چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۳
پيروزي يا شكست؟
005622.jpg
دكتر غلامرضا خواجه سروي*
اشاره:
اقدام دانشجويان در تصرف سفارت آمريكا در تهران تاكنون از زواياي مختلف مورد ارزيابي قرار گرفته است. عده اي آن را پيروزي و ديگران آن را زمينه ساز يك شكست دانسته اند. در نوشتار حاضر نويسنده كوشيده است تا بعد از گذشت يك ربع قرن نگاهي متفاوت به زمينه ها و پيامدهاي آن داشته باشد.
روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ جمعي از دانشجويان دانشگاه هاي تهران كه بعداً خود را دانشجويان پيرو خط امام ناميدند سفارت آمريكا در تهران را به اشغال خود درآوردند. بهانه عمده دانشجويان تصرف كننده سفارت، استقبال دولت آمريكا از شاه فراري ايران براي ورود به آمريكا بود و دولت آمريكا به اين جهت مورد حمله قرار مي گرفت كه به جاي تلاش در استرداد شاه ايران براي محاكمه در داخل كشور، از هيچ كوششي به منظور حمايت از شاه فروگذار نكرده بود و اين در افكار عمومي ايران دليل موجهي براي اثبات كينه توزي و رويه خصمانه دولت آمريكا به حساب مي آمد و البته خدشه اي به آن وارد نبود.
گرچه تصرف سفارت آمريكا در روزهاي نخست، پديده اي لحظه اي و موقتي به حساب مي آمد و تصور مي رفت كه حداكثر چند روزي به طول انجامد و به سان پديده هاي مشابه يعني اشغال سفارت كشورهاي خارجي در ديگر نقاط جهان ديري نپايد اما علي رغم اين خوشبيني اوليه ۴۴۴ روز به طول انجاميد، به بحراني منطقه اي و بين المللي تبديل شد، بازتاب هاي آن روابط و مواضع كشورها را در قبال جمهوري اسلامي ايران و آمريكا به شدت تحت تأثير قرار داد و بعد از سال ۱۳۵۸ تحولات مهمي را در منطقه باعث گرديد.
همچنين اين پديده واكنش هاي مختلفي را در داخل كشور برانگيخت. به طور طبيعي افكار عمومي ملت ايران از اقدام دانشجويان پيرو خط امام حمايت مي كرد. چون تصرف سفارت ماهيتي ضد امپرياليستي داشت و اراده دفاعي ملت ايران را به ابرقدرت غرب كه از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۸ حتي لحظه اي از دخالت پيدا و پنهان در امور داخلي ايران فروگذار نكرده بود، به خوبي نشان مي داد.
اين حركت، همچنين گروه هاي هوادار ابرقدرت شرق را ذوق زده كرد و آنان گمان كردند كه انقلابيون مسلمان آماده در غلتيدن به دامن بلوك شرق اند. دانشجويان با اقدام خود بزرگترين ضربه را به حيثيت جهاني امپرياليسم غرب وارد كرده بودند و اين موفقيتي بزرگ براي انقلابيون مسلمان بود زيرا شوروي و اقمارش تصوري از اين نداشتند كه روزي ابرقدرت رقيب آنها بهت زده در مقابل تعدادي دانشجو از هرگونه اقدامي درمانده گردد و فرياد عجز و لابه اش به گوش جهانيان برسد.
اما تحولات بعدي ايران كه اين بار ماهيتي ضد سوسياليستي و ضد ماركسيستي داشت و در قضيه اشغال افغانستان توسط نيروهاي ارتش سرخ شوروي سابق و انحلال و دستگيري اعضاي حزب توده كه در طراحي كودتا عليه نظام جمهوري اسلامي شركت داشتند به اوج خود رسيد، نشان داد كه زعم و گمان طرفداران بلوك شرق نيز قريب به صحت نبوده است.
علاوه بر اين جريان هاي سياسي اعم از ليبرال ها و التقاطي هاي راستگرا به دليل تعلقي كه به غرب داشتند و از آن رو كه هرگونه اقدام عليه غرب را گناه نابخشودني مي پنداشتند، نمي توانستند چنين اقدامي را برتابند. در نتيجه با «پيرو خط شيطان» ناميدن دانشجويان تصرف كننده سفارت و محكوم كردن اقدام آنان نارضايتي خود را از اين عمل نشان دادند.
در عين حال بخشي از طيف تندرو و اصطلاحاً متمايل به چپ نيروهاي مذهبي كه اين اقدام را انجام داد و در آن زمان حامي جدي آن بود، به گونه اي عمل نمود كه جامعه چنين برداشت كرد كه اين اقدام با هماهنگي قبلي رهبر فقيد انقلاب اسلامي صورت گرفته است.
همين عده از متصرفان سفارت در سال هاي بعد تلاش كردند كل قضيه سفارت را منحصراً به خود اختصاص دهند به گونه اي كه امروزه مشكل مي توان پذيرفت يا قبولاند كه در ميان تصرف كنندگان سفارت دانشجوياني از ديگر خطوط سياسي نيز حضور داشته اند.
اكنون ۲۵ سال از اين واقعه مي گذرد اما اين حادثه همچنان تأثيرات خود را خصوصاً بر روابط ايران و آمريكا و اقدامات آمريكا در قبال ايران داراست و تصوير آن هم چنان در بايگاني ذهن افكار عمومي غرب باقي مانده است.
طي سال هاي اخير و خصوصاً از سال ،۱۳۷۷ تا حال حاضر طيف چپ گراي تصرف كنندگان سفارت كه اتفاقاً از ايدئولوگ هاي دولت و مجلس دوم خردادي نيز بودند تصرف سفارت را اشتباه خوانده و ندامت خود را از اين اقدام به زبان هاي مختلف اعلام كردند و تلاش نمودند با نزديكي هرچه بيشتر فكري و عملي به غرب و پذيرش و وارد كردن ارزش هاي غربي به داخل جامعه ايراني، از اقدامات قبلي خود فاصله بگيرند. در اين مسير توجيه «مطلوبيت تغيير بر مبناي زمان و مكان» به تدريج عموميت يافت و جالب اين كه موضع ثانوي اين طيف كه پس از دو دهه اعلام مي شد، به طور خودآگاه يا ناخودآگاه يادآور موضع قديمي و هميشگي ليبرال ها بود كه در سال ۱۳۵۸ و بعد از آن اقدام دانشجويان را تقبيح كرده بودند.
در اين ميان واقع بينانه ترين گام را رهبر فقيد انقلاب اسلامي برداشتند. ايشان پس از تأملي در موضوع، اقدام دانشجويان را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول و انقلاب دوم ناميدند و بر حمايت خود از تسخير سفارت اصرار ورزيدند. در ادامه نيز اين بحران را تا پايان اداره كرده و در موقع مقتضي توسط مجلس تازه تأسيس شوراي اسلامي بدان پايان دادند.
برخي سياسيون قديمي و وابسته به طيف هاي ليبرال يا ليبرال مذهبي با ختم بحران اصرار كردند كه اين بحران اگر چه در ابتدا آمريكا را بهت زده كرد و آن كشور را در موضع ضعف قرار داد اما در نهايت به زيان كشور ما پايان يافت و تقريباً مي توان گفت كه در سال هاي اخير چنان بر اين موضع اصرار شده كه به تدريج به باوري عام تبديل گرديده است.
اين در حالي است كه واقعيت به صورتي ديگر بود. انقلاب اسلامي ايران اهدافي داشت كه مي بايست به آنها دست يابد. يكي از اهداف مهم انقلاب اسلامي ايران استكبار ستيزي بود و مبارزه با ابرقدرتي زورگو و عصيان گر مانند آمريكا و تلاش براي تحقير و تخريب هيبت چنين قدرت هايي در سطح منطقه و جهان، از مصاديق اين استكبار ستيزي بود و گروگان گيري اين فرصت طلايي را در اختيار جمهوري اسلامي قرار داد تا يكي از برنامه هاي خود را عملي سازد هر چند به طور طبيعي هر اقدامي هزينه اي هم دارد.
حضرت امام (ره) توانست با مديريت بحران گروگان گيري، آمريكا را در سطح منطقه اي و بين المللي تحقير نمايد، هيبت ترسناك اين كشور را بشكند و به ملت ها و دولت ها جرأت دهد كه احساس شخصيت كرده و در سال هاي بعد بتوانند عليه آمريكا اقدام نمايند. اين دستاورد كوچك و اندكي نيست و شايد نتوان ارزش مادي براي آن در نظر گرفت يا هماوردي مادي براي آن جست.
طرفه اين كه تمامي مقامات صاحب نظر آمريكايي درگير در بحران هم به اين نكته اعتراف كرده و معتقد شده اند كه گرچه توانسته اند از رهگذر اقدامات بعدي برخي خسارات مالي و جاني را بر ايران وارد كنند اما پرستيژ بين المللي خود را به تدريج و در پي اين واقعه در مخاطره ديده اند و اين در حالي است كه آمريكا با استراتژي «ايجاد ترس توسط هيبت بين المللي خود» سال ها بر جهان حكومت كرده بود و شكستن اين هيبت به عنوان نتيجه تسخير سفارت آمريكا به دست دانشجويان،  دستاورد بزرگي براي انقلاب اسلامي ايران بود.
*معاون پژوهشي مركز اسناد انقلاب اسلامي

نگاه امروز
رؤياي آمريكايي
زمزمه هايي كه امروز در اينجا و آنجا شنيده مي شود،حكايت گر يك واقعيت تلخ است.تلخي اين واقعيت، پايه در تصور و توهمي دارد كه بعضي افراد به اصطلاح سياسي از جهان سياست دارند و از آن جمله است؛ تمناي مردم سالاري از سردمدار استكبار سرمايه داري يعني آمريكا.بازگشت آمريكا، حاكميت اراده مردم و تحقق مردم سالاري نخواهد بود.اساساً  سرمايه داري آمريكايي، آرام آرام به دموكراسي نخبه گرا و به تعبير ديگر اليگارشي مردم دار سرمايه  سالار تبديل مي شود، تمناي مردم سالاري از حاكميت سرمايه داري و در رأس آن آمريكا، پنداري غيرعلمي و آميخته به اغراض نامشخص است.تحقق اين اليگارشي مردم دار سرمايه سالار را مي توان در روند انتخابات رياست جمهوري ۲۰۰۰ آمريكا ديد، وقتي كه جرج دبليو بوش با حكم قضايي و حتي بدون اكثريت نسبي آراء به اين مقام منصوب شد! اين معضل در اقتصادهاي توسعه نيافته بسيار حادتر است و نگرش تزاحمي مديريت شركت هاي چندمليتي و صاحبان سرمايه ، استقلال اقتصادي، استقلال سياسي، مشاركت گسترده مردمي، آگاهي عمومي و افزايش شاخصه هاي رفاه عمومي و عدالت اجتماعي، موجب مي شود تا زير ساخت هاي لازم براي تحقق مردم سالاري هرگز شكل نگيرد و يا تضعيف گردد. اساساً  با توجه به ارتباط اندام وار، زير سيستم هاي اجتماعي، حاكميت سرمايه در عرصه هاي اقتصادي، قطعاً  بر حاكميت مردم بر عرصه سياست داخلي و خارجي تأثير سوء دارد. بويژه آن گاه كه سرمايه هاي فرامليتي مرزهاي دولت ملي را در مي نوردد، استقلال سياسي دولت ملي خدشه پذير مي شود و «حق تعيين سرنوشت» يك ملت، عملاً  از مفهوم تهي مي شود. در چنين شرايطي، تمناي مردم سالاري و در رأس آن  آمريكا، پنداري شخصي و غيرمستند به گزاره هاي علمي است و اين، البته خوش بينانه ترين نگاه ممكن است. از ديگر سو چرا تاريخ ايران و جهان را فراموش كرده ايم؟
چكمه پوش هاي آمريكايي هرگز،آزادي و مردم سالاري را براي هيچ ملتي به ارمغان نياورده اند و حتي اگر همه، اين قصه را باور كنند، مسلمان هوشمند ايراني چنين خوش باور نيست. و اين حقيقت در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ براي همه در تاريخ ايران ثبت شد. آنگاه كه خون سه جوان دانشجو براي مخالفت با سفر نيكسون، بر زمين ريخته شد. اكنون پرسش اين است كه سرنگوني سالوادر آلنده در شيلي جز به دست كودتاچيان آمريكايي صورت گرفت؟ آيا آلنده مستبد بود؟ آيا آلنده منتخب و محبوب قلب مردم شيلي نبود؟ سركوبي دولت ملي جمال عبدالناصر در مصر، مگر به دست اسرائيل و با هواپيماي آمريكايي واقع نشد؟ آيا اقدام آمريكا و اسرائيل براي بازگرداندن دموكراسي به مصر بود؟ آيا بعد از ناصر، مصر روي مردم سالاري را ديد؟كمك به انتقال قدرت از ساندنيست هاي نيكاراگوآ به جريانات راست، آيا براي هديه كردن مردم سالاري به مردم نيكاراگوآ بود يا در راستاي تأمين منافع سياسي، اقتصادي ايالات متحده؟آيا اقدام نظامي عليه مبارزان ويتنامي و چهار دهه توطئه بر ضد دولت فيدل كاسترو در كوبا كه بعد از سالها مايه رهايي مردم كوبا از اربابان آمريكايي و اسپانيولي بود، بايد جزو خدمات ايالات متحده به بشريت محسوب شود؟ اقدام نظامي رسوا و آشكار بر ضد دولت ملي مصدق در ايران، چه ثمره اي براي ايرانيان و چه منافعي براي آمريكا و انگليس در پي داشت؟ هنوز چند سال از آخرين توطئه آشكار آمريكا بر ضد دولت ملي و قانوني ونزوئلا نمي گذرد. چرا از جوانان محله هاي زاغ نشين كاراكاس نمي پرسيم تا بدانيم نام آمريكا يادآور مردم سالاري است يا پيام آور وحشت.وبالاخره اينك عراق آينه تمام نماي دموكراسي آمريكايي است....

دوره بندي تحليلي يك جريان
سال هاي پاياني دهه ۵۰ را مي توان نقطه اوج جنبش دانشجويي ايران به شمار آورد، زيرا در اين برهه جنبش دانشجويي توانست ضمن نمايش همدلي خود با مطالبات مردم، از تأثيرگذاري بالايي در سياست داخلي و خارجي كشور برخوردار گردد. انجمن هاي اسلامي دانشجويان و دانشجويان مسلمان پيرو خط امام كه زماني- به تعبير ابوالحسن بني صدر رئيس جمهور مخلوع- در كنار شوراي انقلاب قدرت اصلي در سياست كشور بودند، از سال هاي ميانه دهه ۶۰ و پس از آن كه تغييراتي در انديشه، سازمان و عملكردهايشان رخ داد رو به افول نهادند. پرسش از چرايي اين روند، پرسشي اساسي در تاريخ جمهوري اسلامي است كه در اين نوشتار براي روشن شدن برخي زواياي آن كوشش شده است.
005643.jpg
هانيه نعمت الهي
مجموعه انجمن هاي اسلامي دانشگاه هاي كشور داراي دو هويت جداگانه و مستقل مي باشند؛ گرچه يكي از اين دو در طول ديگري و به نوعي دنباله آن ديگري است. انجمن هاي اسلامي دهه ۵۰ از يكسو پا در فضاي مدرن داشت و از سويي دل در گرو سنت و اين واقعيت را در ساختار تشكيلاتي انجمن هاي اسلامي دانشجويان مي توان ديد. وقتي كه تشكلي با هدف فعاليت سياسي به منظور تقويت ارزش هاي اسلامي مبارزه، سازوكارهاي دموكراتيك نظير روندهاي انتخابي و تصميم سازي از پايين به بالا را براي خود برمي گزيند از اين دوگانگي هويتي حكايت كرده است چرا كه براي دفاع از آن چه سنت مي داند، لااقل در حوزه روش فعاليت سياسي اقتضائات انديشه مدرن و به دنبال آن برخي مفاهيم مدرن را پذيرا مي شود.
انجمن هاي اسلامي دانشجويان كه در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، برخي اتحاديه هاي منطقه اي همچون انجمن هاي اسلامي دانشجويان اروپا و آمريكا را تشكيل داده بودند، تنها در شرايط شكوفايي سياسي پس از پيروزي انقلاب توانستند در اتحاديه اي سراسري با نام «دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه» گرد هم آيند. شايد زماني كه نخستين نسل از دانشجويان مذهبي مبارز در سال هاي دهه ۳۰ با تأسيس نمازخانه دانشكده فني دانشگاه تهران يك كار منظم و تشكيلاتي را آغاز كردند، تشكيل چنين اتحاديه سراسري قدرتمندي را كه هزاران عضو فعال داشت، آرزويي محال مي پنداشتند.
به هرحال بايد گفت كساني كه در اين اتحاديه سراسري گردهم آمدند تا مانيفستي براي فعاليت مجموعه انجمن هاي اسلامي بنويسند، براي خود اهداف دوگانه اي تعريف كرده بودند. آنان گرچه هدف خود را اشاعه فرهنگ اسلامي در اجتماع و به خصوص در دانشگاه مي دانستند اما تمايلات مدرنيستي ايشان مانع از آن مي شد كه مدافع حضور و كارآمدي حداكثري اسلام در اجتماع باشند.
به ويژه در سال هاي پيروزي انقلاب اسلامي كه روح اسلامي حاكم بر انجمن هاي اسلامي در همراهي با گرايش مذهبي عموم مردم كشور موجب تشديد تمايلات مذهبي در اين تشكل هاي دانشجويي مي شد روند خالص سازي ايدئولوژي ديني اين تشكل ها از ناخالصي هاي احتمالي شتاب بيشتري يافت و اقبال دانشجويان انجمن هاي اسلامي به امام خميني به عنوان رهبر مذهبي انقلاب اسلامي در همين راستا قابل ارزيابي است. به گونه اي كه در هنگامه پيروزي انقلاب اسلامي روح اسلامي حاكم بر اين تشكل ها در طنين با تمايلات چپ رايج در آن دوره، شكل گيري يك جنبش دانشجويي انقلابي از درون انجمن هاي اسلامي را رقم زد. مهم ترين اقدام عملي اين جنبش دانشجويي انقلابي يعني تسخير لانه جاسوسي در آبان ماه ۱۳۵۸ با تصميم قبلي دانشجويان و در قالب عنواني جديد (دانشجويان مسلمان پيرو خط امام) اجرا شد اما اعضا و كادرهاي اصلي اين تشكل از اعضاي دفتر تحكيم وحدت بودند. به نظر مي رسد براي بررسي تحولاتي كه در سال هاي بعد در مجموعه دانشجويان پيرو خط امام رخ داد راهي جز اين نيست كه به بررسي روند تحولات در دفتر تحكيم وحدت بسنده كنيم. زيرا «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» عنواني هميشگي براي يك سلسله اقدام سياسي پيوسته نبود و از همين رو طبيعتاً پيگيري تحولات بعدي اين تشكل غيرممكن يا بسيار سخت مي نمايد.
دانشجويان مسلمان پيرو خط امام حدود ۴۰۰ دانشجوي دانشگاه هاي تهران بودند كه پس از پايان كارشان در سفارت آمريكا، در بخش هاي نظامي، سياسي و اجرايي كشور مشغول به فعاليت شدند. شناخت بعدي جامعه ايران از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام تنها از طريق ارتباط با برخي «چهره هاي سياسي» ميسر مي شد و اين چهره هاي سياسي البته بخش محدودي از دانشجويان بودند و البته آنان در مقايسه با ديگر دوستان خود كه مديران نظامي و اجرايي بودند، تمايل بيشتري براي وقايع نگاري و ثبت تاريخ حركت دانشجويان خط امام داشتند و اين خود موجب شد كه رفته رفته عنوان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در يك پاسكاري سياسي در عده اي اندك محدود شود.
از اين رو اگرچه برخي اظهارات تجديد نظر طلبانه كه در سال هاي بعد از سوي چند تن از اين «چهره هاي سياسي» انجام شد، نظر تمامي يا اكثريت اين دانشجويان نيست اما حكايت گر اين واقعيت است كه برخي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، بعدها مسيري متفاوت را پيمودند كه نمود بارز آن را مي توان در تجديدنظرطلبي هاي ساليان اخير اعضاي دفتر تحكيم وحدت مشاهده كرد. صرف نظر از تاريخچه پراهميت انجمن هاي اسلامي دانشجويان در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، مي توان با نگاهي به ادوار حيات سياسي- فكري دفتر تحكيم وحدت، دوره هاي متفاوتي را براي فعاليت اين دفتر در نظر گرفت تا سير دگرگوني ها و فراز و نشيب هاي فكري- سياسي اين تشكل تأثيرگذار سياسي- دانشجويي بهتر فهميده شود.
دوره اول- قدرت چپ گراها (۶۸-۵۷)
با پيروزي انقلاب اسلامي هنگامي كه اختلافات دروني انجمن هاي اسلامي بالا گرفته بود جمعي از اعضاي اين تشكل ها نزد امام خميني رفتند و پس از طرح مشكلات و اختلافات دروني از ايشان راهنمايي خواستند كه حضرت امام در پاسخ آنان را به تحكيم وحدت (در ميان خويش و نيز تحكيم رابطه حوزه و دانشگاه) دعوت كردند. دانشجويان از امام خميني درخواست كردند تا شخصيتي مذهبي- سياسي را به آنان معرفي كند، حضرت امام خميني نيز آيت الله خامنه اي را كه عضو شوراي انقلاب و عضو هيأت مؤسس حزب جمهوري اسلامي بودرا به آنان معرفي كرد. گرچه برخي دانشجويان جوان به اين انتخاب امام خميني گردن ننهادند و عملاً سيد محمد موسوي خوئيني ها را به مشاورت خود برگزيدند، به هر حال از اين پس بود كه اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان سراسر كشور به نام «دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه» نام گذاري گرديد و به نوعي پس از ايجاد يك انسجام تقريبي اقدام به فعاليت نمود. نكته قابل ذكر اين كه نقش اين انجمن ها را البته در فرآيند انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه ها و سپس گزينش دانشجويان سابق براي ورود به دانشگاه ها نبايد از نظر دور داشت. گذشته از اين مسئله از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه دو محور اساسي «حمايت از مستضعفين» و «مبارزه با استكبار» در اين برهه زماني از مباني حاكم بر روحيه تحكيم مي بود كه تسخير هتل هاي بزرگ شهرها و موضع گيري شديد عليه سرمايه  داري و تسخير سفارت آمريكا در تهران و راه پيمايي هاي مداوم دانشجويان تحكيمي در مقابل سفارت انگلستان و به آتش كشيدن پرچم آن كشور از نتايج تاريخي بسيار واضح در خصوص اين دو محور مبنايي دانشجويان تحكيمي مي بود. به هر حال اين وضعيت كماكان تا ماه هاي اوليه سال ۶۸ ادامه يافت. اما با درگذشت بنيانگذار جمهوري و انقلاب اسلامي (در حالي كه اعضاي دفتر تحكيم وحدت كماكان خود را به نام دانشجوي خط امام مي خواندند و نه با شعار پيروي از رهنمود ها و انديشه هاي امام، يك انسجام تشكيلاتي را در مجموعه اي به شدت آسيب پذير ايجاد كرده بودند) اعضاي اين تشكل  دانشجويي دچار يك تزلزل بسيار شديد شدند. آنان كه اختلافات سال هاي گذشته خود را در زير عنوان مشترك خط امام حل و فصل مي كردند اينك با درگذشت بنيانگزار انقلاب، بي خانمان گشتند و دوران جديدي براي دفتر تحكيم وحدت رقم خورد.
دوره دوم- انحطاط چپ گراها (۷۴-۶۸)
005625.jpg
اين دوره كه از ماه  هاي اوليه پس از فوت امام آغاز شد به نوعي همراه با يك سردرگمي و عدم انسجام فكري و تئوريك بود. دانشجوياني كه زماني خود را چپ خط امام مي خواندند، اينك با رحلت امام، به دنبال يك عنوان مشترك ديگر مي گشتند تا بلكه بتوانند هويت خويشتن را بازسازي نمايند. البته اين برهه، برهه اي است كه دفتر تحكيم وحدت نيز در آن با انفعال شديد فكري و سردرگمي تئوريك و با تأكيد بر آنچه ميراث به جا مانده از امام مي خواند روبه روست. در حقيقت دفتر تحكيم وحدت اين سال ها بيشتر از آن كه به دنبال احياي فكري آنچه خط امام ناميده مي شد، باشد، به تكرار مكررات سال هاي گذشته اقدام مي نمود.
دفتر تحكيم وحدت كه در سال هاي مياني دهه ،۶۰ عملاً ضميمه جناح چپ شده بود با فروكش كردن فعاليت هاي سياسي اين جناح، دچار رخوت و ركود شد. اين ركود كه با انزواي سياسي همراه بود تا اواخر سال ۷۴ ادامه داشت.اين دوره همزمان با اعلام مجمع روحانيون مبارز مبني بر محدود ساختن فعاليتش در صدور بيانيه هاي دفتر سياسي آغاز مي شود و با اعلام حضور دوباره مجمع روحانيون در عرصه رقابت هاي انتخاباتي مجلس پنجم پايان مي يابد.
دوره سوم- آغاز دوباره تحكيم وحدت با پيام رهبري (۷۶-۷۴)
اين دوره كه با رهنمود رهبر انقلاب اسلامي به مجموعه هاي دانشجويي آغاز مي گردد، حياتي مجدد را در كالبد دفتر تحكيم مي دهد. انتقاد شديد رهبر انقلاب از آناني كه دانشگاه را سياسي نمي خواهند و به دانشجويان امكان فعاليت و نقد سياسي را نمي دهند، همان روحي بود كه در كالبد نيمه جان دفتر تحكيم وحدت دميده شد. همزمان با اين پيام و در آستانه انتخابات مجلس پنجم كه بازار سياست رونق دوباره اي يافت، دانشجويان دفتر تحكيم با حضور دوباره در عرصه فعاليت هاي سياسي، اندك اندك به دنبال برنامه ريزي براي انتخابات رياست جمهوري هفتم برآمدند تا بتوانند دوباره در عرصه سياسي كشور تأثير گذار باشند. اقدام تحكيم وحدت در همسويي با ديگر تشكل هاي چپ مانند مجمع روحانيون در خصوص حمايت از كانديداتوري سيد محمد خاتمي نقطه  آغاز دوباره فعاليت هاي دفتر تحكيم وحدت بود. اما پس از انتخاب سيد محمد خاتمي به رياست جمهوري و وقوع اتفاقات بعدي (همزمان با حضور چهره هاي فكري سكولار در دفتر تحكيم وحدت)، فراز و نشيب هاي ديگري را طي مي كند كه سبب ساز شكل گيري دوره ديگري در سال ۷۶ مي شود.
دوره چهارم- قدرت دوباره(۷۹-۷۶)
پس از روي كار آمدن دولت آقاي خاتمي و برآورده نشدن خواسته هاي تعدادي از سران دفتر تحكيم، همچون علي افشاري در خلال وقايع اين سال ها، تحكيم وحدت به آرامي به سوي پياده كردن انديشه هاي ترجمه اي ليبرال مسيحي لوتري رفت. اين افراد كه خود را روشنفكر ديندار مي خواندند با ارائه تحليل هاي ليبراليستي و التقاطي در محافل انجمن هاي اسلامي، موجب تغيير جهت گام به گام دانشجويان تحكيمي مي گردند. اين روند تا آن جا ادامه مي يابد كه امام جماعت اردوهاي دفتر تحكيم وحدت از ميان كساني كه در سال هاي نه چندان دور گذشته مورد انتقاد شديد اين تشكل قرار مي گرفتند، انتخاب مي شوند. تقيد و دينداري گذشته جاي خود را به اباحه گري و عرفي گرايي مي دهد و زمينه را براي افتادن در چاه سكولاريسم مهيا مي نمايد.
دور پنجم- ديكتاتوري سكولارها (۸۳-۷۹)
اين دوره در فاصله زماني سال هاي ۷۹ و۸۰ آغاز مي گردد و با جدايي چند انجمن اسلامي (كه در رقابت هاي درون گروهي با ديگر طيف هاي تحكيم، داعيه حفظ اصول خط امام را داشتند) تحت عنوان طيف شيراز علني مي گردد. باقي مانده انجمن هاي اسلامي كه اينك پس از حوادث ۱۸ تيرماه ،۷۸ با شكافي بين تئوري و عمل خود مواجه بودند، اندك اندك به استقبال انديشه هاي بسته بندي شده سكولار رفتند و به جاي پافشاري بر هويت اسلامي و ملي خود، اين بار دين را آفتي مضر براي عرصه جامعه و سياست معرفي كردند و عرفي گرايي را مسلك خود قرار دادند. بدين ترتيب دانشجويان تحكيمي كه زماني از انديشه هاي اسلامي چپ گرا الهام مي گرفتند و از عنوان «خط امام» بهره مي بردند، اينك نه تنها بر مدل فكري جمهوري اسلامي شوريدند بلكه حتي دين خود را فقط براي استفاده در خلوت خانه هاي خود خواستند و از ارائه آن در اجتماع روي گرداندند. برخي از ايشان تا آن جا پيش رفتند كه همان حضور حداقلي دين را هم نپذيرفتند و دين را نه تنها آفت سياست و نه تنها آفت اجتماع، بلكه حتي افيون انسانيت دانستند و در محافل خصوصي و عمومي خود به هر نحو ممكن چنين گفتند. اين البته قطعاً نشان از يك رويكرد پله به پله به سوي يك انديشه دارد كه به هيچ وجه نمي توان آن را ناشي از يك عقلانيت و سير تفكر منطقي دانست، بلكه شايد بيشتر حاصل راديكاليسم مقلدانه اي باشد كه از سوي پيشوايان فكري نوظهور (كه اتفاقاً همينان نيز قبلاً خود را خط امامي مي خواندند) ديكته شده است. راديكاليسمي كه در عرصه سياست هيچ حد و مرزي نمي شناسد و مشوق ساختارشكني سياسي است. راه پيمايي هاي شبانه در خيابان هاي اميرآباد به همراه نامه نگاري هاي افراطي به مراجع بين المللي نظير دبير كل سازمان ملل تنها بخشي از مصاديق راديكاليسم ساختارشكنانه رايج در دفتر تحكيم وحدت است.

گفتگو با سردار عليرضا افشار
در لانه صف بندي نبود
005631.jpg
عكس : عليرضا بني علي
مهدي قمصريان
اشاره:سردار عليرضا افشار، تسخير سفارت آمريكا به دست دانشجويان را واكنش به دخالت هاي بي مورد آمريكا در مسائل داخلي ايران مي داند. او كه در سال ۱۳۵۸ دانشجوي رشته مكانيك دانشگاه صنعتي شريف و از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بوده است، همچنين معتقد است اگر حمله نظامي آمريكا در طبس اتفاق نمي افتاد اين قضيه زودتر خاتمه مي يافت. وي آمريكا را در قطع رابطه با ايران، مقصر مي داند. او هم اكنون معاون فرهنگي و تبليغات دفاعي ستاد كل نيروهاي مسلح است. مشروح اين گفتگو از نظرتان مي گذرد.
* يك سال اول انقلاب شاهد حوادث گوناگوني همچون غائله هاي كردستان و خوزستان و خلق مسلمان در آذربايجان هستيم. شما فكر مي كنيد اين بستر پرحادثه تأثيري در شكل گيري واقعه ۱۳ آبان ۵۸ داشت يا خير؟
- بسم الله الرحمن الرحيم، در مورد جريان تسخير لانه جاسوسي يك كلام بايد گفت كه مهمترين محور اين حركت اعتراض به دخالت هاي آمريكا در كشورمان بود. احساس ما اين بود كه آمريكا سعي دارد با زمينه سازي و درست كردن جريان هاي مختلف بستري را براي كودتايي شبيه كودتاي ۲۸ مرداد ايجاد نمايد و شاه را دوباره به كشور برگرداند. اين اتفاق
_ يعني تسخير لانه جاسوسي _ در زماني بود كه آمريكايي ها شاه را به بهانه بيماري به كشورشان برده بودند. از طرف ديگر ردپاي آنها در حوادث داخلي كشور مانند غائله كردستان يا گنبد و يا نقاط ديگر كشور به وضوح مشاهده مي شد و به همين خاطر ما يقين پيدا كرده بوديم كه آمريكا با توطئه چيني در صدد ايجاد يك محيط ناامن براي بازگرداندن شاه معدوم است. شايد اين نكته تا امروز بازگو شده باشد كه علت آن كه دانشجويان زودتر از بقيه به اين قضيه يعني توطئه آمريكا پي برده بودند اين بود كه بعد از انقلاب تشكلي از نمايندگان انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها ايجاد شد و به نام شواري انجمن هاي اسلامي دانشگاه هاي كشور كه بعدها منشأ تشكيل دفتر تحكيم نيز همين شورا بود. پس از تشكيل اين شورا در اولين اقدام،  اعضاي شورا نزد آقاي بازرگان رفتند و در  آن جلسه اعلام آمادگي كردند كه حاضرند هر خدمتي را براي انقلاب انجام دهند. ايشان هم به آقاي يزدي احاله دادند و به اين ترتيب متأسفانه دولت موقت استقبال چنداني از دانشجويان به عمل نياورد. در همان جلسه با توجه به آشوب هايي كه در نقاط مختلف كشور وجود داشت قرار بر اين شد كه هر دانشكده اي در محل استقرار خود مأموريت يابد تا با كمك دانشجويان به ياري ديگر نيروهاي امنيتي درآمده و به آنان در آرام كردن اوضاع ياري برساند. از همانجا بود كه دانشجويان با توطئه هايي كه آمريكا و گاهي دولت هاي منطقه سازماندهي شده بود آشنا مي شدند اين توطئه ها گاهي به صورت تحريك قوميت هاي مذهبي يا امثالهم ظهور و بروز مي كرد.
* آيا طرح تسخير لانه جاسوسي در دفتر تحكيم طراحي شد؟
- نه اين بحث در انجمن هاي اسلامي دانشگاه هاي كشور مطرح شد. البته در خصوص اين طرح ۴ دانشگاه مطرح (يعني دانشگاه هاي تهران، شريف، شهيد بهشتي و اميركبير) مبتكر طرح بودند. البته شوراي هماهنگي انجمن هاي اسلامي دانشگاه هاي كشور كارهاي ديگري نيز انجام داد نظير تأسيس جهادسازندگي كه مدت ها پيش از تسخير لانه جاسوسي اتفاق افتاد.
* اين درست كه گفته مي شود عده اي از اعضاي مركزي شوراي هماهنگي با تسخير سفارتخانه مخالف بودند؟
- نه. اين نظر درست نيست. اصلاً طرح تسخير سفارت در شوراي هماهنگي انجمن هاي اسلامي مطرح نشد بلكه در جلسه اي ميان دانشجويان همان چند دانشگاه محدود چنين تصميمي گرفته شد. دانشجويان پيرو خط امام نيز عنواني بود كه بعدها دانشجويان براي خود انتخاب كردند. در آن ابتدا تصور ما بر اين بود كه بعد از گذشت مدتي اگر اين كار مطابق مصلحت نباشد امام حتماً با آن مخالفت مي كند ولي برعكس بعد از تسخير سفارت امام به شدت از اين حركت حمايت كردند و اين حركت تداوم پيدا كرد و خوب اين حمايت  ايشان باعث يك تشكيلات منظم و واحدهاي مختلف اجرايي گرديد كه همه آنها در قالب دانشجويان پيرو خط امام نام گرفتند.
* پس تشكل دانشجويان پيرو خط امام زير مجموعه انجمن هاي اسلامي محسوب نمي شد؟
- راه اندازي اين مجموعه از داخل انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها شكل گرفت ولي اين چهار دانشگاه با هم تصميم به چنين كاري گرفتند يعني چيزي كه در مجموعه انجمن هاي اسلامي مطرح و در مورد آن رأي گيري شود و مخالف و موافق داشته باشد.
* استرداد شاه، بلوكه شدن اموال ايران و به هم خوردن برخي قراردادهاي تجاري و اثبات ناكارآمدي و ضعف دولت موقت از جمله تحليل هاي موجود در مورد علت تسخير سفارت آمريكاست. نظر شما در اين مورد چيست؟
- در دو مورد اول بايد گفت كه شكي نيست كه يكي از انگيزه هاي اصلي دانشجويان براي تسخير سفارت پناه دادن به شاه و بلوكه كردن اموال ايران توسط دولت آمريكا بود. اما در مورد دولت موقت بايد گفت كه هرچند دانشجويان مخالف مواضع دولت موقت بودند اما استعفاي دولت موقت را پيش بيني نمي كرديم و اين هم به آن معناست كه ما استعفاي دولت را نيز دنبال نمي كرديم. خوب وقتي دولت مرحوم بازرگان در مقابل يك حادثه پيش بيني نشده قرار گرفت و از طرفي اصرار دانشجويان را در ادامه اين كار ديد، مجبور به استعفا شد. يكي از دلايلي هم كه حفاظت سفارت آمريكا خيلي قوي نبود اميدي بود كه آنها به دولت موقت بسته بودند به همين دليل ما در هنگام تسخير شاهد مقاومت جدي از طرف آمريكايي ها نبوديم. البته خود ساختمان ها حفاظت قوي داشتند مثلاً ما در موقع حمله ۴ ساعت در مقابل ساختمان مركزي شاهد مقاومت شديدي بوديم و اين در حالي بود كه بيشترين اسناد هم در همان ساختمان بود و ما متأسفانه بسياري از اسناد را نيز در همان چند ساعت از دست داديم. چرا كه كوره بزرگي كه در آن ساختمان وجود داشت مرتب فعال بود و اسناد را از بين مي برد و در واحد ديگري از ساختمان  نيز اسناد را پودر مي كردند . در يك بخش ديگر نيز اسناد را رشته مي كردند. به اين ترتيب از آن واحد اول و دوم چيز زيادي به دست نيامد اما در واحد سوم و با تلاش فراوان دانشجويان و با كنار هم گذاشتن آن رشته ها موفق شديم به تعدادي از اسناد دست پيدا كنيم.
* با اين اوصاف آيا دانشجويان از استعفاي دولت موقت استقبال كردند؟
- بله، اين استقبال هم به دليل عدم قاطعيت دولت موقت در برابر توطئه ها و همراهي نكردن حركت انقلابي دانشجويان بود كه حضرت امام(ره) در مورد آن تعبير انقلاب بزرگتر از انقلاب اول را به كار بردند. دليل آن هم اين بود كه انقلاب در جهت از بين بردن ديكتاتوري و سقوط رژيم شاه ايجاد شد. اين بار جريان انقلاب در واقع با استكبار جهاني به مقابله پرداخت و ملت  ما را به تمام ملت هاي دنيا نشان داد و زمينه ساز آزادي كشور از زير يوق استعمار نو را رقم زد و اين بود كه امام فرمودند اين انقلاب از انقلاب اول بزرگتر بود.
* نقش امام خميني(ره) در ترغيب دانشجويان چه بود؟
- صحبت هاي حضرت امام(ره) چند روز قبل از اين حادثه نقش بسزايي در شكل گيري اين حركت داشت. امام در آن سخنراني تحليلي از دخالت هاي آمريكا ارائه دادند و در آن سخنراني بود كه ايشان آن جمله معروف «هرچه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد» يا «همه گرفتاري هاي ما زير سر آمريكاست» را ايراد فرمودند. امام(ره) مواضع محكمتري نيز داشتند. اين تحليل ها به دانشجويان اين خط را داد كه ما بالاخره بايد جلوي آمريكا را بگيريم و هيچ راهي جز حركت به سوي سفارت آمريكا نداشتيم. البته از امام اجازه هم گرفته نشد و جمع بندي اين بود كه اين حركت اگر موافق ديدگاه هاي نظام و نظرات حضرت امام(ره) بود از آن حمايت شود و گرنه ...
* برخورد امام چه تأثيري در تبديل اين حركت دانشجويي به يك قيام ملي و مردمي داشت؟
- همه فشار اين حركت بر دوش حضرت امام(ره) بود چون همه نگران حمله نظامي و فشارهاي بيشتر آمريكا بودند فشار از ناحيه كشورهاي ديگر هم بود. مثلاً يادم هست آن موقع ياسرعرفات براي بررسي موضوع به ايران آمد. البته اين را هم بگويم كه اتفاقاً اين رفت و آمدها يكي ديگر از بهره هاي اين حركت خودجوش بود زيرا انقلاب اسلامي و مواضع اش به دنيا معرفي شد. چرا كه ما بعد از انقلاب در يك محاصره شديد خبري بوديم و امپرياليسم اجازه نمي داد هيچ خبري از ايران در مورد حوادث انقلاب به دنيا برسد. در آن فضايي كه توسط آمريكايي ها عليه ايران تدارك شده بود و از طرف ديگر هنگام ملاقات مهمانان خارجي با گروگان ها- عليرغم تبليغات انجام شده- به برخورد حسنه با آنان پي مي بردند. همچنين آزادي گروگان هاي زن و سياه پوست دو قشري كه از نظر ما در جريان نژادپرستي و فساد آنها را در آمريكا مورد ستم قرار مي دهند. اينها خود بيانگر موضع ايران بود و به نظر من نقش امام كه پشت اين قضيه بودند و محكم ايستادگي كردند مضافاً بر اين كه در مقابل تمهيدات مستقيم و غيرمستقيم دشمنان كوتاه نيامدند، باعث شد تا دانشجويان براي ادامه حركت خود قدرت و روحيه پيدا كنند؛ چرا كه هيچكس جز امام(ره) جرأت مقابله در برابر اين فشارها را نداشت.
* آيا افراد خاصي از طرف امام(ره) به عنوان نماينده در ميان دانشجويان معرفي شده بودند؟
- امام(ره) اكثراً خود وارد جزئيات مي شدند و در اين گونه موارد با افرادي نظير حاج احمد آقا و ديگر بزرگان و مسئولين مشورت مي كردند. كساني نيز مانند آقاي موسوي خوئيني ها به عنوان كسي كه با برخي دانشجويان از گذشته دوست بودند منتقل كننده ديدگاه هاي دانشجويان به امام(ره) بودند و از سوي ديگر منعكس كننده نظرات امام به دانشجويان و در حقيقت افرادي نظير ايشان واسطه خبري بودند و نه سياستگذار و خط دهنده به نظر بنده اين حركت بيشتر حركتي ملي بود نه صنفي و يا حركت يك گروه خاص، بلكه اين خواست ملت بود و به دست دانشجويان خط امام(ره) صورت گرفته و حضرت امام(ره) نيز آن را تأييد كرده بودند.
* واكنش مسئولين نسبت به تسخير جاسوسي آمريكا چه بود؟ چرا كه مشهور است بسياري از مسئولين درآن نظام مخالف جدي اين حركت بودند.
- اين طور نبود بعضي از مسئولين نظير شهيد بهشتي و همراهان ايشان و همچنين جريانات ارزشي از اين حركت به شدت حمايت مي كردند و عموماً جريان ليبرال بود كه مخالف اين حركت بود. از جمله دولت موقت كه در  آن زمان خواستار گفتگو و مذاكره با آمريكا و توقف اين حركت بود. بعد هم كه اسناد به دست آمد هم بسياري از جريانات جاسوسي و شبكه هاي آنها كشف شد و هم اسنادي در مورد كساني كه نظير اميرانتظام كه ارتباط خاصي نظير جاسوسي با آمريكا وجود داشته كشف شد. حرف هاي ناگفته بسياري در اين زمينه وجود دارد كه يكي از آنها اين است كه آن موقع در سفارت آمريكا سندي به نفع شهيد بهشتي پيدا شد. سندي كه در آن آمريكايي ها به شدت عليه ايشان موضع گيري كرده بودند و ما تعداد ديگري از دانشجويان به شدت پافشاري كرديم كه اين سند بايد افشا شود و به استحضار ملت برسد. اصلاً دأب ما بر اين بود كه تمام اسناد افشاء شود تا مردم بدانند در لانه چه مي گذشته است اين امر موجب شد تا مردم تا حد زيادي از آن استقبال كردند تا جايي كه تعداد زيادي مقابل سفارت جمع مي شدند و شعار مي دادند «دانشجوي خط امام! افشا كن افشا كن». عرض مي كردم وقتي ما اصرار كرديم كه اين سند (مربوط به شهيد بهشتي) هم بايد مانند ديگر اسناد افشا شود متأسفانه همان هايي كه بعداً وا دادند و رفتند به اسم دانشجوي خط امام مذاكره كردند و اخيراً هم جاسوس از آب درآمدند همانها مانع شدند و نگذاشتند اين سند منتشر شود و همين اواخر در جريان محاكمه اين فرد و در بازرسي از منزل وي اين سند پيدا شد يعني اين كه وي همان موقع اين سند را از لانه جاسوسي خارج كرده بود. بله در ميان دانشجويان اختلاف نظر وجود داشت ولي بايد گفت كه جريان ارزشي و جريان پيرو خط امام به شدت از اين حركت حمايت مي كردند.
* اين گونه شايع است كه دانشجويان پيرو خط امام در آن زمان رابطه حسنه اي با حزب جمهوري نداشته و رابطه شان با بني صدر بهتر بود.
- خير، طرفداران بني صدر و طرفداران حزب جمهوري هر دو در جمع دانشجويان حضور داشتند ولي صف بندي در آن موقع مطرح نبود چون آن موقع همه مخالف دولت موقت بودند و اينطور نبود كه اختلاف ميان دانشجويان حالت شكننده اي داشته باشد و صف بندي آشكاري مقابل هم داشته باشند اما به طور كلي آن قضيه شهيد بهشتي را هم كه گفتم نشان مي دهد كه دو گرايش در ميان دانشجويان وجود داشت و در بعضي مسايل با هم اختلاف داشتند.
* در طول مدت اشغال سفارت و گروگانگيري درون لانه جاسوسي چه مي گذشت؟
- حوادث زياد بود. زمان طولاني كه در گروگانگيري گذشت باعث شد كه يك سازمان دهي قوي براي اداره امور لانه به وجود بيايد و تعداد جديدي از دانشجويان نيز براي همكاري دعوت شدند. كار حفاظت هم با همكاري سپاه انجام مي شد البته سپاه بيرون از سفارت بود. خود مردم هم حضور بسيار فعالي داشتند حتي آن اوايل جمعيت زيادي در خيابان طالقاني تجمع مي كردند و حتي شبهاي زيادي را تا صبح در همان جا مي ماندند تا احتمالاً دانشجويان از بيرون مورد تعرض و تهديد قرار نگيرند. ما نيز در داخل سفارت سعي مي كرديم معضلات انقلاب را در طول مدت گروگانگيري دسته بندي و شناسايي كنيم و در همين راستا توانستيم قريب ۵۰ جلد كتاب از اسناد تنظيم كنيم كه متأسفانه اكثر اينها در دسترس عموم نيست و خوب است كه اين مجموعه تجديد چاپ شود. همچنين در داخل لانه جاسوسي با توجه به طولاني شدن مدت، برنامه ريزي متنوعي هم براي كارهاي روزانه صورت گرفت از قبيل برنامه هاي فرهنگي و ورزشي. يادم هست بعد از آغاز جنگ واحدي به نام واحد اعزام نيرو در لانه تشكيل شد كه دانشجويان از طريق آن به جبهه اعزام مي شدند و بازجويي ها هم كه از گروگانها به عمل مي  آمد جزو برنامه هاي دانشجويان بود.
* عده اي معتقدند اين بازجويي ها چندان موفق نبوده است.
- آنها ابتدا خيلي مقاومت مي كردند اما وقتي برخورد انساني دانشجويان را ديدند مخصوصاً بعد از آزادي زنان و سياهپوستان خيلي تحت تأثير قرار گرفتند و اكثراً همكاري كردند و ما مشكل حادي با آنها در اين زمينه نداشتيم.
* تسخير سفارتخانه و نيز گروگان گيري هيچ كدام در عرف بين الملل پذيرفته نيست. چه توجيهي دانشجويان را مجاب كرد تا به اين اقدام رو بياورند؟
- توجيه تسخير لانه جاسوسي در مقابل آن چه بود كه آمريكاييها مستقيماً در امور كشور ما دخالت مي كردند و تمام تذكرات مسئولين نظام هيچ تأثيري در نحوه عملكرد آنها نداشت، اما در مورد مسأله گروگانگيري بايد بگويم كه به خاطر شرايطي بود كه آنها به وجود آورده بودند كه به بعضي از آنها از جمله حضور شاه در آمريكا و بلوكه شدن اموال ما اشاره نكردم و اين ها همه در حالي بود كه ما چيزي در اختيار نداشتيم كه در مقابل خواسته هاي به حق و قانوني خودمان مطرح كنيم. گروگان گيري هم به آن ترتيب نبود كه آنها در عذاب، شكنجه باشند بلكه با آنها بسيار خوش رفتاري مي شد حتي آنها در بين خودشان اين را اعلام كردند هرچند بعد از اين كه آزاد شدند تحت فشار خود آمريكاييها بعضا جملاتي را بيان كردند كه واقعاً اين طور نبود. ببينيد به هر حال درست است كه يك سري موازين بين المللي و مقرراتي وضع شده است ولي كشوري مانند ما كه سالها تحت سلطه و فشار كشور ديگر بوده است و راهي جز اين براي دفاع از حقوق خودش ندارد، اين كار (تسخير سفارت و گروگان گيري) كاملاً مشروع است، البته ما بايد در نظر داشته باشيم كه دانشجويان در موقع حركت خودشان هدف درازمدت نداشتند. هدف گروگان  نگه داشتن هم نداشتند هدف اين بود كه بروند صداي خودشان را به دنيا برسانند در حد همين اعتراض اما وقتي وارد سفارت شدند و امام تأييد و تأكيد كردند باقي ماندند پس مجدداً تأكيد مي كنم كه به هيچ وجه پيش بيني قبلي براي اين مدت زياد و حفظ گروگانها در آنجا انجام نشده بود.
* چه مسائلي موجب خاتمه يافتن اين قضيه شد؟
- آمريكاييها انواع فشارهاي خود را اعمال كردند و به نتيجه اي نرسيدند فشارهاي مختلفي نظير محاصره اقتصادي كه انصافاً در آن زمان چيز كمي نبود يا مسائلي نظير كودتاي نوژه كه خوشبختانه به موقع كشف شد و بعداً معلوم شد سر نخ همه اينها در دست آمريكاست. حمله نظامي را تنظيم كردند كه ظاهراً عده معدودي از مسئولين آمريكايي نيز از آن اطلاع داشتند و آن قضيه حمله نظامي آمريكا در طبس بود هر چند كه جز انگلستان همه كشورهاي دنيا اين قضيه را محكوم كردند. اما اين حمله با تمام تمهيداتي كه آنها انديشيده بودند با لطف و عنايت الهي بدون اينكه اراده اي از طرف ما باشد خنثي شد البته ما اسناد زيادي از آن واقعه نتوانستيم به دست آوريم زيرا هواپيماهاي ايراني به دستور بني صدر نقطه توقف نظاميان آمريكايي و تجهيزاتشان را بمباران كردند و به هر حال مستقيم يا غيرمستقيم اين توطئه اي بود كه مانع از دسترسي ما به اسناد ديگر شد. افتضاح قضيه شكست حمله نظامي آمريكا به طبس باعث شد كه آمريكا دچار شكست سنگيني در جهان بشود چون به هر حال اولين اقدام نظامي عليه ما بود ما هم در لانه جاسوسي به محض اطلاع از حادثه و پيش بيني اين كه ممكن است اين اتفاق مجدداً تكرار شود تصميم گرفتيم گروگانها را به شهرهاي ديگر مانند مشهد و شيراز انتقال دهيم. در آنجا ساختمان هايي را اجاره كردند و زندانيان را به آن نقاط بردند اين خودش يك موج جديد تبليغاتي ايجاد كرد و باز هم فضاي احساسي عليه آمريكا در كشور تشديد شد. يعني در هر نقطه اي از شهرها شده بود يك لانه جاسوسي كه مردم در آنجا ابراز احساسات مي كردند. اگر اين حمله اتفاق نمي افتاد شايد گروگانها خيلي زودتر آزاد مي شدند چون آنها كم كم خاصيتشان را از دست داده بودند و در عين حال منتظر پادرمياني هم بوديم كه در اقدامات بعدي نظير وساطت الجزاير، رفتن شاه از آمريكا و آزاد كردن اموال تا حد قابل قبولي زمينه پايان گروگانگيري فراهم شد.
005628.jpg
صف بندي در آن موقع مطرح نبود چون آن موقع همه مخالف دولت موقت بودند و اينطور نبود كه اختلاف ميان دانشجويان حالت شكننده اي داشته باشد هرچند به طور كلي در بعضي مسائل اختلاف داشتند
* تا امروز جز از زبان عده اي خاص كه خود را حلقه اول در جريان اين واقعه مي دانستند اين واقعه تجزيه و تحليل و ثبت نشده است. علت آن را چه مي دانيد؟
- اين واقعاً جفايي است كه به دانشجويان پيرو خط امام مي شود چرا كه دانشجويان پيرو خط امام واقعاً آن ۱۰ يا ۲۰ نفر شوراي مركزي نبوده اند، بلكه تعداد خيلي بيشتري در اين حركت نقش داشتند مخصوصاً كساني كه حمله كردند و خوب در آن لحظات احتمال شهادت آنها نيز در اين قضيه وجود داشت. اين جريان متعلق به همه دانشجويان پيرو خط امام بود و كسي نبايد اين را به نفع خودش مصادره كند و نظرياتي را القاء كند كه مورد قبول اكثر دانشجويان پيرو خط امام نيست. اما چرا تاكنون تاريخ اين واقعه ثبت و تدوين نشده شايد همان اختلاف نظري باشد كه من در قضيه افشاي سند به نفع شهيد بهشتي به آن اشاره كردم يعني اين اختلاف ديدگاهها از همان ابتدا وجود داشت و لذا هر كس مي خواست بيايد و تاريخ را تدوين كند يا از زبان كل دانشجويان صحبت بكند مورد اعتراض واقع مي شد. در همان اواخر هم يعني زمان پايان يافتن قضيه و بازگرداندن گروگانها اتفاق نظري صورت گرفت كه هيچ كس به عنوان نماينده دانشجويان پيرو خط امام حق صحبت ندارد و به هر حال اين حركت ملي بوده كه ما به نمايندگي از ملت اين كار را انجام داديم. اما همه اين مسايل موجب نمي شود كه ما تاريخ اين ماجرا را تدوين نكنيم و به نظرم مؤسساتي نظير مركز اسناد انقلاب اسلامي يا تاريخ نگاري انقلاب اسلامي يا هر كسي كه فكر مي كند وظيفه اي در اين زمينه دارد بايد بر جمع آوري خاطرات و حوادث كه از ديدگاه عزيزان مختلف مطرح مي شود همت بگمارند. ضعف ديگري نيز كه وجود دارد اين است كه افرادي كه بيشتر جنبه هاي ارزشي و اخلاقي را در نظر مي گيرند و به هر دليل سكوت مي كنند در اين مدت بيشتر به حاشيه رانده شده و كساني به نمايندگي از دانشجويان پيرو خط امام صحبت مي كردند كه مواضعشان مورد تأييد اكثريت نيست.
* علت برگردان مواضع از طرفي برخي از دانشجويان پيرو خط امام چيست؟
- اينها تعدادشان خيلي محدود است و به نظر من اين براي كساني اتفاق افتاد كه آن موقع مخالف حزب جمهوري و بني صدر بودند. البته آن موقع خيلي همراهي كردند اما بعدها تغيير موضع دادند. تغيير موضع هم چيز جديدي نيست مثلاً منافقين قبل از پيروزي انقلاب به عنوان مجاهدين خلق خود را با نام يك جريان اسلامي معرفي كردند در حالي كه پس از مدتي در دهه ۵۰ رسماً اعلام تغيير ايدئولوژي دادند اين دگرديسي و تحول فكري دلايل و خواسته هاي متفاوتي دارد كه ممكن است علت آن ضعف در مقابل فشارها و تهديدات و يا خستگي از تعقيب انقلابي مواضع و يا مسائل نظير جبران مافات و رسيدگي به مسايل شخصي و زندگي باشد. البته تبليغات دشمن هم بي تأثير نيست ولي در مجموع واقعاً تعداد اين افراد بسيار كم بود.
* اين حركت نقطه آغازين قطع رابطه ما با آمريكا محسوب مي شود و به زعم عده اي اين كار موجب وارد آمدن خساراتي سنگين به ما و منافع ملي مان بوده است آيا شما اين مورد را تأييد مي كنيد؟
- ببينيد ما قطع رابطه نكرديم. بعضي ها فكر مي كنند كه تسخير لانه جاسوسي ابتدا به ساكن توسط ما انجام شد در حالي كه اگر توطئه هاي آمريكا صورت نمي پذيرفت هيچگاه چنين اتفاقي روي نمي داد. تازه بعد از اين كه سفارتخانه تسخير شد اين آمريكا بود كه قطع رابطه را با ايران مطرح كرد بعد هم پشيمان شد. وقتي آنها اعلان قطع رابطه كردند امام فرمودند ما از اين قطع رابطه استقبال مي كنيم. رابطه گرگ و ميش به چه درد ما مي خورد اين رابطه بهتر است نباشد. در حقيقت اين گونه حوادث در كشورهاي ديگر كه اتفاق مي افتد روابط سياسي را تنزل مي دهند ولي اشتباهي كه آمريكا كرد اين بود كه بحث قطع رابطه را مطرح كرد. هيچ دليلي نيز نداشت و اين باعث شد كه ديگر محلي براي حفظ منافع خودش و همچنين رابطه بعدي در ايران نداشته باشد. بنابراين اين موضوع دست ما نبود و ابتكار عمل آن به دست خود آمريكاييها بود اما اينكه تداوم اين قطع رابطه چه منافعي براي ما داشته است بايد گفت كه مذاكره و ارتباط دو طرفه است، معمولاً مذاكره كنندگان كه دو طرف يك ميز مي نشينند بايد به يك نقطه مشتركي فكر كنند و سعي كنند كه به آن نقطه نزديك شوند اما اين در حالي است كه ما هيچ نقطه مشتركي با آمريكا نداريم. آنها يك بايدهايي دارند كه اصلاً مغاير اصول انقلاب، استقلال ملي و شرف و عزت ملت ماست متقابلاً ما هم از آمريكا چيزهايي را مي خواهيم كه او آنها را نمي پذيرد و اين به خاطر خاصيت طاغوتي بودن آن است، فلذا مذاكره بين دو رژيم كه ماهيت يكي استكباري و ديگري ضد استكباري است عملاً امكان  پذير نيست. ان شاء الله ما بتوانيم آمريكا را از اين خوي استكباري اش پشيمان كنيم و شكست سنگيني بخورد كه دست از اين كارهايش بردارد.

نگاه امروز
۱۳ آبان؛ روز خداوند
محمدهاشم پوريزدان پرست
اشاره:تعداد اندكي از دانشجوياني كه در تسخير سفارت آمريكا نقش داشتند، خاطرات خود را مثبت كرده اند. دكتر محمدهاشم پوريزدان پرست از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام است كه خاطرات خود را در ۱۵۰ صفحه گردآوري كرده و براي انتشار به مركز اسناد انقلاب اسلامي سپرده است. سه پرده از روايت منتشر نشده وي را با هم مي خوانيم:
تجمع دانشجويان ابتدا در چهار راه مبارزان- طالقاني شكل گرفت و از آنجا راهپيمايي در خيابان طالقاني به سمت دانشگاه تهران كه در انتهاي خيابان واقع شده آغاز شد. با توجه به اين نكته كه خيابان طالقاني به صورت محسوسي با دوربين هاي مداربسته بزرگي كه بر روي ديوار سفارت نصب شده، كاملاً  تحت كنترل بود، راهپيمايي بايد كاملاً  عادي انجام مي شد!  در نتيجه وسايل مورد نياز براي بريدن قفل نيز مخفيانه توسط خواهران دانشجوي چادري حمل مي شد.
با رسيدن به درب اصلي سفارت، دانشجويان به طور طبيعي به راهپيمايي خود ادامه دادند و مأموران شهرباني كه در كنار در ايستاده بودند با توجه به اين كه اين راهپيمايي و تظاهرات كوچك ۴۰۰ نفره برايشان بسيار طبيعي و عادي بود با بي تفاوتي ناظر آن بودند؛ با گذشتن تعدادي از دانشجويان از مقابل در اصلي و در حالي كه (كمال _ ت) از دانشجويان پلي تكنيك مشغول فيلمبرداري از صحنه بود، دستور تهاجم از سوي يكي از دانشجويان داده شد.
تهاجم به سمت در آغاز شد، مأموران شهرباني كه با عمل ناگهاني مواجه شده بودند، هاج و واج به ما نگاه مي كردند. چند تن از دانشجويان، به سرعت از ميله هاي در بالا رفتند و در سوي ديگر ديوار پايين پريدند. در نتيجه دو طرف در ورودي در اختيار دانشجويان قرار گرفت. قيچي هاي آهن بر بزرگ از زير چادر خواهران دانشجو بيرون آورده شد و به سرعت زنجيرها بريده شد و درب سفارت آمريكا بر روي ساير دانشجويان بازگرديد و با شعارهاي «مرگ بر آمريكا» ، «مرگ بر كارتر» ، «مرگ بر شاه» و «اسلام پيروز است، آمريكا نابود است» ، تهاجم به سمت ساختمان هاي سفارت آغاز شد. »
* * * 
علي رغم استقبال مردمي از اشغال سفارت آمريكا، هنوز دانشجويان شديداً  دچار دلهره بودند، البته دلهره آنان بي جا نبود، از يك سو چنانچه امام اين قضيه را نمي پذيرفتند بايد سريعاً  سفارت را ترك مي كردند، از سوي ديگر دولت موقت شديداً  به دانشجويان فشار مي آورد تا گروگانها را رها كنند و سفارت آمريكا را تخليه كنند و حتي نهايتاً  پاي تهديد نيز پيش كشيده شد و لذا ممكن بود به نيروي انتظامي مانند شهرباني دستور بيرون كردن دانشجويان را بدهند و آنگاه تسخير سفارت آمريكا به يك دعواي داخلي و اختلاف و زد و خورد با نيروهاي انتظامي خودي كشيده مي شد.
از لحظه اعلام خبر تسخير لانه جاسوسي، رئيس دولت موقت و وزير خارجه اش شديداً  امام و دفتر ايشان را با تلفن هاي بي شمار تحت فشار قرار داده بودند و مي گفتند:« اينها به اسم شما رفته اند و اين كار را كرده اند و مملكت دارد از هم مي پاشد و گرفتن سفارت آمريكا مسأله ساده اي نيست و پاي انقلاب در كار است.»
دولت موقت مي خواست تا شخص امام خميني موضوع را حل كند و دستور خروج دانشجويان را بدهد.
البته از سوي دانشجويان، آقاي خوئيني ها هم با قم تماس گرفتند و مطالبي را اجمالاً  به امام خميني مي گويند. در پي اين تماس معلوم مي شود هر دو طرف هم امام و هم دانشجويان شديداً  تحت فشار هستند.
به هر حال اواخر شب، خبري در بين بچه ها پيچيد آقاسيد احمد خميني از قم تماس گرفته اند و براي خوئيني ها گفته اند كه امام فرموده است:« نگران نباشيد، خوب جايي را گرفته ايد، مبادا آن را رها كنيد و بيرونتان كنند!»
با اين تماس تلفني آرامش و خوشحالي بر دانشجويان حاكم شد و كار ديگر تمام بود.
* *  * 
از آنجا بلند مي شوم و به طبقه پايين مي آيم. يكي از دوستان با ديدن من تعارف مي كند. وارد اتاق آنها مي شوم. جمعي از دوستان دور هم نشسته اند و يك آمريكايي قدبلند با موهاي خرمايي هم دارد با آنها صحبت مي كند. مي نشينم اما فكرم عجيب مشغول قيافه آمريكايي مي شود، با خودم مي گويم، عجب قيافه آشنايي دارد. اما هيچ وقت رابطه اي ميان من و آمريكاييها نبوده است، نه در شيراز كه زندگي مي كردم و نه در چند سالي كه در تهران بوده ام. حتي براي آموختن زبان هيچ گاه به انجمن ايران و آمريكا نرفته ام و حتي قبل از گرفتن سفارت آمريكا، اصولاً  محل آن را نمي دانستم و اينها بر تعجب من مي افزود. او با فارسي نسبتاً  خوبي و با كمي ته لهجه آمريكايي صحبت مي كند. با كنجكاوي در آنجا مي نشينم تا سرو ته قضيه آشنايي چهره او را در آوردم.
در ميان صحبت ها و مذاكراتي كه ميان او و دانشجويان در جريان است،  متوجه مي شوم آدم بسيار زيرك و سنجيده اي است و حتي از زبان دانشجويان كه زيركيهاي سياسي را ندارند، حرف بيرون مي كشد. در ميان صحبت هايش مي گويد كه من قبل از انقلاب هم در ايران بودم و اين كنجكاوي دانشجويان را برمي انگيزد. او در پاسخ يكي از بچه ها كه از شغلش پيش از انقلاب مي پرسد، مي گويد استاد دانشگاه بوده ام. شايد اين مطلب را عمداً گفت تا دانشجويان نوعي احساس كوچكي نسبت به او پيدا كنند. مرد موخرمايي سپس در جواب دانشجويي كه مي پرسيد در كجا و در چه رشته اي تدريس مي كردي ادامه داد، در شيراز و در مؤسسه آسيايي وابسته به دانشگاه شيراز به تدريس تاريخ خاورميانه مشغول بوده ام.
آهسته آهسته رابطه خود با او را يافتم. در دوران دبيرستان با توجه به اين كه از اعضاي انجمن اسلامي دبيرستان شاپور (ابوذر كنوني) بودم و با انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه شيراز تماس داشتم و معمولاً  در جلسات هفتگي آنان شركت مي كردم، در اين رفت و آمدها اين شخص را در دانشگاه شيراز ملاقات كرده بودم.
از مسئوليت او بعد از انقلاب سؤال مي كنم و با تعجب متوجه مي شوم كه او افسر سياسي سفارت آمريكا بعد از انقلاب بوده است!  مرد قد بلند موخرمايي كسي نبود جز «جان ليمبرت» از كار كشته ترين مأموران سفارت آمريكا كه از سال ۱۳۴۷ در دانشگاه پهلوي سابق شيراز به تدريس و انجام مأموريت محوله مشغول بوده است.
خط امام؛ تأملي دوباره
فروز رجايي فر*
بستر تاريخ پيوسته حامل وقايع و رويدادهايي است كه تحولاتي عميق در نيازها و باورها و رفتارهاي بشر ايجاد مي كنند و در هر بازه زماني او را وامي دارند كه از ابزارهاي نوين، براي دستيابي به كام هاي نوين خود بهره جويد.
واژه ها و معاني آنها، عصاي دست «زبان» اند، كه خود به مثابه موجودي زنده و پويا به رسميت شناخته شده است. زبان زنده است؛ چون مردم زنده اند و زبان را براي بيان مفاهيم مورد علاقه و تأمين نيازهاي ارتباطي خويش به كار مي برند و آنچه در اين ميان كار «آمدگان» را در مسير ادراك پيام «رفتگان» دشوار مي سازد، تحولاتي است كه درخور زمانه و نيات مردم، بر معاني واژه ها تحميل مي شود. چه بخواهيم و چه نخواهيم، مشكل مي توان تصويري را كه از بسياري واژه ها و ادراكات و احساسات در اذهان ترسيم مي گشت، بر تصويري كه امروزه در ذهن مصرف كنندگان همان واژه ها نقش مي بندد، منطبق كرد.
به نظر مي رسد آنچه براي فهم و تحليل بازه هاي زماني متفاوت و مقتضيات آنها اهميت اساسي دارد، يافتن ريشه ها و مباني القايي اوليه واژه هاست و بركشيدن آن مصداق هاي شفاف و واضحي كه از هر واژه- يا تركيبي از واژه ها- در سنت و تجربه فكري كاربران نخستين تداعي مي شده است. براي فهم نزديك به صواب از تحولات هر زمانه و مختصات جريان هاي مألوف آن، بايد نقاب امروزين را از چهره زبان برافكند و آن تجربه گذشته نهفته در زبان را صادقانه آشكار نمود.
امروز كه ۲۵ سال تمام از ظهور جريان سياسي موسوم به «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» مي گذرد، درست به اندازه يك نسل، ميان فعالان جنبش دانشجويي سال ۱۳۵۸ و ۱۳۸۳ فاصله افتاده است. ذهن كاوشگر جوان امروزي كه شور انفجار اطلاعات را نيز در دل تجربه كرده است، حق دارد همه چيز را در اين باره بداند. اين «حق» نسل هاي جديد است كه از توانايي هاي خود بر تحليل و شناخت پديده هاي تاريخي بهره گيرند و حتي بايد خود آنان اذعان داشته باشند كه فراتر از حق، اين يك «تكليف» است كه به معاني و واژه هاي بسته بندي شده آماده و تابلوهاي ويتريني معرفي كالاهاي سياسي و اجتماعي بسنده نكنند؛ كه اين نازل ترين مرتبه روشنفكري است كه دغدغه اصلاح اجتماعي در سر و عشق مردم و سعادت آنها را در دل دارد. جوانان براي شناخت صحيح و دقيق جريانات تاريخ ساز پيرامون خود- كه به ناچار سرنوشت خود را هم از آن متأثر مي يابند- نبايد نقش تحولات گفتماني و استحاله واژه ها را ناديده بگيرند. چنين واكاوي موشكافانه اي، رمزگشاي تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي و فرهنگي است. به طور قطع آنان را به دريافت هايي شگفت آور، رهنمود خواهد كرد و آن يافتن هويت حقيقي و متقدم پديده ها از طريق يافتن مناسبات مستقيم و معكوس در رابطه معاني و واژه ها در محور طولي زمان است! به همان اندازه كه توجه و كشف اين تغييرات در تصحيح فرآيندهاي تحليلي ذهن مفيد و لازم است، غفلت از چنين واقعيتي مي تواند از دو خاستگاه بيگانه، مفهومي واحد را به ذهن واتابد و يا موجب شود پديده اي يگانه و واحد به دو نام مغاير و حتي متضاد شناسايي و در غايت، به اشتباه دسته بندي شود.
جريان موسوم به «مسلماني پيرو خط امام» را بايد از نو شناخت!
امام(ره) كه بود؟ «خط- كه شايد از اشكال ابتدايي همان واژه «قرائت» با مفهوم امروزين آن در متون سياسي و فرهنگي باشد- او چه بود؟»
قرائت امام از اسلام چه بود و چه قرابتي با آنچه ما امروز از پديده اي با نام «نيروهاي خط امام» در پيش رو داريم، داشت؟
ويژگي هاي قرائت امام چه بود و چه نقاط افتراقي آن را از قرائت هاي ديگر موجود در زمانه ظهور جريان مورد نظر، ممتاز مي كرد؟
آيا قرائت امام صرفاً فرهنگي، صرفاً سياسي يا صرفاً اقتصادي بود؟ يا مجموعه اي در هم تنيده و سازواره اي پيچيده از آرمان هايي والا بود كه مي بايست حكومت اسلامي، جامعه مسلمانان را بدان سو هدايت مي كرد تا به آن اهداف برتر نايل آيد؟
قرائت امام از اسلام،محافظه كارانه بود يا انقلابي؟ تمايلش به حل و فصل مسائل جامعه از طريق اصلاح بود يا زير و رو كردن بنيان هاي حاكميت طاغوتي و طرحي نو درانداختن؟ بر حفظ انديشه ولايت مداري اصرار داشت يا بر ترك آن؟ تفسيرش از قانون اساسي با استنباط حاكميت دوگانه منطبق بود يا همه نهادها را در بستري واحد و بر مدار وحدت مي يافت؟ نسبتش با نظام هاي فكري و انديشه هاي سياسي غرب و شرق چه بود؟ حوزه  خصوصي را از حوزه عمومي جدا مي دانست يا خير؟ نهي از منكر را به رسميت مي شناخت يا «حق بر خطا بودن» را براي بشر؟ جايگاه جريان ليبراليستي نزد او چه بود و چه نسبتي ميان درك ليبرالي از دين و رشد جريان نفاق مي يافت؟
براي اداره كشور، نگاهش به جيب سرمايه دارها بود يا دست ديندارها؟ حاكميت ديندارها را بر جامعه كافي مي دانست يا حاكميت دين را لازم؟ اصول سياست خارجي آن يگانه دوران بر نفي سلطه بود يا بر پذيرش قدرت قداره بندان نظام بين الملل و تسليم و عقب نشيني؟ صهيونيسم را محكوم به فنا مي دانست يا آرمان فلسطين را؟شهادت طلبي را اساس رشد اسلام مي دانست يا دنيا طلبي را؟ اقتصاد براي او محمل نيل به عدالت اجتماعي بود يا عرصه گشوده بر سودجويي بخش خصوصي و دولتي؟ وظيفه مسئولان را در نظام اسلامي، خودسازي انقلابي و جهاد با نفس مي ديد يا خودسازي اقتصادي و تسليم بر هواي نفس؟
مطبوعات را در چه چارچوبي صالح و سالم مي دانست؟ هنر را در خدمت اسلام و مسلمانان مي خواست يا مسلمانان را خدمتگزار و مروج هنر بي تعهد؟
نقش زنان را در خانه و در اجتماع چگونه تعريف مي كرد؟ زن قاجاري را نماد اسلام مي دانست يا زن غربي يا زن صدر اسلام را؟
مجاري و منابع نشاط را براي جوانان در غفلت و سرگرمي و استقبال از كنسرت هاي مختلط و شكست حريم ها جستجو مي كرد يا در عشق و عرفان؟
براي دانشگاه ها چه طرح و برنامه اي داشت؟ دانشگاه اسلامي كه او مي خواست چگونه بود؟
و انبوهي از پرسش هاي ديگر كه تا پاسخي درخور و بهنجار از تفكر امام براي آنها نيابيم، پيوسته چون بني اسرائيل در سرگرداني خواهيم بود. براي گشودن در گنجينه پاسخ اين سؤالات، منابع كليدي متنوع و معتنابهي در دست است، همتي عالي و اراده اي بلند مي طلبد كه جوان امروز، نسبت خود را با «خط امام» جستجو كند. چنين جستجويي در پي خود ابزار دقيقي براي شناخت پيرامون به ارمغان خواهد آورد كه با محك آن، سره را از ناسره بازشناسد و براي شناسايي خط امام و قرائت امام از اسلام ناب محمدي(ص) به تابلوي نام جريان هاي سياسي اكتفا نكند. هزينه سنگين تجربه تلخ و شكست خورده جرياني كه در بهار ۱۳۷۶ با نام «خط امام» در صحنه انتخابات ظاهر شد و پس از كسب اعتماد و آراي مردم، با نام «اصلاحات» به حكومت گري پرداخت، اجازه تكرار آن را نمي دهد. براي پيشگيري از چنين خسارات عظيمي، آنچه را نوشتيم بايد با سؤالات مشابهي درباره جريان موسوم به «اصلاحات» تكرار كرد و ميزان انطباق و افتراق دو جريان «خط امام» و «اصلاحات» را صادقانه و دليرانه باز نمود و از حق طبيعي «انتخاب» به درستي و به دور از غوغاي تبليغات و تحريفات ايام انتخابات سود جست.
* دكتراي علوم سياسي دانشگاه تهران، از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |