پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۳
هنر
Front Page

موسيقي سنتي ؛ آري يا نه ؟
گفته هاي عليرضا افتخاري و نقد دكتر صادق طباطبايي
عليرضا افتخاري  ، خواننده صاحب نام ايران در يك گفت وگو از دلايل رويكردش به خواندن در آثار پاپ سخن گفت. در اين نوشته ابتدا سخنان آقاي افتخاري را مي خوانيم و سپس نوشته اي از دكتر صادق طباطبايي را در نقد اين سخنان، (به نقل از سايت بازتاب ) .توضيح اين نكته خالي از لطف نيست كه صادق طباطبايي، اگرچه چهره اي سياسي است و بسياري فعاليت هاي وي را در اوايل انقلاب به ياد دارند، اما در زمينه موسيقي چهره اي پي گير و علاقه مند و آشنا به موسيقي به خصوص موسيقي كلاسيك است و تا آنجايي كه شنيده ايم و حتي از نزديك ديده ايم، در نواختن پيانو نيز دستي چيره دارد. سخنان جناب افتخاري و نقد آقاي طباطبايي را مي خوانيم و از ديگراني كه در اين زمينه دستي به قلم دارند هم مي خواهيم كه در اين بحث مشاركت كنند.
004953.jpg
عليرضا افتخاري:
تاكي موسيقي قاجار
اگر تصنيف پاپ خواندم، براي آن بود كه بگويم، اين موسيقي پاپ است نه آنچه با اين عنوان عرضه مي شود.
در جايگاه يك موسيقيدان و كسي كه شيوه هاي مختلف موسيقي اصيل را كار كرده و در مورد آن شناخت دارم، اين حق را براي خود قائلم كه تجربه اي هم در كارهاي نو كسب كنم.
وي افزود: براي ورود صحيح موسيقي پاپ به فرهنگ موسيقي ايران، من خود را سپر بلا قرار دادم.
وي تصريح كرد: من حتي تعدادي از تصنيف هاي پاپ را به شيوه سنتي نيز خوانده ام اما از آنجا كه مردم و ناشر از من كار نو مي خواهند، سعي كردم اگر هم قصوري در كار من ايجاد شد، مولد سود براي ناشر، معنويت براي مردم و موجب مردم داري من باشد.
وي افزود: وقتي در جامعه اي زندگي مي كنيم، بايد تمام جوانب آن را در نظر بگيريم. اينك زمانه تغيير كرده است، مردم خسته اند از تكرار، خداوند لحظات را خلق كرد كه شاد باشيم. تا كي خود را به موسيقي قاجار پيوند دهيم؟ بايد به موسيقي، لباس روز را پوشاند.
افتخاري ادامه داد: ابوعطا را يك بار بايد خواند، يك بار «سه گاه» بايد خواند، چند تا «همايون» بخوانيم؟ براي چشيدن يك مرغ، ما نياز به چشيدن همه مرغ ها نيست، بعد از آن چه؟ اين سبك ها از گذشتگان به ما رسيده ما نيز حق هر كدام را ادا كرده ايم. اما، ما براي روان آيندگان چه مي كنيم و چه مي خواهيم به فرهنگ آيندگان تحويل دهيم؟ هر شعري تحرير خود را دارد، تا كي تمام شعرها را با تحرير بخوانيم.
وي گفت: آنچه براي من اهميت دارد، اداي احترام و توجه به نيازهاي هنرمنداني است كه اينك در كهولت سن به سر مي برند، من در موسيقي به دنبال نامي براي خود نيستم، كه اگر بخواهي اينگونه عمل كني بايد بي رحم باشي و آنچه براي من مهم است در درجه اول رضاي خداوند است بعد از آن رضايت مردم و ديگر جلوگيري از شكست ناشر، كه خوشبختانه تا امروز، كارهاي من بالاترين تيراژ را در جامعه داشته كه اين امر، گوياي استقبال مردم است ليكن همانگونه كه هستي همه را يكسان خلق نمي كند، تمام كارهاي يك هنرمند هم نمره برتر نمي گيرد.
وي برجسته ترين اثر از نگاه خود را «نيلوفرانه» خواند و گفت: اما فقط يك «نيلوفرانه»!
عليرضا افتخاري درباره مشكلات امروز موسيقي ايران گفت: بزرگ ترين معضل ما، فقدان بزرگ يك صاحب فن است كه گرد او چرخ بزنيم. امروز در موسيقي، هركس رويه خود را به پيش مي برد، درست مانند يك صحنه كنسرت كه هر نوازنده اي هرچه خواست مي نوازد. مشكل ما نداشتن يك نت واحد است، نت واحد ما نيز ايدئولوژيمان است، آن چيزي است كه نهاد ما را زنده و بيدار مي كند.
