تصويرسازي در ادبيات بيهقي
از توصيف هاي بسيار كارآمد و در عين حال دراماتيك در تاريخ بيهقي، توصيف او از مراسم اعدام حسنك وزير است. وي به مدد جملات كوتاه چنان حسي به نوشته مي دهد كه گويا حسنك را در پيش چشم ما به سوي چوبه دار مي برند
در مطالعه تاريخ بيهقي ما با انواع توصيف هاي دروني و بيروني روبه رو هستيم كه اين توصيف ها در جان بخشيدن به صحنه هاي گوناگون كمك شاياني مي كنند. توصيف هاي بيهقي اغلب كوتاه؛ اما گيرا هستند
|
|
بهزاد الماسي
بارها شنيده شده است كه خوانندگان تاريخ بيهقي در بيان احساس خود پس از خواندن داستاني از اين كتاب گفته اند: «اين داستان درست مثل يك فيلم بود.» در اينجا پرسشي مطرح مي گردد و آن اين است كه چرا داستانهاي تاريخ بيهقي مانند داستانهاي سينمايي است و اساساً وجوه اشتراك آن داستانها با روايت هاي سينمايي در كجاست؟
براي ارائه پاسخي مناسب به اين پرسش نخست بايد مؤلفه هاي يك داستان سينمايي را شناخت و سپس به تشريح ارتباط آن با يك داستان ادبي زنده و تصويري پرداخت. سرهربرت ريد درباره تصويري بودن يك اثر ادبي گفته است كه اگر از من بپرسيد كه شاخص ترين كيفيت يك نوشته خوب كدام است؟ من فقط يك جمله مي گويم: بصري بودن، او مي گويد هنر نوشتن را كه در مباني اش در نظر بياوريم به اين هدف واحد مي رسيم: بيان تصوير از راه كلمات (ادبيات و سينما، ص ۸)
جوزف كنراد نيز در مقدمه مشهور خود بر داستان «زنگي كشتي نارسيسوس» مي نويسد: كاري كه من در پي انجام آنم اين است كه با قدرت كلمات مكتوب وادارتان كنم كه بشنويد، وادارتان كنم كه حس كنيد يعني، پيش از همه، وادارتان كنم كه ببينيد. (ادبيات و سينما،ص ۸)
همان طور كه پيداست به عقيده بسياري از نويسندگان از شاخص هاي مهم و ارزشمند يك اثر داستاني، تصويري بودن آن است. تأثير ادبيات بر سينما بر هيچ كس پوشيده نيست و سينما از بسياري جهات بويژه از نظر روايت پردازي مرهون و وامدار ادبيات است. در اين ميان بايد اذعان كرد كه رابطه بين ادبيات و سينما رابطه اي يك جانبه و يك سويه نيست و سينما نيز به نوبه خود بر ادبيات به خصوص بر ادبيات مدرن موثر بوده است. آقاي بابك احمدي در مقاله دلالت معنايي واژگان و تصاوير در اين باره چنين مي نويسد: كشف تأثير سينما بر ادبيات مدرن، ساده تر از شناخت ديگر تأثيرهاي هنر فيلم است. از همان ايام شكوفايي سينمايي خاموش، بيان ادبي دگرگون شد. دشوار نيست كه در فصل مشهور لوكوموتيو در رمان سرنوشت بشر آندره مالرو تأثير روش تدوين سينماي شوروي را باز يابيم. نه تنها فيلم اميد مالرو بارها زيباتر از رمان گزارش گونه اوست، بل مي توان گفت كه اگر او سينما را چنان عاشقانه دوست نداشت، حوادث دردبار جنگ داخلي اسپانيا را آن گونه نمي ديد. مالرو در يكي از آخرين آثارش كه درباره نقاشي پيكاسوست «رديف آثار نقاش» را چنان ترسيم كرده است كه تنها از يك دلباخته سينما چنين كاري بر مي آيد. شعرهاي گوتفريدبن درباره اجسادي در سالن پزشكي قانوني «در يك سپيده متحرك» آشكارا زير تأثير سينماي اكسپرسيونيستي سروده شده اند (چرا راه دور برويم؟ در بوف كور صادق هدايت، تأثير مستقيم سينماي خاموش- خاصه سينماي اكسپرسيونيستي- را باز مي يابيم.) شماري از مهمترين متون ادبي اين سده به گفته آفرينندگانشان متأثر از شگردهاي سينمايي بوده اند: جيمز جويس تأكيد كرده است كه توالي پاره اي از قطعات پوليسس و روش «تدوين واژگان» در آخرين رمانش را از سينماگران آموخته است. (ادبيات و سينما، ص ۲۲)
سينماي داستان پرداز خيلي زود به اين نتيجه رسيد كه براي ايجاد و تداوم رونق روزافزون نيازمند ادبيات است، از اين رو اقتباس از آثار ادبي توسط سينماگران آغاز شد. در اهميت اين بخش از سينماي داستان پرداز همين بس كه هم اكنون هر ساله جايزه اي تحت عنوان بهترين داستان اقتباس شده براي فيلم از طرف آكادمي اسكار به بهترين فيلمنامه اقتباس شده از آثار ادبي داده مي شود.
اما در تاريخ بيهقي، پويايي تصاوير ارائه شده در داستانها به مدد توصيف هاي دقيق بيهقي ممكن شده است. بيهقي به مدد نبوغ ذاتي خود از اهميت توصيف آگاه بود. او مي دانست كه براي تصوير كردن و تجسم موصوف بايد از شگردهاي مختلف توصيه استفاده كند. در مطالعه تاريخ بيهقي ما با انواع توصيف هاي دروني و بيروني روبه رو هستيم كه اين توصيف ها در جان بخشيدن به صحنه هاي گوناگون كمك شاياني مي كنند. توصيف هاي بيهقي اغلب كوتاه؛ اما گيرا هستند. او با توجه به داستاني كه قصد حكايت آن را دارد به مدد توصيف هاي مختلفي كه از اشخاص، نوع پوشش، زمان، مكان، رنگ و فضا ارائه مي دهد به پرداخت هر چه بهتر داستانش كمك مي كند. اشخاص در داستانهاي بيهقي براي شناساندن خود به مخاطب اغلب متوسل به عمل و گفتار مي شوند. در سراسر تاريخ بيهقي توصيفي از چهره اشخاص نيامده و تنها در چند مورد به كلي گويي و تشبيه چهره به ماه بسنده شده است. آقاي ابراهيم يونسي توصيف جزء به جزء حالات و حركات و قيافه اشخاص را در قلمرو توصيف ساده طبقه بندي مي كند و آن را ناكارآمد مي خواند.
امروزه، به خلاف گذشته كه وصف ساده و جزء به جزء حالات و حركات و قيافه اشخاص باب بود، نويسنده مي كوشد اشخاص داستان را به گفت وگو و عمل وادارد و كاري كند كه خود با گفتار و رفتار، شخصيت و خوي و خصال خويش را در معرض تماشا و قضاوت خواننده قرار دهند و بديهي است كه اين شيوه، هم طبيعي است و هم با واقعيت زندگي سازگار است. (هنر داستان نويسي، ص ۲۵۲) اما توصيف ساده نيز كاربردهاي خاص خود را دارد و براي پيشبرد روايت و داستان مؤثر است. در تاريخ بيهقي به كرات به توصيف لباس اشخاص پرداخته شده است. گويي بيهقي مي دانست كه هنري به نام سينما متولد خواهد شد كه يكي از اركان آن طراحي لباس است. بي شك توصيف هاي دقيق بيهقي از لباس اشخاص راهگشاي محققان طراحي لباس و منبعي ارزشمند براي طراحاني است كه قصد طراحي لباس درباريان و سپاهيان دوره غزنوي را دارند.
تصاويري كه بيهقي ارائه مي كند تصاويري جذاب و سينمايي است. اگر بيهقي يكي از معاصران ما بود بي شك عده اي از منتقدان از تأثيرات سينما بر نوشته هاي او سخن مي راندند. با اندكي تأمل در صحنه پردازي ها و فضاسازي هاي تاريخ بيهقي به جرأت مي توان او را فيلمنامه نويسي ناميد كه قرنها از زمانه خود جلوتر بوده است.
عبدالرحمن قوال كه از دور شاهد ورود امير محمد به پاي قلعه منديش بود مخاطب را از زاويه ديد خود دعوت به تماشاي وضعيت مكاني قلعه و دشواري طي مسير و صعود به قلعه مي كند. نحوه نگارش بيهقي در اين صحنه به گونه اي است كه ما نمي توانيم به امير نزديك شويم و وضعيت خفت بار و متزلزل اين شاهزاده اسير در برابر عظمت و سختي قلعه تشديد مي گردد. در اينجا نيز گويا بيهقي با شناخت صحيح از كاربرد نماي دور يا عمومي (Long Shot) ما را دعوت به تماشا مي كند. در فرهنگ واژه هاي فيلم در كاربرد اين نما به اين نكته نيز اشاره شده است:
«ماي دور، ارتباطات اساسي شخصيت ها را با محيط اطرافشان كه مي تواند سبب آشكار سازي اطلاعات درون مايه اي و داستاني نيز باشد منتقل مي كند. براي مثال گئورك ويلهلم پابست در فيلم خيابان بي نشاط (۱۹۲۵) از نماهاي دور زاويه اي باز براي نشان دادن درماندگي و استيصال پروفسور سالخورده اي كه در يكي از خيابان هاي وين بعد از جنگ جهاني زندگي مي كند بهره مي گيرد.» (فرهنگ واژه هاي فيلم، ص ۱۷۱).
در ادامه روايت، عبدالرحمن از نحوه بردن امير محمد به سوي قلعه سخن مي گويد. وي صريحاً به نماي عمومي نسبتاً دور اشاره دارد و با ذكر جمله « هنوز در چشم ديدار بود » در واقع موقعيت امير محمد را در اين نما معين مي كند.
دو تن سخت قوي، بازوي او گرفتند و رفتن گرفت سخت بجهد و چند پايه كه بر رفتي، زماني نيك بنشستي و بياسودي. چون دور برفت و هنوز در چشم ديدار بود، بنشست از دور مجمزي پيدا شد از راه... (همان، ص ۲-،۶۱ ج ۱).
از دقايقي كه بيهقي به آن پرداخته ذكر صحنه و وسايل آن است مثلاً در داستان خيشخانه به چگونگي ساخت و بهره گيري دستگاه خنك كننده آن روزگار مي پردازد. بيهقي در اينجا نيز با ارائه جملاتي كوتاه بي آن كه بداند، كمك شاياني به سازندگان دكور صحنه در اين روزگار كرده است.
در كوشك باغ عدناني فرمود تا خانه اي برآوردند خواب قيلوله را و آن را مزملها ساختند و خيشها آويختند، چنان كه آب از حوض روان شدي و به طلسم بر بام خانه شدي و در مزملها بگشتي و خيشها را تر كردي. (همان، ص ۳-،۱۷۲ ج ۱).
از عواملي كه به تصويري شدن نثر بيهقي كمك كرده است شناخت درست او از حركت و ريتم دروني و بيروني است. او با قدرت قلم سحرآميز خود خالق صحنه هايي است كه تصاوير زنده آن از پيش چشم ما مي گذرند. در داستان خيشخانه هنگامي كه خيلتاش چابك سوار به قصر مسعود در باغ عدناني وارد مي شود تا وقتي كه با شكستن قفلهاي عشرتكده مسعود وارد عشرتكده مي گردد ما شاهد گوشه اي از هنرنمايي بيهقي در اين زمينه هستيم. ريتم دروني تصاوير به واسطه حركت سريع شخصيت خيلتاش متناسب با ريتم بيروني حاصل از كنار هم نهادن اين تصاوير است و ماحصل كار چنان جذاب و پركشش است كه گويا اين تصاوير به دست تدوين گر ماهري تدوين شده است. درباره تدوين موزون (Rhythmic montage) چنين گفته اند: تدويني كه با هدف ايجاد ريتم، وزن و كشش هاي درون مايه اي در يك فيلم يا صحنه، انجام مي گيرد. در «وزن و ريتم» تدوين، در ازاي نماها، حركت در يك كادر و انواع انتقال هاي به كار رفته ما بين صحنه ها، بيشترين اهميت را دارا مي باشند. در ازاي واقعي نماهاي فيلم ريتم بيروني را مشخص مي كند. در حالي كه حركت در يك كادر نمايانگر ريتم دروني است. (فرهنگ واژه هاي فيلم، ص ۱۸۹)
و بر اثر اين ديو سوار خيلتاش در رسيد روز هشتم چاشتگاه فراخ و امير مسعود در صفه سراي عدناني نشسته بود با نديمان و حاجب قتلغ تگين بهشتي بر درگاه نشسته بود با ديگر حجاب و حشم و مرتبه داران و خيلتاش در رسيد، از اسب فرود آمد و شمشير بركشيد و دبوس دركش گرفت و اسب بگذاشت و در وقت قتلغ تگين بر پاي خواست و گفت چيست؟ خيلتاش پاسخ نداد و گشاد نامه بدو داد و به سراي فرود رفت. قتلغ [تگين] گشادنامه را بخواند و به امير مسعود داد و گفت: چه بايد كرد؟ امير گفت: هر فرماني كه هست، به جاي بايد آورد و هزاهز در سراي افتاد. و خيلتاش مي رفت تا به در آن خانه و دبوس در نهاد و هر دو قفل بشكست و در خانه باز كرد و در رفت، خانه اي ديد سپيد پاكيزه مهره زده و جامه افكنده. (همان، ص ،۱۷۵ ج ۱)
از توصيف هاي بسيار كارآمد و مستند و در عين حال دراماتيك و تصويري در تاريخ بيهقي، توصيف بيهقي از مراسم اعدام حسنك وزير است. وي به مدد جملات كوتاه و موجز چنان حسي به نوشته مي دهد كه گويا حسنك را در پيش چشم ما به سوي چوبه دار مي برند. فراموش نكنيم كه بيهقي اين گزارش نفس گير را پس از سپري شدن بيست و هشت سال ارائه مي دهد. او با دقت كم نظيري به ضبط تمام حوادث اين ماجرا اقدام كرده است و هيچ چيز از نگاه تيز او پنهان نمانده است. او از حضور قرآن خوانان، فحاشي ميكائيل به حسنك، رندان تطميع شده كه به حسنك سنگ مي زنند، جنبش مردم به هواخواهي حسنك، عكس العمل مأموران رسمي براي فرو نشاندن آشوب احتمالي مردم، زمزمه هاي زير لب حسنك و گريه مردم حاضر در مراسم از ديدن صحنه بر دار شدن حسنك سخن مي گويد و اين هنر بيهقي است كه توانسته با ضرب آهنگي مناسب جملات را آن گونه به دنبال هم بياورد كه گويي ما در حال تماشاي صحنه تدوين شده اي كه ماحصل چندين نماي دقيق و حساب شده سينمايي است مي باشيم. در اين صحنه پرداخته شده بيهقي از انواع نماها استفاده كرده است اما زيباترين آنها شايد نماي نزديك (Close _Up) چهره حسنك در حين زمزمه دعا باشد. در تعريف اين نماي كارآمد در فرهنگ واژه هاي فيلم چنين آمده است:
نمايي كه يك منظره بزرگ شده و محدود از يك شخصيت يا شيئي موجود در صحنه ارائه مي كند. نماي درشت در صورتي كه شخصيت هاي يك فيلم را در برگرفته باشد، معمولاً بر چهره تأكيد مي كند و از اين طريق فيلمساز قادر است فكر و روحيه شخصيت ها را به تماشاچي انتقال دهد. نماي درشت در صورتي كه اشيا را در بر بگيرد، ارزشهاي نمادين يا دراماتيك آن را به تماشاچي منتقل مي سازد. نماي درشت، به مثابه وسيله اي براي (۱) جلب توجه تماشاگر(۲) شناسايي سريع و فوري شخصيتهاي روي پرده(۳) ايزوله كردن (جدا كردن) جزئيات در يك صحنه، (۴) خلق تنوع بصري در فيلم و (۵) مهيا ساختن تأكيدات دراماتيك مورد استفاده قرار مي گيرد. (فرهنگ واژه هاي فيلم، ص ۶۰-۵۹)
بيهقي با تأكيد بر حركت لبهاي حسنك بار ديگر شناخت خود را از حركت و اين بار در نماي نزديك به اثبات مي رساند. لوييس جانتي در كتاب شناخت سينما درباره ارزش حركت در نماي نزديك مي نويسد:
يكي از پرقدرت ترين صحنه هاي مصائب ژاندارك ساخته دراير، كلوزآپي است از ژاندارك (فالكونتي) در حالي كه قطره اشكي به آرامي بر چهره او جاري است. مسير اين اشك كه به واسطه كلوزآپ هزاران مرتبه گسترده تر شده روي پرده همچون حركتي تكان دهنده است كه تأثير آن بسيار بيشتر از يورش بي معناي سواره نظام و برخورد ارتش ها در بيشتر فيلم هاي حماسي كليشه اي است. (شناخت سينما، ص ۵۹)
و حسنك را به پاي دار آوردند، نعوذ بالله من قضاءالسوء و دو پيك را ايستانيده بودند كه از بغداد آمده اند و قرآن خوانان قرآن مي خواندند. حسنك را فرمودند كه جامه بيرون كش. وي دست اندر زير كرد و ازاربند استوار كرد و پايچه هاي ازار را ببست و جبه و پيراهن بكشيد و دور انداخت با دستار و برهنه با ازار بايستاد و دستها در هم زده، تني چون سيم سفيد و رويي چون صدهزار نگار و همه خلق به درد مي گريستند. خودي، روي پوش، آهني بياوردند. عمداً تنگ، چنان كه روي و سرش را نپوشيدي و آواز دادند كه سرو رويش را بپوشيد تا از سنگ تباه نشود كه سرش را به بغداد خواهيم فرستاد نزديك خليفه و حسنك را همچنان مي داشتدند و او لب مي جنبانيد و چيزي مي خواند، تا خودي فراخ تر آوردند و درين ميان احمد جامه دار بيامد سوار و روي به حسنك كرد و پيغامي گفت كه خداوند سلطان مي گويد: اين آرزوي تست كه خواسته بودي و گفته كه» چون تو پادشاه شوي، ما را بر دار كن. «ما بر تو رحمت خواستيم كرد، اما اميرالمؤمنين نبشته است كه تو قرمطي شده اي و به فرمان او بر دار مي كنند.» حسنك البته هيچ پاسخ نداد.
منابع :
۱- بورچ، نوئل، زمان و مكان در سينما، ترجمه حسن سراج زاهدي، انتشارات چاپخانه وزارت ارشاد اسلامي، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۵
۲- بيهقي، ابوالفضل، تاريخ بيهقي، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر، انتشارات مهاب، تهران، چاپ چهارم، ۳ جلدي، ۱۳۷۴
۳- خيري، محمد، اقتباس براي فيلمنامه، سروش، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸
۴- دانشفر، بهروز، اسكار، انتشارات آهوان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹
۵- كار گروهي، ادبيات و سينما، انتشارات فيلم، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸
۶- يوجين بيور، فرانك، فرهنگ واژه هاي فيلم، ترجمه بيژن اشتري، ناشر بيژن اشتري، چاپ اول، ۱۳۶۹
۷- يونسي، ابراهيم، هنر داستان نويسي، انتشارات نگاه، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۶۹
|