صفويه؛باز تعريف هويت ايراني
آنچه كه گفته مي شود به اين معنا نيست كه هر چه صفويه در اين كشور انجام داده مورد تأييد است، بلكه آنها هم مشمول انتقادهاي عمومي كه به سلسله شاهان در اثر بي عدالتي آنها شده، مي گردند و «ان الملوك اذا دخلو قريتاً افسدوها» در خصوص آنها هم صدق مي كند و هيچ كس منكر آن نيست
|
|
دكترعلي اكبر ولايتي
آنچه كه تاكنون در خصوص پديده صفويه شاهد بوده ايم نگاه و تحليل اين سلسله پادشاهي از زاويه سلبي بوده است. در چنين نگاهي آنچه كه برجسته شده و مورد بررسي قرار مي گيرد وجوه بي عدالتي ها ظلم و جورهايي است كه وجوه مشترك همه سلسله هاي پادشاهي در طول تاريخ و در همه نقاط دنيا بوده است و از اين زاويه صفويه نيز مبرا از اين وجوه نبوده است. بررسي موضوع صفويه از اين زاويه يعني زاويه سلبي بالاترين حجم را نسبت به سلسله هاي ديگر پادشاهي در ايران چه بعد و چه قبل از انقلاب داشت و اين وسعت و كثرت در حدي بود كه نوعي تحفظ را در جامعه انديشمندان و تحليل گران تاريخ به وجود آورد و تا آنجا پيش رفت كه كسي جرات پرداختن از زاويه ايجابي به مقوله صفويه را نداشت.
اين بار موضوع صفويه از زاويه ايجابي به عنوان يك گفتمان نوين در بازتعريف هويت ايراني در دو محور مورد بررسي قرار گرفته است. محور اول نقش صفويه در يكپارچگي ايران بعد از ۸ قرن بود كه چگونه ۱۵ حاكميت متفرق كه بعضاً در جنگ با يكديگر هم بودند را در يك حكومت يكپارچه و تحت نام ايران جمع نمود.
محور دوم تعريف هويت ايراني با ورود قوي عنصر دين به عنصر مليت توسط صفويه بود. با اين تعريف صفويه توانست همه نيروهاي جامعه را در خدمت استقلال و يكپارچگي كشور قرار دهد.
هويت ملي تعريف شده صفوي به دليل انطباق با واقعيت هاي موجود جامعه ايراني همچنان پايه و اساس هويت ملي و اساس ماندگاري ايران است.
پديده صفويه به عنوان يكي از موضوعات مهم تاريخ اسلام و تاريخ ايران چه قبل و چه بعد از انقلاب آن طور كه بايد، مورد توجه قرار نگرفته و به اين مقوله پرداخته نشده است.
برعكس در طول ساليان و در دوره هاي خاصي نوعي صفويه ستيزي در كشور باب شده است. احمد كسروي از اولين كساني است كه با شمشير آخته عليه صفويه وارد ميدان مي شود و بعد هم ادامه اين بي لطفي ها را در نامه هاي ادوارد براون به علامه قزويني مشاهده مي كنيم.
البته آنچه كه گفته مي شود به اين معنا نيست كه هر چه صفويه در اين كشور انجام داده مورد تأييد است، بلكه آنها هم مشمول انتقادهاي عمومي، كه به سلسله شاهان در اثر بي عدالتي آنها شده، مي گردند و «ان الملوك اذا دخلو قريتاً افسدوها» در خصوص آنها هم صدق مي كند و هيچ كس منكر آن نيست. اما چرا در بين سلسله هايي كه در ايران و در جهان اسلام حكومت كرده اند خصوصاً در كشور ما به صفويه اين همه تهاجم شده است؟موضوع قابل توجهي است.
مجدداً تأكيد مي كنم اگر اشكالاتي به صفويه است عمدتاً اشكالات عمومي و مشتركي است كه در خصوص همه شاهان در طول تاريخ وجود داشته است. اما حمله كردن به صفويه به اين شكل و اين گونه آنها را زير سؤال بردن حمله به هويت ايراني و زير سؤال بردن مليت ايراني با تعريفي است كه امروز ما داريم. حمله مؤثر به هر چيز حمله به ريشه آن است در نتيجه براي حمله به هويت ايراني مؤثرترين راه حمله به ريشه هاي هويت ايراني است.
آنچه كه در حمله به صفويه كاملاً مشهود است عدم قضاوت عادلانه است.
ما بنا را بر اين مي گذاريم كه همه ايراداتي كه به صفويه مي گيرند درست باشد. آيا تا به حال كسي از باب واقع بيني و از موضع انصاف عملكرد مثبت صفويه را در كنار ايرادات مطروحه در نظر گرفته و آنها را در ترازوي سنجش عادلانه گذارده است تا، جمع جبري امتيازات را انجام داده بعد ببيند نمره صفويه مثبت است يا منفي؟
ما فرض را بر اين مي گذاريم كه همه ايرادات اغراق آميز به جا باشد آيا در كنار اين جنبه هاي سلبي جنبه هاي ايجابي هم مطرح شده است؟
آيا به خدمات اين سلسله و فلسفه تأسيس آن اشاره اي شده است؟
آنچه كه موافقان ومخالفان صفويه در آن ترديد ندارند اين است كه جهان اسلام در قرن پنجم مورد هجوم صليبي ها و در قرن هفتم مورد هجوم مغول ها قرار گرفت.
حدود دو قرن (۱۸۰ سال) جنگ هاي صليبي طول كشيد و ويراني هاي عظيمي به بار آورد. تأثير جنگ هاي صليبي را مي توان در كتب تاريخ و حتي ادبيات ما مثل گلستان و بوستان سعدي دريافت، سعدي مي گويد:
طريقت شناسان ثابت قدم
به خلوت نشستند چندي به هم
يكي زان ميان غيبت آغاز كرد
در ذكر بيچاره اي باز كرد
بدو گفتم اي يار شوريده رنگ
تو هرگز قضا كرده اي در فرنگ
بگفت از پس چارديوار خويش
همه عمر ننهاده ام پاي پيش
چنين گفت درويش صادق نفس
نديدم چنين بخت برگشته كس
كه كافر زدستانش ايمن نشست
مسلمان زجور زبانش نرست
در جاي ديگر سعدي مي گويد:اسير فرنگ شدم مرا در خندق طرابلس با جهودان به كار گل داشتند... اينها حساسيت و نگراني اصلي سعدي و همه ايرانيان بوده كه همان جنگ هاي صليبي است.
وضعيت جهان اسلام در دو قرن جنگ هاي صليبي اين گونه پرآشوب و آتش و خون بوده است.
و بعد هم حمله مغول، كه بنا به شواهد تاريخي صليبي ها در تحريك مغول ها براي حمله به شرق اسلامي نقش داشتند زيرا حمله آنها به ايران و ساير كشورهاي اسلامي و به هر جا غير از اراضي قلمرو پاپ بوده است ضمناً در لابه لاي سفرنامه ماركوپولو مي توان به ارتباط بين واتيكان و دربار پي برد.
مغولها در همان اوايلي كه به ايران آمدند در منطقه سلطانيه زنجان تعداد زيادي كليسا برپا كردند. اين مغول بياباني است كه دين اوليه اش اديان بدوي بوده و با پذيرش مسيحيت در ايران ترويج مسيحيت مي نمايد! بعضي از كليساهايي كه آنها در سلطانيه زنجان ساخته اند هنوز آثارش باقي است. خوب جهان اسلام مدت ۵ قرن درگير اين دو تهاجم مخرب بود. بعد از آن بود كه مسلمانان سه حكومت مقتدر در قلمرو عثماني، ايران و شبه قاره هند تشكيل دادند كه هر كدام به سطح بسيار بالايي از قدرت رسيده و جزء قدرتهاي تراز اول جهان آن روز بودند. براي درك قدرت اين سه حكومت همين بس كه عثماني ها تا پشت دروازه هاي وين رفتند. ايراني ها پرتغالي ها را از هرمز بيرون كردند و گوركاني ها در شبه قاره هند استوار در مقابل تهاجم پرتغالي ها و ديگران ايستادند. اين يكي از نقش هاي بزرگ صفويه در بازسازي قدرت مسلمانها پس از تهاجمات مخرب ۴-۵ قرني است كه جهان اسلام را متلاشي كرده بود.
اما نقش صفويه
در ايران
بعد از ۹-۸ قرن صفويه مجدداً هويت ايراني را تعريف كرد.
اسلام كه به ايران آمد ايرانيها با آغوش باز اسلام را پذيرفتند و مبلغ اسلام شدند. بخش اعظم تمدن اسلامي هم مرهون تلاش ايراني هاست اين حقيقتي است كه هم ايراني ها و هم غير ايراني ها به آن معترفند.
و هر كس هم كه اين موضوع را قبول ندارد مي تواند بنشيند علما، بزرگان و دانشمندان اسلام را بشمارد تا ببيند چند درصد آنها ايراني بوده اند و چند درصد متعلق به ساير ملل اسلامي.
قطعاً ايراني ها بيشترين تعداد را دارند. بيشترين خدمت را ايراني ها در بين ملل مختلف به اسلام و تمدن اسلامي كردند. آنها توقع عدالت اسلامي را داشتند كه با ظلم و جور بني اميه مواجه شدند. حادثه كربلا در ايران اثر عميقي گذاشت. مظالم حجاج بن يوسف در عراق و يزيدبن مهلب در خراسان و مازندران، قتل عام مدينه، سنگباران كعبه به ايرانيها نشان داد كه بني اميه حاكم واقعي اسلامي نيستند لذا ايراني ها قيام كردند و با تمايل به اهل بيت از بني عباس حمايت كردند بعد كه بني عباس در ظلم و ستم روي بني اميه را سفيد كرد، ايراني ها به فكر استقلال خودشان افتادند. از آن زمان تا دوران صفويه موفق به تشكيل يك حكومت يكپارچه نشدند. اگر نگاهي به تاريخ اواخر قرن ۹ هجري قمري كه در آستانه تشكيل حكومت صفويه است بيندازيم مي بينيم حدود ۱۵ حكومت در ايران وجود داشته كه با هم بيگانه و بعضاً در حال جنگ هم بوده اند. در منطقه آذربايجان دو سلسله قره قويونلو وآق قويونلو با هم مي جنگيدند.
بزرگترين خدمت صفوي ها يكپارچه كردن ايران بود كه هيچكس نمي تواند منكر آن شود. سندي در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه به نمايش گذاشته شد كه فرمان نصب فرماندار گروزني مركز چچن به امضاء شاه عباس بود. يعني حد شمالي ايران مركز چچن بوده و حد جنوبي دو طرف خليج فارس، حد شرقي قندهار و كابل، حد شمال شرقي ماوراءالنهر حد غربي بين النهرين و مدتي هم در زمان شاه اسماعيل و شاه عباس بغداد و عتبات هم جزء ايران بوده است. اين ايران يكپارچه آن روز است كه در آغاز سلسله قاجاريه ۰۰۰/۶۰۰/۲ كيلومتر وسعت داشته و امروز كمي بيش از ۰۰۰/۶۰۰/۱ كليومتر مي باشد.
صفويه چنين سرزميني را يكپارچه نموده و قريب دو قرن اين يكپارچگي حفظ شد. خدمت و كار مهم ديگر صفويه تعريف مجدد هويت ايراني پس از اين فعل و انفعالات طولاني ،۸ ۹ قرني بود كه در ايران صورت گرفت.
همه مهاجراني كه از جاهاي مختلف و اعرابي كه از كشورهاي ديگر جهان اسلام به ايران آمده بودند و در جاهاي مختلفي مثل خراسان، كرمان، اصفهان، تبريز و... مستقر شده بودند و اقوامي كه از آسياي مركزي مهاجرت كرده و به ايران آمده بودند ايراني شدند. از اين مجموعه متوطن شده در ايران، صفويه تعريف مجددي از هويت ايراني نمود كه همه را در برگرفت و بدين صورت در عمل ايران شكل گرفت كه از آن زمان تا حال براساس همان تعريف ادامه پيدا كرده است. هركس بعد از صفويه هم آمده در همين چارچوب كه صفويه تعريف كرده اند پذيرفته و عمل كرده است.
با اين وجود ممكن است سؤال شود با اين خدمات مهم پس چرا صفويه ستيزي؟
پاسخ اين است كه اگر انحصارات بين المللي شكل گرفته در اروپا و انگليس قرار بود در ايران سيطره پيدا كنند بايد اين انسجام ملي- مذهبي از بين مي رفت، زيرا آنها تجربه تحريم تنباكو را عليه كمپاني رژي مشاهده كرده بودند كه چگونه فتواي يك مرجع تقليد باعث اولين شكست و ناكامي در تأسيس يك انحصار بين المللي آن هم در يك كشور غيراروپايي گرديد. لذا مبارزه با تعريف هويت ايراني صفويه از همين زمانها طراحي شد و بعد افرادي چون ادوارد براون به عنوان يك اديب اما اديب با غرض به اين مبارزه با تعريف هويت ايراني پرداخت. آنچه كه مشهود است اين است كه منشأ اين صفويه ستيزي خارجي است، چون از نگاه آنها صفويه ستيزي هويت ستيزي ايراني است و بعد هم ما مي بينيم كه در طي اين سالها كساني كه بي جهت به صفويه حمله مي كردند سعي شان ساختن هويت هاي تصنعي براي ايران بود. آنها با ارائه هويت ايراني براساس هويت ۲۰۰۰ ساله در صدد گم كردن مردم در برهوت تاريخ بودند.در صورتي كه ايرانيهاي آن زمان قبل از مهاجرت آريايي ها ويژگي هاي ديگري داشتند، آنها آمدند و تركيب جمعيت به هم خورد، بعد از اسلام هم همينطور شد. اما صفويه تعريف مجددي از هويت ايراني براساس واقعيت هاي موجود نمود و اين هنري بزرگ و فكري سنجيده مي خواست كه صفويه آن را از خود نشان داد. هيچ كس قبل از صفويه چنين كار بزرگي نكرده است.
اولين بار لفظ ايران با اين تعريف جديد از زمان صفويه معمول شد، جز در شاهنامه فردوسي كه آن هم در جهت احياي فرهنگ ايراني نقش بسيار اساسي و ارزشمندي داشت. در بقيه كتب تاريخ و دواوين با اين غلظت كلمه ايران را نمي بينيم تا زمان صفويه. صفويه مكاتبات خارجي خود را به عنوان پادشاه ايران امضا مي نمودند. نامه به عثماني ،نامه به پادشاه ازبك، فرستادن سفير ايران به ونيز و فلورانس به معناي اين بود كه براي اولين بار ايران معناي حقيقي و سياسي خود را دراين زمان يعني صفويه پيدا كرده است.
و اين حق بزرگي است كه صفويه به گردن ملت ايران دارد. جرم صفويه از نظر آنها چه بود؟ مهمترين جرم صفويه از نگاه آنها شكل دهي مجدد هويت ملي با ورود قوي عنصر دين در عنصر مليت بود. يعني عدم جدايي مليت ايراني از هويت اسلامي. و لذا مي بينيم محقق كركي كه در رأس علماي آن زمان بود و نقش مهمي در سلسله علماي شيعه داشت نايب السلطنه شاه طهماسب مي گردد و اين كار نشان دادن عملي ورود عنصر دين با قوت تمام در هويت ايراني است. عنصري كه اگر از هويت ايراني گرفته شود باعث اضمحلال هويت ايراني مي گردد و اين جرم بزرگ صفويه از نگاه صفويه ستيزان است.
مقاومت مردم در برابر امپراتوري انگليس و روسيه و ساير متجاوزين و نقش فتواي علما در اين مقاومت و بسيج مردم از آثار ورود عنصر دين در هويت ايراني بود.
نقش درجه اول علما در فتواي جهاديه كه به درخواست قائم مقام اول و به امضاي چند نفر از علماي بزرگ مثل مرحوم سيدمحمد مجاهد طباطبايي اصفهاني، مرحوم ملا احمد نراقي و مرحوم استر آبادي همه بيانگر اهميت تعريف هويت ايراني مطروحه از سوي صفويه است. دو مقاومت ۱۰ ساله و ۲ساله جنگ در برابر روسها نتيجه همين تعريف بود. براي اينكه معلوم شود كه قدرت روسيه و ايران در آن زمان چقدر بوده سؤال فتح علي شاه از قائم مقام اول كه نظرش را در مورد جنگ هاي ايران و روس پرسيده بود، قرينه خوبي است.
قائم مقام مي گويد من چه بگويم در مورد جنگ بين دو كشوري كه ميزان مالياتي كه مي گيرند ۳۰ كرور است (يعني ايران) و روسيه كه ميزان مالياتي كه مي گيرند ۶۰۰ كرور است. ميزان ماليات را ملاك قدرت مي خواند كه اقلاً ۲۰ برابر است، يعني قدرت ايران يك بيستم روسيه است و ۱۰ سال مقاومت مي كند.
و اين حكايت از يك استعداد و انسجام و توان ملي حول هويت باز تعريف شده ايران مي كند كه محصول تعريف صفويه از هويت ايراني است و اشتراك صفويه ستيزي خارجي و داخلي در همين نقطه است. البته ممكن است بگويند كه شاه عباس ظلم كرد و حتي فرزندش را هم كشت. بله در اين حوزه ها هيچكس از آنها دفاع نمي كند. اما فكري كه در زمان صفويه اين ملت را دوباره منسجم نمود و همان سازوكار همچنان حاكم بر اين كشور باقي ماند و هركس ديگري هم كه حاكم شد آنرا رعايت كرد و در چارچوب آن تعريف ادامه داد قابل تحسين است.
|