سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۳
سخنراني پروفسور پاول كونيتچ در راديو رياس آلمان و دانشگاه هايدلبرگ
اسلام عامل فرهنگي پيشرفت غرب
001308.jpg

ترجمه: شهرام تقي زاده انصاري
مهم ترين و مؤثرترين اثر اسلام در فرهنگ غرب بدون شك، پيدايش علم جديد اروپائي بود. بعد از شكوفائي فكري يوناني و هلني مدت زيادي در اروپا سكوت برقرار بود. يكي از دلايل آن اين بود كه با ورود غربي ها به دنياي قرون وسطاي مسيحي كمتر به علم علاقه  نشان داده مي شد و به اين دليل در اين زمينه كار مهمي صورت نگرفت
در باب وسعت و نحوه تأثير فرهنگ و علوم اسلامي بر فرهنگ و تمدن غرب و پيشرفت آن، بسيار گفته شده است. اما قطعاً آگاهي از اين تأثير از زبان غربيان، جذاب تراست. اين گفتار كه در واقع ترجمه متن سخنراني يك پژوهشگر غربي است، مي كوشد تا تأثير فرهنگ و تمدن اسلامي را بر پيشرفت علوم، صنعت، ادبيات و هنر غرب به اجمال بيان كند. خواننده اين متن ضمن آگاهي از خطوط كلي اين تأثير مي تواند به برخي نمونه ها و موارد عيني آن نيز واقف گردد. مي خوانيم:
وقتي در كشورهاي غربي از دنياي اسلام صحبت مي كنيم، به نام هائي برمي خوريم كه مربوط به كلمه اسلام هستند، مثل داستان هزار و يك شب، ناتان حكيم اثر «لسينگ»، ديوان شرقي- غربي گوته، ترجمه هاي «فريدريش روكرت» از ادبيات فارسي و عربي و كتابهاي ماجراجويانه كارل ماي. اين نام ها نشان دهنده تأثير فرهنگ اسلامي بر فرهنگ غرب است.
از اين گذشته مورخين با تجزيه و تحليل علمي خود از تاريخ، جزئيات فراواني يافته اند. ما خواهيم ديد كه بيشتر از هزار سال است كه فرهنگ اسلامي در فرهنگ ما غربي ها اثر داشته است. اگر بخواهيم درباره سهم اسلام در فرهنگ غرب با روش علمي تحقيق كنيم، بايد اول بفهميم كه آيا اين دو فرهنگ اسلامي و غربي با هم تماس داشته اند يا نه! چرا كه ساده ترين شرط براي اين نوع تأثير و انتقال، تماس است كه امكان شناخت را به وجود مي آورد. اين تماس وسيع از نظر زماني و مكاني وجود داشته است و هنوز هم وجود دارد. از اواسط قرن هفتم ميلادي كه اسلام پا به عرصه وجود گذاشت و از زماني كه جنگ هاي صليبي در سه قاره شروع شد، قاره اروپا از طرف جنوب هميشه با اين نيروي جديد در تماس بود. در غرب، اعراب تا كشور فرانسه پيش رفتند و در كشورهاي اسپانيا و پرتغال تا سال ۱۴۹۲ ميلادي، حكومت مي كردند. جنوب ايتاليا و سيسيل نيز به همين ترتيب چندين قرن تحت حكومت اعراب بود.
در شرق، بيزانس از ابتدا در تماس و مبارزه هميشگي با مسلمانان بود تا اينكه در سال ۱۴۵۳ شهر كنستانتين توسط ترك ها فتح شد و به دنبال آن مسلمانان دوباره تا دروازه شهر وين پيش رفتند. در نقطه اي دورتر در شرق، كشور روسيه بود كه در آنجا، صدها سال مغولان و ملت هاي ترك اسلامي با يكديگر مي جنگيدند و سال ها قسمتي از اين كشور تحت تسلط مسلمانان بود. نقطه تماس ديگر خود شرق بود. شرقي ها هنگام جنگ هاي صليبي، حكومت هائي تأسيس كردند كه تا حدود ۲۰۰ سال بعد نيز پا بر جا بودند. اين تماس ها برخورد اشخاص زيادي را در برداشت از جمله: زوار، فرستادگان، تجار، دريانورداني كه مدت زيادي در شهرهاي ساحلي اقامت داشتند و عده زيادي هم بعد از پايان قرون وسطي براي تحقيق و اكتشاف مسافرت مي كردند. در عصر جديد، اين روابط به طور مداوم با تأسيس مستعمره هاي غربي عميق تر شد. به خصوص هنگامي كه قاره ها به هم نزديك شدند و از نظر سياسي و اقتصادي وحدتي به وجود آمد.
بنابراين شرط خاصي براي روابط دوجانبه وجود داشته است. عملاً در تمام دوران تاريخ اسلام تماس هاي وسيعي بين اسلام و غرب صورت گرفته است. بايد طرز تفكر غربي ها را دانست كه چرا اجازه دادند تا دنياي اسلام در غرب اثر بگذارد. در اين جا به دو مسئله مهم برمي خوريم. از يك طرف دوگانگي نفي داخلي و از طرف ديگر كنجكاوي علاقه مندانه. اروپاي مسيحي قرون وسطي عملاً مي بايست اين مذهب «اسلام» را كه در مدتي كوتاه دنياي آن زمان را تصاحب كرده بود به عنوان دشمن نگاه كند، چرا كه به تنهائي و با موفقيت هاي بي سابقه اش، اساس فكري اروپا را تكان داده بود و اعتبار ايمان مسيحي را كه تا آن زمان پا بر جا بود با همه عناصر حكومتي و زندگي شخصي و ديد غربي آن تهديد مي كرد. اعراب از ابتدا يك قدرت ايدئولوژيكي و سياسي مخالف و مبارز بودند كه در صورت امكان، مخالفين را كنار مي زدند. اين رفتار از قرن ها قبل در اروپا باقي مانده بود، در حالي كه به نظر مي رسد در شرق برعكس، رفتاري مغاير رفتار غرب رواج يافت.
001311.jpg

از طرف ديگر اروپائيان توانستند، در اسپانيا، سيسيل و آفريقاي شمالي برتري اي را كه مسلمانان در تمدن نسبت به غرب داشتند، مشاهده كنند. با انتشار شهرت برتري مسلمانان در غرب، اروپائيان بدون نفرت و دشمني تمايل داشتند با هر چيز دنياي برتر خارجي آشنا شوند و آن را جذب كنند. بدين ترتيب زمينه تأثير اسلام بر فرهنگ غرب ايجاد شد. مهم ترين و مؤثرترين اثر اسلام در فرهنگ غرب بدون شك، پيدايش علم جديد اروپائي بود. بعد از شكوفائي فكري يوناني و هلني مدت زيادي در اروپا سكوت برقرار بود. يكي از دلايل آن اين بود كه با ورود غربي ها به دنياي قرون وسطاي مسيحي كمتر به علم علاقه  نشان داده مي شد و به اين دليل در اين زمينه كار مهمي صورت نگرفت. دليل ديگر اين بود كه راه رسيدن به منابع واقعي علم و دانش را گم كرده بودند. به ندرت كسي زبان يوناني را فرا مي گرفت و آثار قديمي را مي خواند. اما برعكس، اسلام در دوران رشد خود قسمت هاي بزرگي از فرهنگ هلني و ايراني را جذب كرد. مسلمانان با تماسي كه با گردآوردندگان علوم دقيقه قديم داشتند، كتابهاي اصلي آنها را ترجمه كردند و گام بزرگي در شكوفائي فرهنگ اسلامي برداشتند. با اين كه مركز ترويج علوم شهر بغداد بود، همه متن ها و دانش ها از آن جا به سرعت در تمام مناطق اسلامي پخش مي شد. در كشور اسپانيا كه بخش وسيعي از آن تحت حكومت مسلمانان بود، مسيحيان كه در همسايگي آن ها زندگي مي كردند، متوجه پرورش علوم اسلامي شدند. در اواخر قرن دهم ميلادي در شمال اسپانيا كه مسيحيان زندگي مي كردند، با تكيه بر نوشته هاي اسلامي و كتاب هاي مربوط به علوم جهانشناسي، نجوم و ترجمه آنها، كتاب هاي زيادي به لاتين نوشته شد كه به سرعت منتشر شد و به طرف فرانسه، لوتر ينگن، كنار درياچه بودن زه، رودخانه راين، شهر كلن و لوتيش سرازير شد. مالورن نه تنها از كاربرد اسطرلاب صحبت مي كند بلكه اصطلاحات تخصصي نجومي را به زبان عربي مطرح مي سازد و حتي نشان مي دهد كه چگونه با كمك دستگاه اسطرلاب، زمان خسوف ماه كه در ماه اكتبر سال ۱۰۹۲ ميلادي اتفاق افتاد، اندازه گيري و مشاهده شد. بعد از اين قرن كه قرن آمادگي و انتشار سريع علوم اسلامي بود، قرن دوازدهم را مشاهده مي كنيم كه در آن پيشرفت چشمگيري صورت گرفته است. در شهرهاي تولدو، بارسلون، سويلا وغيره. بسياري از متن هاي علمي در مدارس توسط مترجمين با لياقت از زبان عربي به لاتين ترجمه شد. اين ترجمه ها در زمينه هاي مختلفي مثل رياضيات، نجوم، كيهان شناسي، فيزيك، مكانيك، شيمي، كيميا، پزشكي، داروسازي و فلسفه بود. يكي از بهترين مترجم ها آقاي گرهارد فون گرمونا مي باشد كه با اين هدف از ميهنش به اسپانيا رفت و به تنهايي هشتاد جلد از اين آثار را ترجمه كرد. ترجمه هاي تخصصي در قرن سيزدهم هم افزايش چشمگيري داشت. متون زيادي نيز از زبانهاي بين المللي به زبان فرانسه و اسپانيايي ترجمه شد. مؤلفين اين كتابها يا عرب زبان بودند يا يوناني. ما نيز توسط نويسندگان و مترجمين مسلمان با انديشمندان بزرگي مثل ارسطو، اقليدس، ارشميدس، بطلميوس، جالينوس و ... آشنا شديم. با ترجمه اين آثار، موج عظيمي از علاقه به علوم دقيقه در غرب بوجود آمد كه با افزايش آن، دانشمنداني مثل كوپرنيك، كپلر و نيوتن در صحنه علم پيدا شدند و به اين دليل ما پيشرفت خود در زمينه علوم دقيقه را مديون مسلمان ها هستيم. با اختراع دستگاه چاپ، بسياري از اين كتابهاي مهم با تيراژ زياد چاپ شد و در دانشگاههاي اروپا تا قرن هفدهم تدريس مي شد. بسياري از اصطلاحات علمي به زبان عربي توسط فرهنگ شكوهمند اسلامي وارد فرهنگ غرب شد كه هنوز هم ما با آنها سروكار داريم. براي مثال لغاتي مثل جبر، سينوس، ، الكل، كيميا، ملغمه، سمت الرأس، حضيض، سالنامه و ستاره آلده بران ،ما را به ياد فرهنگ اسلامي مي اندازند. در قرن بيستم، سيزده نقطه روي كره ماه به نامهاي منجمين اسلامي مثل ابوالوفا، بيروني، ابن سينا، ابن يونس، عمر خيام و ... نام گذاري شد.
تأثير فرهنگ اسلامي بر زمينه هاي علمي بيشتر در كشور اسپانيا متمركز بود. مدرسه سالرنو، اولين دستاوردهاي پزشكي مسلمانان را به اروپا آورد. سيسيلي ها بسياري از اطلاعات علمي در فرهنگ اسلامي را به غرب فرستادند ولي در رشته هاي ديگر موفقيتي نداشتند. در كشورهايي كه جنگهاي صليبي در آنها رخ داد و همچنين در كشورهاي شرق لاتين، سهم كمي در اين زمينه ديده شده است. در بيزانس نيز، بسياري از آثار عربي و فارسي ترجمه شد. در قرن سيزدهم، اين پديده در غرب به پايان خود نزديك شد. ابتدا اروپاييان به طريق اسكولاستيكي با انگيزه هاي نوين علم جديد برخورد كردند تا بالاخره در قرن ما، شرايط كاملاً تغيير كرد.
حالا به سراغ علوم ديگر مي رويم. دنياي اسلام چه انگيزه و نفوذي در ادبيات غرب داشت؟ ابتدا نظري به قرن شانزدهم مي افكنيم. از اين قرن به بعد،  به تدريج شرق شناسي علمي در غرب به وجود آمد. دانشمندان به تحقيقات علمي در فرهنگ اسلامي و زبان آنها روي آوردند تا بتوانند تصوير صحيحي از فرهنگ اسلامي در غرب ارائه دهند. بسياري از كتابهاي فلسفي، ادبي، فرهنگي و ديني ترجمه شد. براي مثال ابتدا قرآن مجيد و اشعار شاعران عرب، ترك و ايراني به زبانهاي اروپايي ترجمه شد.
ادبيات آنها نيز ترجمه و چاپ شد. به موازات اين جريان، فرهنگ كشورهاي عثماني در شرق شكوفا شد و موج تازه اي از فرهنگ دنياي اسلام را در غرب به وجود آورد. براي مثال طرز فكر فلسفي اسلامي و شرق در غرب معرفي شد و علاوه بر آن، نوشته هاي جهانگردان هم چاپ و ضبط شد. به اين ترتيب بسياري از مردم مغرب زمين با علاقه شديد مشغول مطالعه اين آثار شدند و اثر عميقي در فرهنگ غرب گذاشتند. معلومات و نفوذ آنها صرفاً در فرهنگ اروپا باقي نماند، بلكه باعث تولد آثار جديدي در غرب شد. در غرب، داستان، شعر، اپرا و تئاتر نوشته شد كه همگي ريشه شرقي و اسلامي دارند.
براي مثال وقتي ما به ادبيات «باروك و رومانتيك» فكر مي كنيم، در آنها داستان و درام تركي مي  بينيم. در بعضي موارد از شكل و سبك هاي شرقي الهام گرفته و حتي از شعر شرقي استفاده شده است مثل غزل هاي «آگوست فون پلاتن». منابع اين ادبيات نزد ما موجود است و مي توان آنها را دقيقاً مطالعه كرد. آثار لسينگ و گوته نيز از ادبيات شرق اسلامي الهام گرفته است . در اينجا نام آقاي «هنريك بيروس» را گوشزد مي كنيم كه اثر ادبيات شرق و اسلام را در ادبيات اروپا تا لسينگ، نشان داده است. بايد متذكر شويم كه در عصر جديد، شرق اسلامي نقش مؤثري در ادبيات جهان داشته است و ديگر اين كه فرهنگ اسلامي نقش بزرگي در پايه و اساس دنياي فكري غرب ايفا كرده است.
آثار «ويلهلم تيروس» و «ويلهلم فون تيري پولي» و «پتروس و ترابيليز» نشان مي دهد كه غربيان چگونه منابع و آثار اسلامي را ترجمه و جمع كردند. اين آثار به طور ظريفي در ادبيات ما به چشم مي خورد. ترجمه آثار ادبي دنياي اسلام به زبان لاتين يا زبانهاي اروپايي تا آ خر قرن سيزدهم ديده نشده است. به طور مثال اصول سياست و رفتار روحانيون اثر «پطرس آلفانزي» احتمالاً در اوائل قرن دوازدهم توسط خودش به زبان لاتين نوشته شده است. اواسط قرن سيزدهم آقاي «آلفونزفون كاستيلين» يك اثر داستاني شرقي را به زبان قديم اسپانيايي ترجمه كرد.
بعداً  داستانهاي «خليل و ديما» كه منشأ هندي داشت، به زبانهاي مختلف اروپايي ترجمه شد. ادبيات حكمت آميز و گلچيني از طنزهاي قديمي توسط «اشنباخ» و «پارزيوالمي» و «ويله هالم» به زبانهاي اروپايي ترجمه شد كه در آنها عناصر تاريخي ديده مي شود. دليلي در دست نيست كه قبل از «آلفونز»، آثار شرق اسلامي مستقيماً  به دنياي غرب آمده باشد. نظر دانته درباره جهان آخرت در كمدي الهي از اشعار ابوالعلاي معري گرفته نشده است، بلكه دانته اطلاعاتي درباره معراج پيامبر داشته است كه از طريق ترجمه هاي «آلفونز» به زبان اسپانيايي به دست آورده بود. حالا به دنياي آثار هنري مي نگريم. از قرون وسطي تا حالا هميشه هنر و كارهاي دستي تحت نفوذ شرق بوده است.
غرب از نقاشي هاي شرقي به عنوان دكوراسيون استفاده مي كند. اما هنرمندان اروپايي از اين كارهاي دستي هنري براي پيشرفت هنرشان استفاده مي كردند. مثلاً نقاشي «گن تيل بنيلي» در سال ۱۴۸۰ ميلادي در استانبول كشيده شد و غربي ها از آن كپي تهيه كردند. آقاي «اسپسي مينا» از نقاشي شرقي تقليد مي كرد. همچنين «رامبراند» از مينياتورهاي هندي كپي درست مي كرد. نوشته هاي اسلامي بر روي بعضي از پارچه ها يا آثار ساختماني ديده مي شود. اثر موسيقي عربي را ما در صداها و گيتار مي بينيم. آلات و آثار موسيقي و آثار موسيقي ارتشي ما از موسيقي تركي استفاده كرده است.
ما در زندگي روزمره خود با لغاتي سروكار داريم كه منشأ شرقي دارند مثل؛ ژاكت، مبل، تشك، زرافه، گل لاله، قهوه، شكر، زعفران و... ضمناً  بسياري از اصطلاحات دريانوردي، تجاري، صنعتي، كشاورزي و آبياري منشأ شرقي دارند. اين نمونه ها نشان دهنده نفوذ فرهنگ شرق اسلامي در فرهنگ ما غربي هاست.
بعضي از محل هاي كشورهاي اسپانيا، پرتغال و جزاير سيسيل منشأ عربي دارند و در شبه جزيره بالكان منشأ تركي. نام بسياري از افراد جنوب ايتاليا و سيسيل منشأ عربي دارند. حتي بعضي از ويژگي هاي زبانهاي شرقي در دوره هاي مختلف، وارد زبان هاي اروپايي شد.
بنابراين شرق اسلامي نفوذ زيادي در فرهنگ ما غربي ها داشته است، چه ما هر روز آثاري از آنها را لمس مي كنيم. بايد به ياد داشته باشيم كه دانشمندان و هنرمندان با لياقتي در پشت اين آثار پنهان هستند كه ما نتوانستيم نام آنها را ذكر كنيم.

ياد
مدارد باس
001314.jpg
دكتر مسعود يزدي
در سالهاي پس از جنگ دوم جهاني، نوع جديدي از روانكاوي بوجود آمد كه اصطلاحاً به آن دازاين كاوي گفته مي شود. به نظر مدارد باس ،فيلسوف و روانكاو سوئيسي ( ۱۹۹۰ ـ ۱۹۰۳) دازاين مفهومي است كه توسط هايدگر به معناي خاص خود ابداع شده است. معناي تحت اللفظي آن همان «بودن در آنجا» است. برخلاف سنت دكارتي كه در آن جامعه انساني (و انسان به طور كلي) به سوژه و ابژه تقسيم مي شده است، در «دازاين» تعريف انسان از سوژه و ابژه فراتر مي رود. مفهوم «دازاين» مفهومي تئوريك از انسان نيست، بلكه شامل موقعيتي است كه آن را «بودن در جهان» ناميده اند. در اينجا بين من و جهان (يا انسان و جهان) تفاوت نظري وجود ندارد. هر موقعيتي شامل «دازاين» است و لذا موقعيت انساني، مجموعه اي را به نظر ما مي آورد كه از «بودن» و «آنجا» ناشي شده است. در اينجا انواع ايده آليسم و ماترياليسم بي معنا مي شود، چرا كه براي اولين بار «انسان» و «آنجا» (جائي كه انسان در حقيقت وجود دارد) يك كليت را تشكيل مي دهند.
در انواع اختلالات رواني ،«دازاين»، «بودن» و (در حقيقت «درآنجا بودن») دچار اختلال مي شود. وظيفه اصلي «روان درماني» بازگرداندن بيمار به موقعيت قبلي است. در دازاين «مكان» داراي معناي هستي شناسانه است و در هر اختلال رواني مفهوم «مكان» دچار آشفتگي مي گردد. در تفسير هايدگر مكان (DA) داراي اهميت بخصوصي است. در تجليات انساني، مكان چون پديده اي ضمني مطرح شده وجود دارد. وجود ارتباط «هستي شناسانه» با مكان يكي از بنيادهاي انساني است و در بيشتر اختلالات رواني اين بنياد (مكان) دچار آشفتگي مي گردد.
فرد بيمار، به عبارت ديگر، قادر به بيان موقعيت خود در جهان نيست و لذا نمي تواند خود را به شكلي عيني (DASEIN) بيان كند و طبق ديدگاه مدارد باس اين عدم امكان بيان خود به شكلي عيني بر هستي فرد نيز اثر مي گذارد. بعد بيان پذير هستي، در اينجا حكايت از وجود نوعي زندگي اجتماعي مي كند. در اختلال رواني، زندگي اجتماعي نيز دچار آشفتگي مي گردد، لذا مي توان گفت كه انسان، از نظر مدارد باس، در يك مجموعه از زندگي اجتماعي بسر مي برد، لذا پديده هايي مانند جنگ، مهاجرت هاي توده اي و تحميلي، بعد ارتباط معنا با مكان را در فرد دچار آشفتگي مي كند.
در دازاين هويت از طريق ارتباط «بودن» و «مكان» پديد مي آيد. لذا هر آنچه كه رابطه «بودن» و «آنجا» را دچار آشفتگي كند، هويت فردي را نيز دچار پريشاني خواهد كرد. هويت، به عبارت ديگر، يك پديده ثابت و داده شده نيست، بلكه پيوسته در حال تغيير و تحول است. در اين تغيير پيوسته، نوعي تعادل ديناميك ميان فرد و مكان بوجود مي آيد و لذا هويت نيز دچار تحول مي گردد.
بازسازي دوباره هويت، به معناي ايجاد رابطه فعال ميان (DA) آنجا و وجود است. در روانكاوي نيز كوشش مي شود كه اين رابطه فعال دوباره احياء گردد و از اين طريق هويت مجدداً بدست آيد.
هويت در واقع برآيند فعالانه «بودن» و «آنجا» است و بدين ترتيب ديده مي شود كه روانشناسي و يا روانكاوي هايي كه بر پايه مدل سوژه(انسان) و ابژه (موضوع) عمل مي كنند، در اينجا دچار اشكال شده و نمي توانند راهي براي كمك به بيمار پيدا كنند. بازگرداندن هويت فعال به فرد، به معناي بازگشت فرد به موقعيت «بودن در جهان» است. «بودن در جهان» به معناي وجود ارتباط ضمني ميان فرد و ديگران است.
در بازسازي هويت، بخش هايي از ناخودآگاه نيز دوباره سازي مي شود و لذا مي توان مشاهده كرد كه چگونه دنياي معنا در «بودن- در جهان» بعدي جديد به خود مي گيرد.
در عصر مهاجرت هاي عظيم و توده اي به شهرها و قاره ها، موقعيت «بودن- در جهان» فرد دستخوش بحران مي گردد. در اينجا وظيفه روانپزشك اين است كه نقطه جديد تعادل را در دازاين پيدا كند. يكي از كشفيات هايدگر در اين است كه او مي تواند نشان دهد كه مكان داراي بعد سازنده هستي و هويت انساني است. اين بعد (مكان) كمتر به شكل مستقل مطرح مي شود ولي در هر جريان روانكاوي، بعد مكان (آنجا) خود را عنوان مي كند.
در مهاجرت هاي انبوه، ممكن است فرد هويت خود را از دست بدهد و از اين نظر دچار بي هنجاري گردد. بازگشت هويت، همانا دوباره سازي دازاين است. هويت، اصولاً مجموعه اي پويا ميان «دازاين» و موقعيت هاي انساني است. در موقعيت انساني است كه هويت دوباره زنده شده و شكل و تركيب جديدي به خود مي گيرد. هويت اصولاً از مالكيت «خود بر خود» خبر مي دهد. اختلالات رواني اين نوع مالكيت و تسلط خود بر خود را دچار آشفتگي مي كند.
در انديشه هايدگرمفهوم ديگري نيز وجود دارد كه همان صداقت در هستي است. در آشفتگي هاي رواني اين بعد(صداقت) نيز فراموش مي شود. مالكيت خود بر خود در جامعه توده اي دچار بحران مي گردد، لذا فرد مي تواند هر كسي باشد، جز خود. در اين ميان ويژگي فردي او (فرد) از ميان رفته و لذا براي او صداقت معنايي ندارد. در اينجا آنچه كه ديگران مي كنند و يا ادعا مي كنند، مورد قبول بي چون و چراي فرد واقع مي شود.
«مالكيت خود بر خود» يكي از شرايط انساني است و در دازاين به شكل مشخصي ديده مي شود.
اين كه خود فرد، بنيان خود است يكي از زيربناهاي ايده آليسم آلماني است. در اينجا از دست رفتن حس استقلال فردي ديده مي شود و فرد به شكل مبهم دچار «حس گناه» است. اين حس گناه بيشتر متوجه اين نكته است كه فرد ديگر مالك خود نيست و جرياناتي نيرومندتر از فرد، او را تحت تأثير قرار مي دهند و لذا فرد به علت اين ضعف دچار حس گناه مي گردد. حس گناه زماني بوجود مي آيد كه مالكيت فرد بر خويشتن دچار تزلزل شود. دازاين هر زمان كه در مقابل جريانات «نيهيليستي» قرار مي گيرد، دچار حس گناه مي شود و براي از بين بردن اين حس نه تنها به فردگرايي و استقلال خود كمتر توجه دارد، بلكه تمامي جرياناتي را كه منجر به فردگرايي مي شود ناديده مي انگارد. وظيفه روانپزشك همانا دوباره ساختن دازاين به شكلي است كه فرد بنيان خويشتن گردد. بديهي است كه اين راه بسيار دشوار فقط توسط هدايت و كمك مؤثر روانپزشك مي تواند صورت گيرد.

تازه هاي انديشه
اصطلاح نامه اخلاق اسلامي
001317.jpg
اصطلاح نامه اخلاق اسلامي به همت معاونت پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم نگارش شده است و بزودي منتشر مي شود.
به گزارش گروه دين و انديشه خبرگزاري «مهر» به نقل از پايگاه اطلاع رساني رسا، هدف از اجراي اين طرح، تهيه طرح جامع از حوزه دانش اخلاق اسلامي براي نشان دادن روابط منطقي، بيان مفاهيم و اصطلاحات و مجموعه اي از ساختار آن دانش و همچنين تهيه واژگان استاندارد براي حوزه اخلاق اسلامي به منظور يكسان سازي مدخل هاي نظام ذخيره و بازيابي اطلاعات است.
از ويژگي هاي ساختاري اين اصطلاح نامه مي توان به ساختاري رده اي و پوشش موضوعي اخلاق اسلامي شامل فضائل و رذايل اخلاقي و آداب و حقوق، تعداد اصطلاحات و روابط ميان آنها شامل ۴۷۰۰ اصطلاح، رابطه هم ارز، رابطه سلسله مراتبي و رابطه وابستگي اشاره كرد.
لازم به ذكر است مجموعه اصطلاح نامه هاي علوم اسلامي انتشار يافته در اين واحد، تقديرنامه كميسيون ملي يونسكو در ايران را به خود اختصاص داده است.
اخلاق محيط زيست
كتاب «اخلاق محيط زيست» تأليف جان بنسون با ترجمه عبدالحسين وهاب زاده توسط انتشارات جهاددانشگاهي مشهد به چاپ رسيد.
به گزارش ايسنا، «اخلاق محيط زيست: مقدمات و مقالات» در هفت فصل به انضمام ۱۶ مقاله تنظيم شده است. خوانندگان پس از مطالعه كتاب خواهند توانست جنبه هاي مختلف معناي محيط زيست را با اطمينان و نقادانه مورد بحث قرار داده و رويكردهاي مختلف به اخلاق محيط زيست را دريابند و آن را براي خويش مستقلا ارزيابي كنند. در اين كتاب برخي نوشته هاي كليدي نويسندگان بزرگ نظير جان استوارت ميل، ادوارد ميل، ادوارد ويلسون، پل تيلور، وارويك ماكس و وال بلموود در زمينه محيط زيست مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.
از جنبه هاي مهم ديگر كتاب، خلاصه فصل ها و منابع مطالعات تكميلي و همچنين تمرين ها و آزمون هايي است كه در طي مطالعه كتاب خواننده را از نحوه پيشرفت خود آگاه مي كنند.
نويسنده در اين كتاب، ديدگاهي اكولوژيك - فرهنگي داشته و محيط زيست و تغييرات آن را پديده اي صرفا اكولوژيك نمي داند و به كنش هاي فرهنگي و اجتماعي نيز توجه دارد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |