چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - شماره۳۵۰۳
گزارشي از تمهيدات روز اول مهر
بچه ها، مدرسه باز شد
016740.jpg
سعيده امين 
به منظور تسهيل در عبور ومرور و كاهش فشار ترافيكي حاصل از آغاز سال تحصيلي جديد تمامي عمليات هاي حفاري از۱۵شهريور تا۱۰ مهر سال جاري لغو شد
همه چيز فراهم است تا امروز براي دانش آموزان دوره اول ابتدايي يك روز بياد ماندني باشد. روزهايي كه قرار است خشت اول پرورش و تربيت كودكان براي ورود به زندگي آينده نهاده شود
چند سالي است كه مهر ارج و منزلتي پيدا كرده و به خاطرش تمام ارگان هاي دولتي بسيج شده و ستاد تشكيل مي دهند. ترافيك روان مي شود و اتوبوس ها رايگان و حفاري هاي خياباني ممنوع.
چند سالي است كه مديران با جذبه از پشت ميز اقتدار بيرون آمده و لبخند به لب به تك تك بچه ها گل هديه مي دهند، حتي اگر قرار است همه اينها براي يك روز باشد، حداقل بودنش دلچسب و غنيمت است.
از سرويس پياده شد در حالي كه كيف پر از دفتر و كتاب را روي دوش حمل مي كرد به سرعت به طرف در سبز رنگ مدرسه دويد. كمي ايستاد تا در بزرگ و آهني تازه رنگ خورده را خوب تماشا كند. سه ماه بود كه آن رانديده بود كم كم داشت زه وارش در مي رفت. با فشار جمعيت دانش آموزان به خودش آمد. نگاهش به صورت خندان باباي پيرمدرسه افتاد كه كنار در، بچه ها را با دست به سمت حياط راهنمايي مي كرد. چقدر امروز تميز شده با جليقه سياه رنگ و پيراهن اتو كشيده و محاسن سفيدش كه فقط سالي يكبار آن را اصلاح و مرتب مي كرد، آن هم روز اول مدرسه. سلامي به باباي مدرسه كرد و از زيردستان زمخت و كاركرده اش به درون حياط خزيد. بچه ها داشتند صف مي بستند. صداي خانم ناظم كه تك تك بچه هاي قديمي را با اسم به صف مي خواند، از توي بلندگوي مدرسه شنيده مي شد. دلش براي غرولندهاي پياپي خانم ناظم هم تنگ شده بود. باز هم چيزي درون وجودش جان مي گرفت. چيزي كه ريشه در اعماق وجودش داشت. حالا بعد ازچند ماه خواب و سكون دوباره پامي  گرفت. عشق به كتاب و درس ومدرسه و شيطنت هاي كودكانه در كلاس دوباره در وجودش سر برآورد.
انگار نه انگار كه 3 ماه قبل بي صبرانه انتظار آخرين امتحان خرداد ماه را مي كشيد تا خود رابه 3 ماه تعطيلات و به قول بروبچه ها صفا... بسپارد. يك ساعت طول كشيد تا بچه ها به صف شوند و اولين مراسم صبحگاهي با سر عنوان مراسم پرچم برگزار شود. هميشه دوست داشت نفر پرچم باشد، اما بايد تا سال آينده يعني پنجم ابتدايي صبر مي كرد. از پايين سكو انتهاي صف چشمش به گلدان هايي افتاد كه پراز گل هاي ميخك و گلايل صورتي زرد و سفيد بود، همين ديروز روزنامه ها نوشته بودند كه همزمان با بازگشايي مدارس بيش از 500 هزار شاخه گل و 2 هزار گلدان در مدارس شهر تهران بين دانش آموزان توزيع مي شود. و قرار بود كه گل ها و گلدان هاي تدارك ديده توسط ماشين هاي شهرداري در مدارس توزيع شود.
وقتي به همراه صف آرام از پله ها به سمت كلاس ها حركت مي كرد مدير مدرسه را ديد كه به تك تك بچه ها گل هديه مي كند. از اينكه مي توانست شخصا از دست مدير مدرسه گل را بگيرد احساس غرور كرد. خدا خدا مي كرد كه يك گلايل صورتي از دست خانم مدير بگيرد، اما دست خانم مدير بي اختيار به طرف شاخه گل ميخك سفيد رفت.
ترافيك روان و باقي قضايا
وقتي قرار شد بازگشايي مدارس، آغاز شكفتن باشد و بهانه اي براي برگزاري جشن شكوفه ها، مسوولان شهري و آموزشي و پرورشي پايتخت تصميم گرفتند تا براي دومين سال متوالي ستاد مهر را تشكيل دهند. تصميم گرفته شد تا در اين ستاد مسوولان راهنمايي و رانندگي، معاونت حوزه زيباسازي شهري، معاونت هاي ترافيكي به همراه نماينده اي از آموزش و پرورش گرد هم آيند و چرخ و باد مه و خورشيد و فلك را براي 15 روز اول مهر به كار گيرند تا همه چيز براي آغاز سال تحصيلي جديد آماده شود. اعضاي ستاد مهر عبارتند از شهرداري تهران، وزارت آموزش و پرورش، اداره راهنمايي و رانندگي، نيروي انتظامي، اتوبوسراني ، تاكسيراني و مترو كه به دستور شهردار تهران مي بايست با هماهنگي وتعامل يكديگر درصدد فراهم سازي امكانات و تسهيلات ويژه در بخش حمل ونقل عمومي و روان سازي ترافيك برآيند.
حفاري ممنوع
همه چيز براي امروز آماده است تا دانش آموزان و دانشجويان به خيابان ها بريزند و براي رسيدن به مدرسه تلنگري نيز به شبكه ترافيكي كشور بزنند. از ماه ها قبل در بستر بحران و بحران زدايي ترافيك پايتخت پيش بيني شد كه همزمان با آغاز فصل مدارس فشردگي ترافيك شهر 20 درصد افزايش پيدا كند.
به همين دليل روان سازي ترافيك در اولين اولويت هاي ستاد مهرقرارگرفت. در وهله اول شهردار تهران صراحتا دستور داد كه هرگونه حفاري در معابر از 15 شهريور تا 10 مهر ممنوع.
به منظور تسهيل در عبور ومرور و كاهش فشار ترافيكي حاصل از آغاز سال تحصيلي جديد تمامي عمليات هاي حفاري از۱۵شهريور تا۱۰ مهر سال جاري لغو شد.
دكتر حميد بهبهاني، معاون حمل ونقل و ترافيك شهرداري تهران با بيان اينكه لغو حفاري ها از اولين ضرورت هاي روان سازي ترافيك است تصريح مي كند: متوسط تقاضاي روزانه۱۲ ميليوني سفر در كلانشهر تهران در فصل تابستان به 9 ميليون سفر كاهش مي يابد. اما در آستانه بازگشايي مدارس ما شاهد اضافه شدن حجم بار ترافيكي هستيم كه بايد با برنامه ريزي اصولي در برابر اين تنش ترافيكي مقابله كرد.
معاونت ترافيك شهرداري طبق قراري كه ميان روسا در ستاد مهر گذاشته شد در خيابان هاي اصلي به فرعي كه مدارس در آنها واقع شده اند سرعتگير و علايم تازه ترافيكي نصب كرده است. معاونت راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي در اين ميان با استقرار 160 افسر پليس در مقابل مدارس براي برقراري امنيت به رفت وآمد دانش آموزان ، دين خود را به مهر ادا كرد.
افسران راهنمايي  و رانندگي نيز قرار است به زودي در ماه مهر كلاس هاي آموزش قوانين راهنمايي و رانندگي برگزار كنند تا دانش آموزان خود را ملزم به عبور از خط كشي ها، پل هاي عابر پياده و رعايت علايمي كه به تازگي در كوچه وخيابان ها نصب شده اند، بدانند.
اما مهمتر از همه اينها در خدمات ترافيكي شهرداري، ارايه خدمات رايگان حمل ونقل عمومي به دانش آموزان و معلمان است.
بهبهاني مي گويد: تمامي دانش آموزان مقاطع ابتدايي درطول سال از پرداخت بليت اتوبوس معاف بوده به شرطي كه لباس فرم مدرسه را پوشيده باشند.
البته سرويس رايگان فقط تا 15 روز اول مهر شامل حال ساير دانش آموزان مقاطع تحصيلي، دانشجويان و آموزگاران مي شود. چنانچه معلمان كارت آموزگاري دارند، بهتر است همراه خود داشته باشند چون هنگام سوار شدن به اتوبوس با نشان دادن اين كارت ديگر نيازي به ارايه بليت نيست.
همه اميدوارند كه ترافيك مهرماه سال جاري نسبت به سال قبل روان تر باشد. البته هنوز مشخص نيست، اما مديرعامل سازمان تاكسيراني اعلام كرده كه رانندگان زن از سال تحصيلي آينده هدايت سرويس هاي مدارس دخترانه را بر عهده خواهند گرفت. البته جمال هاشمي عرب، مطلقا در مورد چند و چون اين تصميم توضيحي نداد و اطلاع رساني در اين مورد را به آينده موكول كرد.
ديگر همه بخوانيم و همه بنويسيم 
امروز كلاس اولي ها مورد استقبال دانش آموزان دوم دبستان يعني همان كلاس اولي هاي ديروز قرار مي گيرند. همه چيز فراهم است تا امروز براي دانش آموزان دوره اول ابتدايي يك روز بياد ماندني باشد. روزهايي كه قرار است خشت اول پرورش و تربيت كودكان براي ورود به زندگي آينده نهاده شود. بعد از گذشت 40 سال از تاليف كتب درسي قديمي، وقتي مولفان كتب درسي به اين نتيجه رسيدند كه محتواي كتابهاي درسي ديگرپاسخگوي نياز آموزش بچه ها نيست، تصميم گرفتند تا كتاب بخوانيم و بنويسيم را وارد چرخه آموزش كودكان دوره ابتدايي كنند. اين كتاب سه سال به صورت آزمايشي در تعدادي از مدارس كشور تدريس شد و بيش از 36 هزار معلم در اين زمينه آموزش ديدند. اگرچه اما و اگرهاي زيادي در مورد اين كتاب هنوز وجود دارد، اما امسال قرار است تمام مدارس كشور از اين كتاب به عنوان كتاب پايه در سال اول ابتدايي استفاده كنند. مهمترين اتفاقي كه مهرماه امسال براي آموزش و پرورش دوره ابتدايي رخ مي دهد فراگير شدن كتاب بخوانيم و بنويسيم بود.
علي زرافشان، مدير كل دفتر برنامه ريزي و تاليف كتب درسي در خصوص اين كتاب مي گويد: در پايان سال گذشته رضايت عمومي از اين كتاب به دست آمد و امسال كتاب بخوانيم و بنويسيم در دستور كاري صد در صد مدارس كشور قرار گرفته است.
وي مي گويد: يكي از بزرگترين مشكلات نظام آموزش كشور عدم برقراري ارتباط زباني و مهارت گوش كردن است. در كتاب قديم اول بر خواندن تاكيد شده بود و سپس به مهارت نوشتن. ولي در كتاب جديد به دو مهارت سخن گفتن و گوش كردن اهميت داده شده است و دانش آموزان ضمن اينكه خواندن و نوشتن را مي آموزند با اين دو مهارت نيز آشنا مي شوند.
فقط 15 روز
تمام اين جنب وجوش ها فقط براي 15 روز اول مهر است. بعد ترافيك سنگين مي شود. اتوبوس ها شلوغ و حفاري ها در خيابان آغاز. بعد از 15 روز گل ها در گلدان هاي اهدايي شهرداري تهران مي خشكد و مدرسه با تمام زيبايي هايش چهره منضبط و خشك خود را آشكار مي كند. كلاس بندي ها پايان يافته و درس با تمام جديت آغاز مي شود. حالا آنچه براي يك دانش آموز باقي مي ماند نه گل هاي ميخك و گلايل و نه در و ديوار نقاشي شده مدارس و نيمكت هاي نو و تازه رنگ خورده، بلكه نظام آموزشي است كه براي ترميم آن سال ها وقت لازم است.

ستون ما
درس 
شهرام فرهنگي 
گرد گچ روي خاطرات نشسته. سفيد، صورتي، سبز، آبي، زرد،...، سياه؟ نه، هيچ گچي روي تخته به رنگ سياه ننوشت. آخر تخته خودش سياه بود!
فوت كنيد. جشن تولد مدرسه است. گرد گچ كه از روي خاطرات كنار برود، ما خودمان را پشت نيمكت هاي چوبي مي بينيم. ميانگين اش مي شود 12 سال حبس شيرين پشت درهاي آهني مدرسه. حالا رفوزه ها چند سال بيشتر، شاگرد زرنگ ها چند سال كمتر. هرچه بود، تلخ و شيرين خاطره اي بود كه گذشت. چند سال گذشت؟ شما بگوييد.
۱۲ سال كه كم نيست. اگر بگوييم يك عمر شاگرد مدرسه بوده ايم، كسي خنده اش نمي گيرد. در اين يك عمر هميشه گوشمان به صداي زنگ ساعت بود تا مثل آن شخصيت محبوب تلويزيوني باز هم مدرسه  دير نشود و چند ساعت بعد هم نگاهمان به حركت كند ثانيه  شمار بود تا زنگ تعطيل چرتمان را پاره كند. اين است كه حالا وقت نوشتن از مدرسه، عاجزانه مي گوييم: بگذاريد لااقل در اين چند خط از قيد زمان رها شويم. حالا ماييم و كلاسي بدون معلم، بدون شاگرد زرنگي كه پاي تخته سياه ايستاده و مبصر شده و بدون سوالي كه حتي بدون حضور معلم هم هميشه عذاب روح بود. اينجا مي توانيم در عالم خيال غرق شويم، گرد گچ ها را فوت كنيم و خودمان را در روزهاي خوب سادگي ببينيم.
۱۲ سال، كمي كمتر يا بيشتر، پشت نيمكت هاي چوبي نشستيم و نوشتيم تا امروز وقت نوشتن از مدرسه چيزي براي نوشتن نداشته باشيم. اما نه، كمي صبر كنيد. شايد يك تخته پاك كن براي تميز كردن تخته خاطرات ما كافي باشد. گچ ها كه كنار بروند، خودمان را خوب مي بينيم.
صبح است، اول مهر. هنوز صدايش در گوش هايمان مي پيچد و لقمه نان و پنير صبحانه در گلويمان گير مي كند. تيك، تاك، تيك، تاك، دانگ!؛ صد سال پيش در چنين روزي... حالا ما در مسير مدرسه بوديم و اين آهنگ وحشتناك ما را ياد مشق هاي ننوشته و نگاه معلم مي انداخت. زنگ تفريح، دعواهاي كودكانه و بعد گوشي كه در دست ناظم چلانده مي شد. كتك هاي صبحگاهي در چله تابستان، جريمه هاي هميشگي، كارت صدآفرين بي اهميت ، صداي ناخن خانم معلم روي تخته، تجديدي و ... آن روزها سياه چال هم بود. تلخ و شيرين، هرچه بود، گذشت. حالا ما جاي تلخش هم شيرين مي گذاريم و حكم همان بازنده اي را پيدا مي كنيم كه اگر نگويد مهم نيست، دق مي كند!
بگذريم. ما ديگر بزرگ شده ايم. حالا اگر خودكار هم بگذارند لاي انگشتانمان، ناله نمي كنيم. اما وسط آن همه خاطره شيرين و شيرين !، تنها نگاه است كه فراموش نمي شود. آن روزها كه كسي نمي دانست مدرسه هم مي تواند غير انتفاعي باشد، زنگ تفريح، زنگ تضاد بود. چه نگاه هايي كه روي يك كفش تازه، يك كيف خوشگل و يك ساندويچ گنده خيره مي ماند. ما همه چيز را فراموش كرديم. كتك ها، جريمه ها و حتي سياه چال را اما نگاه ها...
گوش كنيد. صداي زنگ مدرسه مي آيد. دوباره معلم روي تخته سياه مي نويسد، الف، ب و ... مبصر هم مي آيد و زير بد و خوب، نام ها را مي نويسد و بي نهايت ضربدر مقابل شان مي گذارد. گرچه روي آن تخته نه خوب مهم است و نه بد. بچه ها بزرگ مي شوند و باز هم تنها نگاه ها مي مانند. روي تخته سياه با گچ سفيد بنويسيد، تخته سياه. چيزي عوض نمي شود. هميشه فاصله اي هست. اين درس بزرگي بود!

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |