پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۳
اجتماعي
Front Page

هنر عفو و بخشش
ما با چشم پوشي نسبت به اشتباهات ديگران و لجوج نبودن و رشك نبردن مي توانيم رنج ها و آلامي كه در طول زندگي به وجود مي آيد، را كاهش داده و التيام بخشيم.
004896.jpg
كيست كه نيش خيانت و رفتار ناشايست و يا سوءاستفاده و شيادي را تحمل نكرده باشد؟ كيست كه از نتيجه خشم و غضب و بيماري آگاه نباشد؛ همه ما سخت به نتيجه اين اعمال آگاهيم، اما ديگران اين طور نيستند. نتيجه آخرين تحقيقات نشان مي دهد كه يادگيري و آموختن «گذشت و عفو» در زندگي و «گذشت» در مورد كساني كه باعث رنجش ما مي شوند، مي تواند ما را به ژرفاي روحمان رهنمون شود و به سودي سرشار نايل آيد. اين راهي ا ست نو و بي تنش براي صيانت نفس و راهي براي مقابله با فشارهاي عصبي و شايد مهم ترين راه بهبود سلامتي باشد.
پاييز گذشته، كنفرانسي كه در شهر آتلانتا برگزار شد، متجاوز از چهل محقق نتايج آخرين تحقيقات و يافته هايشان را درباره «گذشت و عفو» در بوته نقد و بررسي گذاشتند كه چطور به آرامش دست يابيم. يكي از بررسي ها نشان مي دهد كه ما با چشم پوشي نسبت به اشتباهات ديگران و لجوج نبودن و رشك نبردن مي توانيم رنج ها و آلامي كه در طول زندگي به وجود مي آيد، را كاهش داده و التيام بخشيم. يافتن راه حل هايي كه مانع از «گذشت و اغماض» ما نسبت به يكديگر مي شود، ونيز راه حل نزاع و كشمكش هاي طولاني و تداوم آنها در ميان زنان از جمله موارد ديگر است. در واقع ما مي بايست «گذشت» را جايگزين اين كدورت ها كنيم. يكي از مسايلي كه به طور اجمالي مورد بحث و بررسي واقع شده، تحقيقي است كه در كمپين براي مركز تحقيقات «عفو و گذشت» صورت گرفته؛ آنها از MRI براي ثبت و كاوش در مغز و فعاليت هاي آن استفاده كرده اند تا دريابند، مغز انسان چطور درباره مسايلي مثل آشتي فعاليت مي كند. در اين تحقيقات به اين نكته پي برده اند كه در قسمت چپ مغز و قسمت هاي به هم چسبيده بين شيارهاي آن فعاليتي در جريان است به نام مركز دماغي و داراي تورفتگي هايي مي باشد؛ همه ما در مغزمان داراي چنين بخشي هستيم كه به آن «گذشت» مي گويند.
همچنين در قسمت فوقاني مغز بخشي است به نام مركز احساسات؛ اين بخش سعي در پاكروبي و ترميم بخش هايي دارد كه ما را در خلال زندگي روزمره مان دچار عصبيت و يا آسيب هاي جسماني مي كند. همچنين اين بخش كمك به بهبودي روح و جسم ما مي كند و سبب ترميم بخش هايي مي شود كه آسيب ديده اند. ولي ما چطور اين كار را انجام مي دهيم؟ و معني و رابطه  آن با «عفو و گذشت» چيست؟
***
«اليزابت نه سا» فرصتي به دست آورد تا با دوستش كه از وي دلسرد شده بود صحبت كند. او مي گويد «به عوض اين كه راهم را بگيرم و بروم، برگشتم و به او گفتم كه چقدر از اين پيش آمد عميقاً متأثرم. مي دانستم كه او از دست من رنجيده، اما او تنها گوش كرد و لام تا كام هيچ حرفي نزد و حتي عذرخواهي هم نكرد. من حيران بودم. بعد، من به خاطر ناراحتي و عصبيت بيش از حدم از او پوزش خواستم. هنگامي كه عذرخواهي كردم، حس كردم كه او مرا بخشيده  است.»