گفتني است، مدتي پيش برخي از فعالان عرصه موسيقي، از گرايش خوانندگان سنتي ايران به خواندن به سبك موسيقي هايي همچون پاپ، گلايه كرده بودند.
004956.jpg
دكتر صادق طباطبايي :
به موسيقي سنتي، پشت نكنيم
با سلام به آقاي افتخاري و آرزوي توفيقات بيشتر براي ايشان، لازم مي بينيم در مورد موسيقي ايراني و به اصطلاح موسيقي پاپ، نكاتي را معروض دارم.
اولاً همه كساني كه مختصر آشنايي با مباني علمي موسيقي دارند مي دانند كه موسيقي مقامي ايران در بين موسيقي ملل، از جايگاه بسيار والايي برخوردار است. وجود پرده ها و گوشه هاي بسيار وسيع و گسترده اي كه هر كدام، بار احساسي، عاطفي، بياني و حماسي ويژه خود را دارد، زمينه هاي بسيار وسيعي را براي خلق آثار به يادماندني و جهاني فراهم ساخته است.
من يك بار در جايي گفته بودم كه موسيقي ايراني، براي انتقال پيام ارزش هاي نهفته در فرهنگ غني ايران و نيز معرفي جانفشاني هاي جوانان اين مرز و بوم در كليه درگيري  هاي داخلي، خارجي و نظامي و همچنين بيان افسانه ها، قصص، پندها و تراژدي هاي برجاي مانده در ادبيات فخيم ايران به جهانيان، بسيار قدرتمندتر از زبان ديپلماسي مي باشد. البته شرط اين امر، پرداختن علمي به اين موسيقي و به كار بردن اصول و قوانين علمي آهنگسازي و اجراي علمي آثار خلق شده مي باشد؛ كاري كه متأسفانه مدت هاست تعطيل شده است.
اگر از علمي كاركردن و تحمل زحمت و مشقت و صرف وقت، رويگردان شديم و فقط به تكرار آنچه سينه به سينه به عنوان مباني و اصول آموخته ايم، روي آورديم، بديهي است كه كاري ملال آور و نه در خور شأن اين نسل، عرضه مي داريم. البته در اين صورت ناچار مي شويم توجيه كم كاري و فقدان اطلاعات علمي و موسيقايي خود را به گردن اصل موسيقي مقامي ايران بيندازيم.
«ابوعطا و سه گاه را يكبار بايد خواند.. چند تا همايون بخوانيم» ؟ از آقاي افتخاري بعيد است كه شأن و مقام و قدرت دستگاه هاي ابوعطا و سه گاه و همايون را در محدود بودن امكان خلق آثار متنوع در اين دستگاه ها و ديگر مقامات و پرده هاي موسيقي ايراني دانسته اند. اگر اين استدلال درست بود، ما شاهد آن شكوه، عظمت، تنوع و قدرت بيان و كثرت آثار در موسيقي كلاسيك اروپايي نبوديم.، چرا كه همه آن آثار فقط در دو پرده مينور و ماژور خلق شده اند و هيچ كدام هم بوي تكرار نمي دهند. اگر موسيقي كلاسيك اروپايي اين همه تنوع را در دو پرده مينور و ماژور دارد، چرا ما شاهد تنوع در آثار موسيقايي خود كه مي تواند در متجاوز از سيصد پرده- به جاي دو پرده- ساخته و خلق شود، نيستيم؟
واقعيت اين است كه اين ادعا از آقاي افتخاري، به عنوان يكي از شاگردان مرحوم تاج اصفهاني- كه خود گنجينه و حافظ تمامي پرده ها و مقامات و گوشه هاي موسيقي مقامي ايراني بود- بسيار بعيد است. قدرت و امكان خلق آثار غيرتكراري در دستگاه هاي سه گاه و ابوعطا و ديگر دستگاه هاي موسيقي ايراني بسيار زياد است و مي توان گفت كه نامحدود است. اما آنچه شرط اوليه و اساسي خلق چنين آثاري نامتناهي است، داشتن سواد لازم و برخورداري از دانش لازم و آشنايي با فنون علمي و جهاني اين كار همراه با برخورداري از امكانات اجرايي و داشتن اركسترهاي آزموده است.
در خلق اين گونه آثار، سودجويي و نگراني از نفع مالي ناشر جايگاهي ندارد. غالب آهنگسازان و خالقين آثار بزرگ كلاسيك اروپايي در فقر و تنگدستي روزگار گذرانده اند. سود اصلي را بعدها كه امكان تكثير انبوه در تيراژ هاي ميليوني اختراع شد، ناشرين بزرگ بردند.
آقاي افتخاري بهتر از هر كس ديگر مي دانند كه اگر بخواهند به خلق چنين آثاري روي آورند، بايد اولاً كار آهنگسازي را به متخصصين تعليم ديده واگذارند و ثانياً براي اجراي آثار خلق شده از اركسترهاي مناسب و سازهاي مناسب تر و رهبران متبحر در اين امر بهره گيرند و نيز خوب مي دانند كه چنين امري مستلزم صرف وقت و هزينه و همت و استعداد مي باشد و اين مسايل ميزان سود آوري مورد انتظار ايشان و ناشر آثارشان را تأمين نمي كند.
پس چه بايد كرد؟ بايد به كارهايي روي آورد كه هيچ كدام از اين شرايط را طلب نكند. آن كارها از كدام سنخ موسيقي ساخته است؟ از موسيقي پاپ! و گناه و منت اين روي آوري سودجويانه را بايد به گردن موسيقي ايراني و مردمي كه از تكرار خسته شده اند، انداخت. براي اين كه ذهن خواننده اين سطور به كلي گويي و نقد بي جاي نگارنده متوجه نشود به چند نمونه از كارهايي كه معتقدم ارزش جهاني دارند اشاره مي كنم:  قطعه «ني نوا» با اجراي اركستر سمفونيك (اركسترسازهاي زهي) از آقاي عليزاده، «در گلستانه» اثر فخيم هوشنگ كامكار با آواز شهرام ناظري و اركستر بزرگ سمفوني «به ياد حافظ» اثر هوشنگ كامكار و آواز بيژن كامكار و اركستر سمفونيك تهران، آثار اركسترال فرهاد فخرالديني با صداي شجريان، قطعات برجسته در شور وراست پنجگاه و نوا و افشاري اثر برجسته پرويز مشكاتيان و اركستر پلي فونيك سازهاي ايراني كه با آوازهاي شجريان، مرحوم بسطامي، آقاي افتخاري اجرا و منتشر شده اند.
آثار ديگري نيز هستند كه از ذكر آنها در مي گذرم. در اينجا فقط خواستم به چند نمونه اشاره كرده باشم. آقاي افتخاري بهتر از هركس ديگر مي دانند كه سود حاصله از فروش اين آثاري كه بر شمردم در مجموع از سود يك كاست موسيقي پاپ كمتر بوده است. اين كه جوانان ما به اين آهنگ ها روي آورده اند، دليل آن در جاي ديگر است. اولاً نياز روزافزون نسل جوان به آثار موسيقايي و ثانياً ترويج اين گونه موسيقي توسط صدا و سيما كه بدون ترديد در ساختن ذائقه موسيقايي جوانان نقش اساسي داشته است و ثالثاً و از همه مهم تر عدم امكانات مالي و عدم تأمين نيازهاي مادي آهنگسازان و اجرا كنندگان و ناشران آثار فخيم و علمي از مهم ترين دلايل اين ضعف و فقر فرهنگي مي باشد. دلايل ديگري نيز وجود دارد كه انشاءالله در فرصتي ديگر به طور مشروح بدان خواهم پرداخت.
اين تذكر را هم بدهم كه من مخالف موسيقي پاپ و ديگر انواع موسيقي ها نيستم، ولي هركدام را در جاي خود و در ايفاي رسالت انتقال پيام هاي خود ارزيابي مي كنم.
مشكل بزرگ امروز ما را آقاي افتخاري، فقدان يك صاحب فن دانسته اند كه همه گرد او چرخ بزنند. يك قسمت اين حرف درست است و آن دارا بودن صلاحيت موسيقايي در فرد خالق اثر است، مطلبي كه كمي اشكال دارد اين است كه همه نبايد گرد يك صاحب فن چرخ بزنند، بلكه بايد خود صاحب فن و صلاحيت شوند و به خلق و توليد بپردازند.
اشكال ديگر ايشان را به شرايط موجود كه نداشتن نت واحد بود، هرچه فكر كردم نفهميدم!
موفق باشيد- دكتر صادق طباطبايي

گزارش
نگاهي به اجراي حسين عليزاده و گروه هم آوايان در ايلام
فضاي انس و دوستي
004959.jpg

همه چيز از بهار ۸۳ شروع شد. زماني كه بچه هاي كانون موسيقي دانشگاه ايلام، از طريق كانون موسيقي دانشگاه تهران، خواستار حضور حسين عليزاده در اين شهر كوچك مرزي شدند. شهري كوچك در غرب ايران كه آثار بازمانده از جنگ و محروميت هنوز در آن هويداست. يك خيابان اصلي و دو رديف فروشگاه در طرفين ساختار اصلي شهري است كه دانشگاه ايلام در آن قرار دارد. و عليزاده مي پذيرد. بدون تشريفات و بي ادعا به اتفاق دو نفر از بچه هاي كانون تهران به ايلام مي آيد. محفلي صميمي و دوستانه و گرماي حضور هنرمندي برجسته، فضا را به فضاي انس و دوستي مبدل ساخته است. دانشجويان، لبريز از احساسات و شور و شوق به اين ديدار بسنده نمي كنند. آنها عليزاده را مي خواهند و موسيقي اش را. و اين بار هم او مي پذيرد. در سكوت و به دور از هياهو، تمرينات با گروهي از هنرمندان جوان كه برخي از آنها از شاگردان قديمي استاد هستند آغاز مي شود. شهر كوچك است. استطاعت مالي مردم اندك و هزينه ها بسيار. اما شور و شوق غالب مي شود تا ديگران به ياري بشتابند و عليزاده پيش شرط مي گذارد: «كليه عوايد حاصل از كنسرت بايد صرف امور انسان دوستانه و امور خيريه در استان ايلام شود.» شادي بچه هاي ايلام از اين همه لطف و مهرباني سرشار مي شود. ۱۵ ، ۱۶ و ۱۷ مهرماه، آمفي تئاتر آيت ا... حيدري دانشگاه ايلام پذيراي عليزاده و همراهاني است كه تحت عنوان گروه هم آوايان گردهم آمده اند. محمدرضا ابراهيمي (عود)، علي صمدپور (دمام، كوزه، آواز)، علي بوستان (شورانگيز)، بهزاد ميرزايي (تمبك و دف) نوازندگان گروه اند. جالب آنكه براي نخستين بار با نيما و صبا عليزاده _ فرزندان استاد _ روبه رو مي شويم. نيما (رباب) و صبا (كمانچه) مي نوازد. عليزاده در جايي درمورد آ ثار اخير خود با شجريان و كلهر درمورد كمانچه نوازي كلهر نوشته بود: «احساس مهار نشده كيهان» . به نظر مي رسد اين احساس به صبا درحال انتقال است. چه او با احساسي سرشار و توام از ظرافت مي نواخت. اين گروه را هورشيد بياباني، پوريا اخواص، مريم گلزاري، سپيده مشكي و حسين بهاربين به عنوان آواز و هم خوان همراهي مي كردند.
بخش اول در بيات اصفهان و شوشتري با مقدمه اي از عليزاده آغاز شد. تصنيف گلبانگ سربلندي، بيا تا گل برافشانيم، آواز پرنده ها، آواز شوشتري و تصنيف پروانه شو مجموعه اين بخش بودند. در اين قسمت ساخته هاي جديد اين هنرمند همان شوري را ايجاد مي كردند كه تصانيف خاطره انگيزي چون بيا تا گل برافشانيم (شوشتري) در مجموعه راز و نياز. شايد اين شور چندان بي دليل هم نبود كه عليزاده «شورانگيز» مي نواخت. سازي ابداعي با طنين جذاب گرم و خوش نوا. پس از استراحتي كوتاه بخش دوم در بيات كرد آغاز شد. «چندان كه گفتم غم با طبيبان» آغازگر بخش دوم پس از يك مقدمه سازي بود. اين قطعه را نخستين بار در رثاي مرحوم سيد نورالدين رضوي سروستاني در تالار وحدت و با صداي همايون شنيده بوديم. پس از اجرا در كاست بي تو به سر نمي شود، اين بار با گروه هم آوايان، حال و هواي تازه اي در اثر ظهور كرده بود تا يكبار ديگر آن را شنيدني تر سازد.
دل ديوانه، نغمه جانسوز و بزن آن زخمه ديگر قطعات و نغمه هاي اين بخش را تشكيل دادند. اگرچه سطح موسيقي و ساخته هاي عليزاده، نيازي به شرح و بسط ندارد، اما اين اجرا نيز در كنار چهره هاي جوان، بسيار جدي و در سطحي مملو از شأن و اعتبار اين هنرمند اجرا شد. اي بسا دانشجويان غيربومي ايلام، آرزو مي كردند كه اي كاش اين كنسرت در شهر آن ها هم برگزار شود. اما آنچه بيش از اجرا جلب توجه مي كند، حضور اين هنرمند در اين شهر و دميدن روح و جاني تازه بر پيكره و سيماي شهر بود. اين حضور به نوعي گرما و تكاپويي را سبب شد كه نه تنها جامعه هنري و اهل موسيقي كه مردم شهر را دربر مي گرفت.
بي ترديد اين حضور پرمعناست. بي شك اين حضور ستودني است.
بي اغراق اين حضور تاثيرگذار است. هنرمندان موسيقي ايلام در مقابل اين حركت انساني، تنها مي توانند سپاس و ستايش خود را بدرقه راه هنرمندي كنند كه همواره مسيري نو مي جويد، در هنر و در زندگي اش.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |