آنچه در قرن بيستم با عنوان علل انحطاط مسلمين و د لايل عقب ماندگي ما ايرانيان و عرب ها و ترك ها و ساير اقوام مسلمان گفته و نوشته اند به وضوح ناكافي ، غيردقيق، ناكارآمد، غيرمنطقي و غيرعلمي است.
سيدمحمد خاتمي رئيس جمهوري در اجلاس بوعلي سينا در همدان ضمن تاكيد برتلاش براي آموختن از متفكران ديروز خواستار تأمل و تدبر درباره اين مساله شد
كه چرا روزگار امروز كمتر انديشمندان از اين دست به خود مي بيند.رئيس جمهوري همچنين افزود: در سراسر تاريخ فكر و فرهنگ اسلامي ، اگر بخواهيم تنها پنج نفر را درحوزه هاي گوناگون علم ، فلسفه و عرفان برگزينيم ، بي شك ابوعلي سينا، يكي از اين اشخاص خواهدبود، نبوغ ، هر معنايي كه داشته باشد، يقينا ابن سينا، نابغه اي كم نظير در حوزه هاي گوناگون معرفت بشري است .
گرچه اصطلاح تخصص ، طبعا قبل از جدا شدن رشته هاي مختلف هنر و علم و حقوق و سياست از فلسفه نمي تواند معناي درستي داشته باشد، ولي اگر ميزان عمق و دقت آراء و نظريات ارسطو و ابن سينا را در موضوعاتي مثل منطق ، اخلاق ، متافيزيك (مابعدالطبيعه در اصطلاح حكماي اسلامي ) وعلوم طبيعي بررسي كنيم ، بايد بگوييم كه گستره و ژرفاي دانش اين دو نفر به نحوي است كه گويا درهريك از اين رشته ها، به معناي جديد كلمه ، متخصص بوده اند.
سيدمحمد خاتمي با اشاره به اينكه نخستين مسئله اين است كه بياموزيم چگونه مي توانيم امروز از متفكران ديروز خود بياموزيم گفت: اين مسئله ، يك مسئله آساني نيست و شايد جواب آن نيز خيلي سهل الوصول نباشد، ولي چون من در اين سخنراني مي خواهم مطالب ديگري بگويم ، لذا تنها به طرح آن اكتفا مي كنم . مسئله دوم اين است كه چه بلايي بر زمين وجود ما نازل شده است كه نه تنها ديگر چنين درختان طيبه طوبي صفتي را در دامن خود نمي پرورد، بلكه فرزندان خود را توان بهره گرفتن از ثمره درختان كهنسال بي مرگ نيز نمي دهد.
رئيس جمهوري در بخش ديگري از سخنانش گفت: نقطه آغاز بحث از نظر ابن سينا، توجه به مسئله مدني بالطبع بودن انسان است ، مطلبي كه قبل از او فارابي و ارسطو نيز متذكر شده بودند.
علت مدني بالطبع بودن انسان از نظر فيلسوفان مشايي ، متعدد و مختلف است اماتنها از باب تذكر مي توانم اينجا اشاره كنم كه مراد از فهم آثار گذشتگان در امروز، طبعا نه امروزي كردن ديروز است . زيرا اين امر نه ممكن است و نه مطلوب و نه صحيح و نه ديروزي كردن امروز. چنان كه اين امر هم مثل امرقبلي غير ممكن و غير مطلوب و غير صحيح است . آنچه نه تنها ممكن و مطلوب وصحيح كه ضروري و واجب است كوشش براي فهم سنت فلسفي گذشته است .
خاتمي همچنين اضافه كرد: اگر فيلسوفان در گذشته علل مدني بالطبع بودن انسان را، احتياج وتقسيم كار مي دانستند، امروز ما مي توانيم تفسير ديگري از مدنيت طبيعي بيان كنيم و اگر ما بر اين كار فائق آمديم ، توانسته ايم با نگاه به فلسفه گذشته خود، مسايل امروز خود را طرح و حل كنيم و يا دست كم درباره آنها به تدبر و تامل بپردازيم . وي اضافه كرد: ابن سينا پس از توجه به مدني بالطبع بودن انسان ، به مسئله نياز بشربه قانون توجه مي كند، توجهي كه همين امروز هيچ كس در هيچ جا و از جمله ما در كشور خود از آن بي نياز نيستيم .
اهميت توجه به قانون ، علاوه برآنچه معمولا در كتابهاي فلسفي ، كلامي ، حقوقي و سياسي مي نويسند، شايد در اين نكته باشد كه از آنجا كه قانون في نفسه امري است كلي و عام كه شامل اشخاص حقيقي و حقوقي مي شود، پس لاجرم في نفسه طارد هر نوع حكومت فردي است و از اينجاست كه گفته اند حتي وقتي پيامبر قانوني را بيان مي كند، خود اونخستين كسي است كه اجراي قانون بر او واجب مي شود و معلوم است كه پيامبران قوانين الهي را وضع نمي كنند و اگر گاهي وضع قانوني به پيامبر يا امامي منسوب مي شود، طبعا از جهتي ، خارج از ميدان قوانين الهي است .
خاتمي با اشاره به اينكه ملاك فلسفي كليت و شمول قانون در تمايز ذاتي ميان شخص و حقيقت است ، نه شخص بماهو گفت: شخص بدون اين كه ضرورت يا مصلحتي عام رامنعكس كند، تنها به خواست و ميل خود مي تواند واضع قانون باشد و نه حقيقت از آن حيث كه حقيقت است ، وابستگي ذاتي به اشخاص دارد، حقيقت شخصي موهوم است ، چنان كه شخصي كه مصدر حقيقت باشد نيز وجود ندارد و اين مطلب در كلام جاودانه مولاي ما علي (ع ) آمده است كه حق و باطل را ميزاني است كه با آن اهل حق و اهل باطل شناخته مي شوند. وي افزود: اگر در بعضي از بيانات ديني با تعابيري مواجه مي شويم كه آن تعابيرموهم اين معناست كه حقيقت از شخص سرچشمه مي گيرد، بي ترديد بايد در فهم خود نسبت به آن بيانات تجديد نظر كنيم .
به عنوان نمونه تعبير بسيار رسا و دقيق قرآني كه مي فرمايد «الحق من ربك » به خوبي بيان كننده اين مطلب است كه تنها حضرت حق است كه مصدر حق است و ديگران بايد در معيت خود با حق بكوشند نه اين كه خود مصدر حق باشند.
وي افزود: آري خارج از حوزه قوانين الهي و در محدوده امور بشري ، مقنن بايدانسان باشد، اما اين انسان ، انساني است معمولي كه مصون از خطا و لغزش نيست و براي كاهش ميزان خطاي انساني نيز، چاره اي جز مشورت و مشاركت عمومي نيست ، مشخص كردن محدوده احكام الهي و محدوده اي كه تصميم گيري و وضع قانون درباره آن به انسان غير نبي و رسول محول شده است ، از امور بسيار خطيري است كه روشن شدن آن به تبيين تعبير رايج ما از حكومت يعني جمهوري اسلامي ، منجر خواهد شد.
مطلب ديگر اين است كه برخلاف آنچه برخي از دانشمندان زمان ما گفته اند، نمي توانيم چنين استدلال كنيم كه چون حكومت انبياء، فردي بوده است ، پس حكومت فردي برحكومت جمعي برتري و فضيلت دارد، زيرا اگر در شناخت انبياء و اولياء چنان كه قرآن به ما معرفي مي كند، دقت كنيم ، ايشان چنان كه گذشت آيه و مرآت بوده اند نه فردي چون ساير افراد و لذا درباره ايشان مي توان گفت: « ماينطق عن الهوي» وگرنه براي هيچ انسان عادي ولو به درجات بالا حكومت فردي توجيه نشده است.