دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۰۸
يك شهروند
Front Page

گفت وگو با علي كفاشيان، مرد شماره دو ورزش ايران
بچه نواب ، صادره از نائين
آنچه كه واقعيت دارد اين است كه ما در اين دوره و با اين شرايط زندگي مي كنيم اما با خاطرات شيرين آن زمان 
017217.jpg
فدراسيون ها ساز خودشان را مي زنند و كميته المپيك هم ساز خودش را مي زند. ايجاد هماهنگي ميان اينها كار مشكلي است 
ثبات مديريت اگر با پيشرفت همراه باشد خوب است، ولي اگر پيشرفت نباشد مثل سم خطرناك است و بازدارنده ورزش است 
عكس ها: ساتيار امامي 
آقاي كفاشيان، با آغاز مهرماه، چندمين تابستان زندگي تان را پشت سرگذاشتيد ؟
امسال چهل ونهمين تابستانم راديدم.
همه آنها كه در تهران نگذشته؟
اتفاقا غير از اوقاتي كه به شمال رفته ام، فكر مي كنم همه آنها را در تهران گذرانده ام.
پس متولد پايتخت هستيد؟
خير، من متولد شهرستان نائين هستم. البته پدر ومادرم تهران زندگي مي كردند ولي مادرم براي تولد من به نائين مي رود و من هم در اين شهر به دنيا مي آيم و شناسنامه ام صادره از نائين است ولي بزرگ شده تهران هستم.
و اصالتا نائيني ؟
بله، پدر بزرگ من آنجا زندگي مي كرده و پدرم هم قبل از مهاجرت به تهران، ساكن نائين بوده.
نام فاميل كفاشيان هم به همان دوران باز مي گردد؟
خب، در آن زمان هركس را به حرفه اي كه داشته صدا مي زدند و پدر بزرگ من هم چون كفاش بوده و كفاشي داشته، اين نام را براي اسم فاميل خود انتخاب كرده است.
پدرتان  كه اين حرفه را ادامه نداده است؟
خير، پدر من در استخدام شركت نفت بود و اصلا به همين دليل از نائين به تهران كوچ كرده.
و بعد هم شما وارد زندگي آنها شديد؟
بله، من فرزند اول خانواده بودم و شايد همين باعث شده كه مادرم براي به دنيا آوردن من به شهرستان و نزد خانواده اش برگردد.
با اين حساب شما بيشتر تهراني هستيد تا نائيني؟
بله، ولي به هر حال هيچ وقت نائين را هم فراموش نكرده ام. بالاخره وطن آبا واجدادي ما آنجاست .
به اين موطن آبا و اجدادي سر هم مي زنيد؟
بله، آنجا فاميل داريم و همين باعث مي شود كه به آن وابستگي داشته باشم.
آن شهري كه در خاطرات كودكي شما هست، با آنچه اكنون وجود دارد چقدر تفاوت پيدا كرده؟
البته رشد و ترقي آن شهر نسبت به تهران ناچيز است، ولي بالاخره تغيير كرده و به موازات ساير شهرهاي ايران رشد كرده است؛ چه از لحاظ امكانات وچه جمعيت.
از آن قسمت هايي كه شما را به خاطرات گذشته تان مي برد،  چيزي باقي مانده؟
مهمترين چيزي كه از دوران كودكي به خاطر دارم، روستايي بود كوهستاني در اطراف شهر كه هر وقت مي رفتيم نائين، اكثر اوقات در اين روستا بوديم.
يادآوري آن خاطرات براي من بسيار جالب است و هرگاه فرصتي دست بدهد و به نائين بروم، سري هم به  آن روستا مي زنم. البته الان آن دهات تقريبا مخروبه شده و جوان ها ديگر آنجا نمي مانند.
اسم آن روستا را به خاطر داريد؟
بله، فكر مي كنم دولت آباد بود.
نائين و روستاهاي اطراف آن قلعه هاي زيبايي دارد، مثل قلعه محمديه. حتما از آن بناهاي تاريخي خاطراتي داريد؟
بله، آنها را ديده ام. البته خيلي كم.
خب، پدر شما بعد از مهاجرت به تهران كجا ساكن شد؟
منطقه نواب و سلسبيل.
شما هم بزرگ شده نواب هستيد؟
بله.
دوران تحصيل را هم همانجا آغاز كرديد؟
بله، دوره دبستان را در مدرسه برمكي گذراندم و دبيرستان را در مدرسه دكتر غزالي در منطقه 10.
از دوستان دوران تحصيل، خصوصا همدوره هاي دبستاني،  با كسي رابطه داريد؟
سه، چهار نفرشان را بعضي اوقات مي بينم در مجالس يا هيات هايي كه داشته ايم.
از همسايه هاي آن محله نواب چطور؟
بله، گاهي تعدادي از آنها را مي بينم.
تا چه زماني در آن محله بوديد؟
تا زمان ديپلم يا در واقع تا هنگام ازدواج در آن محله بودم.
بعد از آن كجا رفتيد؟
تاچند سال اول ازدواج در همان محله هاي نواب زندگي مي كرديم و بعد رفتيم ميدان حر و چند سال آنجا مي نشستيم. بعد هم آمديم شهرك غرب وهنوز هم همانجا هستيم.
چه سالي ديپلم گرفتيد؟
۱۳۵۲ با معدل 04/16.
و بعد رفتيد دانشگاه؟
خير، آن زمان براي ادامه تحصيل دو راه وجود داشت. يكي مدرسه عالي بود كه به صورت خصوصي اداره مي شد و ساليانه 40 هزار تومان شهريه مي گرفت و ديگري هم دانشگاه هاي دولتي بود كه بدون شهريه بود. من همان سال مدرسه عالي در رشته بازرگاني قبول شدم ولي چون پدرم توانايي پرداخت شهريه را نداشت مجبور شدم بروم سربازي و بعد از سربازي بلافاصله در دانشگاه ملي كه الان دانشگاه شهيد بهشتي شده در رشته اقتصاد قبول شدم. البته به صورت شبانه درس مي خواندم و روزها مي رفتم بانك، سركار.
پس اولين شغل شما در بانك بود؟
نه، من سه تاشغل داشتم اول 6 ماه در پارس خودرو كار كردم. آن موقع آقاي يزداني خرم كه الان رئيس فدراسيون واليبال هستند، رئيس ما بود. بعد از آن يك سال در راه آهن كار كردم و بعد هم به استخدام بانك مركزي درآمدم.
يادتان هست اولين حقوقتان چقدر بود؟
اولين حقوقي كه به من مزه داد، در سربازي بود. آن موقع كه ما دوران آموزشي را تمام كرديم و شديم گروهبان وظيفه، حقوق مان با حقوق گروهبان هاي كادري يكي بود. چيزي حدود 800-700 تومان كه خيلي به ما مزه مي داد.
چه سالي فارغ التحصيل شديد؟
دوران تحصيل من كمي طولاني شد. چون اولا شبانه مي  خواندم و واحدهاي كمي بر مي  داشتم و ثانيا عضو تيم ملي دووميداني هم بودم و همين باعث مي  شد كه از درس خواندن وابمانم. همچنين اوضاع دانشگاه ها در دوران انقلاب و بعد هم تعطيلي دانشگاه ها به خاطر انقلاب فرهنگي دست به دست هم دادند تا ليسانس گرفتن من از سال 54 تا 61 به طول بينجامد. فوق ليسانسم را هم بعدها در دوره هايي كه دانشگاه هاي هلند مي گذاشتند گرفتم. يكسال اينجا خواندم و يك دوره دو ماهه را هم در هلند گذراندم.
با اين حساب بيشترين زماني را كه دور از شهر خود گذرانديد مربوط به همين دوره فوق ليسانس بود؟
خير، بيشترين زماني كه از شهرم دور بودم مربوط مي شود به يك دوره سه ماهه در سال 62 كه از طريق بانك، بورس به من دادند كه بروم انگلستان. اين سه ماه خيلي به من سخت گذشت و در واقع سخت ترين دوران زندگي من بود. همه فكر مي كردند من رفته ام سفر اروپا و خوش مي گذرانم ولي اصلا اينطور نبود. روزشماري مي كردم كه اين سه ماه تمام شود و برگردم پيش خانواده. آن موقع بود كه فهميدم چقدر بچه ننهبار آمده ام.
براي همين بود كه در 25 سالگي ازدواج كرديد؟
شايد، به هر حال سال 49 بود كه ازدواج كردم.
از اولين تجربه هاي زندگي مستقل بگوييد؟
خب، همان طور كه گفتم اولين خانه شخصي مان در همان نواب بود. يك طبق از يك خانه را اجاره كرديم. صاحبخانه مان هم آدم بسيار خوبي بود و بسيار به ما مي    رسيد. يكسال آنجا بوديم تا اينكه مادرم خانه اي خريد و ما هم به آن خانه رفتيم. يكسال هم در خانه مادرم بوديم تا اينكه از طريق بانك وامي گرفتم و توانستيم يك خانه براي خودمان بخريم.
در ميدان حر؟
بله، خانه خوبي بود و محله بسيار خوبي هم داشت. 6 سال آنجا زندگي كرديم تا اينكه در زمان بمباران دشمن، نزديك خانه ما موشك خورد و خرابي بسياري به بار آورد. منظره بدي شده بود و خاطره بدي هم براي بچه ها به جاي گذاشته بود. آنجا را فروختيم و رفتيم آپادانا. دو سال هم آنجا بوديم تا اينكه آمديم شهرك غرب.
چه ويژگي در ميدان حر سبب شد كه اولين خانه شخصي تان را در آن منطقه بخريد؟
خب، هم نزديك نواب بود و هم نزديك محل كارم. همچنين به رغم اينكه در مركز شهر بود ولي محله خلوت و خوبي داشت. با يك اتوبوس مي رفتم سركار و بايك اتوبوس هم مي آمدم خانه، ضمن اينكه خانواده هاي اصيل و خوبي هم آنجا زندگي مي كردند كلا جاي خيلي خوب و راحتي بود.
اولين فرزندتان هم در همين خانه متولد شد؟
بله، هم اولي و هم دومي در همين خانه ميدان حر به دنيا آمدند.
و هنوز هم ادامه دارد؟
مي   خندد بله، سومي هم بچه شهرك غرب است.
چه تفاوتي ميان دو منطقه ميدان حر و شهرك غرب وجود دارد؟
خب، شهرك غرب بافت آپارتماني و شهري دارد و مثل محله  هاي قديمي نيست. ميدان حر همه چيز اطرافمان بود و هميشه نان داغ مي خورديم.
ولي در شهرك غرب هميشه بايد نان آماده بخوري. براي خريد خانه بايد سوار ماشين شوي و بروي بازار. از اين لحاظ خيلي تفاوت دارند ضمن اينكه آن محله ميدان حر دو سه تا مسجدداشت و فضاي مذهبي خوبي حاكم بود.
با اين شرايط، محله ايده آل شما ميدان حر است يا شهرك غرب يا هيچكدام؟
من شهرك غرب را مي پسندم چون اكثر فاميل هايمان هم در همين محدوده هستند.
تهران امروز با آنچه شما از 40 سال پيش به خاطر داريد، چقدر تفاوت پيدا كرده؟
قطعا خيلي، آن زمان فضاي شهري تهران يك فضاي كوچك و بسته اي بود. اطراف اين بافت متمركز فضاي بسيار بازي بود. مثلا فرودگاه مهرآباد آن موقع توي بيايان بود يا مثلا اگر مي خواستيم برويم امامزاده داوود بايد كلي راه پياده در جاده خاكي مي رفتيم تا تازه برسيم به فرحزاد تهران آن زمان اصالت هاي خاص خودش را داشت هواي خوب، فضاي آرام و خلوت و غيره. الان جز ترافيك و دود و دم و گرفتاري چيزي نمانده.
شما قطعا سفرهاي خارجي زيادي داشته ايد. اگر بخواهيم تفاوت هاي تهران با پايتخت يك كشور اروپايي را برشمريم، اولين موردي كه به ذهن شما مي رسد چه خواهد بود؟
017220.jpg
آدم هايشان. آنها بي حجابند و ما با حجاب مي خندد. خارج از شوخي به نظر من تفاوت زيادي بين تهران با يك پايتخت اروپايي وجود ندارد. شايد مهمترين اين تفاوت هاي اندك فضاهاي سبز شهري باشد. البته وجود اين فضاها بيشتر به آب و هواي مناطق اروپايي بر مي گردد ولي من مطمئنم اگر ما هم آن آب و هوا و آن همه فضاي سبز را داشتيم، باز هم مي  رفتيم و در آنها خانه مي     ساختيم. اين فضاهاي سبز يك نشاط و شادابي خاصي را به شهروندان مي     دهد وگرنه ترافيك آنجا همين ترافيك ما است، آلودگي آنجا همين آلودگي است و گرفتاري مردمش همين گرفتاري مردم ماست. البته ويژگي هاي ديگري هم هستند، مثل كم جمعيتي و فرهنگ شهرنشيني.
با اين شرايط در مقايسه با اين شهرها، چه نمره اي به تهران مي دهيد؟
من چون شهر خودم را دوست دارم بنابراين نمره پاييني به آن نمي دهم. يعني اگر به آن شهرها 20 بدهم به تهران 17 مي دهم.
حالا اگر شهردار تهران بوديد چه مي كرديد تا اين نمره 17 به 20 برسد؟
همه چيز دست شهرداري نيست. پليس هم نقش مهمي دارد. مثلا من ديدم اخيرا راهنمايي و رانندگي دست به ابتكارات جالبي مي زند. يك تقاطعي را مي بندد و كمي جلوتر باز مي كند و خيلي راحت مشكل ترافيك يك محدوده را حل مي كند. با فكر كردن مي شود خيلي كارها كرد. البته يكي ديگر از عوامل هم مسايل اقتصادي است. مثلا در اروپا بنزين گران است در صورتيكه در ايران اين طور نيست و همين باعث تردد بيش از اندازه خودروها مي شود. به هر ترتيب اگر بخواهم به سوال شما جواب بدهم بايد بگويم خير. من در خود چنين تواني نمي بينم كه جاي شهردار باشم.
با تمام اين مشكلاتي كه در تهران وجود دارد و شما هم به برخي از آنها اشاره كرديد، مهمترين دلبستگي كه شما را به اين شهر وصل مي كند، چيست؟
مهمترين دلبستگي هاي من، وابستگي هاي شغلي و خانوادگي است. اصولا پيوند خانوادگي ايرانيان به گونه اي است كه خيلي به هم وابسته هستند. وقتي يك گروه خانوادگي در يك نقطه جمع شدند، جدا شدن از اين جمع براي بخشي از اين افراد بسيار سخت است. براي من هم وضع به همين صورت است.
اگر از وابستگي شغلي رها شويد، ترجيح مي دهيد به يك جاي خلوت تر برويد؟
نه، حتي اگر مسايل كاري نباشد، از دلبستگي هاي خانوادگي نمي توانم دل بكنم.
قشنگ ترين چيزي كه در تهران هست ولي در شهرستان ها وجود ندارد، از نظر شما چيست؟
قشنگ ترين چيز اين است كه وقت آدم خوب مي گذرد. مي خندد
اگر اجازه بدهيد گريزي هم به زندگي ورزشي شما بزنيم، چه شد كه به سمت ورزش آمديد؟
دوران ورزشي من از هنگامي آغاز شد كه به دانشگاه رفتم. يعني بعد از سربازي و در سال 52.
آنجا با يكسري از همكلاسي ها كه در ورزش بودند آشنا شدم از جمله آقايان جوادي، رضايي و الله وردي كه الان همين جا تشريف دارند. آنجا يك مربي مشترك داشتيم كه مرا به سمت دو و ميداني سوق داد و در اين مسير هم با يكسري ديگر از دوستان آشنا شدم. اين دوستي ها باعث شد كه من در ورزش ماندگار شوم.
چند سال عضو تيم ملي بوديد؟
خب، من خيلي دير وارد ورزش شدم و از سن 21سالگي بود كه به عضويت تيم ملي درآمدم. از سال 55 تا 60 ملي پوش بودم تا اينكه در سال 60 مرا به زور رئيس فدراسيون دو وميداني كردند وگرنه باز هم مي توانستم ادامه بدهم.
در اين سالها عنوان يا مدال آسيايي هم كسب كرديد؟
آن سالهايي كه من عضو تيم ملي بودم، همزمان بود با دوران انقلاب به همين دليل در يك دوره بازي هاي آسيايي شركت نكرديم. كلا در آن 5 سال در هيچ تورنمنت آسيايي حضور نداشتيم. ولي درمسابقات كشوري قهرمان بودم و ركورد هم داشتيم. يكي، دو مسابقه بين المللي هم رفتيم كه در آنجا هم مقام آوردم، اما خب هيچ كدام اعتبار مسابقات آسيايي را نداشتند.
اولين بار كه رئيس فدراسيون دووميداني شديد، رئيس سازمان تربيت بدني چه كسي بود؟
آن زمان رئيس سازمان آقاي داوودي بود كه در كابينه شهيد رجايي حضور داشت.
رياست شما چند سال طول كشيد؟
خب، كار اصلي من در بانك مركزي بود و رياست فدراسيون كار افتخاري من بود. اولين دوره از سال 60 تا 70 رئيس فدراسيون بودم. بعد 5-4 سال خارج از گود بودم تا اينكه مجددا از سال 75 تا 80 رئيس فدراسيون شدم. از سال 80 تاكنون هم كه در پست معاونت ورزشي در خدمت دوستان هستم.
رابطه تان با آقاي مهرعليزاده، چگونه بود و چه شد كه ايشان شما را به عنوان معاونت ورزشي سازمان برگزيدند؟
هيچ آشنايي قبلي با آقاي مهرعليزاده نداشتم و ايشان چون مي خواست معاون ورزشي از ميان خود ورزشكاران و پيشكسوتان باشد، ميان روساي فدراسيون ها و مديران كل يك بررسي انجام داده بود و به اين نتيجه رسيده كه بنده را انتخاب كند.
حالا از اين انتخاب راضي است؟
نمي دانم، بايد از خودشان بپرسيد. البته توقعات ايشان خيلي توقعات بالا و سنگيني است و ما همه را نمي توانيم اجابت كنيم، ولي سعي مي كنيم كه اجابت كنيم.
به عنوان رئيس شوراي سياستگذاري المپيك 2004 آتن، عملكرد خودتان را چگونه نقد مي كنيد؟
خب، ما كارها را ديرشروع كرديم. يعني يك، دو سال قبل از المپيك كار را آغازكرديم. گرچه از نظر عملياتي موفق نبوده ايم، ولي حداقل از نظر كسب تجربه و اينكه بدانيم براي دوره بعد چه بكنيم، به تجربيات خوبي رسيديم. ضعف عملكرد ما هم به خاطر اين است كه در ورزش ناهماهنگي ها زياد است. فدراسيون ها ساز خودشان را مي زنند و كميته المپيك هم ساز خودش را مي زند. ايجاد هماهنگي ميان اينها كار مشكلي است كه خوشبختانه در اين راه به تجربيات خوبي رسيده ايم كه اميدواريم براي آينده مثمر ثمر باشد.
ثبات مديريت در اين راه چقدر موثر است؟
خب، ثبات مسووليت درجايي مي تواند موثر باشد كه آن مدير خوب كار بكند و در كارش جواب بدهد. اگر ما بياييم و يك شاخص هايي در نظر بگيريم براي ارزيابي كار مديران، در صورتي ثبات مسووليت موثر است كه اين شاخص ها مثبت باشد. ما فدراسيون هايي داشتيم كه بعد از 16 - 15 سال درجا زدن عوض شده اند چون پيشرفت نداشته اند. ثبات مديريت اگر با پيشرفت همراه باشد خوب است، ولي اگر پيشرفت نباشد مثل سم خطرناك است و بازدارنده ورزش است.
و در راس هرم چطور؟
طبيعتا در راس اين هرم بيشتر مسايل سياسي است كه تعيين كننده است. اگر رئيس سازمان مورد حمايت دولت و سياسيون نباشد، قطعا در پياده كردن برنامه ها و گرفتن امكانات دچار مشكل مي شود. ثبات مديريت در راس سازمان وقتي خوب است كه با حمايت مسوولان كشور و دولت همراه باشد.

قهرمانند، شك نكنيد
شايد تنها مسوول ورزشي كه تلفن همراهش هميشه روشن است و اصلا اهل پيچاندن و سركار گذاشتن نيست، همين آقاي كفاشيان باشد. ولي اين حسن معاون ورزشي سازمان تربيت بدني هيچ ربطي به اينكه اين مصاحبه قرار بود قبل از المپيك آتن برگزار شود ولي تا پارالمپيك به تعويق افتاد، ندارد.
ساعت 5/3 بعدازظهر يكشنبه 29 شهريورماه در طبقه سوم سازمان تربيت بدني در خيابان سئول، قرار ملاقات ما با مرد شماره دو ورزش ايران است. مردي كه انگار در پايان ساعت كاري ساير كارمندان سازمان، تازه كارش را شروع كرده. اين را مي توان از قرار ملاقات  هايي كه در برگه روي ميز مسوول دفترش تنظيم شده، حدس زد. اواخر مصاحبه است كه يكي وارد اتاق مي شود و خبر پيروزي بسكتباليست  هاي جوان كشورمان برابر كره جنوبي در دور مقدماتي را مي دهد و او آنقدر خوشحال مي شود كه از جايش بر مي خيزد و با افتخار مي گويد: قهرمانند. شك نكنيد.
017181.jpg
پاي ثابت آب انبارهاي نائين 
مي گويد: بچه كه بودم سالي يكي، دو ماه مي رفتيم نائين خانه پدر بزرگم. آنجا بايد مي رفتيم با كوزه از آب انبار آب مي آورديم. هيچ وقت آن سرداب هاي خنك و نمور را فراموش نمي كنم. عجب لذتي داشت. يادم هست ظهرها مي رفتيم لب تنور مي نشستيم ونان داغ مي خورديم. اصلا  يك لطفي داشت كه وصف نشدني است. نمي توان گفت آن زندگي ساده و بي تكلف بهتر بود يا اين زندگي ماشيني و تجملا تي. هركدام محسنات و معايب خودش را دارد. آنچه كه واقعيت دارد اين است كه ما در اين دوره و با اين شرايط زندگي مي كنيم اما با خاطرات شيرين آن زمان.
وقتي اول شدم 
مي گويد: با اين آقاي جلا لي كه الا  ن اينجا حضور دارند، 31 سال است كه رفيقيم واين رفاقت از آن زمان تا حالا كه ايشان رئيس فدراسيون دوو ميداني شده اند، ادامه داشته. يادم هست يكبار بچه خواهرشان شيشه اي را شكسته بود و پاي آقاي جلا لي به واسطه همين شيشه ها بريده بود و ايشان نتوانستند در مسابقات شركت كنند. من هم كه هميشه بعد از او دوم مي شدم از فرصت استفاده كردم و اول شدم. بعد براي اينكه ازمن دلخورنشود براي بچه اش يك عروسك سوغاتي آوردم.
نگاه ويژه به پارالمپيك
مي گويد: ديدگاه ما به ورزش جانبازان ومعلولان با آنچه در سطح جهان است، متفاوت است.
شما ببينيد درصد افراد معلول نسبت به افراد سالم در جهان چقدر است، خيلي كم است. ولي اين ديدگاه در كشور ماحاكم نيست چرا كه اين جانبازان و معلولان همان جوان هاي سالمي هستند كه دريك فداكاري بزرگ رفتند و به خاطر دفاع از كشور و انقلاب،  جانباز شدند. به همين دليل ما اهميت ويژه اي را براي ورزش جانبازان ومعلولان قائل هستيم و به همين ميزان هم پيشرفت داشته ايم. مثلا كاروان ورزشي ما كه سال هاي قبل 40۵۰، نفر بودند، امسال به 92 نفر افزايش يافته و در تعداد ورزش هاي بيشتري هم شركت كرده ايم. پس ما كار خودمان را انجام مي دهيم حالا اگر تبليغات نمي شود آن ديگر به كشش رسانه ها و پيگيري ها بر مي گردد. از نظر جايزه و پاداش هم دولت به همان ميزان كه براي ورزشكاران المپيكي در نظر گرفته بود، براي كاروان پارالمپيك هم منظور كرده. حالا ديگر بستگي به اين دارد كه چند تا مدال بياوريم. قطعا چون تعداد مدال هاي ما در پارالمپيك بيشتر از المپيك است،  اين جايزه بيشتر تقسيم مي شود و شايد سهم هر مدال آور كمتر شود.

|  تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   درمانگاه  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |