سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۲
سفر و طبيعت
Front Page

تازه هاي علمي درباره
اولين دايناسور پرنده
مطالعات اخير دانشمندان پرده از اسرار مغز آركئوپتريكس برگرفت 
در توموگرافي كامپيوتري يك رايانه تصاوير بخش بخش يك بعدي را با هم تركيب مي كند تا مدل ساختاري بدن را به صورت سه بعدي خلق كند
012831.jpg
رضا غفاريان طوسي 
از هنگام كشف آركئوپتريكس بحث بر سر پرنده بودن آن وجود داشت، ليكن مطالعات اخير نشان داد كه اين جاندار باستاني داراي پر و بال بوده و مغزي همانند مغز پرندگان داشته است.
نخستين پرنده شناخته شده جهان، در سال ۱۸۶۱ در بندر باواريا كشف شد. از آن زمان تاكنون، دانشمندان بر سر اينكه آيا اين پرنده ديرين، يعني آركئوپتريكس، كاملا توانايي هاي لازم براي پرواز را داشته يا نه، اختلاف نظر داشته اند.
فسيل هاي به دست آمده كه به طرز حيرت انگيزي سالم و خوب نگهداري شده اند، آشكار مي سازد كه آركئوپتريكس، مانند پرندگان امروزي، داراي پر و بال بوده، اما بيشتر اسكلت هاي خزنده مانند ديرين آن نشان دهنده خويشاوندي نزديك و تشابه او با دايناسورهاي گوشتخوار است.
اكنون مطالعه روي شكل مغز آركئوپتريكس مبين آنست كه اين حيوان بسياري از پيش نيازهاي پرواز، ازجمله قدرت ديد بسيار بالا و حس توازن (قدرت تعادل)، را دارا بوده است - اين نشانه ها در كليه پرندگان امروزي وجود دارد.
مجله معروف «ساينس» در شماره اخير خود گزارش جالب و مفصلي از آركئوپتريكس و مطالعات اخير دانشمندان درباره اين پرنده شگفت انگيز و پر راز و رمز به چاپ رسانده و خاطرنشان ساخته كه شواهد زيادي وجود دارد كه نشان مي دهد اين پرنده بخش زيادي از اوقات خود را روي هوا به سر مي برده است.
آنجلا ميلنر، ديرين شناس، نويسنده و عضو موزه تاريخ طبيعي لندن، مي گويد: «هر موجودي كه بخواهد پرواز كند در درجه اول نياز به يك مركز فرماندهي بسيار پيچيده و پيشرفته دارد كه بتواند كليه سيستم ها و اعضاي او را كنترل و هماهنگ كند. اكنون ما، پس از مطالعات فراوان مي توانيم نشان دهيم كه مغز و سيستم هاي حسي آركئوپتريكس كاملا براي پرواز تجهيز شده بود.»
دايناسور؟ پرنده؟ يا هردو؟
آركئوپتريكس كمي پس از انتشار كتاب معروف چارلز داروين، ريشه گونه ها (در ايران: بنياد انواع) در سال ۱۸۵۹، كشف شد. در اين كتاب داروين تئوري تكامل به وسيله انتخاب طبيعي را مطرح ساخت. با اين وجود، آركئوپتريكس با ۱۴۷ ميليون سال قدمت، چيزي بين پرنده و دايناسور به نظر مي رسد. از دوران ويكتور، اين جانور به عنوان يكي از نشانه هاي تكامل مورد استناد قرار گرفته، اما هنوز بسي نشانه ها درمورد چگونگي تكامل و تغييرات دايناسورها به صورت معما و ناشناخته باقي مانده است.
آركئوپتريكس، همچون يك پرنده، داراي بال هاي پوشيده از پر بوده، اما دم استخواني دست وپاگير و تقريبا بيهوده اي داشته و ضمنا فاقد استخوان بزرگ سينه اي (و به تبع آن عضلات سينه اي نگهدارنده و به كار اندازنده بال ها) بوده است - اين استخوان و عضله سينه اي شاخصه مرغ هاست و اينكه آركئوپتريكس اين عضله را نداشته، معمايي در برابر دانشمندان است.
بعضي از كارشناسان بر اين باورند كه اين حيوان از بال هاي خود فقط براي جست زدن و جهيدن در اطراف درختان استفاده مي كرده و پرواز بلند و قدرتمندي نداشته است.
به هر حال، امروز بيشتر دانشمندان قبول دارند كه اين دايناسور - پرنده داراي خصايص پروازي بوده، اما سوال اين است كه آيا فقط در آسمان گلايد مي كرده و با بال هاي گشاده از نقطه اي بلند به پرواز درمي آمده و در نقطه اي فرودست فرود مي آمده يا اينكه واقعا يك پرنده بال زن نيرومند بوده است.
جهت يافتن پاسخي براي اين سوال، تيمي از دانشمندان با پيشرفته ترين فن آوري هاي موجود روي اولين فسيل كشف شده آركئوپتريكس به كار پرداخته اند. اين فسيل، يكي از ۶نمونه موجود در جهان است كه در موزه تاريخ طبيعي لندن نگهداري مي شود.
تيم دانشمندان از تكنولوژي اشعه ايكس، معروف به توموگرافي كامپيوتري - يا پرتونگاري مقطعي شمارشي - استفاده كردند. در اين تكنيك يك رايانه تصاوير بخش بخش يك بعدي را با هم تركيب مي كند تا مدل ساختاري بدن را به صورت سه بعدي خلق كند.
با استفاده از اين روش پيچيده، پرفسور ميلنر، رهبر تيم و همكارانش موفق شدند درون قفسه سينه حيوان را ببينند و مغز و گوش داخلي آن را به صورت سه بعدي (۳-D) بازسازي كنند.
پيش از آن، پرفسور ويتمار و ديگران مطالعه مشابهي را روي فسيل خزندگان پرنده (كه پترو داكتيل ناميده مي شوند و هيچ ارتباطي با آركئوپتريكس ندارند) انجام داده بودند. اين مطالعه نشان داد كه ساختار مغزي پتروداكتيل ها (كه خزنده هستند)، بسيار شبيه پرندگان است. در گزارش اين تحقيق خاطرنشان شد كه كيفيات ويژه اي در مغز وجود دارد كه شاخص قدرت پرواز موجودات پرنده است.
مغز پرنده 
آزمايش هاي جديد ميلنر و همكارانش براي نخستين بار نشان مي دهد مغز آركئوپتريكس حاوي بسياري از كيفياتي است كه در مغز پرندگان امروزي وجود دارد و به وسيله آن قابليت هاي پروازي خود را بالا مي برند. مغز آركئوپتريكس، به نسبت ابعاد بدن، از مغز پرندگان امروزي كوچكتر است. گرچه، مغز اين موجود باستاني حدود سه برابر بزرگتر از مغز خزندگان همان دوران بوده است.
به علاوه، نحوه شكل گيري و سازمان مغز آركئوپتريكس بسيار پرنده وار بوده است. نيمكره ها و ديگر بخش هاي مربوط به بينايي و حركت در مغز اين پرنده نسبتا بزرگ بوده و اندازه و شكل گوش داخلي آركئوپتريكس نشان از حس شنوايي دقيق، قدرت تعادل بالا و درك فاصله هوايي قابل توجهي دارد.
اگرچه ساختار كلي آركئوپتريكس ساده تر از پرندگان امروزي است، اما به نظر مي رسد همه مكانيزم هاي عصبي لازم براي پرواز را دارا بوده و اگرچه پرنده خيلي دورپروازي نبوده ولي قطعا قدرت بال زدن و درست پريدن را داشته است.
پرفسور ويتمار در گفت وگو با مجله ساينس گفت: «حيواناتي كه روي زمين زندگي مي كنند، در يك محيط دوبعدي به سر مي برند، اما حيوانات پرنده بيشتر سه بعدي هستند. بدين سبب قدرت تشخيص موقعيت در هوا و استفاده از حس قوي درك فواصل مختلف در پرندگان بسيار پيشرفته تر از غيرپرندگان است.» به همين سبب بخش هايي از مغز پرندگان و پتروداكتيل ها توسعه يافته بوده است.

دينگوها، سگ هاي دريانورد
012834.jpg
بر طبق تحقيقات بين المللي، دينگوها - سگ هاي وحشي استراليايي- از نسل   سگ هاي اهلي آسيايي هستند نه گرگ ها. احتمالا همه آنها از جد آبستني بوجود آمده اند كه در حدود ۵۰۰ سال قبل با كشتي به استراليا وارد شده است و در طول زمان، دوباره سگ هاي دينگو خوي وحشي خود را بازيافتند، هر چند كه برخي از مردم بومي استراليا موسوم به «آب اوريجين ها» اين سگ ها را به عنوان حيوانات دست آموز در كنار خود نگاه مي  داشتند.
به اعتقاد محققان سوئدي مردمي كه به زبان استرازين سخن مي  گفتند ابتدا در تايوان پديدار شدند و سپس با استفاده از كشتي به نقاط ديگر آسيا از جمله فيليپين و اندونزي سفر كردند. اين افراد در سفرها سگ هاي دينگو را با خود به همراه مي  بردند و احتمالا در جريان توقف اين افراد در استراليا، بعضي از سگ هاي دينگو به قاره استراليا راه يافتند و در آنجا ماندند.
در گذشته باور محققان بر آن بود كه سگ هاي دينگوي استراليايي از نژادسگ هاي پراياي هندي هستند زيرا شباهت ظاهري زيادي ميان آنها بود. اما محققان سوئدي مولكول DNA ميتوكندري در هسته سلول بدن اين سگ ها را با مولكول مشابه سگ هاي ديگر مقايسه كردند و به نتيجه تازه اي دست يافتند.
نتايج اين تحقيقات كه بر مبناي مقايسه ميان دينگوها, گرگ ها و سگ ها صورت گرفت اين تصور را كه دينگوها از نسل گرگ هاي عربي و هندي هستند رد كرد.
زماني كه حدود ۲۰۰ سال پيش اروپايي ها نخستين بار به استراليا سفر كردند، دينگوها را به عنوان سگ هاي وحشي شناسايي كردند. اين سگ ها عمدتا در حواشي جنگل ها و در علفزارها زندگي كرده و از پستانداران كوچك به ويژه خرگوش ها تغذيه مي  كنند. اما در مواردي به كانگروها و مارمولك هاي بزرگ هم حمله ور مي  شوند و از گوشت مردار و لاشه ها نيز استفاده مي  كنند.
دانشمندان بر اين باورند كه همين سگ هاي وحشي موجب شدند تا ببرهاي بومي استراليا موسوم به ببر تاسماني دستخوش انقراض شوند. دينگوها اين ببرها را از سرزمين اصلي استراليا به حواشي راندند و امكان زيست آزادانه آنها را از بين بردند. هر چند كه نژاد خود دينگوها در معرض خطر نابودي قرار ندارد، اما از آنجا كه اين سگ ها عمدتا با سگ هاي اهلي ارتباط دارند، نژادشان تاليف ژنتيك اوليه خود را از دست داده و ساختار ژنتيك آنها ،صورت تركيبي پيدا كرده است.

حيات وحش ايران
۶۰- ول حفار كردي
012840.jpg
گونهEllobius lutescens :
زيرخانواده: ول هاMICROTINAE
خانواده: موش هاMURIDAE
راسته: جوندگانRODEMTIA
رده: پستاندارانMAMMALIA
شباهت زيادي به ول حفار افغاني دارد، ولي جثه آن قدري كوچكتر و رنگ بدنش تيره تر است. موهاي پشت سر نيزكمي صورتي رنگ اند. در گذشته آن را زيرگونه اي از ول حفار افغاني مي دانستند، ولي در بررسي هاي انجام شده اخير (به خصوص از نظر ژنتيك ) به عنوان گونه اي جداگانه شناخته شده است. بيشتر در دامنه ها، استپ هاي مرتفع و علفزارها زندگي مي كند.
در ايران هم تاكنون از مناطق غربي ايران و قفقاز گزارش شده است.

حيوانات شگفت انگيز زندگي من
012837.jpg
نوشته: دكتر ريموندريتمارس 
قسمت پنجاه و نهم 
وقتي دوربين را جا به جا و دوباره فوكوس كردم تا صحنه هاي مورد نظرم را بگيرم، متوجه شدم كه حيوان كم كم ناآرام مي شود. ناگهان مربي كلمه اي را با صداي تيز و بلندي ادا كرد. اين فرياد مثل جرقه اي بود در انبار باروت.
با صدايي بين جيغ و فرياد، شامپانزه لوح را به گوشه اي از محوطه پرت كرد، بعد صندلي اش رابه گوشه اي انداخت. بعد ميز را برداشت و دور سرش چرخاند. موهاي سياه بدنش سيخ شده و در اين حال، غول آسا مي نمود. چشمان زرد ملتهب اش به سوي من چرخيد و ميخ به من نگاه كرد. در حالي كه من از بهت و ناباوري توام با وحشت در يك نقطه خشكم زده بود. در همين حال از گوشه چشم صحنه ديگري را هم مي ديدم. مربي با حالت وحشت زده اي با نوك پنجه به طرف در فلزي پشت سر ميمون بزرگ در حركت بود. او آهسته به در نزديك شد، آن را باز كرد و بيرون رفت و در را بست و من را با حيوان خشمگين تنها گذاشت.
مي  دانستم كه درگذشته مرداني توسط شامپانزه كشته، لت و پار و دست و پا شكسته شده اند. به نظر مي رسيد سرنوشتي مشابه بايد در انتظار من باشد و ماجرا مي رفت تا با تراژدي به پايان برسد. لحظاتي به همين حال گذشت و ما هر دو ايستاده و به هم نگاه مي كرديم، تا اينكه شامپانزه شروع به گام زدن كرد و در حالي كه پاهايش را با صدا به زمين مي زد، آهسته دور من و دوربين به چرخيدن پرداخت. دست هايش را آويزان گرفته و يكي پس از ديگري تاب مي داد و قدرت اين تاب دادن دست چنان بود كه ضربه اش مي توانست يك مرد را از پاي درآورد. اين رقص جنگ است كه به صورت چرخش دايره اي انجام مي شود و از ويژگي هاي شامپانزه هاست. دايره تنگ و تنگ تر شد تا سرانجام قطر آن به ۳ متر رسيد. موهايش سيخ و سيخ تر شد و به نظر مي رسيد هر لحظه بزرگتر مي شود. هر حركت يا گام مي توانست بحراني را باعث شود كه غيرقابل كنترل باشد. تمام فكرم اين بود كه اگر به سويم حمله كرد دوربين و سه پايه سنگين را به او بكوبم.
در همين حال كه شامپانزه پرصدا گام مي زد و هر لحظه حالتش هولناك تر مي شد، صداي در آهني بلند شد و مربي با تفنگي در دست آشكار شد. تفنگ بيشتر شبيه اسلحه اسباب بازي بود كه شب كريسمس براي پسر بچه هاي ۵-۴ ساله زير درخت مي گذاشتند. لوله تفنگ حلبي و رنگ آن آلبالويي بود. اما مربي با اطمينان خاطر تمام تفنگ اسباب بازي را به طرف ميمون بزرگ نشانه گرفت و با صدايي محكم و اخطارآميز فرياد زد: «نگاه كن!»
نگاه كردن شامپانزه به مربي تفنگ به دست همان و عوض شدن صحنه همان. در يك لحظه حيوان از آن حالت براق و خشمگين به حيواني مطيع و مظلوم تبديل شد.
برگردان: حميد ذاكري

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |