جواد حسينخاني
انديشه و تفكر، طبق تعريف منطقي عبارت است از حركت از معلوم به سوي مجهول و يا تركيب مقدمات معلوم براي وصول به نتيجه مجهول. خطا و لغزش در تفكر و راههاي اجتناب از آن از ديرباز مورد توجه ابناي بشر بوده است؛ از ارسطو _ واضع منطق- در عصر قديم و بيكن و دكارت در عصر جديد گرفته تا متفكران، فلاسفه و منطقيون اسلامي. ديدگاه قرآن كريم- كتاب هدايت تفكر فرد و فرهنگ جامعه- در خصوص لغزش هاي انديشه، بسيار دقيق، لطيف و درس آموز است.
در اين نوشتار به برخي از راههاي اجتناب از لغزش فكري از ديدگاه قرآن اشاره مي رود. مواردي مانند: پيروي نكردن از ظن و گمان، عدم ارتكاب گناه و اعمال سيئه، عدم سنت گرايي محض و اصرار بر گذشته فكري، عدم شخصيت گرايي در تفكر و پرهيز از غرور. با هم مي خوانيم:
انديشه و تفكر در ذهن انسان اين گونه شكل مي گيرد، كه انسان مقدماتي را در ذهن خود به وجود مي آورد و از تركيب اين مقدمات به نتيجه اي واصل مي گردد و اين نتيجه حاصل شده مبناي عمل و رفتار انسانها مي گردد. بنابراين اگر اين مقدمات نادرست باشند و نتيجه نادرستي را حاصل كنند، انسانها رفتار نادرستي را ارائه مي دهند. از اين رو براي اصلاح رفتار انسانها بايد مقدمات تفكر اصلاح گردد و براي اصلاح مقدمات تفكر بايد دو جهت ظاهري و باطني از اشتباه و خطا مصون بمانند؛ به تعبير ديگر اگر ما نتيجه اي را با تفكر و انديشه بدست آوريم، اين نتيجه در صورتي كه اشتباه و خطا باشد، اشتباه و خطايش در دو جهت متصور است؛ يكي جهت ظاهري و صوري و ديگر جهت باطني و مادي. حال براي روشن شدن جهت و بعد ظاهري و باطني مقدمات مثالي ذكر مي شود.
فرض كنيد خانه اي خراب شده و از بين رفته است. اين خراب شدن دو جهت مي تواند داشته باشد؛ يكي اين كه مهندسي كه آن را ساخته، طبق اصول مهندسي خود حسابهايش غلط از آب در آمده، مثلاً فشاري كه بر ستون وارد مي شود را درست برآورد نكرده است و يا ... در واقع در اين صورت هيچ عيب و اشكالي در مواد و مصالح ساختماني نبوده بلكه اشكال در طراحي و مهندسي آن است.
جهت و بعد ديگري كه ممكن است سبب خرابي ساختمان شود اين است كه مصالح و مواد دچار عيب و اشكال بوده باشد. مثلاً آهن زنگ زده مورد استفاده قرار گرفته و يا سيمان آن استاندارد نبوده و يا ...
طبق اين مثال اصول مهندسي و طراحي همانند اصول ظاهري و مواد و مصالح ساختماني همانند اصول باطني و ماده هر قضيه و استدلال و تفكري مي باشد و در صورتي اصول ظاهري و باطني از خطا مصون مي باشند كه از اصول و كلياتي كه عقل آنها را تأييد مي كند، پيروي كنند. در بعد ظاهري و صوري قضيه ارسطو فيلسوف بزرگ يوناني شرايط و اصول را ابداع كرده و بسياري از انديشمندان و فيلسوفان اصول او را پذيرفته اند و با پيروي از آنها انسان يقين حاصل مي كند كه در ظاهر و صورت هر قضيه و استدلالي هيچ اشتباه و خطايي رخ نداده است. اما دانشمندان بسياري در عصر جديد از جمله دكارت و بيكن شيوه ارسطويي را مورد انتقاد قرار داده اند.(۱) انتقاد آنها از اين جهت است كه اصول ظاهري اصولي است كه انسانها آن را در درون خود و به وسيله فطرت خود درك مي كنند و چندان احتياجي به كسب نيست. آنها شيوه هايي را پيشنهاد مي كنند، كه به وسيله آنها در باطن قضيه مصونيت از خطا حاصل شود و به همين خاطر اين دانشمندان در دنياي غرب مورد اهميت و توجه قرار گرفته اند.
بايد گفت نقطه نظر اين انديشمندان درست و مورد قبول است، زيرا انسان خطاهاي ظاهري و صوري را كه ارسطو مد نظر قرار داده در درون خود مي يابد و چندان كه در باطن و ماده قضيه اشتباه مي كند در ظاهر قضيه اشتباه نمي كند، اصل هر تفكر و استدلالي ماده باطني آن مي باشد و ريشه بسياري از خطاها در تفكر از آنجا نشأت مي گيرد. قرآن كريم كه هدفش اصلاح جامعه از همه ابعاد از جمله از بعد اخلاقي مي باشد، در ۱۴۰۰ سال قبل و پيش از اين كه اين دانشمندان بتوانند متوجه اين نكته شوند، بارها و بارها، اين حقيقت را به انسانها گوشزد مي كرده و سعي داشته با اصلاح تفكر جامعه بشري در بعد ذكر شده، جامعه را به سطح ايده آل و متكامل برساند.
قرآن كريم براي جلوگيري از خطاهاي انديشه در بعد باطن و ماده هر انديشه و تفكري موارد زير را مورد توجه و گوشزد قرار مي دهد:
۱- عدم تبعيت و پيروي از ظن و گمان
انسانها در زندگي در پي بي نيازي در جهات مختلف مي باشند. يكي از اين جهات بي نيازي نسبت به نادانسته ها و مجهولات است. انسانها مي خواهند با دستيابي به حق و حقيقت بي نياز گردند. قرآن كريم با توجه به اين امر مي فرمايد: «و ما يتبع اكثر هم الا ظناً ، ان الظن لايغني من الحق شيئاً» (۲) «بيشتر مردم تبعيت نمي كنند مگر از ظن (فقط از ظن و گمان تبعيت مي كنند ) در حالي كه همانا ظن انسان را از حق و حقيقت بي نياز نمي كند.» در اين آيه خداوند گوشزد مي كند كه ظن انسان را به هدفش كه همان بي نيازي است نمي رساند و در واقع فقط يقين است كه انسان را بي نياز مي كند.
در بيان قرآن اين نكته بسيار حائز اهميت است كه كساني كه خدا را منكرند، هيچ گونه برهاني كه بتوان بر طبق آن به طور يقيني وجود خدا را ممتنع دانست ندارند. خداوند متعال خطاب به كافران مي فرمايد: «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين» (۳) «بگو اگر راست مي گوييد برهان خود را بياوريد.»
لذا در منطق قرآن انكار حق تعالي هيچ گاه از روي يقين و دليل قطعي نيست و تمام مكتب هاي مادي و غيرالهي محكوم به خطاپذيري و عدم مقبوليت مي باشند زيرا كه پا را از اين اصل فراتر گذاشته اند و مي گويند «ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر» (۴) «نيست مگر زندگي دنيوي ما و ما مي ميريم و زنده مي شويم و جز دهر هيچ چيز ما را از بين نمي برد.» و خطاب به اين عده خداوند متعال مي فرمايد: «و مالهم بذلك من علم ان هم الا يظنون» (۵) «براي آنها هيچ علمي از آن نيست، ايشان صرفاَُ گمان مي كنند(فقط گمان مي كنند كه اين گونه است و هيچ يقيني ندارند.)» در عين حال مي بينيم خداوند متعال وقتي به اين مطلب اشاره مي كند كه او همه كاره اين عالم است مي فرمايد: «قل الله يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الي يوم القيامه لا ريب فيه» (۶) «بگو خداست كه شما را زنده مي كند سپس مي ميراند و سپس جمع مي كند در روز قيامت و هيچ شكي در آن نيست.» يعني شكي نيست در قيامت و اين كه خدايي است كه انسانها را در قيامت جمع مي كند و خدايي است كه مي ميراند و ... و البته در ادامه مي فرمايد: «ولكن اكثر الناس لايعلمون» (۷) «ولي اكثر مردم نمي دانند.» منظور اين است كه به اين مسأله اي كه هيچ شكي در آن نيست اكثر مردم علم ندارند و با وجود اين كه اين مسأله يقيني و قطعي است، اما اكثر مردم به اين امر علم حاصل نمي كنند. بنابراين انسانها به نبود خداوند نمي توانند يقين حاصل كنند و نيز همه انسانها به وجود خداوند متعال يقين حاصل نمي كنند بلكه تنها عده اي به اين يقين مي رسند.
۲- عدم ارتكاب گناه و اعمال سيئه
از منظر قرآن همين طور كه جهان بيني انسان بر روي اعمال و رفتار او تأثير بسزايي دارد، رفتار و اعمال انسان نيز بر جهان بيني او تأثير مي گذارد. خداوند متعال مي فرمايد : «ثم كان عاقبه الذين اسآئوالسواي ان كذبوا بايات الله» (۸) «سپس عاقبت كساني كه اعمال زشت انجام دادند اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند.» خود گناه و عمل زشت به خاطر پيروي از هواي نفس است، لذا پيروي از هواي نفس مذموم است و در آيات بسياري انسانها از آن برحذر داشته شده اند.(۹)
و همانطور كه گفته شد، اين عامل بر عامل اول كه عدم تبعيت از يقين و پيروي از ظن بود،تأثير مي گذارد. بنابراين خداوند مي فرمايد: «ان يتبعون الا الظن وماتهوي الانفس» (۱۰) «پيروي نمي كنند مگر از ظن و هواي نفس» . در جاي ديگر خداوند متعال با اشاره به اين انسانها مي فرمايد: «افرايت من اتخذ الهه هواه افانت تكون عليه سبيلاً» (۱۱) «آيا ديدي كسي را كه هواي نفس خود را معبود خود برگزيده، آيا تو مي تواني او را هدايت كني؟» در اين آيه به مفهوم بسيار عظيمي اشاره شده، زيرا انسان موجودي است كه تنها يك محبوب و معبود واقعي را طلب مي كند. در واقع اين طبيعت دل است كه يك محبوب را مي پذيرد و به تعبير قرآن «ماجعل الله لرجل من قلبين في جوفه» (۱۲) خدا دو قلب را در شكم و درون هيچ انساني قرار نداده است. «هيچ انساني نيست كه دو محبوب را در دلش جا دهد»، بنابراين اگر دلي تنها معبودش هواي نفس باشد، ديگر جاي خداوند متعال در دل او نيست و ديگر نمي تواند معبود ازلي و ابدي حقيقي را بپذيرد و حتي اگر پيامبر رحمه للعالمين بخواهد او را به راه حقيقت هدايت كند، اين امر براي او نيز ناممكن است، زيرا هدايت نبي نيز جز از اسباب و علل ظاهري و طبيعي فراتر نمي رود.
|
|
3- عدم سنت گرايي محض و اصرار بر گذشته فكري
قرآن كريم در جاي جاي آياتش انسانها را به تفكر و تعقل فرا مي خواند و از اين كه امري را بدون تعقل بپذيرند برحذر مي دارد. از مصاديق بارز عدم تعقل و تفكر پيروي از آبا و اجداد و گذشتگان است و اين امر از بزرگترين موانع براي يقين حاصل كردن به حقيقت مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد:«و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا اولو كان آباء و هم لايعقلون شيئاً و لايهتدون»(۱۳) «و اگر به آنها گفته شود كه از آنچه به وسيله وحي خداوند فرستاده پيروي كنيد، مي گويند (نه! ما از آن تبعيت نمي كنيم) بلكه ما از آنچه كه پدرانمان به آنها اعتقاد داشته اند، تبعيت مي كنيم. آيا اگر پدرانشان هيچ چيزي را فهم نمي كرده اند و راه هدايت را نمي پيمودند باز هم از آنها تبعيت خواهند كرد؟» هنگامي كه حضرت ابراهيم مشركين را از پرستش بت ها منع مي كرد، آنها جواب دادند:«قالوا وجد نا آباءنا لها عابدين»(۱۴)، «گفتند ما پدرانمان را بر پرستش اينها يافتيم.» و سپس حضرت فرمود:«قال لقد كنتم انتم و آباءكم في ضلال مبين»(۱۵)«شما و پدرانتان در گمراهي آشكار هستيد.» در جاي ديگر خداوند متعال مي فرمايد:«و كذلك ما ارسلنا من قبلك في قريه من نذير الاقال مترفوها انا وجد نا آباءنا علي امه و اناعلي اثارهم معتدون» (۱۶)«اين چنين است كه هيچ انذار دهنده اي در هيچ قريه اي قبل از تو فرستاده نشد مگر اين كه متنعمان و ثروتمندان گفتند كه ما پدرانمان را بر اين روش ديديم و ما بر آنها (روش آنها) اقتدا كرده ايم.» در اين آيه خداوند متعال اين مسأله را براي تمام دنيا طلبان ذكر مي كند كه آنها هيچ گونه علم قطعي بر حقيقت ندارند و چشم و عقل را بسته اند و راه گمراه پدرانشان را طي مي كنند.
۴- عدم شخصيت گرايي در تفكر
طبيعت انسان اين است كه از شخصيتهاي بزرگ تأثير مي پذيرد و گاهي اين تأثير به قدري زياد مي شود كه روح و جان را مسخر خويش مي سازد و قدرت اراده و تفكر را از انسان مي گيرد. قرآن كريم ما را به استقلال فكري دعوت مي كند، لذا از زبان مردمي كه از اين راه گمراه مي شوند، نقل مي كند كه در قيامت مي گويند:«ربنا انا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلونا السبيلا »(۱۷) «پروردگارا ما از بزرگان و اكابر خويش اطاعت كرديم در نتيجه گمراه شديم.» حال عجيب اينجاست كه بعضي از انسانها مرشد و معبودشان شيطان مي گردد. و خداوند خطاب به اين انسانها در روز قيامت مي فرمايد:«الم اعهداليكم بني آدم ان لاتعبدو الشيطان»(۱۸) «آيا با شما عهد نكردم اي پسران آدم كه شيطان را نپرستيد.»
۵ - پرهيز از غرور
خداوند متعال غرور را سبب عدم درك حق مي داند آنجا كه مي فرمايد:«ان وعدالله حق فلاتغرنكم الحيوه الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور»(۱۹) «همانا وعده خدا حق است پس زندگي دنيا شما را مغرور نسازد و غرور شما را نسبت به خدا مغرور نسازد.»
اين آيه ابتدا به اين مطلب متذكر مي شود كه وعده خداوند حقيقت دارد سپس براي اين كه آنها از حق عدول نكنند به آنها سفارش مي كند كه نسبت به خدا مغرور نشويد. خداوند در بعضي آيات سببهاي غرور را برمي شمرد از جمله در اين آيه كه مي فرمايد:«وقالو نحن اكثر اموالا و اولاداً و مانحن معذبين»(۲۰)«و گفتند ما اموال و اولاد بيشتر داريم و ما عذاب نمي شويم.» خداوند در اين آيه مي فرمايد كه غرور ناشي از ثروت و اولاد زياد باعث كفرشان گشت.(۲۱)
شايد بتوان گفت كه تمام هدف دين اين است كه انسانها را از راه انديشه هاي انحرافي و خرافي كه به فسادهاي اخلاقي و تباهي جامعه مي انجامد، بازداشته و انسانها را از تفكر ناب و خالص در حقيقت دعوت مي كند و قرآن كريم در سرتاسر آيات سعي دارد تا انسانها را به اين مهم فراخواند و اين جنبه از دعوت كه با دقيق ترين شكل و اسلوب بيان شده است از اعجازها و امور خارق العاده اين كتاب مقدس به حساب مي آيد و روز به روز براي بشريت بيشتر و بهتر معلوم و واضح مي گردد و بنابراين روز به روز حقانيتش بيشتر آشكار مي شود.
پاورقي ها
۱- رجوع شود به كتاب سير حكمت در اروپا
۲- سوره يونس/ آيه ۳۶
۳- سوره بقره/ آيه ۱۱۱
۴- سوره جاثيه/ آيه ۲۴
۵- سوره جاثيه/ آيه ۲۴
۶- سوره جاثيه/ آيه ۲۶
۷- سوره جاثيه/ آيه ۲۶
۸- سوره روم/ آيه ۱۰
۹- از جمله اين مورد سوره شمس / آيات ۷ الي ۱۰ سوره نازعات/ آيه ۴۰
۱۰- سوره نجم / آيه ۲۳
۱۱- سوره فرقان/ آيه ۴۳
۱۲- سوره احزاب / آيه ۴
۱۳- سوره بقره / آيه ۱۷۰
۱۴- سوره انبياء / آيه ۵۳
۱۵- سوره انبياء / آيه ۵۴
۱۶- سوره زخرف/آيه ۲۳
۱۷- سوره احزاب/ آيه ۶۷
۱۸- سوره يس / آيه ۶۰
۱۹- سوره فاطر/ آيه ۵
۲۰- سوره سما / آيه ۳۵
۲۱- از جمله آيات ديگر كه اشاره به غرور و علت آن دارد، سوره فاطر / آيه ۴۰ مي باشد.