تأثيري كه «گذشت» در رابطه ما گذاشت، مؤثرتر بود. دوستم مي گويد: «عصبانيتم از بين رفته بود» نه سا رابطه دوستانه اش را تجديد نكرد، اما حالا وقتي كه دوست قديمي اش را مي بيند با خود مي گويد: «من حالا مي توانم آرامش خاطر داشته باشم و راحت نفس بكشم و تپش قلب هم نداشته باشم.»
تجربه نه سا با يافته هاي فردلاسكين مدير پروژه «عفو و گذشت» دانشگاه استنفورد و نويسنده كتاب «گذشت به خاطر خوبي» يكسان است. لاسكين تأكيد بسيار دارد بر اين كه «گذشت و عفو» الزاماً به معناي چشم پوشي كامل از گناه كسي نيست و نبايد فرد را كاملاً گناهكار قلمداد كرد،  بلكه مي بايست هر دو طرف منازعه را مقصر دانست. داوطلباني كه در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفته اند براين امر صحه مي گذارند. همچنين اين پژوهش نشان مي دهد به لحاظ شرايط روحي و جسماني اين افراد شاداب ترند و خواب بهتري دارند. لاسكين مي گويد: «هيچ چيزي كشنده تر از اين نيست كه با ما رفتاري توأم با خشم و غضب يا با حالتي تند و گزنده صورت گيرد.»
به اين دليل است كه ما از هر واقعه اي به شدت روي گردان مي شويم، كينه و عداوتي كه تدريجاً به وجود مي آيد خونمان را به جوش مي آورد و تبديل به يك معضل لاينحل مي كند. در همين لحظات است كه بدن ما هورمون هاي آدرنالين و كورتيسول را با شدت هر چه تمام تر و بلادرنگ منتشر مي كند، قلب ما به تپش افتاده، نفسمان به شماره مي افتد و صداي ضربان قلبمان را در شقيقه مان مي شنويم. به همراه اين فعل و انفعالات است كه قند، عضلات را به گردش در مي آورد و عامل مؤثري در لخته شدن سريع خون مي شود. در عين حال همه اينها آسيبي به ما نمي رساند، اگرچه در يك آن اتفاق مي افتد (همچون حادثه اي ناگوار در بزرگراه). اما خشم و غضب بمثابه حادثه اي بي انتهاست و بازگشت هورمون ها به مفهوم حفظ ما در برابر اين سموم منتشره است.
اثر افسردگي كورتيسول باعث بي نظمي در سيستم ايمني بدن مي شود. بروس مك اوين، و مدير آزمايشگاه عصب شناسي غدد مترشحه داخلي از دانشگاه راكفلر در نيويورك سيتي مي گويد: كورتيسول سبب كاهش توانايي هاي مغز مي گردد كه اين امر منجر به ضعف عمومي بدن و كاهش ظرفيت حافظه مي شود. همين عامل نيز باعث افزايش فشار و قند خون گشته، انسداد شريان ها را سبب مي شود و نهايتاً به بيماري هاي قلبي منجر مي گردد.
با ورود« گذشت »چنين به نظر مي رسد جريان هورمون ها متوقف مي شود. در بررسي كه از طرف انجمن روان تني آمريكا ارائه شده، محققين دانشگاه ويسكانسين- مدسن ۳۶ نفر سرباز كارآزموده مرد را استخدام كردند كه دچار بيماري انسداد سرخرگ شرائين قلب شده بودند. بيماري بعضي از آنها به جنگ مربوط مي شد، بعضي مرتبط با مسايل زناشويي و خانوادگي و بعضي مربوط به مشكلات كاري و يا آسيب هاي روحي دوران طفوليتشان بود. نيمي از اين مردان با تمرين و ممارست« عفو و گذشت »را آموزش ديدند تا به حالت اوليه شان بازگردند، اما مؤثر واقع نشد، زيرا موافق چنين كاري نبودند، اما نيمي ديگر كه آموزش ديدند مشاهده شد كه خون بيشتري در قلبشان جريان يافته است.
دقيقاً مي توان با فكر كردن راجع به حل يك مشكل روحي برآن فائق آمد. شارلوت ون اين ويت ولت روانشناس، از كالج هوپ واقع در هلند و ميشيگان در يك بررسي ۲۰۰۱ نفري به نتايجي مهمي دست يافت. اين نتايج حاكي از آن است كه از ميان دانشجويان مورد بحث ۷۱ نفر زندگي توأم با ريا و همراه با توهين و تحقير، خيانت و افشاي اسرار به دست افراد فاميل و دوستان داشتند. چنين گفته شده كه فرض«گذشت»در مورد مجرمين، همين موضوع را تأييد مي كند و تجربه ثابت كرده كه ميزان فشار خون شان دو درصد كمتر، زماني به وجود مي آيد كه آنها به لجاجت فكر مي كنند. ويت ولت مي گويد:« ظهور «عفو و گذشت» مي تواند پادزهر بسيار قوي براي رفع خشم و غضب باشد، كه سريعاً مانع از بالا رفتن فشار خون و عدم افزايش خطر بيماري قلبي مي شود.»سندرا لم نيز چنين احساسي داشت. نگراني او در مورد پدر ۸۲ ساله اش كه رانندگي اش خوب نبود، رفته رفته نضج گرفت و حتي همسرش با او سرناسازگاري گذاشت و با او به خاطر مشكلات زندگي بگو مگو كرده بود.
لم مي گويد: «من به پدرم گفتم واقعاً بايد بيش از اينها حواسشو جمع كنه، به خاطر اينكه خطرناكه.» اما او از كوره در رفت و عصبانيت رعشه بر اندامش انداخت و با فرياد گفت: «من تموم عمرم رو رانندگي كردم و هيچ كسي هم نمي تونه كليد ماشينمو ازم بگيره.» سپس او به من گفت كه ديگر نمي خواهد مرا دوباره ببيند. لم خيلي آشفته و عصباني شده بود. نتوانست تا هفت ماه با پدرش صحبت كند.
سرانجام، به هر صورت كه بود تصميم گرفت رابطه اش را با پدرش تصحيح و با او آشتي كند، زيرا اين مسئله خيلي طولاني شده بود. به همين خاطر لم خود به ديدار او رفت. «به پدرم گفتم كه خيلي متأسفم، به خاطر حرف هايي كه در مورد رانندگي اش زده بودم و به خاطر ناراحتي كه براي او پيش آوردم از او عذر مي خواهم.» و او را به خاطر پرخاشگري اش مي بخشم. «او نيز مرا در آغوش گرفت و گفت: من حالم خيلي خوبه، و خيلي خوشحالم و ممنونم كه باز به همان دوستي و صميميت گذشته برگشتيم.» با اين عمل مشكل سلامتي اش رو به بهبودي گذاشت و به زودي برطرف شد و ديگر در مورد رانندگي  او مشاجره نكرديم.
بسياري از ما عليرغم منفعتي كه «عفو و گذشت» براي ما دارد حتي نمي خواهيم به يك خصيصه آن بينديشيم. ويت ولت مي گويد كه اين اشتباه بزرگي است: «تعليق رنج و آلام براي ماه ها و سال ها، بدين معني است كه ما خود را ملزم به تداوم آن كرده ايم و همين باعث باقي ماندن خشم و غضب ماست.»
كاترين ابراين با خود همين كار را كرد. او بعد از اينكه در سال ۱۹۹۲ از شوهرش طلاق گرفت، در پسفيكاي كاليفرنيا، سال ها را با كار در يك شركت سازنده ويدئو و با تنفر از شوهر سابقش سپري كرد. او ناراحت و عصباني بود و مي انديشيد كه چطور آينده اش را از اين فساد و تباهي بوجود آمده بيرون بكشد.
كاترين مي گويد: ناگهان تا چشم باز كردم ديدم، با دختر دوازده ساله ام كه از شوهر سابقم بود يك خانواده شده ايم و اين قضيه برايم سخت ناراحت كننده بود، بخاطر اينكه من شريك زندگي نداشتم تا مشكلات زندگي را با هم درنورديم.
خانم ابراين پنجاه و پنج ساله مي گويد: من عصبي بودم و تمام وقت نگران، و دائماً سردم مي شد و هميشه خسته بودم.
اوبراين بيشتر اوقات از اينكه مردم او را نگاه مي كردند، آشفته مي شد. روزي در ضيافتي فردي مرا با شخصي آشنا كرد و گفت: اين خانم هم از شوهرش جدا شده، از اينكه مي ديدم به من به چشم يك زن مطلقه با گذشته اي تلخ مي نگرند، هراسان و مضطرب مي شدم.
چندي بعد او يك روز به نوار صحبت فرد لاسكين گوش داد و با خود انديشيد: مثل روز برايم روشن بود كه تنها كسي كه در اين ميان به خودش آسيب رسانده خودم بودم. او به شوهر سابقش گفت كه در راه ترقي است و عميقاً احساس آسودگي مي كند. او مي گويد: اولش برايم سنگين بود كه اين بار را تحمل  كنم ولي بعد كه شروع كردم، احساس راحتي بيشتري كردم.
لاسكين مي گويد:«حل اين قبيل مسائل مانند خشم و غضب با جايگزيني يك حس خوب و مثبت به جاي يك حس بد يا دشمني راحتي و آرامش بيشتري را در شما بوجود مي آورد، و در نتيجه سبب افزايش سلامتي شما مي گردد.» وي ۱۷ نفر را از ايرلند شمالي كه به خاطر خشونت، ارعاب و تهديد با اقوام نزديكشان قطع رابطه كرده بودند مورد بررسي قرار داد و دريافت كه آنها چهل درصد دچار بيمار ي هاي روحي و رواني و ۳۵ درصد دچار سردرد و بي خوابي شده اند، لاسكين به مدت يك هفته به آنها آموخت تا گذشت را تجربه كنند.
جين سي فر روان درمانگر اهل نيويورك سيتي و نويسنده كتاب «بخشيدن و نبخشيدن» مي گويد اگرچه بعضي از تصميم گيري ها و مصالحه هاي مردم گاه راه حل صحيحي محسوب نمي شود. اما در صورتي كه شما نگران موقعيت كينه توزانه اي نباشيد، آنگاه مي توانيد به آرامش دست يابيد. هيچ حد معيني براي حل مسئله سنگدلي وجود ندارد.
در هر صورت اگر شما خشم خود را فرو بنشانيد، «عفو و گذشت» توان بيشتري مي يابد و هنگامي كه قادر به تغيير گذشته نيستيد، مشكلات را درنورديد و به خرسندي، سلامتي و تندرستي در آينده رهنمون شويد.
بتي فرگسن آنچه را كه اكثريت ما شايد قادر به انجامش نيستيم، انجام داد. او قاتل فرزندش را بخشيد.
پس از اينكه دخترش دبي در سال ۱۹۷۵ كشته شد، خانم فرگسن روز به روز افسرده تر مي شد. هر شب خوابش نمي برد و دارويي مي نوشيد تا خواب به چشمانش آيد و همين باعث شده بود تا از چهار بچه ديگرش غافل شود. روزها از پي روزها مي گذشت و او قاتل بچه اش را دشنام مي داد و نفرين مي كرد. قاتل به مجازات خود رسيد، اما براي بتي آسان نبود. حتي هيچ انگيزه  روشني براي اين قتل دهشتناك وجود نداشت. فرگسن گفت: اين تنفر داشت مرا از پاي درمي آورد. لحظه اي سردرد راحتش نمي گذاشت. با هر چيزي سردردش عود مي كرد و سپس تا پشت سرش ادامه مي يافت. زماني مي رسيد كه سراسر وجودش را درد فرا مي گرفت، به قدري كه او به زحمت روي پاهايش مي ايستاد.درسال ۱۹۸۱ به مراسم تدفين خواهرش رفت. چشمش به عبارتي از كتاب آسماني خورد كه خداوند مي فرمود كساني را كه گناه مي كنند و در برابر ما عهد مي شكنند، ببخشيد. همين انگيزه اي شد براي مطالعه كتابهايي كه در زمينه «عفو و گذشت» نوشته شده بود.بعد از اين احساس كرد كه پاسخ مشكلش را يافته است. او به ديدار قبر دخترش دبي رفت، عبارتي را كه چنين به روي سنگ قبرش حك شده بود، خواند: اينك آنچه كه دنيا بدان نياز دارد عشق است، عشق شيرين. اين نوشته در ذهنش طنين انداز شد. در خاتمه پنج راهي كه ما را به آرامش مي رساند را چنين مي توان برشمرد:
۱- بر گناه و واقعيت تمركز كرده بينديشيد.
۲- چشمانتان را به روي واقعيت اطراف نبنديد، و همواره سعي كنيد به درك آنچه شما را به سوي آن سوق مي دهد، نائل آييد.
۳- حقيقت احساسات خود را بكاويد و سعي در فردي كردن آن نكنيد، زيرا تنها شما نيستيد كه آسيب مي بينيد.
۴- تنها بر رفتار آزار دهنده افراد پافشاري نكنيد.
۵- به خاطر خودتان ببخشيد نه به خاطر كسي ديگر [اما پيش از اينها به خاطر خدا ببخشيد تا بخشش را بياموزيد] .
نوشته: ليزا كوليير كل
ترجمه: محمد رضا وزيريان ثاني

سايه روشن زندگي
رئيس مركز تحقيقات دانشگاه پزشكي : سرطان روزانه
جان ۱۰۰ نفر را مي گيرد
004899.jpg

رئيس  مركز تحقيقات  گوارش  و كبد دانشگاه  علوم  پزشكي  تهران ، گفت : روزانه حدود يكصد نفر مبتلا به  انواع  سرطانها در كشور فوت  مي كنند.
دكتر رضا ملك زاده، افزود: از اين  تعداد۲۲ نفر مبتلا به  سرطان  معده ، ۱۳ نفر مبتلا به  سرطان  ريه ، ۹ مبتلا به  سرطان مثانه  و هشت  نفر مبتلا به  سرطان  كبد و مجراي  صفرا هستند.
به  گفته  وي ، همچنين  هفت  نفر از اين  فوت شدگان  را مبتلايان  به  سرطان مغز، شش  نفر را سرطان  مري ، ۱۰نفر را مبتلايان  به  سرطان  روده  بزرگ  و ۳۳ نفر ديگر را كساني  تشكيل  مي دهند كه  دچار انواع  ديگر سرطانها هستند.
دكتر ملك  زاده  گفت : سرطان  معده  از شايعترين  سرطانها در كشور است  و پس از آن سرطان  ريه  از شيوع  بالايي  برخوردار است و هر دوي  اين  گونه  سرطانها قابل درمان  نيستند.
وي  ادامه  داد: البته  سرطان  روده  بزرگ  طي  سالهاي  اخير از ديگر سرطانها در كشور شيوع  بيشتري  داشته  كه  اين  سرطان  قابل  درمان  و پيشگيري  و از محدود سرطانهايي  مي باشد كه  امكانات  تشخيصي  آن در كشور فراهم  شده  است .
ملك زاده ، با اشاره  به  اين كه  سالانه  بيماري  تعدادي  از مبتلايان  به  اين   نوع  سرطان  در كشور تشخيص  داده  مي شوند، گفت : ۲۰ درصد از كساني  كه سرطان  روده  بزرگ  دارند، زير ۴۰ سال  هستند.
دكتر ملك  زاده ، اين  رقم  را در كشورهاي  غربي  حدود پنج  درصد عنوان  كرد و ادامه  داد: جوان  بودن  جمعيت  كشور و جنبه هاي  ژنتيكي  بيماري ، زمينه هاي  بروز سرطان  روده  بزرگ  را به  وجود آورده  است .
وي ، شيوع  بالاي  سرطان  روده  بزرگ  را به  تغيير شيوه  زندگي  مردم ، تغذيه ، محيط، آلودگي  هوا، استفاده  از موادي  همچون  سيگار و سموم  كه  به  علت  صنعتي شدن  كشور در ۲۵ سال  اخير به  وجود آمده  است ، مربوط دانست .
به گفته  دكتر ملك  زاده  بروز اين  بيماري  ريشه  در سابقه  خانوادگي  دارد.
وي ، افزود: كساني  كه  در خانواده  و يا بستگان  درجه  يك  و حتي  درجه دو خود سابقه  سرطان  روده  بزرگ  دارند، وقتي  به  سني  مي رسند كه  ۱۰ سال  از كوچكترين فرد مبتلا به  اين  بيماري  در خانواده  خود جوانتر هستند، براي  اطمينان  بيشتر به  پزشك  مراجعه  كنند.
ملك زاده  تأكيد كرد: بهتر است  اين  افراد هر سه  يا پنج  سال  يك  بار تحت نظر پزشك  باشند.
رئيس  مركز تحقيقات  كبد و گوارش  دانشگاه  علوم  پزشكي  تهران  يادآور شد: افرادي  كه  در مدفوع  خود خون  مشاهده  مي كنند نيز بايد براي  اطمينان  بيشتر از مبتلا نشدن  به  سرطان  روده  بزرگ ، به  پزشك  مراجعه  كنند.

سلامت زندگي

شيوه تعامل والدين با فرزند معلول
زندگي براي انسان، از راه تعامل و ارتباط ممكن مي شود و اصلي ترين منبع ارتباطي براي آدمي، والدين هستند. ما زندگي خود را در كنار والدين آغاز مي كنيم. انسان موجودي است كه در خانواده با فرهنگ و متمدن مي شود و هنجارها و ارزش هاي محيط خود را فرا مي گيرد. در ديدگاه روان شناسي نيز والدين، پايگاه شكل گيري و تحول فرايندهاي روان شناختي كودك به شمار مي آيند. براي مثال، بيلارگن ،۱۹۸۷ دريافت كه كودكان شيرخوار بسيار پيشتر از زمان مورد نظر پياژه به پايداري شيء دست مي يابند.
دانشمندان برجسته اي چون فرويد، اريكسون، بالبي، پياژه، ديگوتكي و اسكينر معتقدند كودك در تعامل با محيط خود رشد مي كند. اولين تماس هاي كودك در محيط با والدين خويش است و والدين براي او منبع غذا، عشق و آسايش هستند. كيفيت اين تعامل، زمينه ساز اصلي شكل گيري احساس ايمني در كودك است كه پيامدهاي گوناگوني درپي دارد.
ساليان مديد باور مردم و حتي صاحب نظران بر آن بود كه كودك موجودي منفعل است و تأثيري بر والدين و اطرافيان خود ندارد، ولي بعدها يعني در عصر حاضر، معلوم شد كه نه آنها اين طور نيستند بلكه از همان روزها و هفته هاي نخست، كودك بسيار فعال، پويا و اثرگذار است.
تأثير فرزندان بر والدين
فرزندان بر والدين خود تأثير مي گذارند و از اين راه نقشي فعال و پويا در خانواده اعمال مي كند. كيفيت و كميت تعاملات والدين- كودك را مي توان به كمك ديدگاه ها و نقطه نظرات والدين پيش بيني كرد. فرزندان از همان ابتداي تولد تجربه جديدي براي والدين خود هستند و مي توانند رفتارها و نگرش هاي آن ها را تغيير دهند. رفتارها، خلق و خو و ويژگي هاي جسماني كودك، بر تعامل والدين فرزند اثر مي گذارد و در صورتي كه اين ويژگي ها با معيارهاي والدين تفاوت زيادي داشته باشد، مي تواند كودك را در معرض بدرفتاري قرار دهد.شرايط كودك از همان ابتدا مي تواند بر رفتارهاي والدين اثر بگذارد يا از آن ها تأثير بپذيرد. ترشرويي كودك مي تواند ناشي از طرد والدين باشد يا آن كه طرد والدين مي تواند ناشي از ترشرويي كودك باشد. يكي از عوامل مؤثر بر تعامل والدين- فرزند كه از سوي فرزندان ظاهر مي شود، سطح پذيرايي تحولي كودك است. كودكان در مراحل مختلف تحول، احساس ها و رفتارهاي خاصي را در والدين خود ايجاد مي كنند و والدين، شيوه هاي تربيتي متفاوتي را به كار مي برند كه اين شيوه هاي تربيتي بر خلاف رفتارهاي والدين وابسته به فرهنگ نيستند.
ارزش ها را نمي توان به طور مستقيم ياد داد. ارزش ها تنها از طريق انطباق كودك و هم چشمي و رقابت او با اشخاص مورد احترام و جذب او مي شوند و قسمتي از تشخيص را تشكيل مي دهند، در اين زمينه مي توان به مواردي چون احساس مسئوليت، اعتماد به نفس و جلوگيري از دروغگويي در كودك اشاره كرد.
تعامل والدين- فرزند و معلوليت
004902.jpg
تعامل و تأثير متقابل والدين بر يكديگر امري بديهي است. پژوهشگران معروف و متعددي اين تأثير و سويه را بررسي و بيان كرده اند. معلوليت فرزند براين تعامل تأثير بسزايي دارد. پدر و مادري كه با آرزوهاي فراوان انتظار فرزند خود را مي كشند با روبه رو شدن با معلوليت فرزند خود، كاخ آرزوهاي خود را متزلزل ديده و تمامي اميدها و انتظارات خود را دست نيافتني و غيرممكن مي بينند. تا قبول اين واقعيت كه كودك آن ها معلول مي باشد، مسايل مهمي مي تواند رخ بدهد از جمله احساس هاي متفاوتي مثل نااميدي، احساس گناه، تنفر، افسردگي و... كه پدر و مادر نسبت به خود و فرزند معلول خويش پيدا مي كنند و يا واكنش هايي كه پدر و مادر از خود نشان مي دهند مثل افكار، عدم پذيرش، كاهش ارتباط.
شايد مهم ترين مشكلي كه بعد از پذيرش معلوليت به وجود مي آيد تعامل والدين و كودك و همين طور ارتباط خانواده داراي فرزند معلول با ساير افراد باشد. كيفيت تعامل والدين با كودك معلول به سطح پذيرش و قبول اين واقعيت تلخ از طرف پدر و مادر و ساير اعضاي خانواده بستگي دارد. هرچه كه پدر و مادر اين امر را بهتر بپذيرند و خواهان كنار آمدن درست با آن و به عبارت بهتر، يافتن راه حل هاي مناسب و ممكن براي برخورد، چگونگي رفتار و واكنش بهتر در مقابل شرايط مختلف كودك معلول خود باشند، ميزان تأثيرگذاري منفي معلوليت بر تعامل كمتر و كمرنگ تر مي گردد، چرا كه معلوليت سبب مي شود توجه پدر و مادر خواسته و ناخواسته به سمت كودك معلول معطوف شده و تمام هم و غم پدر و مادر متمركز رفع نيازهاي او باشد.
همين امر سبب كمتر شدن ارتباط اعضاي خانواده با يكديگر و تقريباً ارتباطي يك طرفه در جهت اعضا به كودك معلول و به دنبال آن كاهش ارتباط خانواده با افراد ديگر مي گردد. هزينه هاي بالاي مورد نياز كودك معلول، توجه و مراقبتي كه براي وي لازم به نظر مي رسد، مشكلات اقتصادي- اجتماعي خانواده و مسايل مربوط به ساير اعضاي خانواده، همه و همه عواملي هستند كه كاهش اين ارتباط را سهل تر و بيشتر مي نمايند. هر چند به نظر مي رسد گاهي معلوليت خود عاملي براي ايجاد ارتباط و همبستگي بيشتر و به عبارت ديگر مركز همايش خانواده مي باشد؛ اما معمولاً شق دوم اين حالت بيشتر به چشم مي خورد و همواره ارتباط خانواده داراي فرزند معلول با دوستان و آشنايان خود با وجود اين امر دچار اختلال گشته و پيامدهاي ناخوشايند آن به چشم مي خورد.
تغيير نگرش در خانواده ها و آموزش و آشنايي خانواده هاي داراي فرزند معلول و مشاوره و راهنمايي آنها در زمينه هاي مختلفي كه با آن درگير مي باشند، فراهم كردن تسهيلات جهت رفاه بيشتر اين خانواده ها، معرفي مراكز مربوطه، همچنين آموزش و آشنايي خانواده هاي ديگر با پديده اي به نام معلوليت و چگونگي برخورد با آن و با افراد معلول و خانواده هاي آن ها و پذيرش آن مي تواند تأثير مثبت و مهمي در افزايش تعامل و ارتباط خانواده و فرد معلول و به دنبال آن خانواده داراي فرزند معلول با افراد ديگر و جامعه خود داشته باشد.
منصوره قرباني روچي

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |