بازتاب
قضاوتي درباره «در انتظار قضاوت مردمي»
اشاره: در صفحات ۵ و ۶ روز ۲۵ خرداد ماه ۱۳۸۳، در ضميمه همشهري مطلبي به چاپ رسيد با عنوان «در انتظار قضاوت مردمي». در اين مطلب، مؤلف، ضمن تحليل ماجراي سخنراني، بازداشت و محاكمه در شرف آغاز هاشم آقاجري، نكاتي را يادآور شده بود.
دكتر ناصر تكميل همايون، كه در گوشه اي از نوشته مذكور، نامي از وي نيز به ميان آمده بود توضيحي در مورد اين نوشته به همشهري ارسال كرده است كه در پي مي آوريم:
«ياهو»
مدير مسئول محترم روزنامه همشهري
با احترام، مقاله اي را زير عنوان «در انتظار قضاوت مردمي» كه در شماره ۳۴۰۷ مورخ ۲۵ خردادماه ۱۳۸۳ آن جريده چاپ شده بود، پس از چند روز تأخير، مطالعه كردم. از آنجا كه با خداي خود پيمان بسته ام كه جز حقيقت، مطلبي نگويم و اگر به نام من مطلبي بيان شد كه از حقيقت دور بود، از خود و حقيقت دفاع كنم، اين نامه را برايتان ارسال مي دارم كه در صورت تمايل چاپ كنيد و در صورت عدم تمايل به چاپ آن، اينجانب در پيشگاه حق شرمنده نباشد.
قولوا الحق ولو علي انفسكم
اوالوالدين و الاقربين
۱- اينجانب به سخنان دوست فاضل و استاد كوشنده آقاي دكتر سيدهاشم آقاجري در همدان كاري ندارم در اين باره آنچه بايد گفته شود، در نقد و تعريف، صاحب نظران گفته اند و نوشته اند.
۲- نوع گرايش آقاي دكتر آقاجري و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نسبت به مرحوم دكتر علي شريعتي باب ديگري است از مقاله «در انتظار قضاوت مردمي»، كه در اين مقوله نيز اظهارنظري ندارم.
۳- در مورد ارتباط آقاي دكتر آقاجري به لحاظ حزبي و سازماني با دانشگاه تربيت مدرس كه نويسنده مقاله روي آن حساسيت نشان داده، به هيچ وجه داوري ندارم و دانشگاه و مقامات وزارتخانه خود بايد از منزلت علمي و فرهنگي دانشگاه دفاع نمايند.
۴- اما آنچه مربوط به نگارنده است:
الف) در مقاله آمده است: «يكي از اين استنادات به[ يك ]سخنراني بازمي گردد كه دكتر هاشم آقاجري داشته است». متأسفانه اشاره نشده است كدام سخنراني و در چه زمان؟ خواننده فكر مي كند كه شايد سخنراني ۲۹ خرداد ۱۳۸۱ در خانه معلم همدان است.
ب) سخنراني موردنظر در سال ۱۳۸۰ در مركز بازشناسي اسلام و ايران بوده است. در اين مركز طي سال هاي اخير نزديك ۷۰ سخنراني از طرف صاحبان انديشه هاي گوناگون انجام شده و اكثر آنها براي استفاده همگان به چاپ رسيده است و ناشر آن نيز «حرفه اي» نبوده و از علاقه مندان به فرهنگ و بحث آزاد در جامعه است.
ج) سخنراني آقاي دكتر آقاجري زير عنوان «كنش دين و دولت در ايران عصر صفوي» انتشار يافته و در دسترس عموم قرار گرفته است و ناشر آن ، كه به قول نويسنده مقاله، «حرفه اي» است، صميمانه در يادداشت بر كتاب نوشته است:
«مكتوب حاضر به رابطه دين و سياست با دولت و نهادهاي سياسي و ديني عصر صفوي و نيز تأثير آن بر ايران معاصر و عوامل گرايش صفويان به تشيع و تأثير آن بر مشروعيت آنان توجه دارد و بر آن است تا با تأمل در حوادث تاريخي عصر صفوي به برخي از تنگناهاي فكري و سياسي امروز پاسخ شايسته ارائه دهد.»
آقاي دكتر آقاجري برعكس نظر نويسنده مقاله همشهري، به خوبي بين شاه طهماسب اول و دوم فرق گذاشته (همچنين در شناخت سبزواري و خوانساري)، سهوالقلم چاپي (كه بسيار اتفاق مي افتد) نام شاه طهماسب و شاه اسماعيل دوم را مغلوط كرده است (ص ۱۸ و ۲۸) و...
۵- نگارنده با آن كه همه حرف هاي خاورشناسان و جهانگردان اروپايي را دقيق نمي داند، اما اگر شاردن نوشته باشد كه «در اصفهان با روحانيوني برخورد كردم كه مي گويند حكومت، حق مجتهد است»، اين حرف در آن دوره جاي پيدا كرده بود و عالمان ديني، اندك اندك از زير فشار نهاد حكومت بيرون مي آمدند و براي خود استقلال مي يافتند تا آنجا كه در دوره قاجاريه كارشان به تقابل و رويارويي با حكومت كشيده شد. آقاي دكتر آقاجري در همين مقولات صحبت هاي خود را ادامه داده و از جاده تاريخ نگاري هم خارج نشده است. اين كه نوشته شده، «حرف هاي شاردن را با برداشت هاي ايدئولوژيك خود ممزوج كرده كه...» نادرست است...
۶- از قول اين شرمنده آمده است: «افرادي مانند دكتر همايون به وي انتقاد مي كنند كه بحث ها و نظريات اجتماعي را بر نصوص و متون تاريخي مقدم داشته است» خوشبختانه متن سخنان من چاپ شده است. اين سخنان پس از پايان سخنراني آقاي آقاجري و تنفس۲۰ دقيقه اي و گفت وگوي تاريخ دانان و تاريخ خواهان با يكديگر گفته شده است. آن هم در محيط علمي و كاملا «طلبگي». نگارنده ناتوان اين سطور چنين گفته است:
«ما بايد از آن حالت قصه گويي تاريخ به معناي گذشته بيرون بياييم و به تحليل علمي تاريخ و دوره هاي تاريخي وارد شويم» (كاري كه دكتر آقاجري در سخنراني خود انجام داد) و اضافه كردم: «در هر حال، استنباط هاي تاريخي هم داشته باشيم» و چون پاره اي از مورخان صاحب ايدئولوژي همانند پطروشفسكي و چند تن ديگر، كه عقيده و برداشت هاي قبلي خود را بر داده هاي تاريخي مقدم دانسته اند، نگارنده يادآور شد «خطر در اين است كه اگر بخواهيم در قالب اين نظريات برويم و از چشم آنها به مسائل بنگريم، آن موقع ممكن است بخشي از قسمت هاي مهم تاريخ را نبينيم و تنها پاره اي از بخش هاي تاريخ را ببينيم و بعضي بخش ها را هم آن طور كه دلمان مي خواهد ببينيم و بعضي بخش ها را طور ديگري».
اين سخنان نه تنها انتقادي نبود، بلكه به گونه اي تأييد گفته هاي آقاي آقاجري بود و ايشان هم ضمن تأييد اضافه كردند:
«متأسفانه در كشور ما يك سنت بدي بوده كه ما تحت تأثير همان سنت هستيم و آن اين كه ماركسيست ها آمدند و ايدئولوژي را تبديل كردند به يك قالب آهني و تاريخ را وسيله اي كردند براي تبليغ آن ايدئولوژي»...
...در پايان اينجانب با اعتقاد كامل به آنچه بيان كردم، از خداي تعالي مي خواهم به همه ما در نقد يا تعريف از هر شخص يا هر مسئله اي، جانبداري از عدالت و راستي را عنايت فرمايد تا شرمنده نسل هاي آينده جامعه نباشيم.
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد
والسلام علي من اتبع الحق:
ناصر تكميل همايون
|