نگاهي به روند شكل گيري آنچه كه مي توان آن را هويت معماري معاصر ايران ناميد
جرياني نو در معماري معاصرايران
دين اسلام با توجه به جهان بيني خاص خود، آثار معماري بعد از اسلام ايران را تحت تاثير قرار داد و به آن كيفيت جديدي بخشيد
تحليل معماري ايران نشان مي دهد كه به رغم كثرت ، تنوع و پيچيدگي بناها، اصول و مباني و الگوهاي نسبتاً معدودي در طول زمان به اشكال مختلف دراين معماري به كار گرفته شده اند
|
|
ايران داراي ميراث بزرگ معماري جهان است. از كهن ترين بناي مهم معماري ايران يعني زيگورات چغازنبيل كه در حدود 1250 سال قبل از ميلاد مسيح بنا شده است تا بناهاي دوره معاصر ايران ، تاريخي بيش از 3 هزار سال را در بر مي گيرد . در تمامي اين زمان طولاني يك جريان قوي و مهم معماري در اين كشور وجود داشته است و به جرات مي توان گفت كه در تمامي دوره هاي تحول تاريخ معماري تا آستانه معماري معاصر، آثار زيادي در گوشه و كنار اين سرزمين كهن وجود دارد كه سهم بزرگي را در شكل دادن و پيشبرد جريان معماري جهان به عهده داشته اند.
تاريخ معماري ايران به دو بخش اصلي ، معماري قبل و بعد از اسلام تقسيم مي شود. دين اسلام كه در حدود 1400 سال پيش در ايران مستقر شد با توجه به جهان بيني خاص خود آثار معماري بعد از اسلام ايران را تحت تاثير قرار داد و به آن كيفيت جديدي بخشيد ، با اين حال پيوند محكمي بين اين دو بخش معماري ايران وجود دارد.
هر دو بخش معماري ايران، چه بخش قبل از اسلام كه دو دوره درخشان طولاني و چندين صد ساله هخامنشي و ساساني را در بر مي گيرد و چه بخش بعد از اسلام كه حداقل تا زمان صفوي ، يعني در يك دوره هزار ساله ، سير تكاملي مستمري داشته است، از قسمت هاي مهم تاريخ معماري جهان به حساب مي آيند .
بدين ترتيب زماني كه معماري معاصر ايران آغاز شد، يك ثروت معماري سه هزار ساله فوق العاده با ارزش و تقريباً بدون انقطاع با انبوه آثار معماري در پشت سر خود داشت و طبيعي بود كه بدان توجه داشته باشد.
شروع معماري معاصر ايران را مي توان از حدود سال 1920 به بعد دانست . اين زماني است كه در اثر تحولات سياسي و اجتماعي جريان زندگي اجتماعي و اقتصادي ايران تغيير كرد، سيماي شهرهاي ايران متحول شد و بناهاي لازم براي زندگي جديد، مانند ادارات ، كارخانه ها ، بانك ها ، ايستگاه هاي راه آهن، دانشگاه و... و همچنين واحدها و مجموعه هاي مسكوني جديد در شهرها به وجود آمدند.
اين بناها بر خلاف بناهاي پيشين كه توسط معماران سنتي طراحي و ساخته مي شدند بيشتر توسط معماران تحصيلكرده طراحي شدند كه در ابتدا غير ايراني بودند و به تدريج ايرانياني كه در مدارس معماري خارج از ايران تحصيلكرده بودند و به دنبال آن فارغ التحصيلان اولين مدرسه معماري در ايران در حدود سال هاي 1940 نيز به آنها اضافه شدند.
از همان ابتدا و از طراحي اولين آثار در معماري معاصر ايران ، دو جريان موازي هم پديد آمد؛ يك جريان كه هيچ گونه توجهي به ميراث فرهنگي گذشته ايران نداشت و جريان هاي معماري معاصر جهان را با يك دوره تاخير و به صورتي غير ماهرانه تقليد مي كرد و جريان ديگري كه كوشش داشت هر چند سطحي ، اما رابطه خود را با معماري گذشته ايران باقي نگاه دارد . آن بخش از معماران كه دنباله رو جريان هاي معماري معاصر جهان بودند به علت عدم ارتباطي كه با آن داشتند و با توجه به تأخيري كه در انتقال مباني و اصول اين معماري به ايران صورت مي گرفت و بالاخره به علت عدم تسلط بر اين اصول و بد فهمي آن صرفا به تقليد ناشيانه جريان هاي معماري معاصر جهان پرداختند و جريان ديگري كه معماري گذشته ايران و پيوند با آن را مطرح مي كرد نيز عمدتا به تقليد سطحي و ساده لوحانه و در مواردي زننده از معماري گذشته ايران بسنده كرد.
ادوار معماري معاصر ايران
به طور كلي معماري معاصر ايران بخصوص آن بخشي را كه به معماري گذشته توجه دارد، مي توان به چند دوره تقسيم كرد.
آثار مهم معماري در دوره پهلوي اول سال هاي 1920 تا 1940 عمدتاتوسط حكومت ايجاد شدند. توجه به معماري گذشته به صورت تكرار سطحي و ظاهري بخصوص در دوره هاي قبل از اسلام، يعني هخامنشي و ساساني ظاهر مي شد و اين امر از خود بزرگ بيني حكومت ايران در آن زمان ناشي مي شد كه خود را وارث امپراتوري هاي با عظمت گذشته مي دانست . در كنار اين آثار ، كارهاي معماري ديگري نيز بودند كه به صورت التقاطي، عناصري از معماري ايران بعد از اسلام را با عناصر وام گرفته شده از معماري اروپايي در هم آميخته بود . به هر حال تمامي اين آثار از نظر معماري منحط و فاقد ارزش بودند.
از اواخر دهه 1940 و زماني كه برخي از معماران تحصيلكرده ايران در كشورهاي اروپايي كار خود را در ايران آغاز كردند ، رويكرد ديگري به معماري گذشته ايران صورت گرفت كه از كيفيت بهتري برخوردار بود و صرفا به تقليد عناصر معماري گذشته ايران نمي پرداخت و كوشش مي كرد كه از عناصر معماري ايران به صورت سمبليك نمادين استفاده كند و به جاي تقليد عناصر اين معماري ، از هندسه آن استفاده كند . لكن نتايجي كه اين دوره معماري به دست داد نيز داراي ارزش مهمي نبود و ره به جايي نبرد.
از سال هاي 1970 به بعد كه معماري مدرن سالهاي آخر خود را مي گذراند و اصولا در اين معماري نيز يك جريان تاريخگرا پديد آمده بود ، چند معمار ايراني كوشيدند آثاري در پيوند با معماري گذشته ايران پديد آورند كه كيفيت بالاتري از آثار مشابه پيشين داشت، لكن اين آثار نيز روح و اصول معماري ايران را به درستي درك نكرده بودند و به خصوص اينكه در يك مرحله تكاملي نسبت به معماري گذشته ايران قرار نداشتند. پس از شروع جريان هاي فرا مدرنPost Modern در معماري جهان كه با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران همزمان بود دو موضوع به موازات هم ، دوره جديد معماري را در ايران به وجود آورد؛ يكي اينكه اصولاً پس از پيروزي انقلاب ، معماران ايران سعي كردند معماري ايران را به سوي يك معماري با هويت، مستقل و متكي بر ميراث معماري گذشته خود هدايت كنند و ديگر اينكه مباني نظري معماري فرا مدرن نيز توجه جدي به معماري گذشته سرزمين ها را مطرح مي كرد . اين دو موضوع دست به دست هم دادند و آثاري در ايران به وجود آمدند كه سبك و سليقه معماري فرامدرن را با توجه به عناصر معماري گذشته ايران به خصوص معماري بعد از اسلام درخود داشتند، لكن برخورد آنها به معماري گذشته ايران يك برخورد سطحي و ظاهري بود و عناصر كليشه اي معماري فرا مدرن نيز به وفور و به صورت تصنعي در اين آثار به كار گرفته شده اند.
دغدغه پيوند با گذشته
۱- معماري معاصر ايران در بخش عمده خود همواره دغدغه تاريخ را داشته و تلاش هايي در جهت برقراري پيوند با معماري گذشته و تامين تداوم آن به عمل آورده كه عمدتاً ناموفق بوده است.
۲ -توجه معماري معاصر ايران به معماري گذشته بيشتر سطحي و ظاهري بوده و از توجه عميق به روح كلي و همچنين اصول و مباني آن و بكارگيري اين اصول و به خصوص تداوم و تكامل آن عاجز مانده است.
دغدغه پيوند با گذشته وعدم توفيق در به وجود آوردن يك جريان معماري كه بتواند به صورت صحيح تداوم بخش و تكامل دهنده تاريخ معماري ايران باشد و سهمي را نيز در معماري معاصر جهان به خود اختصاص دهد يا بتواند به پيشبرد معماري جهان كمك كند ، موجب شد كه اخيرا برخي از معماران ايراني با استفاده از تجربيات و تلاش هاي قبلي تلاش هاي جديدي را آغاز كنند .
طرح اين مساله اگر چه تا حدي يك معماري بي زمان و بي مكان را به نظر مي آورد ، لكن اين نوعي از معماري است كه از طريق تحليل معماري گذشته سرزمين هاي مختلف و حركت در عمق و كوشش در جهت نزديك شدن به جوهره آن و دست يافتن به پيوستگي عميقي كه در جوهره آثار معماري در تمامي زمان ها و مكان ها وجود دارد راه به سوي يك معماري بي زمان و بي مكان مي برد ، نه آن نوع معماري كه به علت عدم توجه به فرهنگ عظيم بشري يك معماري بدون مكان را توصيه مي كند.
بايد توجه داشت كه معماري سرزمين هاي مختلف وهمچنين زمان هاي گوناگون با پرده هاي سنگين از يكديگر جدا نشده است ، اگر چه هر سرزمين و هر زماني معماري خاص خود را داشته ودر آينده نيز خواهد داشت، لكن در يك تحليل ژرف خطوط واحدي كليه آثار معماري را در تمامي زمان ها و سرزمين ها به يكديگر پيوند مي دهد . به نظر مي رسد تمامي آثار با ارزش معماري ، هنگامي كه با يكديگر و يكجا بررسي شوند از دو ويژگي اصلي برخوردارند.
اول اينكه معماري جهان در مجموع يك سير تكاملي را نشان مي دهد و تمامي عناصر ، اجزاي اين سير تكاملي اند و مشخصهِ اين سير تكاملي عظيم كه در بيش از چند هزار سال رخ داده است، حركت عمومي آثار معماري به موازات حركت كلي جهان هستي ، يعني حركت از يك كيفيت مادي به يك كيفيت روحي و به بيان معمارانه ، كم كردن ماده و افزايش فضاست .
دوم اينكه در تمامي آثار معماري يك وجه مشترك وجود دارد و آن خلاقيت است . اين خلاقيت به دو شكل در اثر معماري بروز مي كند ؛ يكي خلاقيت نظري ، يعني آن مبناي فكري كه اثر معماري براساس آن استوار مي شود و ديگر خلاقيت فضايي است كه بخش معمارانه آن اثر را تشكيل مي دهد . هر اثر معماري كه فاقد خلاقيت باشد ، نمي تواند در سلسله عظيم آثار تاريخ معماري جهان جايي داشته باشد. اين دو ويژگي پيوند وسيعي را ميان آثار معماري ، چه در سرزمين هاي مختلف و چه در زمان هاي متفاوت برقرار مي كنند و معماري به طور كلي يك كيفيت جهاني پيدا مي كند . لكن دقيقادر چارچوب اين جريان وسيع و به هم مرتبط معماري است كه اجزاي پديده كه در سرزمين ها و زمان هاي مختلف روي داده اند ، رنگ و طعم زمان و سرزمين به خود مي گيرند. بدين ترتيب اثر معماري همواره هم يك كيفيت جهاني به معناي بي زمان و بي مكان دارد و هم يك كيفيت معين زماني و سرزميني. لذا از طرفي مرزبندي هاي خشك زماني به عنوان سبك ها و مرزبندي هاي خشك سرزميني به عنوان سنت هاي معماري مردود است و از طرف ديگر جهاني شدن معماري به صورت يكدست شدن و عدم تعلق سرزميني آن نيز نفي مي شود . اينجاست كه بين معبد ديرالبهاري مصر با خانه كوفمن رايت و بين صومعه لاتورت لوكور بوزيه با مسجد سلجوقي ايران رابطه عميق مشاهده مي شود.
مفاهيم فرهنگي و خلاقيت
تحليل معماري ايران نشان مي دهد كه به رغم كثرت ، تنوع و پيچيدگي بناها، اصول و مباني و الگوهاي نسبتاً معدودي در طول زمان به اشكال مختلف دراين معماري به كار گرفته شده اند . افزون بر آن تكامل معماري ايران ، بيشتر بر تعالي اين اصول ، مباني، الگوها و در جريان نوعي فعاليت هوشمندانه و ماهرانه استوار بوده است . با پذيرش اين امر ، اين پرسش پيش روي قرار مي گيرد كه آيا نمي توان در معماري امروز ايران نيز به همان اصول و مباني و الگوها پرداخت و آنها را در جريان يك فعاليت خلاق تكامل بخشيد و به پيش برد ؟
از بررسي و تحليل عناصر و الگوهاي تاريخ معماري ايران اين نتيجه حاصل مي شود كه اين عناصر و الگوها اگر چه هر يك در دوره معيني از تاريخ معماري اين سرزمين خلق شده اند ، لكن با حضور ممتد در دوره هاي بعدي، تكامل و پالايش يافته ، داراي هويتي مستقل از زمان شده اند و مفهوم عامي را از يك الگو يا يك عنصر معماري ارايه مي دهند كه شان تجريدي يافته و داراي تصويري ذهني و حامل بار عاطفي است. اگر بپذيريم كه اين كيفيت معروض زمان نيست ، بار ديگر اجازه خواهيم يافت كه از آنها در شكل تجريدي خود در معماري امروز استفاده كنيم . البته مفاهيم و مضامين فرهنگي نبايد به صورت مستقيم در معرض خلاقيت فضايي قرار گرفته و به اثر معماري تبديل شوند، بلكه بايد در يك روند خلاقيت فكري از يك مرحله تجريدي عبور كنند و به يك بيان يا ايده معمارانه بدل شوند و خلاقيت فضايي ، پس از آن به تلاش براي تحقق بخشيدن به اين ايده معمارانه برخيزد.
اگر به اين نكته مهم نيز توجه كنيم كه اصولا الگوهاي بكار رفته در تاريخ معماري نه تنها در ايران، بلكه به طور كلي در سراسر جهان ازهيچ پديد نيامده اند وصرفا زاييده نيازها و عملكردهاي منطقي اعم از ذهني يا عيني نيز نيستند، بلكه به ميزان زيادي حاصل توليدات پر پيچ و خم فكري سرزمين ها هستند، اين نتيجه حاصل مي شود كه گذراندن مفاهيم و تحولات فرهنگي از يك تجريد ذهني و تبديل آن به يك ايده معمارانه ، انواع نويني از الگوهاي معماري پديد مي آورد كه البته پس از پديد آمدن و در طول زمان ، مانند الگوهاي تاريخي ، معاني ديگر نيز به خود مي گيرند و به عبارت بهتر از معناي اوليه خود فراتر مي روند. دو نكته اساسي در اين تلقي از معماري پيش مي آيد : اول اينكه مفاهيم ، اسطوره ها ، مضامين و ديگر توليدات فكري ، اشتراكات زيادي در فرهنگ هاي مختلف دارند و عمدتا مفاهيم واحدي هستند كه در سرزمين هاي مختلف به صورت هاي گوناگون بيان شده و به تصوير آمده اند . از اين رو زماني كه معماري خود را به خدمت تجسم بخشيدن به آنها قرار مي دهيم ، اثر معماري ، خواه ناخواه كيفيتي فراتر از سرزمين معين مي يابد و به نوعي جهاني مي شود . به خصوص اگر مفاهيمي كه دستمايه كار قرار گرفته اند مربوط به مقولات كلي هستي باشند .
دوم اينكه فرم ها و فضا هاي معماري اگر چه در ابتدا در جهت تجسم بخشي به مفاهيم معيني خلق مي شوند ، لكن به علت خاصيتي كه به طور كلي در فرم و فضا وجود دارد و به خصوص آن بخش از خلاقيت فضايي كه اصولا خارج از كنترل و آگاهي طراح صورت مي گيرد، به سادگي به افاده مفاهيم ديگري نيز ميل مي كنند . تجربه نشان مي دهد كه هر اندازه قدرت فضايي و شكلي اثر معماري بيشتر و غني تر باشد به همان اندازه براي پذيرش و ارايه مفاهيم مختلف توانايي بيشتري خواهد داشت.
|