پنجشنبه ۱۷ دي ۱۳۸۳
گفت وگو با «شكر خدا گودرزي» كارگردان نمايش «غول زنگي قلعه سنگباران»
بيگانگي در متنِ زندگي
نمايش «غول زنگي قلعه سنگباران» نوشته «جمشيد خانيان» با كارگرداني «شكرخداگودرزي» و بازيگري خسرواحمدي و افشين زارعي از يك هفته پيش در تالار نو تئاتر شهر روي صحنه است.
آنان در جهان اوراد زندگي مي كنند يا واقعيت جهان خارج را از درون جهان «اوراد» فهم مي كنند. به عبارت ديگر اوراد قرار است جهان را به آنان بشناساند و امكان دخل و تصرف در آن را بدهد ولي جهان اوراد مثل يك متن است كه وقتي توسط آنان خوانده مي شود صدا پيدا مي كنند، جان مي گيرد و راه مي افتد تا آنان با نگاه او ببينند، با صداي او سخن بگويند، با گوش او بشنوند... اين نقطه آغازي مي تواند براي ورود به جهان متن نمايشنامه باشد.
نوشته زير گفت وگويي است با كارگردان نمايش.
008673.jpg
عكس ها: شاهپور بير الوند
جواد جميل اهري
* هر متن نمايشي ويژگي ها و ضرورتهاي خاص خود را دارد.با توجه به كارگرداني نزديك به چهارده نمايشنامه در يك دهه اخير اين اثر چه ضرورت و ويژگي خاصي داشت كه به سمت كارگرداني آن رفتيد؟
- هر اثر نمايشي عناصر يا ويژگي هاي دارد كه هر كارگرداني با توجه به نوع نگاه و جهان بيني خود، ضرورت ها و محدوديت هاي كه وجود دارد به انتخاب آن دست مي زند، اين فرآيند درباره كارهايي كه به كارگردان پيشنهاد هم مي شود تا حدودي صادق است. آقاي «خانيان» از دوستان نزديك من هستند. نزديك به چهار سال پيش در دانشگاه سوره در يك گفت وگو من به آقاي خانيان گفتم دوست دارم يك اثري را كارگرداني كنم كه هم جنبه هاي مختلف نمايش ايراني را داشته باشد و هم محملي براي نشان دادن موقعيت انسان ايراني را دارا باشد. آقاي خانيان اين نمايشنامه را نوشت بعد از بارها بازخواني و بازنويسي به شكلي در آمد كه اجراي آن را ديديد. يكي از عناصري كه در نگاه آقاي خانيان براي من جالب بود توجه به كهن الگوهايي است كه رفتارهاو كنش هاي اجتماعي ما را تحت تأثير خود قرار مي دهد و برخي زمان ها در موقعيت هاي متفاوت تحت سلطه خود مي گيرد. از اين ديدگاه هم مي توان اين اثر و اجراي آن را مورد بازخواني و تفسير قرار داد. اساساً  نمايش با همين مراسم آئيني شروع مي شود، در كانون اين مراسم آئيني ترس فرو خورده اي وجود دارد: ترس از جهان، از خود، از ديگري و اين ترس در شرايط عيني تاريخي و اجتماعي با واقعيت هايي كه هست همسان مي گردد يا به عبارت دقيق تر اين واقعيت عيني و تاريخي در درون مراسم آييني معنا و جهت مي يابد و خودبيگانگي در اشكال متفاوت در ساحت هاي گوناگون زندگي خود را نشان مي دهد. در اين فضا خودزني يا خودقرباني پنداري به اشكال متفاوت خود را نشان مي دهد. از ديگر ويژگي هاي اين اثر زبان نمايشنامه بود. اين زبان بسيار دراماتيك بود و در خصوص باورپذيركردن آن به تماشاگر كمك مي كند و ما مي توانيم در حول و حوش اين ويژگي زباني آدمهايي را ببينيم كه باورشان كنيم و در روند حركتي كه براي آنها در يك موقعيت ايجاد مي شود احساس نزديكي بكنيم.
يكي از مسائلي كه براي هر كارگردان تئاتر مطرح است اين است كه آيا متن براي اجرا نوشته شده يا خير؟ اگر براي اجرا نوشته نشده باشد كارگردان هيچ معجزه اي نمي تواند بكند؟ بنابراين با ويژگي هاي شمرده شده كه اين متن واجد آن بود و مرا به اين سمت سوق داد كه اين نمايش را كار كنم و از اين اتفاق خوشحال هستم.
* اگر بخواهيم براي نمايش فضاي تاريخي را در نظر بگيريم، فضاي تاريخي نمايش به طور كلي به كدام دوره تاريخي ارتباط دارد و نمايش در چه زماني اتفاق مي افتد؟
- اگر بخواهيم تاريخ مان را يك تقسيم بندي كلي كنيم از دوره قاجار به اين سو در تاريخ معاصر قرار دارد و فضاي نمايش هم با اين فضا همخواني زيادي دارد. يك جوان امروزي مي تواند گوشه هايي از اين فضاي تاريخي را در سفرهايي كه به اصفهان، يزد و... داشته است، ببيند؛ اما كساني كه در ميانسالي زندگي شان قرار دارند حتماً  در اين فضاها زندگي كرده اند تصويري از بازارچه، باغهاي قديمي، ديوارهاي كاهگلي و سقاخانه ها دارند، ضمن اين كه اين فضا در نمايش متروك شده، باد و باراني بر آن خورده، ولي فضا دوره تاريخي معاصر است. زبان هم با تغييرات اندكي به همين دوره برمي گردد. زبان محاوره اي ولي پرداخت شده نمايشي است، از ادبيت زبان فاصله گرفته، خصوصاً  از زبان ماقبل خودش، زبان دوره قاجار كه آميخته با مدح و ثنا و كرنش و چاپلوسي و آستان بوسي است و به يك زبان ارتباطي تبديل شده كه اين زبان براي تماشاگر عنصر نامأنوس ندارد. افراد نمايش هم آدم هايي هستند كه هنوز هم بر سر گذرها مي توانيم ببينيم، تمپكي زير بغل مي زنند، آوازي مي خوانند، نمايشي اجرا مي كنند، اينها آدم  هاي ناآشنايي نيستند، اما نشانه هايي هم هستند كه كمك مي كنند از متن به سمت زمينه فراتري كه متن در آن قرار دارد حركت كنيم.
* استنباط من اين است كاراكترهاي نمايش براي تأثير يا تغيير جهان خارج به جاي روي آوري به يك كنش اجتماعي فعال از يك كنش زباني ياري مي گيرند و نمايش اين نوع مواجهه با جهان خارج را تا نهايت منطقي خود نشان مي دهد. نظرتان را در اين باره بيان كنند؟
- بگذاريد يك مرور اجمالي به كل روايت نمايش داشته باشيم. يك آدم دوره گرد به دنبال مكاني مي گردد كه نمايشي را در آنجا اجرا كند، اولين ويژگي اين آدم داشتن يك پيش فرض است، پيش فرضش چي هست؟ هر جايي مي رود نمايشي را اجرا كند ترس دارد كه يك شبي قرار است پيدا شود و نمايش را به هم بريزد، اما در طول نمايش ما چنين كسي را نمي بينيم، با اين پيش فرض وارد يك فضايي مي شود. فضايي كه داراي ويژگي هايي است، يك راه ورود، يك راه خروجي، اصطلاحاً خودش مي گويد «درو»، يك جايي كه ممكن است تماشاگر زيادي براي تماشا بيايد. بنابراين وقتي كه وارد اين فضا مي شود سعي مي كند از طريق «خواندن اوراد» با نيرويي كه ديده نمي شود ولي حضور دارد ارتباط برقرار كند، اما از طرف مقابل واكنشي جز سكوت نداريم. در اصل اين آدم با خودش دارد حرف مي زند و ديالوگي شكل نمي گيرد؛ اگر ديالوگي شكل مي گرفت شايد راه به كنش اجتماعي فعال گشوده مي شد. اما هراسي كه در طول تاريخ از پدر در پدر با خودش حمل كرده، اكنون اين هراس زمينه هاي تاريخي، آييني و سياسي دارد و اكنون در ذهن و روان او جمع شده و اين نيرو را مخاطب قرار مي دهد. «هاي» ، «هوي» قل قل، بگو بگو، هنوز پاسخي يا صدايي نمي آيد، بنابراين اينجا زبان زمينه اي ايجاد مي كند براي درگيري اين آدم با نيروي ذهني و رواني خودش، نيرويي كه هم هست و هم نيست.
* كنش زباني نمي تواند جايگزين كنش اجتماعي فعال شود، از يك ديدگاه مي توان گفت تاريخ معاصر ما جايگزين كنش زباني به جاي كنش اجتماعي بوده است و ايده ها اورادي بودند براي خواست تغيير در جهان واقعي، اما اين امر به پيچيده شدن واقعيت انجاميده است.
008670.jpg
- اين نمايش موقعيت است و داراي روايت تك خطي. قصه گويي به معناي متداول نيست. ما با پاره ، پاره از واقعيت ها مواجه هستيم كه موقعيتي را ساخته است و آدم هايي كه در اين موقعيت گرفتار هستند. هر زماني كه پرسوناژ نمايش از كنش زباني كنده مي شود و به موقعيت نزديك مي شود موقعيت امكان كنش را سلب مي كند. اما موقعيت چيست؟ موقعيت تشكيل مي شود از فضا، زمان، مكان و عوامل تاريخي، اقتصادي، سياسي و... وقتي كاراكتر نمايش مي گويد «آفتاب لب بام مي آيد» نه تنها كسي براي ديدن نمايش نيامده است، بلكه حضور آن نيرو كه هم هست و هم نيست در فضا زياد شده است و پرسوناژ نمايش حتي از نمايش اجرا شده توسط خودشان مي ترسند و اينها وارد حوزه هاي وحشت عجيب و غريبي مي شوند و همين وحشت است كه آنها را به سمت ديگري سوق مي دهد، بنابراين اتفاق اصلي فقط در حوزه زباني نمي افتد، اين موقعيت است كه چنين فضايي را شكل مي دهد، به عبارت دقيق تر از نظر من موقعيت «آني» يا «لحظه اي» كه از همه شرايط تشكيل شده و پرسوناژ در آن «لحظه» زندگي مي كند.
* يك نوع ترسي است كه از آن سوي تاريخ مي آيد با نيروهاي عيني ممزوج مي شود ودر آينده تاريخ جريان مي يابد.
- درست است؛ اين عامل تاريخي را در نمايش مي بينيد. «سركار پازوكي» يك نمايشي آقاي بيضايي دارد به نام «چهار صندوق» كه افراد براي بازي مترسكي مي سازند كه خودشان از آن مترسك مي ترسند، حالا ممكن است سركار پازوكي هم وجود داشته باشد، اما اين سركار پازوكي چنان در ناخودآگاه آنها ريشه دوانده است كه در هيبت يك نيروي متافيزيكي ظاهر مي شود، از زمان پيدايش انسان اين ترس از ناشناخته ها وجود داشته است و يكي از راههايي كه بشر براي غلبه بر اين ناشناخته ها استفاده مي كرده «خواندن اوراد» است. به عنوان مثال اگر سري به شهر «ايذه» بزنيد سنگ نوشته هايي مي بينيد كه در آن براي ايزدهاي آب، آفتاب و...اورادي نوشته شده است. حالا در اين دوره، يا دوره اي كه نمايش در آن جريان دارد يك اتفاقي مي افتد، مثلاً  هر جا تعزيه اي وجود داشته، نيروهاي حكومتي تعزيه را به هم مي زنند، همين عامل خارجي سبب مي شود كه يك نوع عقب نشيني در ذهن پرسوناژ صورت گرفته و اين عامل يعني هجوم را با ترس در آئين ها پيوند داده و يك چيز ديگري بازآفريني نمي شده، چيزي كه ديگر نمي تواند به ساحتش نزديك شود. فقط مي تواند از آن بترسد و اين ترس پرسوناژ را بيشتر به درون خودش متمايل مي كند و به خودش پناه مي برد و هيچ كاري هم نمي تواند در مقابل اين نيرو،كه خودش به نحوي در شكل دادن آن سهيم بوده، انجام دهد. بنابراين پرسوناژ از اينجا منفعل مي شود و از هر نوع كنش فعال جدا مي شود و ديگران را نيز از هر نوع كنش فعال برحذر مي دارد و واقعه اتفاق مي افتد، فضا هر لحظه سنگين و سنگين ترمي شود و موقعيت دشوارتر، اين قدر اين رجعت و سنگيني فضا حادتر مي شود كه باعث مرگ پرسوناژها مي شود.

سايه روشن هنر
جايزه براي حمايت ضرورت دارد
محمد يعقوبي گفت: بهتر است در مراسم افتتاحيه جشنواره تئاتر فجر با اهداي جايزه به آثاري كه در طول سال اجراي عمومي شده اند،از بخش اجراهاي عمومي حمايت شود.
محمد يعقوبي كارگردان تئاتر كه اين روزها نمايش گلهاي شعمداني را در تئاتر شهر اجرا مي كند با بيان اين مطلب درباره نحوه برگزاري جشنواره تئاتر فجر گفت: غير رقابتي شدن موجب كم شدن التهاب جشنواره تئاتر مي شود و با فرض اين كه در زمان رقابتي بودن جشنواره، جوايز بحق داده شود، بايد گفت در اين مرحله ممكن است يك جوان كه تازه كار تئاتر را شروع كرده، شناخته شود.
وي با بيان اين مطلب كه مسابقه اي بودن جشنواره خود به نوعي تبليغي براي تئاتر است و موجب جذب تماشاگر مي شود افزود: نبايد به استناد اين صحبت برخي از هنرمندان پيشكسوت كه بخش مسابقه موجب مي شود تا گاه جواناني كه هنوز غوره نشده اند مويز شوند و فقط به صرف اين دليل كه برخي از جوانان جنبه دريافت جايزه را ندارند، جشنواره را غير رقابتي كرد حداقل بهتر بود براي جواناني كه كار اول و دوم آنها است بخش رقابتي وجود داشت.
يعقوبي متذكر شد: من مطمئنم مانند گذشته كه يك بار اين مسئله غير رقابتي شدن جشنواره تئاتر امتحان شد و سال بعد دوباره مسئولان آن را رقابتي كردند، سال آينده نيز به اين نتيجه برسند كه رقابتي برگزار شود.
وي با اشاره به اين مطلب كه اگر امسال رقابتي بود من تصميم داشتم خودم را از بخش رقابتي كارگرداني جشنواره حذف كنم، اما موافق كامل غير رقابتي شدن نيستم، گفت: مسابقه به جشنواره التهاب مي بخشد و غير رقابتي شدن جشنواره امسال موجب كم شدن اين التهاب و در نتيجه القا اين فكر كه به خاطر ضعف كيفي نمايشها، جشنواره امسال فضاي سردي پيدا كرده است، مي شود. در صورتي كه سردي فضاي جشنواره امسال به خاطر نبودن بخش مسابقه خواهد بود.
اين كارگردان تئاترتصريح كرد: اكنون كه ناگزير به پذيرفتن جشنواره هستيم حداقل آثار نمايشي ابتدا اجراي عمومي شوند سپس وارد جشنواره شوند يا تنها يك سالن مانند چهارسو در طول جشنواره به اجراهاي جديد(اورژينال)اختصاص داده شود.
۱۶ نمايش در تالارهاي تهران
مجموعه تئاتر شهر اين روزها ميزبان آخرين اجراهاي عمومي نمايش هاي شركت كننده در جشنواره گذشته است. تالار اصلي اين مجموعه پس از مدتي وقفه، از فردا ميزبان نمايش «هي مرد گنده گريه نكن» نوشته و كار جلال تهراني خواهد بود كه ساعت ۱۸هر روز به مدت  ۱۴۰دقيقه به روي صحنه مي رود.
در تالار چهارسو نيز نمايش «گل هاي شمعداني» نوشته و كار محمد يعقوبي اجرا مي شود كه ساعت ۳۰/۱۹و به مدت ۷۰دقيقه در اين تالار اجرا مي شود.
اما تالار سايه اين روزها ميزبان دو نمايش «آواز قو آنتوان چخوف» به كارگرداني محمد رحمانيان و «باغ وحش شيشه اي» به كارگرداني منوچهر هرسيفي است كه به ترتيب ساعت ۱۸و ۲۰در اين تالار اجرا مي شوند. ديگر تالار دو اجرايي تئاتر شهر، تئاتر قشقايي است. اين تالار از آخر هفته گذشته به طور همزمان ميزبان دو نمايش «تياتر اجباري» نوشته و كار حسين كياني است كه همچون اثر قبلي او مضموني طنزآميز دارد و به حوادث يك تئاتر در عهد قاجار مي پردازد.اين نمايش ساعت ۳۰/۱۷و به مدت ۱۴۰دقيقه به روي صحنه مي رود تا به فاصله كوتاهي، نمايش «حرفه اي ها» در يك كمدي غمگين به كارگرداني بابك محمدي در اين تالار اجرا شود. حرفه اي ها ساعت ۲۰و به مدت ۷۰دقيقه به روي صحنه است.
نمايش «غول زنگي و قلعه سنگباران» به كارگرداني شكرخدا گودرزي نمايشي است كه اين روزها در تالار نو اجرا مي شود. غول زنگي... ساعت ۳۰/۱۸و به مدت ۶۰دقيقه در اين تالار اجرا مي شود.
تالارخانه خورشيد هم اين روزها پذيراي نمايش «من ديگه آدم بشو نيستم» به كارگرداني مهدي محمدي است كه مدت زمان اجراي آن ۳۵دقيقه و ساعت اجراي آن ۳۰/۱۸است. در تالار كوچك نيز نمايش «خانه من اينجا است.»
خانه من اينجاست؟ عنوان نمايشي است نوشته علي پور عيسي به كارگرداني مينا حبيبي كه در تالار كوچك اجرا مي شود. مدت زمان اين نمايش  ۴۰دقيقه و ساعت اجراي آن ۱۸است. به گزارش ايسنا، دو تالار تئاتر مولوي نيز پس از مدتي ركود فعاليت جديد خود را از سر مي گيرند.
در تالار اصلي مولوي نمايش «سوگ مهر» نوشته حسن باستاني به كارگرداني حجت سيد عليخاني اجرا مي شود. در تالار كوچك مولوي نيز نمايش «غربت پلاك ۱۳» نوشته و كار محمدرضا عطايي فر اجرا خواهد شد.
«دلاك باشي» به كارگرداني علي نقيبيان عنوان نمايشي است كه در تالار سنگلج اجرا مي شود، اين نمايش نيز همچون ديگر نمايش هاي اين تالار به شيوه آييني و سنتي اجرا مي شود. تالار هنر هم پذيراي نمايش «طلسم شهر جادو» نوشته گيتا داوودي به كارگرداني ناصر آويژه است كه نمايشي آموزشي درباره تغذيه است. ساعت اجراي اين نمايش كه ويژه گروه سني كودك اجرا مي شود  ۴۵/۱۷ است.
جمشيد مشايخي: تئاتر دولتي به نفع مردم نيست
جمشيد مشايخي هنرمند پيشكسوت تئاتر و سينما در آستانه برگزاري چهارمين دوره مسابقات نمايشنامه  نويسي تئاتر دفاع مقدس در گفتگو با امور رسانه اي روابط عمومي انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس با بيان اين مطلب افزود: متأسفانه در حال حاضر مسأله دفاع مقدس طوري براي برخي جا افتاده است كه بسياري از دوستان حرفه ايي اين توجه و احساس را ندارند كه جوانان نازنين ما براي دفاع از اين سرزمين و براي پاسداري از ناموس ما جانشان را فدا كرده اند و شهيد شده اند.وي ادامه داد: ما بايد بدانيم ايثارگران همواره در يادها جاودان مي مانند، و يكي از رسالت هاي هنر توجه و اهتمام به همين هاست.
به اعتقاد وي، بسياري از مسائل در مورد عزيزان رزمنده،  شهيدان، جانبازان و اسطوره هاي مقاومت و دفاع مقدس وجود دارد كه هنوز براي ما روشن نشده است.وي اظهار داشت: هنرمندان بايد تلاش كنند تا به درك و دريافت درست حقايق و واقعيت هاي دفاع مقدس برسند بازيگر با سابقه تئاتر، سينما و تلويزيون با بيان اينكه كساني كه مسئوليت تئاتر مملكت را به عهده مي گيرند بايد افراد دلدار و دلسوزي باشند يادآور شد، مديران تئاتر كشور بايد كساني باشند كه عاشق سمت، عنوان و ميزنشين نباشند تا تئاتر به مراحل خوب و بالندگي لازم خود برسد.
مشايخي با تأكيد بر اينكه برگزاري مسابقات نمايشنامه نويسي تئاتر دفاع مقدس مي تواند در رشد تئاتر مقاومت نقش مؤثر و تعيين كننده ايي ايفا نمايد عنوان كرد، برگزاري مسابقات بايد همواره با اصلاح و تكامل ساختار و تغيير روندهاي كيفي و كيفي گرايي همراه باشد.
وي اظهار داشت: ما نبايد موضوعات مختلف تئاتر را از يكديگر جدا كنيم و تئاتر دفاع مقدس را خط كشي نماييم. همه اقشار جامعه به موضوع دفاع مقدس احترام مي گذارند و جدايي موضوعات مختلف تئاتر از يكديگر و خط كشي ها باعث جدايي افراد از يكديگر و ايجاد فاصله مي شود.

نگاهي به اجراي نمايش داش آكل در تالار سنگلج
از تصور تا تجسم
008676.jpg
عباس گودرزي
داش آكل با اين كه داستاني كوتاه است اما در عرصه ادبيات معاصر ايران جزو آثار ماندگاري است كه تاكنون به ظهور رسيده است. ويژگي اصلي اين داستان بيش از هر چيز به واسطه مضمون اثر است كه تا به حال آن را زنده و تازه نگه داشته است. نقطه عطفي كه در داش آكل ايجاد تضاد مي كند و به عنوان يك گره پرچالش شخصيت آكل را دچار تشويش مي كند، يك قيد اخلاقي محكم است كه از طرف حاج نصرت، پدر مرجان بر عهده داش آكل گذاشته مي شود. حاج نصرت از داش آكل مي خواهد كه بعد از مرگش از مرجان و مادرش مراقبت و نگهداري كند و سرپرستي آنها را به عهده بگيرد. اين در حالي است كه آكل عاشق مرجان شده و به موجب اين تعهد او بايد از عشق مرجان صرفنظر كند و در حق او پدري كند.
تمام اثر تحت الشعاع اين موضوع به عنوان اصل و اساس قصه و موضوع فرعي درگيري داش آكل و كاكا رستم قرار مي گيرد و در نهايت با مرگ داش آكل توسط كاكارستم داستان به پاياني تلخ مي رسد.
بهانه اصلي اين نوشتار پيرامون داستان داش آكل نيست بلكه پيرامون اجراي اين اثر در تالار سنگلج مي باشد. موضوع تبديل آثار داستاني به نمايشي، گاهي مورد اقبال و توجه قرار مي گيرد و اين بار هم پرويز سنگ سهيل زمينه اين اقبال و توجه را فراهم آورده تا هم از نويسنده داستان يادي كرد و هم داش آكل او را در صحنه تئاتر به نظاره نشست.
آنچه مربوط به عناصر درام و عوامل ايجاد كننده تضاد است در بهترين وجه در داستان وجود دارد، فقط بايد متني هوشمندانه و اجرايي هوشمندانه تر فراهم آورد تا از تمامي نقائص احتمالي تبرئه شد. اما نمايشنامه اي كه از تبديل داستان داش آكل فراهم آمده بين يك متن روايتي كه توسط راوي روايت مي شود و يك متن غيرروايتي كه بازيگران و وقايع داستان آن را به پيش مي برند در نوسان است. شروع قصه با راوي است اما در ادامه حضور راوي آنقدر كمرنگ  مي شود كه اگر وي را حذف كنيم هيچ آسيبي به اثر وارد نمي شود. احتمالاً دليل حضور راوي دادن اطلاعات مقدماتي به تماشاگر است تا تماشاگر بدين وسيله آشنايي كلي با فضاي كاري كه خواهد ديد، پيدا كند. اما نبايد فراموش كنيم كه شخصيت هايي مانند آكل براي مردم ايران شناخته شده است و نيازي نيست كه ابتدا اطلاعاتي مقدماتي داد و سپس وارد اصل موضوع شد. درست است كه در آثار اپيك (برشت) اين گونه اطلاع رساني وجود دارد ولي در ادامه روند داستاني مبتني بر سبك اجرايي به پيش مي رود. اما در اين اثر حتي در سبك اجرايي نيز نقصان و نوسان وجود دارد و سبك اجرايي واحدي اثر را به پيش نمي برد. فراموش نكنيم كه عمل نمايشي وظيفه اصلي بازيگر بر روي صحنه است و اگر بازيگري بر روي صحنه حضور داشته باشد و عمل او نمايشي نباشد به تبع حضور او در صحنه مورد سئوال قرار مي گيرد، چرا كه هيچ  نقشي در پيشبرد داستان ندارد. هنگامي اين نقيصه برطرف مي شود كه به نحوه تفكيك و تقسيم وقايع و مكان ها توجه كامل وجود داشته باشد و براساس ظرفيت هاي داستاني شخصيت ها را به موقع در صحنه حاضر كنيم تا در سير تكاملي خود داستان و وقايع را به پيش ببرند. غفلت از امور مذكور باعث سستي و عدم انسجام متن نمايشي داش آكل شده است و نوسان آن بين شيوه روايتي و غير روايتي به جهات ديگر كار اعم از بازيگري و كارگرداني نيز آسيب رسانده است.
در بخش كارگرداني خصوصاً در پرده اول به نظر مي رسد در مواردي بازيگران ميزانسن خاص و يا درستي ندارند. تنها در پرده دوم است كه به مدد وقايع داستان تماشاگر دچار هيجان مي شود و خصوصاً براي كساني كه داستان را هم خوانده باشند اين هيجان بيشتر است چرا كه آنان منتظر شنيدن آن جمله معروف «مرجان عشق تو مرا كشت» هستند. در اين بخش است كه همه چيز جان تازه اي مي گيرد و تعامل بين مرجان و داش آكل و علاقه مندي مرجان به آكل بعد از نفرت و ترس از او وارد مرحله اي از جذابيت مي شود كه خواه ناخواه تماشاگر را به خود جذب مي كند و باعث مي شود كه به ساير موارد با ديده اغماض بنگرد.
در بحث بازيگري بايد افزود آنچه مربوط به شخصيت پردازي است نويسنده انجام داده اما آنچه مربوط به شخصيت سازي و ارائه آن در صحنه مي شود به گونه اي است كه آكل صحنه را با آكل داستان متفاوت و متمايز كرده است. آكل صحنه با كدهايي كه از او ارائه مي شود ضعيف تر از آكل متصور در داستان است. براساس روان شناسي صحنه داش آكل بايد به عنوان محوري ترين فرد جايگاه ويژه اي در صحنه داشته باشد تا آن صلابت و استحكام شخصيتي او براي تماشاگر جنبه عيني تر پيدا كند نه آن كه آن قدر ساده انگاشته شود كه در نوري موضعي و در گوشه اي از صحنه از بد روزگار به طوطي اش گله كند و به شخصيتي درجه دوم تبديل شود و آن ممتاز بودن را از دست بدهد. در مورد كاكا رستم نيز همين مسايل صدق مي كند كه كاكا رستم چه در بازي و چه در شخصيت سازي به كاكارستم پليد و بدذات چندان نزديك نيست و موقعيت ممتاز و متفاوتي به عنوان يك ضد قهرمان پيدا نكرده است. افراد مكمل مانند لوطي حيدر، اسحاق و... هم آن انرژي و توان لازم را براي اجرا نمي گذارند و تمام مسايل دست به دست هم مي دهند تا اجراي داش آكل را به يك اجراي متوسط تبديل كنند و باعث شوند كه تماشاگر با رضايت نسبي سالن را ترك كند.
به هر نحو اقتباس از آثار داستاني معاصر امر خوشايند و خوبي است، مشروط به اين كه با دقت و ظرافت بيشتري صورت گيرد، چرا كه آشنايي تماشاگر با اينگونه آثار توقع آنان را در اجرا چند برابر مي كند و يك اجراي خوب مي تواند شخصيت برجسته داستاني را در سيماي بازيگري كه نقش آن را ايفا كرده براي هميشه در ذهن مخاطب به ثبت برساند.
دو مسأله ديگر كه در مورد اجراي اين نمايش بايد به آنها اشاره كرد دكور و موسيقي است. دكور استفاده شده در اين نمايش از آنچنان هويتي برخوردار نيست كه بتوان آن را براي تمام مكان هاي مورد نظر اثر استفاده كرد. گرچه به فراخور، المانهايي به دكور اضافه مي شود و مكان هايي مانند قهوه خانه، محل ملاقات داش آكل و كاكارستم و... ساخته مي شود اما طراحي دكور حاوي آن بار معنايي لازم نيست كه بتوان آن را به كل اثر تعميم داد. از طرفي حضور دايمي مرشد در ميانه مركزي دكور مي توانست هميشگي نباشد زيرا حضور او در بسياري از جاها هيچ تأثيري بر پيشبرد داستان ندارد و اگر حذف مي شد آسيبي به كار وارد نمي آمد. اصولاً هر چيزي كه نقصي ايجاد نكند حذف شود بهتر است تا وجودي زائد در صحنه داشته باشد. از طرف ديگر با عنايت به نوع و شيوه نيم بند روايتي اثر حتي اگر هيچ دكوري بر صحنه وجود نداشت و فقط با المان و نشانه مكان هاي ساخته مي شد مي توانست قابل قبول تر از آن دكور بي قواره باشد، چرا كه ذهن مخاطب ايراني با اين گونه صحنه آرايي موجز و نشانه اي كاملاً آشناست. همانگونه كه در تعزيه مي پذيرد تشت آب رود فرات باشد،مي تواند بپذيرد كه فلان نشانه كل خانه حاج نصرت و يا داش آكل و... باشد.
و اما موسيقي استفاده شده براي داش آكل از ساير موارد بهتر عمل مي كند. صرف نظر از چند خطاي قابل اصلاح كه گاهي صداي موسيقي به حدي بالا بود كه صداي بازيگر شنيده نمي شد و يا دير يا زود قطع شدن آن، كليت كار موسيقي به گونه اي است كه با توجه به ضعف عمومي اثر گاهي احساس مي شد كه موسيقي بر بازيگران سنگيني مي كند و اين موسيقي شايسته بازي بهتر و مناسب تر از آن چيزي است كه بر صحنه مي گذرد.

هنر
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
موسيقي
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  موسيقي  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |