از غار اسامه بن لادن ، از مفسران، سياستمداران ، محققان و تروريست هاي ثروتمند به ظاهر از معناي واقعي اسلام روايت مي كردند .
مسلمانان غربي مي دانستند بايد كاري در اين رابطه انجام دهند. در غير اين صورت چهره اسلام تاريك جلوه كرده و يا حتي از بين خواهد رفت.
يكي از مقامات برجسته اسلامي، مايكل ولف، جلسه اي را با حضور افرادي چون «يوسف اسلام» و «كارن آرمسترانگ» نويسنده كتاب پر فروش «تاريخ خدا و اسلام» برگزار كردند. آنها درباره آينده اسلام ، از بين بردن كليشه هاي نادرست درباره اسلام و حقايق تاريخي كه دين را شكل داده به بحث پرداختند و قياس هاي ضد و نقيض و اختلافات را در ايمان مورد بررسي قرار دادند.
در شرايطي كه مسلمانان مجبور بودند از ايمانشان دفاع كنند، غربي ها، به ويژه آمريكايي ها درباره اصول پايه اي اسلام كنجكاو بودند، اين كتاب به بسياري از سوالات پاسخ مي دهد و در عين حال خطر و نويد آينده را انعكاس مي دهد.
اين اثر شامل يادداشت هايي است كه متفكران پس از واقعه يازدهم سپتامبر درباره اسلام نوشته اند. «ولف» نويسنده اثر « يكي از هزاران راه به مكه» از پيامهاي پايگاه اينترنتي «بليف نت» قطعاتي را گلچين كرده و همچنين از مقالات مقاماتي چون «كارن آرمسترانگ» ، «يوسف اسلام» و چهره هاي جديدي چون « آسما حسن» و «اسماء خان» سود برده است. برخي از نويسندگان در اين اثر از سازمان هايي نام مي برند كه براي ارتباطات بين ديني و حقوق بشر تاسيس شده اند. به جز برخي استثناها مقالات نويسندگان به رساله دفاعيه شباهت ندارد، بلكه آنان به پيچيدگي هاي اسلام مي پردازند.
اين اثر هم به بررسي اسلام معاصر پرداخته و هم فراخوان مسلمانان براي نجات ايمان خود از طريق بسيج كردن اكثريت ميانه رو است. در اين كتاب همچنين مقالات كوتاه شخصي درباره ابعاد گوناگون زندگي مسلمانان ( هنر ، طنز، ايمان آوري، زيارت و غيره) وجود دارد. اين مسلمانان غربي و محققان اسلامي از ايمان دفاع مي كنند اما در جستجوي راه هايي براي جدايي اسلام از تروريسم و تبعيض نژادي هستند. اين كتاب تحقيقي روشنگرانه از احساسات مسلماناني است كه در ايالات متحده بوده و به اين امر چشم دارد كه به دركي بين ديني دست پيدا كند.
فهرست مطالب اين اثر عبارت است از: چرا حالا؟ مقدمه ، مايكل ولف؛ وظيفه خاص مسلمانان آمريكايي، اينگريد ماتسون ؛ زماني براي تمديد، علي مينايي ؛ آيا اسلام را به يغما برده اند؟، كارن آرمسترانگ ؛ پيشگام مسلمان : مصاحبه با فريد اسحاق ، توسط ويراستار مجله كاتوليك ايالات متحده؛ فصل خشونت : آيا اسلام خشن است؟، كارن آرمسترانگ ؛ جهاد صلح آميز، دكتر خالد ابو الفادل ؛ شش راز درباره اسلام ، شيخ احمد عبدالرشيد؛ مسلمانان چگونه مي توانند عليه ترور و خشونت بجنگند ، اسماء خان؛ فصل دموكراسي: آيا كشور هاي مسلمان مي توانند دموكراتيك باشند؟ ، كارن آرمسترانگ؛ دموكراسي اسلامي ، الكساندر كرونرمر؛ مسلمان بودن و آمريكايي بودن پس از يازدهم سپتامبر، اميد صفي؛ بالاگرفتن صداي مسلمانان ميانه رو، سلام الماراياتي ؛ ديگر پاسخ ساده اي وجود ندارد: مصاحبه با طاها جبير العلواني ، دكتردوان اي. مسمودي؛ فصل زنان و اسلام: تفكري دوباره درباره موضوع زنان در جوامع مسلمان، كشيا علي، متولد ايالات متحده ، مريم عادل لامبرت ؛ ميراث حضرت محمد (ص) براي زنان ، ليلا دباغ؛ چرا محيط مسجد بايد براي زنان مناسب باشد، ساراجي ام زياد؛ سوء استفاده ، چند همسري ، محروميت ، سامر هاوت؛ به نظر باهوش مي رسي چرا مسلماني؟، حليمه تور؛ فصل تجارب سياه پوستان آمريكايي: اسلام و ميراث برده داري آمريكايي ، رشيدا محمد؛ سياه پوستان آمريكايي، مسلمان و وفادار به ايالات متحده، دكتر اكبر محمد؛ زندان و كشمكش براي مقام،
تفيرالدين؛ محمد علي: چهره دلگرم كننده اسلام در آمريكا، دبيوراح كالدول؛ فصل  مسلمانان ، مسيحيان و يهوديان، اسلام: چشم اندازي وسيع به اديان ديگر، شيخ كبيرهلمينسكي؛ مسيح از ديدگاه يك مسلمان ، مايكل ولف؛ چرا به ده فرمان علاقمندم، هشام اي. هاسابلا؛ مادرم مرا صيهيونيست بار آورد، مسود كاجي؛ فصل فرهنگ: چه امري مولانا را شور مي آورد: مصاحبه با كبير هلمينسكي، رندا روماني؛ زبان شعر: شكسپير، ويتمن و مولانا ، دنيل عبدالهي و يوسف اسلام؛ بله موضوعي به عنوان شوخي مسلمانان وجود دارد، كمال ماراياتي؛ فصل تمرين اسلام پويا در آمريكا: مسجد ها در خاك آمريكا ريشه دوانده اند، مايكل ولف؛ جنگ براي روح اسلام در آمريكا ، ياشيا امريك ؛ آسيب پذيري در ماه رمضان ، شيخ كبير هلمينسكي؛ مكه حقيقي، مايكل ولف؛ حج در زمان جنگ : مصاحبه با مولانا ابراهيم موسي، ديبراح كالدول؛ قرآن را در سفر همراه داشته باشيد، مايكل ولف؛ چرا مسلمان بودن را دوست دارم : به خدا ايمان دارم و به آمريكا اعتقاد دارم، ارسلان تريو افتخار؛ بازيكن بسكتبالي كه آرامش يافت، ديبراح كالدول؛ اديسه من به اسلام ، استيون باربوزا؛ بايد به كسي خدمت كني، علي اسدالله.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |