دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۴۹
براي كمبود كاغذ و حواشي آن
قسم به پاكي و سفيدي كاغذي كه نيست 
022608.jpg
مسعود مير
دردسرهاي كاغذي 
مشكلات كمبود كاغذ دانشجويان را هم با دردسر مواجه كرده است. توزيع نا به سامان كاغذ باعث گراني اين محصول و ايجاد مشكل درچاپ كتاب و مطبوعات شده است. اين مشكل تا آنجا پيش رفته كه باعث چاپ نشدن بسياري از كتاب هاي درسي دانشجويان شده است.
محسن آخونديان رئيس اتحاديه فروشندگان كاغذ و مقوا معتقد است: دلال بازي در عرضه كاغذ موجب اختلال در چاپ كتاب و مطبوعات شده و قيمت كاغذ را تا سه برابر قيمت معمول افزايش داده است. او معتقد است: وزارت بازرگاني و ارشاد كه مسوول عرضه كاغذ و تعيين سهميه براي ناشران و روزنامه ها هستند به جاي تحويل كاغذ به اعضاي اين اتحاديه كه داراي پروانه كسب هستند، كاغذهاي ايراني و وارداتي را در اختيار افرادي كه هيچ فعاليت انتشاراتي ندارند قرار مي  دهند و مصداق اين موضوع را كاغذهايي مي  داند كه با حواله دستي در خيابان ظهيرالاسلام دريافت و در بازار آزاد با قيمت هاي غيرواقعي به فروش مي  روند. اكثر فروشندگان كتاب در ميدان انقلاب هم معتقدند بسياري از ناشران به علت گراني كاغذ از چاپ كتاب خودداري مي  كنند و باعث ايجاد ركود در اين بازا شده اند.
كاغذ بهانه است براي آنهايي كه بيشتر از حرف زدن قلم را روي كاغذ مي دوانند و عادت است براي آنهايي كه مي خوانند، اما مدتي است كه اين زاييده درخت دچار مشكلات متعددي شده است. بحران اين كالاي سپيد تا آنجا پيش رفته است كه بعضي روزنامه ها براي رساندن روزنامه شان به كيوسك هاي سرد، تن به پذيرش شكست در بازار سياه داده اند.
بهترين فرصت براي دلالان به وجود آمده و آنها كاغذهاي انبار شده خود را به چند برابر قيمت مي فروشند و داستان هميشگي نفوذ در بازارهاي سياه باز هم لالايي اش را آغاز كرده است. يك داستان نفس گير كه با شنيدنش فقط بعضي ها به خواب شيرين پول مي رسند و عده اي هم بي خوابي را بر خود هموار مي كنند.
بند
بازار كاغذ واقعا با تكان هاي شديد روبه رو است، اما در خيابان ظهيرالاسلام كه خيلي ها آن را به نام بازار كاغذ مي شناسند هيچ خبري از زلزله اي كه پيش از اين به آن اشاره شد، نيست.
مغازه هايي با جنس هاي مشترك و بدون ويترين. برخلاف آلودگي و سياهي كه در خيابان جمهوري و ظهيرالاسلام روي همه چيز تاثير گذاشته است اجناس اين مغازه ها سفيد و تميزند. درجه چندمين جنس اين مغازه ها باز هم ردپاي سفيدش را در خود حفظ كرده اند، هرچند كه نام سفيد را يدك نمي كشند. براي آنهايي كه سروكارشان با كاغذ و چاپ در بهترين حالت حكايت رفاقت ديداري خواندن است، بد نيست كه بدانند كاغذها چگونه بعد از دگرديسي شان از حالت چوب به برگه هاي بزرگ، در بازار خريد و فروش مي شوند.
اگر تاكنون كلمه بند در شمارش كاغذ به گوشتان خورده است اين را هم بدانيد كه هر بند كاغذ شامل 500 برگه است با قطع 70*100 يا 90*60 سانتيمتري. اين كاغذها با نام شيت معروفند و در مقابل آن كاغذهايي هستند كه براي چاپ روزنامه كاربرد دارند و نام رول را در شناسنامه خود ثبت كرده اند. در ايران تنها يك كارخانه جهت توليد چنين كاغذي وجود دارد كه در سال هاي 79 و 1378 كه تيراژ مطبوعات در ايران چند برابر شد، بهترين روزگارش را از سر گذراند. چندين روزنامه با كاغذهايي كه تا آن موقع حداقل در روزنامه ها استفاده نمي شدند چاپ شدند و كاغذ ايراني جايگاه خود را پيداكرد. هرچند كه اكثر كاغذهايي كه در بازار پيدا مي شوند با نام اندونزي و آلمان بسته بندي شده اند و به فروش مي روند، اما باز هم كاغذ ايراني گاهي اوقات به فرياد نيازمندان كاغذ مي رسد.
بند بند مشكلات 
فروشنده ها از حضور دلالان و سرمايه داران بزرگ در بازار كاغذ گله مي كنند، اما علاوه بر نوسان هايي كه بازاري ها با آن دست و پنجه نرم مي كنند اقشار ديگري هم در اين بحران آسيب ديده اند. وقتي مسوول يكي از چاپخانه هاي نه چندان معروف تهران از شكست مالي اش صحبت مي كند مي توان متوجه اوضاع به هم ريخته بازار اين برگ هاي سفيد شد. او مي گويد چاپخانه اش با يك شركت معتبر قراردادي بسته بوده كه بر اساس آن در ماه تعداد مشخصي كاغذ چاپي فرم هاي مخصوص اداري به آنها تحويل دهد. قرارداد با يك قيمت مشخص و سقف قيمت كاغذ در آن زمان بسته شده و حالا او مجبور است به خاطر قراردادش، با قيمت چند برابر كاغذ بخرد و سفارش مشتري اش را تحويل دهد.
علاوه بر چاپخانه دارها، اربابان جرايد هم مزه اين بحران را چشيده اند. وقتي تعداد صفحات يك روزنامه تنها به علت نبودن كاغذ لازم ناخواسته كاهش مي يابد يك سكته ناقص فردا صبح خواننده و فروشنده را آزار مي دهد. خواننده ها به كم شدن صفحات اعتراض دارند و حتي گاهي از خريدشان منصرف مي شوند و دكه دار بيچاره كه ابتدايي ترين واحد اين پروسه است بايد فكري به حال اين وضعيت خود كند.
برخي از دست اندركاران انتشار مطبوعات معتقدند كه يكي از بهترين ابزارهاي انعكاس افكار در ايراني كه هنوز اينترنت آن طور كه بايد وشايد گسترش پيدا نكرده است، روزنامه ها هستند ولي گاهي اين فرصت هم به دلايل غريبي مثل كمبود كاغذ به خطر مي  افتد. البته اين مشكل كمي ساختگي و ناشي از انحصار بازار و عدم ساماندهي اداري است وگرنه در ايران نه مشكل ارزي داريم و نه تيراژ مطبوعات آنقدر بالاست كه مشكل ايجاد كند. در بازارهاي جهاني هم مشكلي به نام كمبود كاغذ وجود ندارد. در سال هاي 79-78 كه تيراژ مطبوعات حدود دو برابر رقم فعلي بود چنين مشكلي به وجود نيامد.نبايد از نظر دور داشت كه سوبسيدهاي دولتي مطبوعات را هم وابسته كرده كه چنين جرياني باعث به وجود آمدن فساد ادراي هم شده است. الان وضعيت به گونه اي است كه بعضي از جرايد فقط براي گرفتن سوبسيد منتشر مي  شوند چون هيچ توجيه اقتصادي ديگري ندارند. او يكي از راه حل هاي اين مشكل را آزادسازي واردات كاغذ مي  داند و مي  گويد: اگر كاغذ مورد نياز مطبوعات از بازار آزاد تهيه شود و بعد نسبت به حجم خريد كاغذ، يارانه دولتي به خريداران كاغذ به صورت نقدي پرداخت شود اين مشكلات از بين خواهد رفت.
بي  بند
كاغذ بهانه اي است براي اينكه ارتباط دو طرفه شود. نويسنده اي بنويسد و خواننده اي بخواند. روزنامه نگاري مشكلات را روي كاغذ بريزد و مخاطبي آن را برداشت كند. تصور روزي كه كاغذي براي چاپ شدن روزنامه و مجله و كتاب وجود نداشته باشد ترسناك است.
در خيلي از كشورهاي پيشرفته دنيا هزاران روزنامه اينترنتي منتشر مي شوند و كتاب ها به صورت فايل هاي كامپيوتري قابل خواندن هستند. اما كاغذ چيز ديگري است. ذات نوشتن و خواندن با كاغذ سرشته شده است. پس بايد به اميد روزي كه اين بحران براي هميشه به بن بست عدم برخورد كند، نشست. درخت را دريابيد كه هم كاغذ است و هم قلم شايد...

ستون شما
جوابيه 
بازگشت به مطلب مندرج در ستون زاويه ديد، صفحه 17 مورخ 7/8/83 آن روزنامه با عنوان برتري نسبي خواهشمند است پاسخ اين شركت در همان ستون و صفحه به چاپ برسد.
شركت  راه آهن شهري تهران و حومه مترو با 3 خط فعال كه شامل خط يك از ايستگاه ميرداماد تا ايستگاه حرم مطهر به طول 28 كيلومتر و 19 ايستگاه، خط دو از ايستگاه امام خميني ره تا ايستگاه صادقيه به طول 11 كيلومتر و 11 ايستگاه وخط پنج از تهران به كرج به طول 5/31 كيلومتر و 3 ايستگاه مشغول سرويس دهي به مسافران عزيز مي باشد.
ذكر اين نكته ضروري است كه در حال حاضر اين شركت با 16 ساعت فعاليت مستمر و بدون وقفه در روز به جابه جايي بيش از 700 هزار مسافر اقدام  مي نمايد. در حالي كه در مطلب چاپ شده اين تعداد 50 هزار نفر ذكر شده است.
تجمل گرايي در سريال هاي تلويزيوني 
امروزه در تلويزيون مملكتمان شاهد ظهور قارچ گونه داستان هاي تصويري تحت عنوان سريال هستيم كه صرفنظر از سناريوهاي كم مايه و ايفاي نقش هاي سطحي و كليشه اي، نوعي تجمل پرستي و با كمي اغراق، اشرافيت را در ذهن بيننده تداعي مي كند.
هنرپيشگاني خوش تيپ و با چشماني رنگي كه معلوم نيست لنز است يا طبيعي كه با ماشين هاي آخرين مدل و در خانه هاي لوكس، درندشت و بالاي شهر جلوي چشم مخاطب خودنمايي مي كنند، اين سوال را ايجاد  كنند كه چرا من نبايد صاحب يك چنين زندگي باشم؟
اگر با نگاهي خوشبينانه بينديشيم، با طرح اين سوال و فكر كردن چند لحظه اي به جواب آن ممكن است مساله به همين جا ختم شود، ولي پخش روزافزون اينگونه سريال ها ممكن است بعضي را به اين موضوع تشويق كند كه مي بايست از هر راهي و به هر شيوه اي كه شده به يك چنين زندگي رويايي و ايده آلي دست يافت. در اين صورت است كه بايد اين پديده جدي تلقي شود، زيرا امكان آن مي رود كه با داشتن چنين آرماني در ذهن بينندگان بي شمار اين سريال ها، در آينده اي دور يا نزديك شاهد افزايش آمار كلاهبرداري و مفاسد اقتصادي در جامعه باشيم.
انگار كارگردان ها و تهيه كنندگان اين نوع سريال ها فرض را بر اين قرار داده اند كه قريب به اتفاق مردم اين كشور ميليونر هستند و گرنه نيازي به نشان دادن اين همه زرق و برق نيست.
ساخت اين سريال ها كه در جامعه ما مخاطبان عام دارد بايد بر پايه حقايق جامعه استوار باشد نه بر طبق سبكي از زندگي تجملاتي كه اكثريت قريب به اتفاق از آن محرومند.
با تشكر - محسن پاك نژاد

ورود
هميشه 
بالاخر پاييز به ما رسيد. حالا اين برگ خشكيده بالاي صفحه و آن زرد پايين صفحه مفهوم دارد. اين وسط تنها جاي چند تكه ابر خالي است كه روي صفحه ببارد. گرچه جاي اين ابرها را هم مي شود با آسمان بيرون پر كرد، اما باز هم انگار چيزي كم است. اصلا هميشه بايد چيزي كم باشد. امروز با برگ زرد، ابر و البته باران، يك جاي خالي دارد. شايد اين جاي خالي فردا پر شود و صندلي خالي را به ابر ببخشد. هميشه بايد چيزي كم باشد!

جعبه
من يك مستاجرم 
مجموعه تلويزيوني مولانا در 13 قسمت 30 دقيقه اي به تهيه كنندگي حميد كوهپايه در شبكه چهارم سيما ساخته مي شود. اين مجموعه مي كوشد پاره اي از ابعاد مهم عرفان، انديشه و زندگي مولانا را خاصه در موضوعاتي چون عشق، ارتباط ميان انسان با خدا، نبوت و پيامبري، معاد و ساير موضوعات معرفي كند.
اما برنامه هاي امروز؛ تكرار سريال در پناه تو ساعت 20:13 از شبكه دوم پخش مي شود. سوار بي اسب را هم مي توانيد ساعت 15 از شبكه اول تماشا كنيد. در آخرين دوشنبه ماه رمضان، افطار ساعت 21:17 به افق تهران خواهد بود. كمكم كن را مي توانيد 40:17 تماشا كنيد از شبكه دوم. خانه بدوش ساعت 15:18 از شبكه سه پخش مي شود. 19، رسم عاشقي از شبكه تهران به نمايش درمي آيد و بالاخره ساعت 45:19 سريال اگه بابام زنده بود از شبكه اول پخش مي شود. 15:20 سريال من يك مستاجرم را مي توانيد از شبكه سه تماشا كنيد. دايره ترديد هم مانند هر دوشنبه 10:22 از شبكه يك پخش مي شود. اين هفته مسابقات ليگ كشور تعطيل بود، ولي احتمالا برنامه نود پخش خواهد شد. حالا اين هفته عادل فردوسي پور به چه چيزي گير خواهد داد، خدا مي داند. زمان پخش برنامه هم ساعت 30:22 از شبكه سوم است.
ساعت 23 هم مجموعه هشدار براي كبري 11 از شبكه تهران پخش مي شود. روز بسيار خوبي داشته باشيد.

خروج
خداحافظ 
بيهوده به واژه ها دلخوشيم. خروج بايد همرنگ فصلي باشد كه حرف هايش روي آن مي ريزد. يك روز وقتي كه صفحه خروج نداشت، نوشتيم: سلام دوست عزيز. وقت رفتن اگر هزار كلمه هم بگويي آخر به عادت ختم مي شود. امروز دوباره همان روز است. نام ستون را هم كه مي بيني، وقت رفتن است؛ تا فردا، خداحافظ دوست عزيز.

تهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |