دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۳
انديشه
Front Page

پايان نامه
امامت و رهبري از ديدگاه علامه طباطبايي
000843.jpg
جلسه دفاع از پايان نامه كارشناسي محمد عسكري الهدايت، دانشجوي پاكستاني مقيم ايران با عنوان «امامت و رهبري از ديدگاه علامه طباطبايي (ره) و پاسخگويي به مهمترين شبهات مطروحه» در مدرسه عالي امام خميني (ره) قم برگزار شد.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از سايت «رسا» در اين جلسه كه روز دوشنبه (۵/۵/۸۳) برگزار شد، عباسي، معاون پژوهشي مركز جهاني علوم اسلامي به عنوان استاد مشاور و رضانيا به عنوان استاد داور حضور داشتند.
ابتدا عسكري الهدايت طي سخناني به توضيح پايان نامه پرداخت و درباره علت انتخاب اين موضوع براي پايان نامه اش گفت: شخصيت برجسته علامه طباطبايي (ره) از يك سو و اهميت موضوع امامت و رهبري ازسوي ديگر مرا به فكر انتخاب اين موضوع انداخت.
وي همچنين به بيان چكيده مطالب پايان نامه كه مشتمل بر ۶ فصل بود، پرداخت و در ادامه به اقسام حكومت اشاره كرد و گفت: سه نوع حكومت وجود دارد: دموكراسي (مردم بر مردم)، استبدادي (فرد بر مردم) و اسلامي كه در اين حكومت حاكميت فقط حق خداوند متعال است و حكومت اسلامي تمام محاسن دموكراسي را داشته و معايب حكومت استبدادي را ندارد.
وي در پايان به نقش مهم مردم در حكومت اسلامي تأكيد كرد و گفت: در به فعليت رساندن حكومت اسلامي مردم نقش مهمي دارند و بدون آنان حكومت اسلامي محقق نمي شود.
در ادامه ،جلسه داوران نظرات خود را بيان كردند و در كل اين پايان نامه را با ارزش و خوب دانستند.
در ادامه عباسي استاد مشاور پايان نامه به لزوم طرح و بررسي بحث امامت اشاره كرد و گفت: موضوع امامت از اولين موضوعاتي است كه در اسلام بعد از پيامبر اكرم (ص) مطرح شد ولي با وجود قدمتش هنوز بايد به آن پرداخت چون موضوع امامت شاخصه شيعه است. وي افزود: در اين پايان نامه سعي شده به هيچ انديشه اي بي احترامي نشود و سعي كرده ايم رابطه و نسبت بين مبحث امامت با حكومت و حاكميت اسلامي و نگاه شيعه به آن را مطرح كنيم و در اصل بايد گفت موضوع پايان نامه امامت در قرآن از منظر علامه طباطبايي (ره) است.

گفت وگوبا هيوستون اسميت ، فيلسوف سنتگراي معاصرآمريكايي
بصيرت ها در سنت

گفت وگو از:رونان هالوول
000846.jpg

ترجمه : آرش طهماسبي
اشاره: هيوستون اسميت؛ پژوهشگر سنتهاي ديني و دين شناس معاصر آمريكايي، بيش از نيم قرن است كه زندگي خود را وقف انتقال حكمتها و سنتهاي ديني كهن از طريق كتاب، فيلم، تلويزيون و تدريس كرده است. مهمترين كتاب وي «اديان جهان» نام دارد. محور اين گفت وگو مباحث مطرح در كتاب اخير وي موسوم به «اهميت دين» است كه وي در آن به نقش حكمتهاي كهن و سنتهاي ديني در راهگشايي چالشهاي فراروي هزاره سوم اشاره مي كند. اين گفت وگو را مي خوانيم:
حقيقت فراموش شده، آن هندسه نامريي است كه در زير لايه تمام سنت هاي جهان قرار دارد.اين حقيقت بدان جهت فراموش شده كه از آن غفلت شده است.
با فراگير شدن علم مدرن در سراسر جهان، فرهنگ ما بصيرتهاي جهان بيني سنتي را با جهان علمي تاخت زده كه من فكر مي كنم نسبت به سنت هاي كهن در مرتبه اي پايين تر قرار دارد

* شما زندگي حرفه اي طولاني و درخشان داشته ايد و كارهاي مختلف زيادي انجام داده ايد. در اين برهه از زندگي چه انگيزه اي شما را به سمت تأليف كتاب اخيرتان تحت عنوان «اهميت دين» سوق داده است؟
- خوب، سؤال بجايي است چون دليل مشخصي وجود دارد. در سراسر زندگي حرفه اي ام، اعم از تدريس و نوشتن، كه از آن لذت برده ام، سعي كردم چهره خوشايندي را به دنيا نشان دهم، اما دنيا جاي كثيفي است، مثل يك خوكداني، كه هميشه مطبوع و خوشايند نيست. مي توان يك نوع زيبايي براي آن قائل شد. اما يقيناً اين زيبايي هم نقائص خاص خودش را خواهد داشت. برخي از اين نقائص مثل بلاياي طبيعي و غيره، اجتناب ناپذيرند اما من راجع به تراژدي هاي زاده دست بشر صحبت مي كنم، وقايعي كه مي توانستيم در فرهنگ مان از آنها بپرهيزيم. من راجع به ماترياليسم، تقليل و مصرف گرايي، افراطي و چيزهايي شبيه اينها صحبت مي كنم. مدت ها پيش، وقتي با اين مسائل درگير شدم، كم و بيش آنها را هضم كردم و آنها را به نوعي درون كيف لوازم شخصي باطن خويش جا دادم و در واقع با آنها كنار آمدم، اما اين كيف رفته رفته پر و درهم برهم شد و هرچه بيشتر و بيشتر اين عمل به سان پر كردن يك كيسه خواب درآمد. مي بايست كار جدي اي را بر روي آن شروع مي  كردم و در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه من نمي خواهم همه اين دلواپسي ها و دلمشغولي هاي دروني را با خود تا گور ببرم، بنابراين تصميم گرفتم همه شان را به دنيا حواله دهم و اين كاري است كه در اين كتاب انجام داده ام. اين كتاب، كتاب بسيار متهورانه اي است. راه جسورانه اي است كه من براي اداي مطلب انتخاب كردم. در زير لايه هاي مطالب كتاب، من واقعاً به آن چيزي كه بيان كردم، علاقه شديد و وافري دارم. يكي از واكنش هايي كه در قبال كتاب من صورت گرفت و من به شدت به آن علاقه دارم، نامه بسيار جدي با اين مضمون بود كه: «من فكر مي كنم كه آينده كليسا». و سپس نگارنده نامه با آوردن چند نقطه در ادامه اضافه مي كند: «... نه، من مي خواهم اين طوري سؤالم را بسط دهم كه آينده جهاني به مطلبي كه شما در اين كتاب عنوان كرده ايد، بستگي دارد.» خوب من اين مسئله را دوست دارم چون به يقين فكر مي كنم كه اين مطلب، مطلب جدي و مهمي است، اما واكنش ديگري كه خيلي مايه خوشحالي من شد، چون به همراه يك كارت پستال از طرف يك دوست دانشمند شاغل در آزمايشگاه [ملي لارنس] ليورمور به دستم رسيده بود، فقط دو جمله داشت: «هيوستون عزيز، دارم كتابت را مي خوانم، جداً كه چقدر شوخ و بامزه هستي!» من اين واكنش را هم دوست دارم چون مي دانيد، با تمام اين صحبت ها و واكنش ها آدم خطر مورد سوءاستفاده قرار گرفتن يا آزرده شدن را، احساس مي كند و من نمي خواستم كه اين صرفاً يك كتاب باشد. بنابراين سعي مي كنم راههاي مفرح و بانشاطي را براي اداي مطالب معرفي كنم و اين مؤلف، اين كار را كرده است.
* عالي است، اين ممكن است پادزهري براي مشكل جاري ما باشد، يك نوع تفريح جديد. ما اكنون دچار گونه اي گوشه نشيني يا حاشيه نشيني هستيم و گاهي اوقات هم خيلي جدي هستيم. منظورم اين نيست كه ما نبايد در قبال خيلي از اين مسائل جدي باشيم، بلكه فكر مي كنم ما به كمي خوشي و اميدواري براي كم كردن بار هستي مان، احتياج داريم.
- بله، شما دقيقاً منظور مرا درك كرديد. اين چيزي است كه احساس مي كنم.  در خوشبينانه ترين حالت، مسائل و مشكلات ما، بسيار جدي هم هستند، اما شما تا اينجا تنها مي توانيد گوشه دهانتان را كج كنيد و حالت ناراحتي به خود بگيريد و وقتي عضلات تان خسته شدند بايد آنها را به حالت لبخند برگردانيد.
* دقيقاً! تأكيد اصلي كار شما طي اين ساليان بر ايده سنت هاي كهن يا ديدگاهي مشترك از مذاهب مختلف جهان بوده است و خاطرنشان كرده ايد كه اين سنت ها باعث مي شود از مقام انسان تجليل به عمل آيد. همچنين در اين مورد بحث كرده ايد كه به چه لحاظي دنياي امروز ما به اين تجليل نياز دارد. مي توانيد كمي راجع به اين موضوع بحث كنيد كه منظور شما از سنت هاي كهن چيست و چگونه سعي در احياء آن چيزي داريد كه خود «حقيقت فراموش شده» مي ناميد؟
- قطعاً! واژه استاندارد تر در اين مورد، طبق كتاب «حكمت خالده» (خرد جاودانه) آلدوس هاكسلي، همان كلمه «جاودان» است اما «جاودان» به معناي هميشگي است .پس چيزي دنيوي و فاني است، در حالي كه كهن به معناي اين است كه «زمان و مكان اهميتي ندارند.» بنابراين، حقيقت فراموش شده، آن هندسه نامريي است كه در زير لايه تمام سنت هاي جهان قرار دارد و البته لزومي ندارد بگويم كه تمدن ها و اديان نسخه هاي تكثير شده از روي يكديگر نيستند، آنها دو چيز متفاوت هستند. اجازه دهيد از الگوي بدن انسان استفاده كنيم: بدن انسانهاي مختلف از لحاظ طول قامت، ابعاد بدن، رنگ پوست و صفات گوناگون با هم تفاوت دارند. اما گذشته از تمام اين تفاوت ها، ستون فقرات انسان و انحناي آن تا حد بسيار زيادي يكسان است و بنابراين، اين ستون فقرات است كه من نوعي آن را كنار مي گذارم، و اين حقيقت است. اين حقيقت بدان جهت فراموش شده كه از آن غفلت شده است. با فراگير شدن علم مدرن در سراسر جهان، فرهنگ ما بصيرتهاي جهان بيني سنتي را با جهان علمي تاخت زده كه من فكر مي كنم نسبت به سنت هاي كهن در مرتبه اي پايين تر قرار دارد و به دلايل فيزيولوژيك (و نه منطقي يا واقعي) به دست علم مدرن، بطور كلي اين رتبه ها جابجا شده است. مدرنيته و پست مدرنيته هيچ حقيقتي را كه نشان دهد سنت كهن يك امر اشتباه و نادرست است، فاش نكرده اند. صرفاً بدان دليل كه [سنت]، آزمايش و تجربه كنترل شده و آگاهي اثبات شدني (كه سنگ بناي علم مدرن است) را به مبارزه و چالش مي طلبد. بواسطه اين ويژگي ها، علم مدرن دسترسي وسيعي را به قوانين طبيعت فراهم مي آورد كه به تبع آن تكنولوژي و سپس وفور نعمت و انبوهي از كالاهاي توليدي، به ارمغان مي آيند. به همين دليل است كه به طور كلي رتبه و شأن سنت ملي كهن و تفكر فرهنگي جابجا مي شود و اين احساس پيش مي آيد كه در مقام دوم اهميت قرار گرفته اند.
* برخي دانشمندان مثل برايان سوييم در CIIS و آميت گاسوامي، به دنبال پاسخي براي مسئله جاري در زايش و پيدايي يك كيهان شناسي روحاني و مقدس جديد، هستند. شما در كتاب تان، تمايزي را بين كيهان شناسي و متافيزيك قائل شده ايد. در تعجبم چرا خيلي كم اين مسئله را بسط داده ايد؟
- بله، كيهان شناسي در رابطه با عالم فيزيكي است. متافيزيك هر چيزي را در برمي گيرد و دايره بزرگتري است كه كيهان شناسي را شامل مي شود. تا وقتي كه كيهان شناسي شما ماده گرايي- يا اگر جامع تر در نظر بگيريم طبيعت گرايي- باشد، اين دايره متافيزيكي با كيهان شناسي هم مرز و هم معنا است. به هر حال، من ماده گرا نيستم. من فكر مي كنم كه سنت هاي معرفتي و حكمي، كه مي خواهم راجع به آنها صحبت كنم، آن روحي اساسي و غايي را در بردارند. در حالي كه ماده گرا ها و طبيعت گرايان قضيه را برعكس مي كنند و مي گويند ماده اصل و اساس است. بنابراين، از ديد من، اين تفاوت و مرز جدا كننده بين كيهان شناسي و متافيزيك است.
* در مورد نياز به يك ديدگاه تجليل گر از مقام انساني، صحبت كرديد. شما اين ديدگاه تجليل گرا را كه براي زمانه ما و براي كمك به احياء سنت هاي كهن مناسب است، چگونه مي بينيد؟
- خوب! من دين كبير يا سنت هاي كهن و سنت حكمي را به صورت يك موجوديت منحصر به فرد به كار مي برم. چون قبلاً گفته ام كه من فكر مي كنم معماري زيربنايي يا ستون فقرات مفهومي كه همه آنها را دربرمي گيرد، يكسان است و فقط مي خواهم آن را وارد اين مبحث كنم. وقتي از سنت حكمي صحبت مي كنم همه چيز در اديان، خردمندانه است. البته كيهان شناسي آنها از سوي دانش مدرن كهنه انگاشته مي شود اما اين ديدگاه طبيعت مبتني بر واقعيت غايي است و نوع بشر به همين خاطر به بهترين نحو حيات خويش را در بطن اين ديدگاه تأمين مي كند. اين همان نقطه اي است كه در آن هيچ چيزي در مدرنيته و پست مدرنيته نمي بينم كه بخواهد در ارائه تصويري بزرگتر، نسبت به سنت برتري داشته باشد. حال اگر اين مسئله را به عنوان يك ويژگي  ذاتي در نظر بگيريم، اين مفهوم انتزاعي ستون فقرات حقيقت فراموش شده، موفق ترين ابزار طرح ريزي است كه نوع بشر تاكنون تجربه كرده است. بعد از اينكه دهشتناك ترين و سخت ترين امتحان مبرم و طاقت فرسا با موفقيت
000840.jpg
پشت سر گذاشته شد، اين ديدگاه پايان خوش است كه خودنمايي مي كند. مفهوم انتزاعي ستون فقرات حقيقت فراموش شده، دلالت بر اين امر دارد. بسيار خوب، حال يك ديدگاه الهام بخش داريم. اگر پايان خوش را از قلم بيندازيد، كار خطايي انجام داده ايد كه نتيجه خوبي در برندارد، و اگر آن امتحان مبرم و طاقت فرسا را حذف كنيد (امتحاني كه به عنوان بخشي از حيات بشري بايد با آن روبرو شويم)، آنوقت دچار يك تفكر پراميد و بيش از حد خوش باورانه، شده ايد. پس ديدگاه مفهوم انتزاعي ستون فقرات حقيقت فراموش شده، يك ديدگاه الهام بخش است و اينجا در پيش چشم ما قرار دارد، فقط كافي است كه آن را شناسايي كنيم.
* عشق را چگونه تعريف مي كنيد و چه نقشي در حيات روحاني بشر و سنت كهن، بازي مي كند؟
- عشق جرياني در بطن زندگي است كه ما را به پيش مي برد، توانا مي سازد و باعث مي شود از چيزي كه به قول آلن واتس خود در اسارت پوست ناميده مي شود، رهايي يابيم. بدون عشق، خودمحور هستيم و خود، كانون خويشتن مي باشيم اما عشق ما را قادر مي سازد از مركز حيات خويش به خارج از خود خويش، حركت كنيم. بنابراين عشق باعث بسط و گسترش حيات مي شود و نيازي به گفتن نيست كه آنرا غني مي سازد. هر فرد از نوع بشر، هر چيزي را يا دوست مي دارد، يا دوست داشته مي شود. وقتي اين فرآيند، به واقع، رخ دهد، زمين چون بهشت خواهد شد.
* بله، يقيناً مي توانيم استفاده بيشتري از عشق ببريم.
- قطعاً، بدون شك!
* از آبراهام مشل نقل قولي شده است بدين مضمون كه «ستايش برتر از ايمان است». اين چيزي است كه از بار آن خلاصي ندارم. تعجب مي كنم اگر با اين تعبير موافق باشيد. پس ايمان را چطور تعريف مي كنيد. در جايي از كتاب تان گفته ايد «دين از دريچه چشمان ايمان، مي بيند»، منظورتان از اين بيان چيست؟
- شما چه برداشتي از آن داريد؟ مي توانم سؤالي از شما بپرسم؟ بعضي وقت ها غريزه دانش آموزي من فرونشاندني نيست.
* براي من اين بدان معني است كه تجربه عميق الوهيت و لذت، شگفتي و هراس آميخته با احترام، اساس ايمان است. تجربه و اقعي، نه صرفاً يك ايده انتزاعي بلكه ذوب شدن واقعي در معناي وجودي خداوند؛ يعني تجلي خدا بر انسان كه باعث خضوع و وجد مي شود، پايه و اساس ايمان ما را تشكيل مي دهد. تعبير من، اين است.
- اوه، بله، اين تعبير را خيلي دوست دارم. همه اينها، كلمات زيبايي هستند. چون جهان را با خدايي شگفت انگيز، به تصوير مي كشند. وقتي واكنش مثبتي را نسبت به جهان تجربه مي كنيم اين امر تا حدودي ايمان را به صورت مرحله به مرحله در مي آورد. ايماني با اين كيفيت، به طور كلي، براي پايه و اساس اين گونه چيزها، شاخص درست تري به حساب مي آيد تا موارد متضادي مثل زشتي، ددمنشي و غيره. بنابراين از اينكه اين مسئله را به من يادآوري كرديد، سپاسگزارم. ادامه دارد

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |