دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۳
انديشه
Front Page

نظريه هاي فلسفه اخلاق
كتاب نظريه هاي فلسفه اخلاق كه حاوي مقالات فيلسوفان اخلاق معروف قرن بيستم است با ترجمه حسين كاجي از سوي انتشارات روزنه به بازار نشر عرضه شد.
اين كتاب كه به وسيله « فيليپا فوت» استاد سابق فلسفه در دانشگاه يو. سي . ال. اي گردآوري و تدوين شده و حاوي مقالات فيلسوفان معروفي چون استونسون ، مور، فرانكنا، گيچ، هوسرل، آرمسون، مابوت و رالز است دو محور سرشت احكام اخلاقي و مكتب فايده گرايي را پوشش مي دهد.
در دو فصل اول اين مجموعه كه «استدلال هاي مور عليه اشكال معين طبيعت گرايي اخلاقي» و «جوابي به منتقدانم» نام دارند استونسون و مور دو نظر متفاوت در برابر ديدگاه  هيوم مبني بر اين كه احكام اخلاقي تنها بياني از احساسات و حالات گوينده آنهاست ارايه مي كنند. استونسون با نظريه معناي احساسي خود كم و بيش با نظر هيوم  موافق است و مور با نظريه  شهودگرايانه خويش در مقابل نظر هيوم  قرار مي گيرد.
فرانكنا در مقاله سوم اين مكتوب از اين بحث مي كند كه هر معنايي كه از مفهوم طبيعت گرايي در ذهن داشته باشيم مور و همراهان وي در اين كه پاره اي ازنحله هاي فلسفه اخلاق را محكوم به مغالطه طبيعت گرايي كنند ناكام مي مانند و آنها مفهومي را به عنوان پيش فرض در نظر گرفته اند كه خود محل مناقشه است.
مقالات چهارم و پنجم كتاب به مناقشه«گيچ » و «هر» اختصاص دارد. «هر» با طبيعت گرايي  اخلاقي مخالف است او طبيعت گرا را فردي معرفي مي كند كه تلاش دارد مفاهيم ارزشي را با مفاهيمي كه صرفا معناي توصيفي دارند معادل بگيرد. «گيچ » اما با اين نظر مخالف است و اذعان مي كند هيچ مانعي فراروي ما نيست تا مفهومي چون خوب را براي توصيف و نه توصيه به كار نبريم.
در مقاله «باورهاي اخلاقي»، فيليپا فوت - گردآورنده كتاب - از گونه اي «ذهن گرايي » معتدل در برابر عيني  گرايي احكام اخلاقي دفاع مي كند و احكام اخلاقي را آن گونه كه پاره اي از عيني گرايان دليل بردار مي دانند به حساب نمي آورد.
مقالات سرل و «هر» هم به مشكله اساسي فلسفه اخلاق معاصر يعني «استنتاج بايد از است» مربوط اند. سرل با استدلالي كه از زبان گرايان آكسفوردي نسب برده اين گونه بحث مي كند كه با يك تحليل زباني مي توان از است به بايد رسيد ولي «هر»  قصد دارد نشان دهد در طي مراحل استدلالي كه سرل ارايه كرده مغالطاتي وجود دارند. هرچند كه « هر» تلاش سرل را بسيار جالب توجه و درخور تشخيص مي دهد نمي پذيرد كه از است به بايد راهي است و شكاف ميان اين دو را چندان وسيع در نظر مي گيرد كه است تنها با يك بايد قطعي يا شرطي مي تواند به بايد منتهي شود.
مقالات بعدي كتاب نظريه  هاي فلسفه اخلاق همه در باب مكتب مهم ، تاثير گذار اما پرمناقشه « فايده گرايي» هستند. آنها به نظريه  اي كه مي گويد درستي و نادرستي اعمال با توجه به نتايج خوب و بدشان به وجود مي آيند بذل توجه نشان مي دهند.

تازه هاي انديشه

چهار سخنراني فلسفي دكتر ريخته گران در يك كتاب
001251.jpg

مجموعه چهار سخنراني فلسفي كه پيشتر از اين از سوي دكتر «محمدرضا ريخته گران» استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران در مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني ايراد شده بود به انضمام پرسش و پاسخ هاي انجام شده در جلسات با عنوان «چند مقاله فلسفي» به چاپ رسيده است.
اين سخنراني ها با عنوان «ساختن، سكني گزيدن، تفكر كردن»، «حكمت هراكليتوس»، «پديدار شناسي فلسفه هاي اگزيستانس» و «پست مدرنيته، نيچه، هوسرل، هايدگر» در پاييز و زمستان سال ۸۲ ايراد شده اند.
اين كتاب كم حجم كه از سوي مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني و از سري كتاب هاي جنگ انديشه به چاپ رسيده، ۷۰ صفحه دارد و به قيمت ۴۵۰ تومان به بازار كتاب عرضه شده است.
عرفان اسلامي و عرفان بودايي
دفتر مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب به زودي كتابي درباره وجوه اشتراك و افتراق عرفان اسلامي و عرفان بودايي كه عليرضا شجاعي محقق و نويسنده آن است، منتشر مي كند.
علي رضا شجاعي، پژوهشگر و مترجم درباره انتشار اين كتاب گفت: «اين كتاب مقايسه تطبيقي بين دو نوع عرفان اسلامي و بودايي است. در اين كتاب وجوه مهم اين دو نوع عرفان با يكديگر مقايسه مي شوند. «ابن عربي» به عنوان نماينده عرفان اسلامي و «دوگن زنجي» به عنوان نماينده عرفان بودايي با يكديگر مقايسه شده و وجوه اشتراك و افتراق تفكر اين دو بررسي شده است. همين طور «فنا» در عرفان اسلامي با «شوني تيا» يا تهيت در عرفان بودايي و «نيروانا» در عرفان بودايي با «خداوند» در عرفان اسلامي به عنوان دو مقصد نهايي مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته اند.»
از ديگر آموزه هايي كه در اين كتاب مورد مقايسه قرار مي گيرد، آموزه هايي چون جانشيني و خليفگي يا رابطه شاگرد و استادي يا مريد و مرادي است. همان طور كه در عرفان اسلامي، مراد و مريد و پير و شاگرد وجود دارد و نوعي رابطه ويژه بين اين دو حكمفرماست، در تعاليم بودايي نيز اين رابطه وجود دارد و شباهت هايي بين اين دو آموزه ديده مي شود. از ديگر موضوعات مورد مقايسه و تحقيق، تفكر اشراقي در هر دو نوع عرفان است. عرفان ذن اهميتي براي نوشته هاي متون ديني قابل نيست و به اشراق و انتقال از دل به دل معتقد است. اين آموزه نيز با آموزه هاي تعليمي عرفان اسلامي مقايسه شده است.»
اين كتاب قرار است از سوي «دفتر مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب» منتشر شود.

گزارش انديشه
فيلسوف مهجور

پانزدهمين نشست متن پژوهي مركز نشر ميراث مكتوب به مناسبت بزرگداشت روز سهروردي با حضور دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني و دكتر اصغر دادبه با بحث پيرامون آرا و انديشه هاي شيخ شهاب الدين سهروردي برگزار شد.
در اين نشست دكتر ديناني در طي سخنراني خود به مباحث ذيل اشاره داشتند:
تمامي فيلسوفان مسلمان، پس از حياتشان نيز مطرح بوده اند و آثار و انديشه هاي آنها مورد توجه قرار مي گرفت. آثار برخي همچون ملاصدرا، در شمار كتابهاي درسي حوزه فلسفي قرار داشت و عده اي نيز همچون ابن سينا مرزها را درنورديده  و انديشه ها و آثارشان در خارج از ايران نيز مطرح و شناخته شده بود، اما سهروردي مهجور و غريب است. با اين كه نزديك به ۸ قرن از حيات وي مي گذرد، هيچ گاه جز دهه هاي اخير مورد توجه نبوده و آثار وي علي رغم اهميت، به عنوان كتاب درسي مطرح نبوده است. در دهه هاي اخير با تلاشهاي هانري كربن و برخي از محققان مطرح، آثارش به زيور طبع آراسته شد و مقالات متعددي درباره انديشه هايش نوشته شد. يافتن علت مهجوريت وي دشوار است. شايد علت اين مهجوريت آن باشد كه هيچ ملتي به اندازه ما ايرانيان با تاريخ و پيشينه خود در ستيز نيست. سهروردي بيش از اين كه يك فيلسوف تمام عيار باشد، مظهر تاريخ و هويت فرهنگي ماست.
001248.jpg
از جهات مختلفي مي توان درباره سهروردي سخن گفت. يكي از تلاشهاي ارزشمند سهروردي كه بدان هيچ توجهي نشده تلاش در جهت اثبات اين نكته است كه برخلاف تصور بسياري از انديشمندان و فيلسوفان مسلمان و غربي خاستگاه فلسفه يونان نبوده، بلكه در ايران نيز به موازات يونان انديشه هاي فلسفي وجود داشته و حتي بزرگاني چون افلاطون تحت تأثير حكماي ايران بوده اند.
سخنران بعدي دكتر اصغر دادبه نيز در پي پاسخگويي به اين پرسش بود كه علي رغم آن كه آثار سهروردي از حيث محتوا و نثر بسيار ارزشمند است، چرا مهجور مانده است؟ وي ريشه هاي اين معضل را در مسائل سياسي دانسته و در مقام تحليل و تبيين آن تصريح داشتند كه: سهروردي نماد بازگشت به خويشتن ايران است.وي سپس به تحليل تاريخي پرداخته و نقش ايرانيان را در رشد و بالندگي فرهنگ و تمدن اسلامي به اجمال طرح كرد.وي در ادامه پس از تفكيك ميان عربيت و اسلاميت، به جريان بسيار مهم باطني گرايي در طول تاريخ اشاره كرده و ريشه هاي آن را در دوره ساساني پي گرفته و بر اين باور است كه از زمان هارون الرشيد بيشتر كساني كه به جرم زندقه و كفر به قتل رسيدند، انديشمندان ايراني يا پروردگان فرهنگ ايراني طرفدار تأويل متن بودند. تعارض جريان معتزلي و اشعري از آغاز نيز در واقع از تعارض ميان باطني گرايي و جمود بر ظاهر گرايي سرچشمه مي گيرد و سهروردي يكي از نمايندگان بارز همان جريان باطني گرايي ايراني است.

تفاوت هاي مردم سالاري ديني ودموكراسي ليبرال در گفت وگو با دكترمظاهري معاون فرهنگي دانشگاه آزاداسلامي-بخش آخر
دمكراسي؛ رويكردي باورمند
001254.jpg

اشاره:در بخش اول گفت و گوي حاضر، به تمايز آشكار ميان مردم سالاري ديني و دموكراسي ليبرال اشاره شد و در اين ميان مفاهيمي چون: حق و تكليف، نقش و جايگاه فرد، وفاي به عهد و اخلاق در دو نظام مذكور به بحث گذاشته شد. اينك واپسين بخش گفت  و  گو كه اختصاص به نسبت ميان حقوق مردم و حقوق الهي و منابع مشروعيت در دو ساحت مردم سالاري ديني و دموكراسي ليبرال دارد، از نظرتان مي گذرد.
* در دستگاه انديشه مردم سالاري ديني و انديشه ليبرالي، «نسبيت» در چه حوزه هايي ظهور و بروز مي يابد؟
«نسبيت» عموماً در حوزه آزادي خود را نمايان مي سازد. در ليبراليسم «نسبيت» وجود دارد اما در دموكراسي ديني ثابتات و مسلمات. در ليبراليسم چون حقيقت و ارزش هاي اخلاقي امري نسبي است، پس آزادي نيز تا حدودي نامحدود است. يعني به لحاظ معنوي و اخلاقي هيچ محدوديتي وجود ندارد اما در اسلام عدالت حد قانون و قانون حد آزادي است. از ديد اسلام آزادي افراد از سه جهت محدود است. محدوديت آزادي فرد در مقابل حق الله، محدوديت آزادي فرد در مقابل آزادي افراد ديگر و محدوديت آزادي فرد در مقابل مصالح فردي و اجتماعي .به عبارت ديگر امكان بروز «نسبيت» در دستگاه انديشه مردم سالار ديني در مقايسه با دستگاه انديشه ليبرالي، بسيار كمتر است و اين به چند دليل است:
اول اين كه: شايد بتوان «نسبيت» را با «فردگرايي» ليبراليستي كه تكيه مبالغه آميزي روي هويت فرد مي كند مشابه دانست. اين در حالي است كه فردگرايي با رويكرد «نسبيت» جايگاهي در دستگاه مردم سالاري ديني ندارد و اصولاً واژه اي نكوهيده است.
دوم اين كه: دستگاه انديشه مردم سالار ديني ميان فردگرايي و جامعه، به رويكردي باورمند است كه حافظ هويت هاي جداگانه اند و مايل نيست كه حقوق هر يك از اين نهادها، به وسيله ديگري پايمال گردد.
فرد گرائي در اين انديشه هيچ مشابهت و مطابقتي با «نسبيت» كه به معني نمايان شدن سلايق و غرايز و خواسته هاي كنترل نشده فرد است، ندارد. فردگرائي در اين ساخت، صرفاً از منظر حقوق و تكاليف يك فرد در جامعه مورد بررسي قرار گرفته است.
حتي مي توان گفت «نسبيت» در ساختار ليبراليستي، شكل مدرن و پيچيده اي به خود گرفته و در شكل و شمايل احزاب سياسي، كارتل ها و تراكت ها و فرايندهاي اطلاع رساني بروز و ظهور يافته است و به چيزي جز پيشبرد منافع خويش و قرباني كردن ديگران در جهت دستيابي به اين گونه منافع نمي انديشد.
* با توجه به آنچه ذكر شد دموكراسي در دستگاه انديشه مردم سالاري ديني و در دستگاه انديشه ليبرالي چگونه تبلور مي يابد و ازچه ساختي تشكيل مي شود؟
- دموكراسي ليبراليستي اصولاً روشي براي مشاركت همگاني در قدرت سياسي است. در ليبراليسم، دموكراسي به عنوان يك روش هيچ گونه بار مكتبي و ارزشي ندارد بلكه اساساً طرحي عقلايي است براي سامان دهي به امر قدرت در جامعه به گونه اي كه تا سر حد امكان از پيامدهاي منفي تمركز قدرت جلوگيري شود. اين در حالي است كه دموكراسي ديني مشروط به مكتب ارزشي اسلام و تشيع و نظام ولايت فقيه است. اسلام چارچوب را مشخص مي كند و افراد در درون اين چارچوب عمل مي كنند. به عبارت ديگر نقطه جدايي دموكراسي ليبراليستي و دموكراسي اسلامي از اينجا آغاز مي شود كه در دموكراسي ليبراليستي زمام حكومت به دست مردم سپرده مي شود و براي آن قيد و شرطي قائل نيست و اين در حالي  است كه در اسلام زمام حكومت در دست خداست و مردم در چارچوب قوانين الهي آزاد هستند سرنوشت خود را رقم بزنند. بدين ترتيب در ليبرال دموكراسي آنچه اصل است حاكميت مردم است ولي در اسلام علاوه بر حاكميت مردم حاكميت خداوند و قوانين الهي نيز مطرح است. نكته مهم اينكه حاكميت مردم و حاكميت الهي برخلاف آنچه عده اي مي انديشند در عرض هم قرار ندارند بلكه در طول يكديگرند. حاكميت خدا حاكميت ذاتي است ولي حاكميت مردم، حاكميت اعطايي است بدين معني كه خداوند زمام امور بشر را در شرايطي به دست خود او داده است. به طور خلاصه عرض كنم دموكراسي ليبراليستي مشروعيت خود را از قانون مي گيرد اما دموكراسي ديني مشروعيت خود را از دين مي گيرد. در اينجا بايد منابع مشروعيت را در دستگاه مردم سالار ديني و دستگاه انديشه ليبرالي معين و سپس تفاوت هاي موجود ميان اين دو دستگاه را بيان نمود. در انديشه ليبرالي، مردم منبع منحصربه فرد مشروعيت نظام هاي سياسي محسوب مي شوند و دموكراسي، متأثر از اين بينش و رهيافت مي باشد.
بنابراين اراده فردي مردم در پي ريزي اساسي نظام هاي سياسي، نقش اصلي را ايفا مي كند. اما در دستگاه انديشه مردم سالار ديني، دموكراسي به منزله مداخله مردم در تعيين نظام هاي سياسي، واجد جايگاه مهمي مي باشد. مردم مطابق آنچه كه در مردم سالاري ديني رخ مي دهد بر مبناي رفتاري آزادانه كه از نگرش ديني ريشه دار در طبقات و اقشار جامعه ناشي مي شود، ساخت سياسي مورد نظر خود را انتخاب و از طريق مشاركت پاسخگو و متعهد، به ساخت سياسي خود، مصونيت مي دهند و از آن حفاظت مي كنند. البته مي توان گفت منشأ هر دو دستگاه انديشه مردم سالار ديني و انديشه ليبرال در پيدايش ساخت هاي سياسي يكسان است اما تعابير و تفاسيري كه از مشاركت موجود است اين دو موجود را در اين دو دستگاه، تبيين و تشريح مي كند.
* در دموكراسي ليبرالي، انتخاب از چه نقطه اي آغاز مي شود؟ اين انتخاب در ساخت مردم سالاري ديني از كجا آغاز مي شود؟
- انتخاب در نظام ليبرال، درست از ترديد آغاز مي شود. ابهام جهان شمولي كه بر معيارهاي نسبي حاكم است، هرلحظه فرد و آموزه هايش را در معرض سؤال «تا كجا آزاد هستم كه تزاحم ايجاد نكنم» قرار مي دهد.انتخاب در ساخت دموكراسي ليبرالي، از فرد شروع مي شود و به جامعه ختم مي گردد و سپس گرفتار فرايندهاي پيچيده حاكم بر جوامع ليبرالي مي شود و سپس، در يك كلام، گم و بي اثر مي شود. اما اين انتخاب در ساخت مردم سالاري ديني اولاً يك حق شمرده مي شود و ثانياً همواره از آن فرد است وتحولات اجتماعي، منشأ بطلان اين حق نخواهند بود و ثالثاً همواره از هويتي مستقل از جريانات سياسي، رسانه  اي، احزاب وگروه بندي هاي سياسي، برخوردار است.
و مسئله ديگر اينكه افراد، در جاي جاي جوامع دين مردم سالار، وظيفه دارند از انتخاب به عنوان راهي براي تعيين سرنوشت خويش و گزينش خدمتگزاران آن جوامع بهره جويند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |