چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۳
وقايع نگاري «تسخير» با تكيه بر تحولات خارجي
۴۴۴ روز
تسخير سفارت آمريكا در تهران اگرچه تأثيرات مهمي در عرصه سياست داخلي كشور داشت؛ مهمترين تأثير را در روابط خارجي ايران برجاي نهاد. از جمله براي اولين بار نقش تعيين كننده اي را براي يك كشور مستقل ايجاد كرد تا آنجا كه نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريكا در ۱۹۸۰ در ايران و توسط دانشجويان رقم خورد. نوشتار حاضر وقايع نگاري اصلي ترين رويدادهاي ۴۴۴ روزه اين بحران است كه در آن به ويژه به ابعاد خارجي ماجرا توجه بيشتري شده است.
005589.jpg
محمد حسن روزي طلب
روز اول: ساعت ۱۰ صبح است. خيابان طالقاني وضع عادي خود را دارد. ماشين ها با سرعت و سروصدا عبور مي كنند، فروشگاه ها بازند و كاركنان آنها سرگرم كارهاي روزمره هستند. ناگهان گروهي نزديك به چهارصد نفر در حالي كه در طول خيابان طالقاني راهپيمايي مي كنند، به سمت سفارت آمريكا مي پيچند. جوانان با شور و حرارت از در و ديوار سفارت بالا مي روند و به درون محوطه سفارت مي پرند.
خيابان بند مي آيد و جوان ها تند و تيز يكي پس از ديگري از گوشه و كنار سفارت به داخل مي روند، حالا هر كدامشان بازوبندي به دست و عكس امام به سينه دارند. در حالي كه باران نيز شروع به باريدن كرده، خبري بر روي تلكس خبرگزاري ها مي رود كه تا سالها اثراتش باقي خواهد ماند: «سفارت آمريكا در تهران اشغال شد.»
روز دوم: امام خميني حركت دانشجويان را مورد تأييد قرار مي دهد و مي گويد:«امروز در ايران باز انقلاب است. انقلابي بزرگتر از انقلاب اول. در اين انقلاب شيطان بزرگ آمريكاست.»
آقاي سيد احمد خميني به نمايندگي از رهبري انقلاب در جمع دانشجويان حضور مي يابد و در يك مصاحبه مطبوعاتي شركت مي كند. خبرنگاري از او مي پرسد علت حضور و مأموريتتان در رابطه با اشغال سفارت آمريكا چيست؟ او پاسخ مي دهد: «من به دعوت برادران پيرو خط امام به اينجا آمدم.» سيد احمد خميني اضافه مي كند: «تمام مردم ايران از عمل دانشجويان پشتيباني مي كنند.» او در جواب خبرنگاري كه پرسيده بود: «آيا تضعيف دولت تا اين حد صحيح است؟» مي گويد: «اين كار تضعيف دولت نيست زيرا تمام ملت يكپارچه اين عمل را تأييد مي كنند و لابد دولت هم از مردم است.»
اما چند ساعت پس از مصاحبه سيد احمد خميني، دولت موقت مهندس بازرگان استعفاء مي دهد و از قضا اين استعفاء پذيرفته مي شود و از سوي رهبر انقلاب، شوراي انقلاب مأمور اداره كشور مي شود.
ابوالحسن بني صدر نيز به سرپرستي وزارت امور خارجه برگزيده مي شود.
روز ۱۶: خيابان هاي اطراف سفارت لبريز از حضور مردم است. انبوه جمعيت با عصبانيت پرچم آمريكا را آتش مي زنند و فرياد مي كشند: «مرگ بر آمريكا، مرگ بر كارتر» .
بني صدر، كفيل وزارت امور خارجه از سمتش كنار رفته و قطب زاده جاي او را مي گيرد. او مي گويد: «نمي توان تا ابد گروگان ها را نگه داشت و آمريكا به عنوان سرزمين آزاد، نه مي تواند تسليم تحقير واگذاري مردي بيمار به رژيم جمهوري اسلامي ايران بشود و نه از به خطر انداختن ۵۰ يا ۶۰ شهروندش براي نگه داشتن اين مرد بيمار راضي است.»
در خارج از مرزهاي ايران خبرهاي داغي وجود دارد. در اجتماعي بي سابقه شوراي امنيت سازمان ملل با پانزده رأي بر آزادي فوري گروگان ها تأكيد مي كند،  در اين ميان حتي شوروي نيز رأي مثبت مي دهد. ايران نشست نيويورك را تحريم كرد اما بني صدر مي گويد اگر همچنان وزير خارجه بود، به نيويورك مي رفت، هر چند كه برخي منتقدان در شوراي انقلاب او را از هواپيما برگرداندند.
۱۹ نوامبر(۲۸ آبان) دانشجويان سه گروگان را آزاد مي كنند. دو تفنگدار سياهپوست و يك منشي زن. روز بعد آنها ده نفر زن و سياهپوست ديگر را نيز آزاد مي كنند.
روز ۵۸: شوراي امنيت در آخرين روزهاي سال ۱۹۷۹ ميلادي با ۱۱ رأي موافق و بي هيچ مخالفي و با امتناع روسيه و چك وسلواكي از رأي دادن تصويب مي  كند كه ايران بايد تا هفتم ژانويه(۱۸ دي ۵۸)، گروگان ها را آزاد كند و اگر در اين مهلت گروگان ها آزاد نشوند، شوراي امنيت قطعنامه  شديدتري صادر مي كند. همزمان والدهايم دبير كل سازمان ملل، تصميم مي گيرد شخصاً به ايران برود و ديپلماسي قديمي را بيازمايد. اما روزنامه هاي ايراني در اول ژانويه (۱۲ دي)، با عكسي قديمي از او استقبال مي كنند. در آن عكس والدهايم بر دست اشرف پهلوي، خواهر شاه، بوسه مي زند. روزنامه جمهوري اسلامي در زير اين عكس اين گونه به والدهايم طعنه مي زند:«آقاي والدهايم، اين شما هستيد كه بر دست بدكاره اي بوسه مي زنيد.»
والدهايم به ايران مي آيد، اما هيچ يك از مقامات رسمي حاضر به ديدار او نمي شوند و او پس از سه روز بازمي گردد و هنگام بازگشت به شوراي امنيت پيام مي دهد كه اعمال زور عليه ايران تنها به تشديد مقاومت آنها مي انجامد. شوراي امنيت دوبار تصويب قعطنامه  را به تعويق مي اندازد و در نهايت در ۲۲ دي ماه ۵۸ ( ۱۳ ژانويه ۱۹۸۰ )شوراي امنيت بنا به پافشاري ايالت متحده تشكيل جلسه مي دهد.
مك هنري نماينده آمريكا دعاوي خود را عليه ايران اقامه مي كند و از شورا تقاضا مي كند كه براي حفظ صلح بين المللي قطعنامه  مورد درخواست ايالت متحده مبني بر تحريم اقتصادي ايران را به تصويب برساند.
آن شب يكي از جلسات شورانگيز شوراي امنيت در جريان بود. پس از چندين ساعت بحث و بررسي، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمريكا حمايت مي كنند، بنگلادش و مكزيك رأي ممتنع و چك واسلواكي رأي مخالف و در نهايت شوروي با استفاده از حق وتو، قطعنامه آمريكا را به بايگاني شوراي امنيت مي سپارد.
ديپلماسي دبير كل شكست مي خورد و ايالت متحده مي گويد كه يك طرفه به قطعنامه عمل خواهد كرد.
ماه سوم
ابوالحسن بني صدر به رياست جمهوري ايران برگزيده مي شود. او در اولين مصاحبه اش خاطرنشان مي كند:» «آماده نيست كه با دانشجويان مسلمان حكومتي موازي را قبول كند.» او اضافه مي كند:«ما در ايران دو حكومت داريم: يكي حكومت دانشجويان پيرو خط امام و ديگري شوراي انقلاب و چنين وضعي قابل قبول نيست.»
بني صدر راه حل مسئله گروگان ها را تشريح مي كند. به عقيده او دولت آمريكا بايد از ايران عذرخواهي كند و استقلال و حاكميت جمهوري اسلامي را محترم بشمارد؛ در اين صورت مشكل گروگانها ممكن است به زودي حل شود. سخنان بني صدر، اهالي كاخ سفيد را به جنب و جوش وامي دارد.
زمزمه هايي در رسانه هاي خارجي مبني بر ديدار مقامات ايران و آمريكا و ارائه راه حل تازه منتشر مي شود. اما صادق قطب زاده در مصاحبه با رويترز مي گويد:«شخص اينجانب و وزارت خارجه هيچ گونه تماس مستقيم و يا غيرمستقيم با آمريكا نداشته ايم و راه حل تازه، همان مطالبي است كه بارها گفته ايم. » اشاره قطب زاده به استرداد شاه و اموال او به ايران است.
چند سال بعد گري سيك در كتابش از ديدار قطب زاده (وزير امور خارجه ايران) و هميلتون جردن(رئيس كاركنان كاخ سفيد) در ۲۸ بهمن (۱۶ فوريه) در پاريس خبر مي دهد. اين ديدار سه ساعت به طول مي انجامد. قطب زاده در پاسخ جردن كه چگونه مي توان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حيثيت طرفين حل كرد، پاسخ مي دهد:« راه حل ساده است، شاه را بكشيد.»
به هر حال پس از اظهار نظر فرانك جورج كه با خوش بيني خبر از پيدا شدن راه  حل تازه براي آزادي گروگان ها مي دهد، اين تصور در ذهن ها زنده مي شود كه بني صدر در توافقي محرمانه با آمريكايي ها سازش كرده است.
در اين ميان خبرگزاري فرانسه گزارش مي دهد تا چند روز ديگر يك هيأت آمريكايي كه از جانب دانشجويان پيرو خط امام دعوت شده اند، احتمالاً وارد تهران خواهند شد.
در چنين فضايي بود كه آسوشيتدپرس و رويترز گزارش دادند كه به محض ورود اعضاي يك دادگاه بين المللي كه قرار است اتهامات ايران عليه شاه مخلوع را رسيدگي كنند، گروگان هاي آمريكايي آزاد خواهند شد. اين مطلب را «هيكل» روزنامه نگار معروف مصري در مقاله اي نوشته و اضافه كرده كه هرچند گروگان ها به مجرد ورود اعضاي دادگاه بين المللي به تهران بلافاصله آزاد خواهند شد، اما در تهران زير نظر طرف سوم (سوئيس) قرار خواهند گرفت تا آمريكا به آنها دسترسي داشته و مسئول سلامتي آنها باشد. اما ماجرا به دلخواه آمريكايي ها پيش نرفت؛ هرچند قطب زاده اعلام كرد كه به نمايندگي از شوراي انقلاب، گروگان ها را تحويل خواهد گرفت اما دانشجويان اعلام كردند، گروگان ها را تحويل قطب زاده نخواهيم داد.
پس از گذشت چند ساعت از اين بيانيه دانشجويان، دفتر امام، شوراي انقلاب و هيأت وزيران، هرگونه تصميم گيري درباره گروگان ها را مربوط به مجلس شوراي اسلامي دانستند.
هيأت تحقيق هم به تهران آمد و خواستار ديدار با گروگان ها شد. اما دانشجويان ملاقات هيأت تحقيق با گروگان ها را كاري انحرافي خواندند و اعلام كردند گروگان ها تنها برگ برنده ايران در مبارزه با آمريكا هستند و اجازه نمي دهند اعضاي اين كميسيون با گروگان ها ملاقات كنند.
بدين ترتيب نقشه قطب زاده و جردن هم نتوانست گرهي را باز كند.
روز ۱۴۰:
كارتر در ۲۶ مارس ۱۹۸۰ (چهارم فروردين ۱۳۵۹) نامه اي محرمانه خطاب به امام مي نويسد و اعلام مي كند: «ما آماده پذيرش حقايق جديد كه مولود انقلاب ايران است، مي باشيم. اين امر همچنان هدف و آرزوي ماست، زيرا من تصور مي كنم كه ما هدف واحدي را كه صلح جهاني و برقراري عدالت براي همه ملل است، تعقيب مي كنيم. »
اما امام  خميني با شجاعتي خارق العاده دستور مي دهد تا نامه كارتر منتشر شود. در آمريكا انتشار اين نامه يك افتضاح سياسي براي كارتر بود. كيسينجر بلافاصله پس از افشا شدن محتواي نامه كارتر اعلام كرد:« آمريكا بايد به مقامات ايراني بگويد كه مهماني تمام شده است. »
روز ۱۵۵:
روز مقدس ديگري فرا رسيده، روز عيد پاك است.
سه كشيش آمريكايي به سفارت آمده اند تا مراسم عيد پاك را اجرا كنند.
گروگان ها در گروه هايي دو تا چهار نفره براي انجام مراسم مذهبي به كتابخانه  مي آمدند. در اوايل شب مراسم تمام مي شود اما كارتر يك روز پس از عيد پاك روابط ديپلماتيك با ايران را قطع كرد. او بالاخره قطعنامه  يك طرفه را هم اجرا كرد و تردد همه محموله ها جز غذا و دارو را به ايران ممنوع كرد.
به علي آگاه (كاردار سفارت ايران در واشنگتن) و ديپلمات هاي ديگر، ۳۶ ساعت فرصت داده مي شود تا ايالت متحده را ترك كنند. آنان ناراحت هستند اما در تهران گويي جشن بر پا شده است.
امام خميني از كارتر به خاطر قطع  رابطه با ايران تشكر مي كند و مي گويد:«قطع  روابط به اين معناست كه آمريكا از نفوذ در ايران قطع اميد كرده است.»
عمليات نجات
هشت هلي كوپتر بزرگ از ناو وينسنتس پرواز كردند. شش هواپيما سي-۱۳۰ ترابري نيز از فرودگاهي مخفي در مصر به پرواز درآمدند.
آنها ماه ها در صحراهاي جنوب غربي آمريكا براي مأموريت ويژه خود، تمرين كرده بودند.
اين گروه در فورت براگ، كاروليناي شمالي، پشت سيم هاي خاردار اردوگاهي كه قبلاً زندان بود، اردو زده بودند و براي كارهاي ناگهاني مانند وارد شدن به اتاق هاي تاريك با عينك هاي مخصوص و انفجار سوانح پيش رو تمرين كرده بودند. در ۲۳ فروردين ۵۹ (۱۱ آوريل ۱۹۸۰) كارتر شوراي امنيت ملي را احضار كرد و پس از يك ساعت تصميم گرفته شد تا عمليات اجرا شود.
هشت هلي كوپتر-۵۳ RH از وينسنتس برخاسته اما يكي يكي مجبور به بازگشت يا فرود اضطراري شدند.
اولين هلي كوپتر به خاطر ترك برداشتن پره هاي آلومينيومي اش مجبور به فرود شد. دومين نيز ژيوسكوپش را (كه براي پرواز در شب ضروري بود) از دست داد و بخاطر مسدود شدن دريچه خنك كننده اش مجبور به بازگشت به ناو هواپيما بر شد.
ساعت ۵۰/۱۲ دقيقه شب اولين هلي كوپتر به صحراي يك كه ايرانيها آن را پشت بادام مي خواندند رسيد و آخرين هلي كوپتر هم پس از يك ساعت به محل ملاقات آمد. «مهندس پرواز هلي كوپترها را بررسي كرد و به چارلي بك ويث (فرمانده عمليات) گفت سيستم هيدروليك يكي از شش هلي كوپتر باقي مانده قادر به فعاليت نيست. عمليات چراغ هاي آبي عملاً شكست خورده است. چرا كه با پنج هلي كوپتر نمي توان ۹۰ كماندو و سي گروگان را از ايران خارج كرد. بك ويث مي گويد:« خدايا، ما شكست خورده ايم.» كارتر با توقف عمليات موافقت مي كند.
در صحرا ساعت ۱۰/۲ بامداد است. خلبان يكي از هلي كوپترها حدود هفت-هشت متر در هوا بلند مي شود تا به طرف ديگري نزديك يكي از ترابري ها برود. همان طور كه به آن طرف كج مي شد، پره اش مخزن بنزين هواپيما ۱۳۰-C را مي شكافد. ناگاه پشت بادام غرق در آتش مي شود و شعله هاي آتش را مي توان از كيلومترها مشاهده كرد. در واقع همه جهان متوجه مي شوند.
كماندوها به سرعت سوار ۱۳۰-C ها مي شوند. پنج خدمه و سه تفنگدار در آتش سوخته اند. ۱۳۰-Cها به مقصد مصر پرواز مي كنند و اجساد را در همان جا مي گذارند.
خبرگزاري ها در ساعت ۲۲/۱ خبر را اعلام مي كنند: «واشنگتن- كاخ سفيد نيمه شب جمعه در بيانيه اي اعلام كرد كه عمليات نظامي جسورانه اي كه براي نجات گروگانهاي آمريكايي در تهران طرح شده بود، به علت «نقص فني» لغو شده است. برخورد دو هلي كوپتر آمريكايي روي زمين در صحراي ايران به مرگ هشت خدمه منجر شده است. »
روز ۳۴۲ :
پس از مدت ها كشمكش بالاخره امام خميني شروط چهارگانه اي را براي آزادي گروگانها اعلام مي كند؛ بازگرداندن دارايي هاي شاه، تعهد به عدم مداخله در امور ايران، آزاد كردن داراييهاي ايران در آمريكا و لغو ادعاهاي آمريكا عليه ايران.
شرط دوم آسان است. ادموند ماسكي (وزير امور خارجه آمريكا) مي گويد ايالت متحده استقلال ايران را به رسميت مي شناسد.
درباره ديگر شرايط آمريكاييها بسيار محتاطانه عمل مي كنند. كارتر از الجزاير مي خواهد واسطه ايران و آمريكا شود، چرا كه چند ماه پيش كارتر روابطش با ايران را قطع كرده بود. در اين ميان در ۲۵ و ۲۷ شهريور صادق طباطبايي كه ادعا مي كند نمايندگي دولت ايران را دارد با وارن كريستوفر، معاون وزارت امور خارجه آمريكا ديدار مي كند. شهر بن، آلمان غربي ميزبان اين ملاقات محرمانه است. طباطبايي در اين ديدارها ضمن اعلام شرايط ايران براي آزادي گروگانها به كريستوفر مي گويد: «يران متعهد مي شود دو روز پس از امضاي قراردادي ميان ايران و آمريكا، گروگانها آزاد خواهند شد.» در اين جلسه طباطبايي اصرار دارد كه موضوع پيش از فرا رسيدن اولين سالگرد گروگان گيري خاتمه يابد.
روز ۳۶۶ :
موقعيت كارتر به عنوان سخنران تبليغاتي انتخابات رياست جمهوري همچون شمشيري دو لبه بود. برگشت با سلامت گروگانها انتخاب كارتر را حتمي مي كرد اما اشتباه يا واكنشي عصبي اميدهاي رونالد ريگان را پررنگ مي كرد.
اشپيگل نوشت: «زماني ايالات متحده مي توانست تصميم بگيرد كه چه كسي در ايران بر مسند قدرت بنشيند، اما امروز، در ،۱۹۸۰ آيت اللهي در تهران مي تواند سرنوشت انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده را تعيين كند.»
در آمريكا همه آماده انتخابات مي شدند، در تهران نيز مجلس در آستانه رأي گيري بود. محمد موسوي خوئيني ها مي گويد: «اگر ايالت متحده شرايط ما را بپذيرد، گروگانها مي توانند دوشنبه (شب انتخابات آمريكا) از ايران پرواز كنند.»
كميسيون ويژه چهار، نظر امام خميني را تأمين كرده بود. بحث در روز يكشنبه ۵ آبان ۵۹ در جلسه اي محرمانه شروع شده بود، نمايندگان نظر كميسيون را كه موسوي خوئيني ها مي خواند شنيدند و سپس رأي دادند و پيشنهاد رأي آورد.
اكنون توپ در زمين كارتر است. اما نمي تواند توپ را از ميانه ميدان عبور دهد. كارتر مي گويد:«ما مي گوييم مي خواهيم با شرايطي موافقت كنيم كه با قوانين آمريكا معارض نباشد.»
گروگانها آزاد شدند و البته در انتخابات روز بعد ريگان بر كارتر پيروز شد.
روز ۳۷۳ :
پس از رأي نياوردن كارتر، تحولات روند سريع تري به خود مي گيرد. وارن كريستوفر پاسخ آمريكا را به واسطه الجزاير مي گويد و تأكيد مي كند:«بقيه اش به ايراني ها بستگي داد ».
هنري كيسينجر دموكرات انتظار دارد قبل از اين كه ريگان در ۳۰ دي (۲۰ ژانويه ۱۹۸۰) قدرت را در دست گيرد، آزاد شوند.
چند روز بعد ايالات متحده اصولاً بيانيه ايران (همان شروط چهارگانه) را مي پذيرد و جزئيات را براي مذاكره باقي مي گذارد اما رجايي نخست وزير، پاسخ آمريكايي ها را مبهم مي خواند و خواستار پاسخ مجدد آمريكايي مي شود.
آيت الله بهشتي رئيس ديوان عالي كشور، هم مسأله محاكمه گروگان ها را مطرح مي كند تا اينكه در ساعت ۱۲ شب ۲۷ دي آخرين پاسخ آمريكا تسليم دولت ايران مي شود.
بهزاد نبوي مذاكره كننده ايراني مي گويد:« آمريكا متعهد شده است كليه سپرده هاي ايران را كه براساس حكم رئيس جمهور آمريكا در بانك هاي آمريكايي و شعب اروپايي آنها توقيف شده است قبل از آزادي گروگانها به حساب بانك مركزي كشور ثالث واريز كند.»
همه چيز براي آزادي گروگانها مهياست اما ايالات متحده آزادي گروگانها را با افزودن تبصره اي خارج از قرارداد الجزاير به تعويق مي اندازد. گروگانها از فرودگاه مهر آباد مجدداً به بازداشتگاه بازگردانده مي شوند. بهزاد نبوي مي گويد: «بيانيه الجزاير به امضاي دولتين ايران و آمريكا رسيده و رئيس جمهور آمريكا فرمان رفع توقيف از سپرده هاي مسدود شده ايران را صادر كرده بود و ما هر لحظه انتظار داشتيم كه بانك هاي آمريكايي سپرده هاي ايران را به بانك انگليسي واريز كنند، تا گروگانها آزاد شوند، اما يادداشت اخير بانك هاي آمريكايي براي ما كاملاً تازگي داشت و اين همان «نارويي» است كه خبرگزاري هاي خارجي گزارش مي دهند و در اين يادداشت مطالبي برخلاف بيانيه الجزاير وجود داشت كه قبلاً توسط ايران رد شده بود. ما منتظر هستيم كه بانك هاي آمريكايي سپرده هاي ايران را به بانك مركزي انگليس واريز كنند و اگر اين كار انجام نگيرد مسلماً تصميمات جديدي اتخاذ خواهد شد.
روز ۴۴۴ :
ايرانيها تا زمان تعويض دفتر رياست جمهوري ميان كارتر و ريگان تعلل كردند. رونالد ريگان ايرانيها را به بربرها تشبيه كرد و در مقابل يك وزير ايراني گفت: «ما اين حرف را جدي نمي گيريم. ريگان فكر مي كند هنوز در فيلم هاي وسترن بازي مي كند و بايد رفتارهاي وحشيانه داشته باشد.»
او اضافه مي كند:«گروگانها مثل ميوه اي هستند كه همه آبش كشيده شده است. »
پزشك هاي الجزايري گروگانها را معاينه مي كنند؛ بويينگ ها هنوز روي زمين هستند. بسياري معتقدند انقلابيوني كه شاه را تا دم مرگ دنبال كرده بود، تا آخرين دقايق رياست جمهوري كارتر، عذابش خواهند داد.
و در لحظاتي كه كارتر رئيس جمهور نبود، هواپيماي الجزايري با ۵۲ آمريكايي فرودگاه مهرآباد را ترك مي كرد. هواپيماها با شعار«مرگ بر آمريكا » مشايعت مي شدند. هواپيماها خاك ايران را ترك كردند و در تاريكي شب مهتابي گم شدند.
۵ دقيقه به ۹ شب به وقت تهران روز ۴۴۴ بود كه ديگر موضوع تمام شده بود، دقيقاً شبيه تمام شدن هرگونه رابطه ايران و آمريكا.

گرامي داشت ياد شهيد علي اندرزگو
شهيد مبارز ۱۹رمضان
005592.jpg
روح الله مهر پارسا
از سال ۱۳۴۷ در مدرسه علميه چيذر در ساختمان اوليه آن كه در قسمت غربي باغي بزرگ قرارداشت (ساختمان فعلي ساخته نشده بود)، جهت ادامه ادبيات عرب و يادگيري علوم حوزوي شاگرد آقا شيخ عباس تهراني (سيد علي اندرزگو) شدم.
در همان ماه هاي اوليه آشنايي با توجه به شناخت ديدگاه هاي روشن او بي محابا خود را معرفي كردم. به شهيد گفتم كه من همرزم محمد بخارايي هستم و در ضمن هر دوي ما بچه بازارچه سوسكي انتهاي باغ فردوس مولوي و از كلاس اول ابتدايي نيز تا آغاز دوم دبيرستان هم شاگردي محمد بوده ام. با اين اعتراف و زير نظر داشتن رفتارم تا حدودي به من اطمينان پيدا كرد و روزي در حجره اش پس از پايان درس در حالي كه به غير از من و خودش كسي در اطاق نبود پس از مقدمه اي اظهار داشت: «هر كسي مثل بخارايي آدم بخار داري نمي شه و هر جاهلي مثل طيب، پاك و طيب از دنيا نمي ره...»
با شنيدن اين جمله حدس زدم ايشان بايستي از بچه هاي پايين شهر باشد.به او عرض كردم: آقا ميرزاعلي اصغر هرندي پيش نماز مسجد دروازه غار را مي شناسي پاسخ داد من خودم بچه دروازه غار هستم و مربي و معلم اوليه من آقاي هرندي و مسجد دروازه غار همواره پايگاه من بوده است.
با پاسخ او خيلي خوشحال شدم كه در آن دوران خفقان يك رفيق و بچه محل پيدا كردم كه همفكر و هم عقيده ام مي باشد. ناگفته نماند، يك سال جلوتر با توجه به ارتباطي كه با مدرسه داشتم در ايام اعياد شعبانيه شاهد مراسم عمامه گذاري آن شهيد با حضور طلاب و اهالي متدين چيذر بودم. البته ايشان به خاطر رعايت مسايل امنيتي از عمامه سفيد استفاده كرد و به «شيخ عباس تهراني» مشهور شد.
در تير ماه سال ۱۳۴۸ با پيگيري حضرت آيت الله هاشمي مؤسس مدرسه مراسم ازدواج ايشان تدارك ديده شد و كليه شاگردان آن شهيد (من جمله نگارنده) و تعدادي از علما و اهالي چيذر نيز در آن مراسم ساده و صميمي شركت نمودند. يكي از اقدامات با ارزش اندرزگو تشكيل درس اخلاق در مدرسه به مدرسي حضرت آيت الله مشكيني بود كه هر هفته از قم به مدرسه چيذر مي آمد. اين درس تا مدت ها ادامه داشت آن شهيد ضمن تلمذ در مدرسه، امام جماعت مسجد مهديه (رستم آباد بالا) نيز بود.
تا اين كه به وسيله شخصي به نام مجيد فياضي لو رفت لذا مجبور شد امامت مسجد مهديه و زندگي در چيذر را ترك كند. او زندگي جديدي را در هجرت شروع نمود. ابتدا در قم سپس مشهد، زابل و بالاخره در افغانستان ساكن گرديد كه بعد از يك ماه مجدداً به مشهد برگشت و در بازار سرشور خانه اي اجاره كرد. در اين دوره بود كه موفق به سفري شد كه نتيجه اش چند بار ديدار با امام خميني(ره) در نجف اشرف و كسب دستورات خاص مبارزاتي از حضرتشان بود.
در سال ۵۷ توجه اساسي را روي ترور شاه متمركز كرد و تصميم گرفت كه رفت وآمدهاي شاه را براي مدت زيادي كنترل نمايد تا بتواند موشك هايي را كه تهيه شده بود بر سر راه شاه كار بگذارد كه در اين امر موفق نشد.
غروب خونين
روز نوزدهم ماه مبارك رمضان كه مرداد ماه سال ۵۷ بود ساعت ۱۷ به مغازه حاج علي اكبر صالحي از دوستان خود مي رود و با دريافت اعلاميه هاي منتشره جهت تناول افطار به طرف خانه حاج علي اكبر صالحي واقع در خيابان ايران، بازارچه سقاباشي حركت مي نمايد. ساواك با دستگيري چند تن از ياران اندرزگو پي برده بود كه يكي از اسامي ايشان آقاي دكتر يا دكتر حسيني است. از اين رو هنگام تلفن او با نام دكتر به حاج آقا صالحي، ساواك متوجه شده شروع به انجام اقدامات امنيتي مي كند.مأمورين در خيابان ايران و بازارچه سقاباشي از چهار طرف محاصره اش مي كنند و طي يك مبارزه نابرابر او را شهيد مي نمايند. سيد قبل از خاموشي پاره اي از اسناد و مدارك همراه خود را مي خورد و مقداري را پاره پاره كرده به خون آغشته مي كند تا مبادا يارانش به دام افتند!
يك پيشنهاد
اكنون ۲۶ سال از شهادت سيد مي گذرد. در محدوده چيذر كه پايگاه اصلي او بود فقط يك ميدان كوچك به نام او شده كه براي يكي از وفادارترين پيروان خط امام آيا كافي است؟!
در حالي كه آگاهان به تاريخ انقلاب مي دانند كه بسياري از مسئولين نظام همرزم اين شهيد عزيز بوده اند لذا همان بزرگواران مي بايستي پيگير باشند كه نام اين شهيد به بوته فراموشي سپرده نشود.
بلواري كه اخيراً در تقاطع فرمانيه و كامرانيه ايجاد شده و نزديك به چيذر هم قرار دارد و به تدريج با كوشش خستگي ناپذيري شهرداري در حال پيشرفت است به نام «بلوار شهيد سيدعلي اندرزگو» نامگذاري گردد. اين حداقل پاسداشت نظام، در حق كسي است كه پانزده سال سختي و دربه دري را تحمل نمود تا پيام انقلاب به همه جاي سرزمين امام مهدي(عج) رسانده شود!

نگاه
چرا سفارت آمريكا اشغال شد؟
عباس سليمي نمين*
كودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ و ساقط كردن دولت قانوني دكتر محمد مصدق، تشكيل پليس مخفي سركوب (ساواك) و آموزش انواع شكنجه ها به اعضاي آن براي تسريع در اقرار گرفتن از مخالفين سلطنت و سلطه آمريكا و ايجاد رعب و وحشت در ميان مبارزان، اعمال فشار براي تصويب لايحه استعماري كاپيتولاسيون در دولت ايران به طوري كه طبق آن مستشاران آمريكايي و خانواده هاي آن ها به هيچ وجه براساس قوانين كشور قابل پيگرد نباشند، استقرار ۵۰ هزار مستشار نظامي و غيرنظامي كه تصميمات كلان در ارتش و وزارتخانه هاي حساس با نظر آن ها صورت گيرد، نابودي كشاورزي و تبديل ايران به يك كشور تك محصولي به منظور وابسته ساختن كامل ملت به صادرات نفت، ممانعت آشكار از مصرف شدن درآمدهاي نفتي براي عمران و آبادي ايران و واداشتن دولت به اختصاص ميلياردها دلار براي خريد تسليحاتي از آمريكا كه به منظور تسلط كاخ سفيد بر جهان توليد و توزيع مي شد، تبديل ايران به پايگاه اطلاعاتي منطقه اي و انبار تسليحات موردنياز براي طرح هاي سلطه طلبانه آمريكا باپول ملت ايران، تحميل مديران بي هويت يا فراماسون كه هيچ گونه تعلق فرهنگي و سياسي به ملت ايران نداشتند و... بخشي از اقدامات دولت آمريكا عليه ملت ايران در طول بيش از دو دهه بود كه در نهايت اين سلطه طلبي تحقيرآميز موجب انفجار جامعه شد و بساط دولت دست نشانده (بعد از كودتا) آمريكا و سلطه مستقيم بيگانه را بركشور برچيد.
با اين همه جا دارد بپرسيم هنگامي كه در نيمه دوم دهه پنجاه ملت ايران عليه آنچه در دوران حاكميت آمريكائيان به كشور وارده شده بود به طغيان آمد، چه واكنشي نسبت به مسببين اصلي و بيگانه زندان هاي طويل مدت و شكنجه و شهادت بهترين فرزندانش داشت؟
از زمان آغاز حركت انقلاب اسلامي، با ۵۰ هزار مستشار آمريكايي كه تمامي امور حساس كشور را در دست داشتند چگونه برخورد شد و در نهايت آنان چگونه از ايران رانده شدند؟ ملت ما چه رفتاري نسبت به پايگاه ديپلماسي آمريكا كه در واقع بعد از كودتاي ۲۸ مرداد به مركز اصلي اداره كشور مبدل شده بود روا داشت؟ آيا درصدد انتقام جويي برآمد و به خونخواهي جوانان و شخصيت هاي برجسته سياسي و فرهنگي خود برخاست يا بزرگوارانه ميهمانان ناخوانده را كه طي ۲۵ سال بعد از كودتا، حاكمان مطلق بر سرنوشت اين سرزمين شده و حتي براي حضور تحميلي خود از ايران حق توحش دريافت مي داشتند از كشور راند؟
در پاسخ بايد گفت به گواه تاريخ و همه مكتوبات تاريخ پژوهان هيچ گونه تعرضي به مستشاران و خانواده هاي آنان در قيام سراسري ملت ايران به ثبت نرسيده است. حتي زماني كه يك گروه چپ گراي وابسته به اتحاد جماهير شوروي بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي وارد سفارت آمريكا در تهران شد، ملت بلادرنگ به حفاظت از اتباع آمريكايي پرداخت و چپ گرايان را از سفارت دور ساخت.
ملت ايران بزرگوارانه با اين رفتار خويش در پي اعلام اين نكته بود كه آماده است گذشته ها را ناديده بگيرد و فصل نوي را با آمريكا و انگليس آغاز كند كه طي آن استقلال و منافعش محترم شمرده شود. اما پاسخ دولتمردان كاخ سفيد به اين بزرگواري چه بود؟ آيا آمريكائيان با ابراز شرمندگي از گذشته ها حاضر شدند حقوق اساسي و ابتدايي يك ملت رئوف را پذيرا شوند؟ متأسفانه باز هم به گواه تاريخ مكتوب كشور، از فرداي پيروزي انقلاب فتنه ها از هر سو آغاز شد.
اولين فتنه گري ها در پوشش دفاع از خلق ها آغاز شد. به يكباره مدافعاني براي خلق هاي عرب، ترك، بلوچ و... پيدا شدند كه آشكارا و به صورت كاملاً هماهنگ خط تجزيه را دنبال مي كردند و هنگامي كه آگاهان و دلسوزان و به ويژه جوانان كشور به ريشه يابي اين فتنه گري ها مي پرداختند، در پس گروهك هاي چپ نماي خلق الساعه به وضوح رد پاي آمريكا را مي يافتند.
زماني كه كودتاهاي متعدد و پي در پي در ميان نيروهاي تصفيه شده نظامي كشف مي شد، در بازجويي از عناصر دستگيرشده، نقش آفريني محوري آمريكا مشخص و آشكار مي گشت.
همچنين در پس طرح ايجاد رعب و وحشت از حركت استقلال طلبانه ملت ايران در ميان كشورهاي منطقه، باز نقش پررنگ آمريكا به چشم مي خورد. در پس سازمان يافتن مجدد ساواكي ها و نظاميان عالي رتبه فراري و گسيل داشتن آن ها به مرزهاي ايران (در تركيه، كردستان عراق و پاكستان) نيز نقش آفريني آمريكائيان مشهود بود.
به اين ترتيب زماني كه جنازه جوانان جهادگر و غيور اين كشور را به شهرهايشان بازمي گردانيدند، گويي دردهاي گذشته تشديد مي شد؛ چرا كه اين جوانان به دنبال خروج كشور از مسير وابستگي به بيگانگان، فقر مطلق حاكم بر روستاها و به ويژه مناطق دور دست مرزي را برنتابيده و براي سازندگي و جبران عقب افتادگي ها به كمك هم وطنان خود شتافته بودند. جنازه هايي كه نشانه هاي كينه و خشم مخالفان استقلال كشور را برخود داشتند، ملت ما وبه ويژه دانشجويان تيزبين را به چاره انديشي فرامي خواندند.
از آن جا كه چنين تحريكاتي با محوريت و طراحي آمريكائيها و به كمك دلارهاي شيخ نشين ها و ساير اعراب وابسته به اين كشور با هدف سرنگون سازي دولت انقلاب انجام مي شد، آيا چاره كار جز از كار انداختن كانون فتنه ها در تهران بود؟ كانوني كه از بزرگواري ملت ايران بيشترين سوءاستفاده را به عمل آورده و شب و روز به دنبال افزايش هزينه استقلال طلبي يك ملت به پا خاسته بود.
همه شواهد حكايت از آن داشت كه سفارت آمريكا در تهران يك مركز ديپلماسي نيست بلكه به سرعت به كانون هماهنگي فتنه ها تبديل شده بود. بي ترديد از كارانداختن كانوني كه با هر فتنه گري آن، جوانان بسياري از اين ملت به خاك و خون كشيده مي شدند، بدون آن كه خود كمترين هزينه را در زمينه نيروي انساني بپردازند، بهترين اقدامي بود كه از قشر پيشتاز جنبش دانشجويي انتظار آن مي رفت.
زماني كه اين كانون به تسخير دانشجويان درآمد، اسناد به جاي مانده گواه بارزي بر صحت تجزيه و تحليل هاي مسائل ايران در آن مقطع توسط رهبري انقلاب و دانشگاهيان بود. اما باز هم بزرگواري فراموش نشدني مردم ما در تاريخ به ثبت رسيد. به راستي پس از آن كه دانشجويان اسنادي را پيش روي خود يافتند كه به اثبات مي رساند آمريكائيان در تمامي توطئه هاي خونبار عليه ملت ايران نقش اصلي را داشتند، چه رفتاري را با عوامل اجرايي اين توطئه ها در پيش گرفتند؟ باز هم به گواه مستندات تاريخي هرگز كوچكترين بدرفتاري با آنان صورت نگرفت. دانشجويان اين ملت بزرگ، نه تنها به دنبال كينه توزي برنيامدند بلكه تمام توان خود را در ارائه اسناد به ملت ايران و ملت هاي تحت سلطه آمريكا معطوف داشتند؛ زيرا به رهايي ملت ها مي انديشيدند و رهايي جز در پناه آگاهي امكان پذير نبوده و نيست.
* مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |