مجرمان كوچك در دادسراي اطفال
آزارديدگان خشن
پدرش وقتي ديد كه رامين كوچولو دست خالي آمده باز هم با شلاق به جانش افتاد
پسرك شلاق خورده اي كه روزي به پدرش التماس كرد كه خواهرش را به عقد يك خلافكار درنياورد با يكي دو تا از همان بچه هاي كانون كه حرفه اي تر بودند با شيوه هاي جديد سرقت آشنا شد و با همان ها دست به سرقت و زورگيري زد
|
|
حميده عبداللهي
پسرك بيچاره تنها ۸ سال داشت كه پدرش او را مجبور كرد تا براي خريد مواد مخدر مصرفي اش پيش «تورج خان» برود و از همان روز بود كه ديگر «تورج خان» با آن سبيل هاي بلندش هيچ وقت از ذهن پسرك نرفت. خودش مي گويد كه آن كار را به خاطر مادر و خواهرش انجام داده است.
داستان پسرك از همان روزي آغاز شد كه ضربات شلاق ناشي از خماري پدر، او را مجبور كرد كه پيش آن مرد «سبيلو» برود و چون پدرش پولي براي خريد مواد نداشت كه به او بدهد، پس «تورج خان» هم پسرك را تحقير كرد و دست خالي به خانه بازگرداند.
پدرش وقتي فهميد كه «رامين» كوچولو دست خالي آمده است باز هم با شلاق به جانش افتاد و تمام عصبانيت ناشي از خماري خود را بر سر كودك بي گناه خالي كرد. حالا كه التماس هاي «رامين» هم از عصبانيت پدر كم نمي كرد پس «زهرا» دختر خانواده ابزار خوبي براي دستيابي به موادمخدر در ذهن پدر معتاد بود. آن روز پدر «رامين» دست خواهرش را محكم كشيد و با خود برد. آخه آن قاچاق فروش ، زهرا رابراي خودش خواستگاري كرده بود و به پدرش گفته بود كه پس از ازدواج با زهرا مي تواند موادمخدر رايگاني در اختيارش قرار دهد.
پسرك از «تورج خان» مي ترسيد و به همين خاطر نمي خواست كه «زهرا» به عقد يك آدم خلافكار درآيد به همين خاطر به پدرش التماس كرد كه زهرا را نبرد. مادر بدبختش هم خيلي التماس كرد ولي فايده نداشت و پدر از خر شيطان پياده نشد كه نشد. دو سال بعد «رامين» كوچولو كه حالا ديگر ۱۰ ساله شده بود به دليل همان رفت و آمد ها با «تورج خان» به جرم حمل مواد مخدر دستگير شد. آن موقع شانس با او يار بود و به دليل نداشتن سوءسابقه آزاد شد ولي كمتر از يك ماه بعد پسرك اين بار به جرم سرقت چند تخته فرش دستگير شد تا طعم يك سال حبس در كانون اصلاح و تربيت را بچشد.
رامين كوچولوي ۱۰ ساله حالا ديگر با مكاني آشنا شده بود كه همسن و سال هايش جرم هاي عجيب و غريب تري نسبت به او مرتكب شده بودند. يك سال گذشت و اين بار پسرك شلاق خورده اي كه روزي به پدرش التماس كرد كه خواهرش را به عقد يك خلافكار درنياورد با يكي دو تا از همان بچه هاي كانون كه حرفه اي تر بودند با شيوه هاي جديد سرقت آشنا شد و با همان ها دست به سرقت و زورگيري زد. يك ماه اين طوري زندگي كرد و دوباره به خاطر زورگيري با استفاده از چاقو به كانون اصلاح و تربيت رفت.۸ ماهي گذشت و حالا او كه نسبت به قبل حرفه اي تر شده بود، آزاد شد ولي ديگر بيشتر مراقب بود. رامين البته اين بار پرخاشگرتر از قبل شده بود تا جايي كه حتي اگر پدرش با صداي بلند با او صحبت مي كرد و اگر جنگ لفظي نتيجه نمي داد، پدرش را با كتك ساكت مي كرد. ولي تنها نگاه معصومانه مادرش بود كه او را از رفتارش شرمسار مي كرد البته اين احساس تا هنگامي بود كه مادرش در كنارش مي نشست و او را نوازش مي كرد ولي همين كه مادر از او دور مي شد احساس مي كرد تمام دنيا با او دشمن شده اند. پس بايد با تمام آدم ها بجنگد تا سهمش را از زندگي بگيرد. به همين خاطر هم بود كه به فكر آتش زدن حجره «تورج خان» افتاد. كليد حجره را از چند روز پيش سرقت كرده بود، گالن نفت را برداشت و شبانه به حجره رفت، نفت را روي فرشها ريخت. كبريت را كشيد و فرار كرد. تا وقتي كه چند ماه بعد از آن ماجرا به جرم چندين فقره سرقت از منزل و خريد و فروش لوازم مسروقه دو سال ديگر به حبس در كانون اصلاح و تربيت محكوم نشده بود هيچكس نمي دانست كه آتش سوزي حجره «تورج خان» كار او بوده است.
رامين كوچولوي خلافكار اگرچه از زندگي در كانون اصلاح و تربيت بيزار شده بود ولي به خاطر چند سال زندگي در كانون به آنجا عادت كرده بود. از زندگي اش با هيچكس صحبت نمي كرد و حتي چندباري هم كه مددكاران مجموعه سعي در پي بردن به سكوتش داشتند فريادهاي عجيبي سرداد و حتي به زد و خورد با آنها پرداخت. البته او به خاطر اين كارش تنبيه شد. حالا «رامين خلافكار» كه سابقه شرارت هاي پي درپي، دزدي، زورگيري و آتش زدن حجره «تورج خان» را هم پشت سر دارد، با دست و پاي زنجيرشده به دادسراي اطفال آمده است تا به خاطر ضرب و شتم مددكاران بيچاره كانون اصلاح و تربيت هم محاكمه و احتمالا چند ماهي بر مجازاتش افزوده شود.
كمي آنطرف تر مهدي ۱۷ ساله نشسته كه از ترحم بيزار است و هنوز از اينكه پدر و مادرش او را مجبور به تكدي كرده بودند عصباني. از ۹ سالگي به كارهاي خلاف پرداخت و با سرقت هاي مختلف آشنا شد. يكي از دوستان خلافكارش رانندگي را به او آموخت و از همان زمان با خودروهايي كه مي توانست سرقت كند به مسافركشي مي پرداخت. چند ماهي مشغول مي شد و بعدش هم اتومبيل را يك جايي رها مي كرد و مي رفت. سه مرتبه به دليل سرقت خودرو دستگير شده و هربار به زندگي در كانون اصلاح و تربيت محكوم شد. يك بار وقتي از كانون آزاد شد و به خانه برگشت پدرش او را راه نداد. پس از روي ناچاري به كارگري در نمايشگاه اتومبيل مشغول شد. يك روز كه همسر صاحبكارش از او خواست تا اتومبيل را بشويد به دليل احساس حقارت خودرو را سرقت كرد و به شهرستان ورامين رفت. يك ماهي آنجا بود و بلافاصله دستگير شد. حالا بايد بازهم دو سال به زندگي در كانون محكوم شود.
از پله هاي دادسراي اطفال كه بالا مي روي صداي خش، خش زنجير بر دست و پاي مجرمان شرور كوچك گوش هايت را مي خراشد. در نگاه سرد آنها به سختي مي تواني چيزي ببيني، انگار كه نگاهشان يخ زده است. وارد دادسرا كه مي شوي او هم مي آيد؛ ۱۷ ساله با يك زخم چاقو در گوشه چهره اش. وارد كه مي شود بازپرس كه ديگر از مراجعه هاي مكرر اين نوجوان مجرم خسته شده است مي گويد: «بازهم تو؟»
فربد فدايي روانپزشكي است كه معتقد به ويژگي هاي سرشتي افراد مستعد به بزهكاري است. وي مي گويد: «تاكنون روشي براي بازآموزي مستعدان به بزهكاري ايجاد نشده است و ممكن است كه اين گروه از بزهكاران نياز به درمان هاي ويژه اي داشته باشند چون نمي توانند پند بگيرند و تنبيه و پاداش درمورد آنها بي فايده است.»
فدايي معتقد است: «در اكثر موارد تنبيه و زندان، نوجوانان بزهكار را كينه توزتر مي كند كه نتيجه آن بدبيني به جامعه و انسان هاي دوروبرش است.»
او مي گويد: «همواره اين موضوع از سوي جرم شناسان مطرح شده است كه زندان هاي كنوني، آموزشگاه هايي براي برخي زندانيان است. نه تنها اصلاح نمي شوند بلكه مهارت هاي مجرمانه بدتر و پيچيده تري مي آموزند و در اين صورت است كه آزادي اين افراد به مفهوم فارغ التحصيلي از دانشگاه جرم آموزي است.»
دكتر كمالي يك جرم شناس است كه درخصوص آموزش هاي منفي در زندان ها از سوي برخي مجرمان مي گويد: «بايد ديد محيط زندان تا چه حد بر مجرمان تاثيرگذار خواهد بود. اگر بتوان اين محيط ها را كوچك تر كرد تا شبيه به محيط خانواده شود، نقش آموزش هاي منفي پايين مي آيد.
|