شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۵۹
يك نفر دارد اينجا مي ميرد
خانه اي روي آب
خاطرات كودكي و ۴۲ سال عمر پرسروصدا انگار از جلوي چشم هاي مرد رژه مي  رود وبيشتر عذابش مي  دهند.اينجا كوچه پس كوچه هاي اختياريه است كه ميان مدرنيته و سنت دست و پا مي  زند
012645.jpg
عكس :ساتيار
سعيده عليپور
صبح بود كه شخصي تماس گرفت و گفت يك نفر در محله ما مي  خواهد خودش را بكشد، بلند شديم و رفتيم...
نشسته پشت در و چشم درانده به درگاه و ديوارها، بوي تند نفت و گازوئيل هوا را پر كرده و نفس نفس هاي جسم بيمارش را شديدتر...
مرد خسته است، اين را از خطوط چهره اش مي  شود فهميد. بچه ها از ترس كز كرده اند كنج ديوار و ريزريز گريه مي  كنند و زن با آن چشم هاي هميشه نمناكش چشمش را از شوهر مريض احوالش نمي  گيرد.
خانه... چارچوب امن خانه حالا تبديل شده به آماج تهديدها، در و ديواري كه حالا تمام مردانگي مرد را دارد له مي  كند و ديگر امنيت سابق را براي مرد به همراه ندارد...
خاطرات كودكي  و ۴۲ سال عمر پرسروصدا انگار از جلوي چشم هاي مرد رژه مي  رود وبيشتر عذابش مي  دهند.اينجا كوچه پس كوچه هاي اختياريه است كه ميان مدرنيته و سنت دست و پا مي  زند. ساختمان ها جديدند و كوچه ها باريك، با آن جوي هاي آبي كه مي  شود توي كوچه باغ هاي قديمي پيدا كرد. همه اهل محل، جمشيد احمدي را مي  شناسند و خانواده اش را. «مرد با آبرويي است».
سر كوچه را دو تا ماشين پيكان و وانت قديمي سد كرده اند. بايد كار اهل محل باشد تا ماشين هاي ماموران نتوانند وارد شوند و مرد را بي  خانمان كنند.
در و همسايه هم دور در جمع شده اند، بيشتر زن هستند و عده اي هم گريه سر داده اند.
هشدار مي  دهند به در خانه برق وصل است تا كسي نزديك در نشود.
اين اولين بار نيست كه مامورها آمده اند تا خانه آقا جمشيد را كه حالا مدتي است از سرطان كبد رنج مي  برد، تخليه كنند.
و هر بار او تهديد كرده است كه اگر او را بي خانمان كنند و خانه اي كه حقش است از او بگيرند خودش را به آتش مي  كشد. اين بار هم نفت و گازوئيل را فراهم كرده تا تهديدش را عملي كند. كم كم سر و كله ماموران نيروي انتظامي هم پيدا مي شود.
پيرزني كه خود سالها ساكن اين محله بوده ماجرا را مي  داند؛ «سال ها پيش پيرمردي در اين خانه كه تنها يك اتاق در سراسر زمين ۳۶۰ متري بود زندگي مي       كرد، تنها و پير؛ فرزندان هر كدام دنبال زندگي بودند. پيرمرد هم براي گذران روزگار بايد كسي را براي نگهداري اش به خانه مي   آورد.»
يكي از همسايه  ها مي  گويد: «پدر بزرگ و مادر بزرگ آقا جمشيد هم شدند كارگر اين خانه.»
سالها پيرزن از پيرمرد نگهداري كرد تا عمرش به آخر آمد و جاي مزد، خانه را به آنها بخشيد.
زن همسايه  مي  گويد: «من آن موقع بچه بودم اما يادم هست صاحب اصلي اين خانه بدون مادر بزرگ آقا جمشيد آب هم نمي  توانست بخورد» سال ها گذشت و مادر بزرگ جمشيد مرد و جمشيد و برادرش حميد بعد از شهادت برادر كوچكترشان - علي- در جنگ و از دست دادن مادري كه شوهر كرد و رفت خانه شوهرش، تصميم گرفتند يك اتاق را به چند اتاق و يك خانه تبديل كنند.
تا اينكه زد و ۵ سال قبل نوه  صاحب اصلي خانه يعني نوه همان پيرمرد تنها سروكله اش پيدا شد و ادعاي مالكيت خانه را كرد.
همسر جمشيد احمدي كه ساكن خانه است مي  گويد: «تا به حال خرج زيادي صرف ساخت اين زمين كرده ايم، برق آورديم، گاز آورديم، آب آورديم، اما حالا حكم كرده اند كه مابايد خانه را تخليه كنيم، خودتان بگوييد من و شوهر بيمارم كه ديگر مدتي است نمي تواند از فرط بيماري سر كار برود و با دو بچه چه كار مي  توانيم بكنيم.»
راست مي  گفت. جمشيد مدتي است كه عضو انجمن حمايت از بيماران هپاتيتي است، خرج زندگي اش را هم از همين طريق مي  دهد.
يكي از زن هاي همسايه از فرط ناراحتي و عصبانيت لبش را مي  گزد و گريه مي  كند.
يكي از همسايه ها مي  گويد: «حتي يك بار از ديوار خانه هم بالا رفتند اما چون آقا جمشيد روي خودش بنزين ريخته بود از ترس اينكه مبادا واقعا خودش را آتش بزند بي  خيال شدند و رفتند.»
مامور تخليه هم كه خودش از چنين مساله اي ناراحت است، مي  گويد: «ما هم چاره اي نداريم حكم تخليه خانه را داده  اند.»
همسر جمشيد احمدي مي  گويد: «نوه كسي كه صاحب اين زمين بوده حتي حاضر نيست پول آب و برق و تلفن و ساخت و سازي كه ما در اين زمين داشته ايم ياحتي هزينه نگهداري اين زمين در مدت ۶۰-۵۰ سال را به ما بدهد.»
اما آقا جمشيد دلش نمي  خواهد حرف بزند. حرف هايش را زده و از سوزاندن خودش هم به قول خودش ابايي ندارد. همسرش مي  گويد: «تهديد مي  كند خودش را آتش مي  زند. مي  گويد من كه مدت كوتاهي بيشتر زندگي نمي  كنم از سوزاندن خودم هم براي محافظت از سرپناه و همسر و بچه هايم هيچ ابايي ندارم.»
بعد از رايزني هايي كه ماموران نيروي انتظامي انجام دادند قرار شد صاحب ملك با پرداخت ۱۸ ميليون تومان كه ۱۰ ميليون تومان آن در مرحله اول و ۸ ميليون تومان آن ۶ ماه ديگر پرداخت شود اين دو خانواده ساكن در اين ساختمان را راضي كند كه از اين ملك بلند شوند. حالا آنها تنها براي دل كندن از سال هاي عمرشان در اين خانه كه همه هويت خودشان را در آن پيدا كردند فقط يك هفته وقت دارند... فقط يك هفته...

قتل كارمند تامين اجتماعي در پرده ابهام
با كشف پيكر خونين كارمند تامين اجتماعي كه با شليك گلوله به قتل رسيده بود، كارآگاهان جنايي تهران، شناسايي و دستگيري عاملان جنايت را دردستور كار ويژه خود قرار دادند.
به گزارش خبرنگار جنايي ما، شامگاه سه شنبه، ۱۳مرداد ماه امسال از سوي ماموران شهرداري به مركز فوريت هاي پليسي ۱۱۰ اطلاع داده شد پيكر مرد ميانسالي، غرق در خون پيدا شده است.
بلافاصله پس از اعلام گزارش، بازپرس هنرمند و كارآگاهان جنايي تهران به همراه ماموران كلانتري شهرك راه آهن در محل حادثه واقع در شهرك چشمه حضور يافتند و در بررسي هاي مقدماتي متوجه شدند، ظاهرا مرد ميانسالي در اثر شليك يك گلوله به پهلويش به قتل رسيده است.
كارآگاهان در ادامه بازرسي خود از محل كشف جسد، دريافتند از وقوع جنايت چند ساعت بيشتر نمي گذرد و در بازرسي از لباس هاي مقتول با يك كارت شناسايي بدون عكس رو به رو شدند كه عزيز الله رضايي (۴۵ ساله) نام داشت. بنابراين با توجه به اينكه هويت مقتول مشخص شده بود، كارآگاهان نخستين رديابي هاي ويژه خود را براي شناسايي عامل يا عاملان جنايت آغاز كردند.
آنان در تحقيقات خود با توجه به اينكه برگردن مقتول يك كيف كوچك مخصوص موبايل بود و ردي از يك خودرو در محل وجود داشت، احتمال دادند عامل يا عاملان جنايت به عنوان مسافر سوار خودروي كارمند تامين اجتماعي شده و پس از طي مسافتي در يك فرصت مناسب دست به جنايت زده اند و بعد از سرقت اموال مقتول، از محل متواري شده اند.
بر پايه اين گزارش، با دستور بازپرس هنرمند، پيكر خونين مرد ميانسال براي بررسي علت اصلي مرگ به پزشكي قانوني انتقال يافت و تيم ويژه اي از كارآگاهان جنايي تهران مامور رسيدگي به اين پرونده شدند

حوادث
ايرانشهر
تهرانشهر
در شهر
درمانگاه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |