گروه حوادث: نامادري جواني كه در يك اقدام جنايتكارانه دختر بچه ۷ ساله اش را به طرز فجيعي به قتل رسانده بود، روز چهارشنبه اين هفته در شعبه ۷۴ دادگاه كيفري استان محاكمه مي شود.
به گزارش خبرنگار ما، اوايل اسفند ماه سال گذشته مرد جواني در حالي كه بسيار وحشت زده بود به دايره ۱۱ اداره آگاهي تهران مراجعه كرد و مدعي شد كه دختر بچه ۷ ساله اش به نام الهه توسط يك زن ناشناس از مقابل مدرسه اش ربوده شده است.
وي در اظهاراتش عنوان كرد: ظهر روز سوم اسفند، مادر بزرگ الهه او را مثل هر روز به مدرسه برده بود. دخترك پس از آن كه وارد حياط مدرسه شد، مادر بزرگش با خيال راحت به خانه بازگشت تا هنگام عصر دوباره بازگردد و او را با خودش ببرد. ساعتي بعد از مدرسه تماس گرفتند و خبر دادند الهه در سركلاس حاضر نشده است. پدر بزرگ الهه وقتي پيگير ماجرا شد به او گفتند: چند دقيقه پس از آن كه الهه وارد حياط مدرسه شد زني با چادر سياه او را از صف همكلاسي هايش بيرون كشيد و با خودش برد.
با طرح شكايت، تيمي از كارآگاهان دايره ۱۱ اداره آگاهي تهران مأمور رسيدگي به پرونده شدند. دو هفته پس از ناپديد شدن الهه، زماني كه مأموران آگاهي همچنان در حال شناسايي الهه و زن ناشناس بودند از طريق كارگران شهرداري كه در حال كار كردن در جنگل هاي لويزان بودند به پليس اطلاع داده شد كه جنازه دختر بچه ۷ ساله اي را در حالي كه زنده به گور شده است پيدا كرده اند. با اعلام گزارش، بلافاصله بازپرس هنرمند به همراه پدر الهه در محل كشف جسد حضور يافتند و در بررسي هاي مقدماتي متوجه شدند كه جنازه دختر بچه ۷ ساله متعلق به الهه است.
به اين ترتيب، كارگران تحت بازجويي قرار گرفتند و مشخص شد، زماني كه آنان در حال كار كردن در جنگل بودند، متوجه چند سگ ولگرد شدند كه بر روي تپه پوشيده از درختان جنگلي مشغول پنجه كشيدن به خاك بودند. يكي از كارگران كه با ديدن اين صحنه كنجكاو شده بود به بالاي تپه دويد و دست و پاي كودكي را ديد كه از زير خاك بيرون آمده بود.
با كشف جسد الهه پدرش تحت بازجويي قرار گرفت. وي كه رضا (۲۸ ساله ) نام داشت گفت: در حدود هشت سال پيش با همسر اولم مادر الهه ازدواج كردم. او زن وفادار و خوبي بود، اما من توجهي به اين زن مهربان نمي كردم. يك سال از ازدواجمان گذشت. الهه به دنيا آمد، اما تولد اين دختر نتوانست باعث دوام زندگي مشترك ما شود. دخترمان ۲ ساله بود كه مادرش طلاق گرفت.
پدر الهه گفت: چهار سال پس از جدايي با دختري به نام طيبه آشنا شدم. يك روز كه براي انجام كاري به لويزان رفته بودم اين دختر را ديدم و طيبه شباهت زيادي به همسر اولم داشت و همين شباهت سبب آشنايي ما شد و با هم ازدواج كرديم. خيال مي كردم او مي تواند جاي خالي همسر اولم را پر كند، اما چند ماه بعد اختلاف ما شروع شد. طيبه به دخترم الهه به چشم يك رقيب نگاه مي كرد و به همين خاطر به اذيت و آزار او مي پرداخت. چند بار دخترم شكايت كرده بود كه طيبه با او بدرفتاري مي كند و او را گرسنه نگه مي دارد. پس از مدتي رابطه من و طيبه تيره تر شد تا اين كه يك روز به من تلفن زد و گفت: «تا بچه ات الهه در خانه است من ديگر برنمي گردم.» من هم به سراغ دخترم رفتم و دوباره او را به خانه پدر و مادرم بردم، بعد هم مقدمات طلاق را فراهم كردم اما طيبه پس از مدتي با اصرار و خواهش فراوان سعي داشت با من آشتي كند. من هم گفتم به شرطي حاضرم با او زندگي كنم كه در خانه پدر و مادرم بمانيم، چون مي خواستم مادرم مراقب الهه باشد.
كارآگاهان با توجه به اين اظهارات ،معلم كلاس الهه و سرايدار را تحت بازپرسي قرار دادند و آنها شهادت دادند كه طيبه ۲۴ ساله دخترك را از مدرسه برده است.
به اين ترتيب طيبه بازداشت شد و طي دو هفته تحت بازجويي قرار گرفت تا اين كه بالاخره لب به اعتراف گشود و به قتل و آدم ربايي الهه ۷ ساله اعتراف كرد.
وي در نخستين اظهاراتش تنها انگيزه خود از وقوع جنايت را انتقام از پدر الهه عنوان كرد و درباره اينكه نقشه قتل دختر ۷ ساله را چگونه طراحي كرده است، گفت: يك سال پيش بود كه با رضا (پدر الهه) آشنا شدم و به او علاقه پيدا كردم. وقتي از من تقاضاي ازدواج كرد، خانواده ام مخالفت كردند چون قبلاً رضا زن گرفته بود و يك دختر بچه داشت اما من پافشاري كردم و به عقدش درآمدم. پس از چند ماه دخالت هاي خانواده رضا و وجود الهه در زندگي مان باعث شد، زندگي مشتركمان چهار ماه بيشتر طول نكشد و از هم جدا شويم.
اما علاقه شديد من به رضا اجازه نمي داد او را فراموش كنم. با رضا تماس گرفتم و از او خواهش كردم دوباره اجازه بدهد به خانه اش برگردم. به او قول دادم با الهه بدرفتاري نكنم، او با اين شرط كه در خانه مادرش زندگي كنيم، پذيرفت كه دوباره با من ازدواج كند، هيچ مهريه اي از رضا نخواستم و دوباره به عقدش درآمدم. شوهرم خيلي به الهه توجه مي كرد، مرتب جلوي چشمان من او را بغل مي كرد و مي بوسيد، هر وقت كه الهه مي خواست او را به پارك مي برد و تمام وقتش را صرف اين دختر مي كرد، در اين ميان رضا مرا كاملاً فراموش كرده بود، انگار هيچ همسري نداشت و فقط مرا به خانه اش آورده بود كه از الهه پرستاري كنم.
دوباره اختلاف بين ما بالا گرفت و رضا مرا طلاق داد، هنوز ۳ ماه بيشتر از جدايي مان نگذشته بود كه علاقه فراوانم به رضا باعث شد تا دوباره با او تماس بگيرم. خانواده ام اطلاع نداشتند كه من با رضا ارتباط دارم، مرتب به او زنگ مي زدم و خواهش مي كردم كه اجازه بدهد دوباره با او زندگي كنم، اما رضا گفت: «تو نمي تواني مادر خوبي براي الهه باشي من دخترم را دوست دارم و نمي توانم شاهد ناراحتي او باشم، تو مرتب با او بداخلاقي مي كني و دخترم را آزار مي دهي.» رضا حاضر نبود دوباره با من زندگي كند و من هم نمي توانستم او را فراموش كنم، الهه دختر آرام و مظلومي بود، من دوستش داشتم اما چند ماهي بود كه فكر مي كردم او باعث جدايي من و رضا است. شوهرم هميشه غرور مرا زير پايش له مي كرد، تصميم خودم را گرفته بودم، بايد الهه را از سر راه برمي داشتم، سه روز قبل از حادثه بيلچه اي خريدم و به جنگل شيان رفتم، آنجا هيچ رفت و آمدي نبود، در ميان جنگل بالاي يك تپه را انتخاب كردم، آنجا بهترين مكان براي دفن الهه بود.
|
|
براي دفن الهه، چاله را با وجب اندازه گرفتم، ۶ وجب طول و ۵/۱ وجب عرض در نظر گرفتم و اين مساحت از تپه را به عمق ۵/۱ وجب با بيل، خاكبرداري كردم.
بايد الهه را از سر راهم برمي داشتم تا بتوانم دوباره با رضا ازدواج كنم. تصميم گرفته بودم اگر اين بار هم رضا جواب رد به من دهد، الهه را بكشم. يك روز قبل از حادثه با رضا تماس گرفتم، او دوباره گفت حاضر نيست با من زندگي كند، به او گفتم تلافي اش را سرش درمي آورم. روز حادثه حدود ساعت ۱۱/۵ بود كه با او تماس گرفتم، از او پرسيدم كه كجا است، رضا گفت: «سركارهستم» . به بهانه اينكه مي خواهم حالش را بپرسم، كمي صحبت كردم و بعد گوشي تلفن را گذاشتم. محل كار رضا تا مدرسه الهه فاصله زيادي داشت. خيالم كه راحت شد، لباس هايم را پوشيدم، به مادر گفتم وقت دكتر دارم و بعد از خانه خارج شدم ساعت ۱۲/۱۰ دقيقه بود كه به مدرسه رسيدم ، خودم را پشت تير چراغ برق مخفي كردم، منتظر ماندم تا مادربزرگ الهه او را به مدرسه بياورد، دختربچه به داخل مدرسه رفت و آن زن به خانه برگشت، به داخل مدرسه رفتم و الهه را در حالي كه سر صف ايستاده بود بيرون كشيدم، معاون و مستخدم مرا ديدند اما جلويم را نگرفتند و من بچه را بردم.
الهه از من پرسيد كه مرا كجا مي بري؟ به او گفتم مي خواهم برايت خوراكي بخرم، از آنجا پيش پدرت مي رويم و بعد از آن با هم به تفريح خواهيم رفت.
از قبل ۱۱ قرص ديازپام خريداري كرده بودم، قرص ها را در آب حل كرده و با سرنگ داخل پاكت آب ميوه ريختم و به الهه دادم كه بخورد. سپس يك پيكان كرايه كردم و به پاسداران رفتيم الهه آب ميوه اش را خورد و خوابش برد. به جنگل لويزان كه رسيديم الهه خوابش برده بود. پياده شديم.
الهه نمي توانست راه برود، او را بغل كردم و از تپه بالا رفتم. وقتي نزديكي گودالي كه از قبل كنده بودم رسيديم الهه بدنش كاملاً سرد شده بود. او راكنار گودال گذاشتم و لباس هاي مدرسه اش را در آوردم كه معلوم نشود از مدرسه دزديده شده است.
لباس ها را در كيسه اي گذاشتم و بعد الهه را داخل گودال انداختم و رويش را با خاك پوشاندم، از تپه كه پايين آمدم لباس ها را در داخل سطل زباله انداختم و منتظر ماندم تا ماشين زباله از راه رسيد، لباس هاي الهه را در داخل ماشين زباله كش انداختم و وقتي خيالم راحت شد به خانه مادرم برگشتم.
بازپرس هنرمند با توجه به اين كه طيبه به قتل اعتراف كرده بود قرار كيفر خواست را برايش صادر كرد و وي روانه زندان شد.
اين گزارش مي افزايد: قرار است صبح روز چهارشنبه هفته جاري نخستين جلسه محاكمه اين نامادري در شعبه ۷۴ دادگاه كيفري استان برگزار شود.