پنجشنبه ۲۴ دي ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۱۱
گرمخانه شهرداري پذيراي بي خانمان هاست
جايي از شهر، گرمايي هست 
چادرهايي كه امور آسيب هاي اجتماعي شهرداري برپا كرده است، مامن بي خانمان هاي تهران در اين شب هاي سرد است؛ جايي كه مي توان طعم چاي داغ، بخاري و پتوي گرم را چشيد
027561.jpg
اگر مجبور شده باشيد يك شب زمستاني را تا صبح در خيابان سر كنيد از گرمخانه لذت مي بريد.
آزاده بهشتي 
از شمال تهران كه به سمت جنوب مي رويم، برف شكل باران به خود مي گيرد، زمين خيس است و قطرات باران در اين سمت از شهر زير عبور و مرور كند و بي حوصله ماشين ها صداي بي رمقي دارد، يعني ته مانده باران. برف سفيدي خود را از دور به رخ شهر مي كشد.
باران ببارد يا برف هوا سرد است و رويين تن هم كه باشي جرات نمي كني با دمپايي از خانه بيرون بيايي. برفاب اول جوراب و بعد كف پايت را خيس مي كند. كف پايت را قلقلك مي دهد اما به مرور غيرقابل تحمل مي شود. حس مي كني كه بچه هاي لوس و سمجي سوزن به دست به جان كف پايت افتاده اند و همين حالاست كه از كوره در بروي و سرشان دادبكشي، اما به پايين كه نگاه مي كني خبري نيست؛ نه بچه اي ، نه سوزني. تنها انگشتان كبود پاي توست كه از بين سوراخ هاي دمپايي پلاستيكي بيرون زده است، كاش فقط همين باشد. معمولا خيابان هايي كه پاتوق دوره گردي توست چاله چوله زياد دارد، خيابان هاي پايين شهر را مي  گويم. يك راننده هم ملاحظه رد شدن تو را بكند، دومي چنان با سرعت از روي چاله اي كه حالا پر آب است رد مي شود كه احساس مي    كني مجاني دوش گرفته اي، اما از نوع آب سرد. حالا دقيقا شبيه سنگ تيپا خورده رنجوري شده اي كه از ناجوانمردي زمستان مي نالد. چه كاري از دستت ساخته است؟ نفرين كني؟ پشت سرش داد و هوار كني؟ آخر مگر اين كارها لباس هايت را خشك مي كند؟ مگر گرمت مي كند؟ پس دست از سرش بردار و به فكر گرم كردن خودت باش. گفتم فكر، درست مي گويي. در چنين وضعيتي درست كار نمي كند، اما اگر به دور و برت درست نگاه كني، بالاخره راهي براي فرار از اين سگ لرزه دندان خردكن پيدا مي كني. مغازه هاي دور و بر كارتن هاي خالي شان را بيرون گذاشته اند. چند تايي هنوز خشك اند. كمي آن طرف تر، از دريچه هاي زير در يك خشكشويي هواي گرم بيرون مي زند، آنقدر كه يك ساعته خشكت مي كند. اما... تا كي مي تواني به اين كارها ادامه دهي؟
كمتر از 15 روز نيست كه اين چادرها را كه هر كدام 80 تا 90 نفر گنجايش دارد، برپا كرده ايم. در كنار گرما و جاي خواب، شام مختصر و صبحانه اي هم به افراد مي دهيم 
بي خانمان ها! جمع شويد
واژه هايي كه از تركيب يك لغت با لغت خانه ساخته مي شوند، زياد نيستند. تقريبا همه را شنيده ايد: مريضخانه، داروخانه، ديوانه خانه، تماشاخانه، زورخانه ، كارخانه ،  قهوه  خانه و... اما مطمئن هستم كه اين يكي را نشنيده ايد: گرمخانه.
هواي سرد زمستاني از پنجره نيمه باز ماشين به درون آن مي خزد، همين ديروز بود كه هواشناسي خبر سردشدن 12درجه اي هواي شهر را داده بود و هشدارهايي به تهراني ها كه به خاطر برف و باران شال و كلاه كنند.
داريم به گرمخانه مي رويم و در راه به اين فكر مي كنيم كه خودمان هم بعد از چشيدن طعم برف و باران به اين جاي گرم نياز داريم. دوستي گفته بود كه كارتن خواب نزديك خانه شان چند روز است كه پيدايش نيست. چند روز است كه زير ديوار مسجد پتوي نازكش را روي كارتن پهن نمي كند و زير پتويي ديگر مچاله نمي شود. شايد آنجا ببينيمش، اگر زنده باشد.
027549.jpg
دروازه غار، ساعت۳۰:19
شهر تازه چادر سياه شب را به سر كشيده است. باران بند آمده و سوز مي آيد. جنب وجوش تنها در عبور و مرور ماشين ها به چشم مي آيد. گاه و بي گاه رهگذري زير باران تند و ريز شب پيدا و گم مي شود. از ميدان دروازه غار كه به خيابان اصلي با همين نام مي پيچيم، سكوت و تنهايي بيشتر خودنمايي مي كند. پشت پارك هرندي روشنايي كم سويي به چشم مي آيد و لابه لاي دو ساختمان ، چادر برزنتي كه پرتو نور آن به سختي ديده مي شود. قبل از نزديك شدن به چادر، تجمع۱۰ ، 12 نفري چند مرد را زير باراني كه حالا شديدتر شده است، نمي شود ناديده گرفت؛ آدم هاي به صف شده زير باران انتظار ورود به چادر برزنتي را مي كشند.
خبرها خيلي زود پخش مي شود به خصوص اگر در اجتماع كوچكي به نام محله زندگي كني و مهمتر اينكه در يكي از محله هاي جنوب تهران ساكن باشي. به همين خاطر خيلي زود دهان به دهان مي چرخد: انتهاي پارك هرندي چادري برپا شده و تخته هايي كنار هم چيده شده و جاي گرم و نرمي براي گذراندن شب هاي طولاني و سرد زمستان مهيا. چشم هاي به صف شده بدرقه مان مي كند. از نگاه هاي سنگينشان رها مي شويم و خود را جلوي در ورودي چادر مي بينيم. چادر برزنتي و خيس شده از باران را كه حالا سنگين تر از وزن واقعي خودش است، كنار مي زنيم. گرماي مطبوع تنها بخاري چادر به استقبالمان مي آيد. پا كه به درون چادر مي گذاريم، پايمان در چاله اي كه از باران پر شده است فرو مي رود. به خودمان كه مي آييم روي يكي از چند تختخوابي نشسته ايم كه شب ها كارگران خسته و مردهاي از كار برگشته، روي آن خستگي از تن به در مي كنند.
به بخاري نفتي وسط چادر مي چسبيم و لذت بودن در آن فضاي گرم به ما هم منتقل مي شود.
كمالي، مسوول 3 گرمخانه اي است كه در 3 نقطه از جنوب شهر تهران براي اسكان افراد در شب، فراهم شده است. لابه لاي تختخواب ها و نزديك بخاري نفتي، يك صندلي و يك ميز كوچك كه مملو از برگ و چند خودكار است، نشسته است.
027564.jpg
با شور وحرارت توضيحاتي را در مورد وضعيت گرمخانه ها مي دهد: كمتر از 15 روز نيست كه اين چادرها را كه هر كدام 80 تا 90 نفر گنجايش دارد، برپا كرده ايم. امكاناتمان محدود است اما با اين وجود فضاي ايجاد شده مورد استقبال قرار گرفته است. تجهيزات گرمايي چادرها به اندازه توان و امكانات است و در كنار گرما و جاي خواب، شام مختصر و صبحانه اي هم به افراد مي دهيم. وقتي مي گويد افراد ياد پادگان مي افتيم و او ادامه مي دهد: ساعت ورود 8 شب و ساعت خروج از چادر 8 صبح فردا است. با شروع فصل زمستان و سرد شدن هوا، به صلاحديد امور آسيب هاي اجتماعي شهرداري تهران، گرمخانه هرندي، المهديعج و بعثت راه اندازي شد. بد نيست بدانيم علاوه بر اين 3 چادر مركزي، انجمن پرسپوليس كه حوالي خيابان شوش دفتري دارد، به فعاليت هاي جانبي رسيدگي به آسيب هاي اجتماعي كمك مي كند. گشت هاي شبانه شهرداري با كمك نيروي انتظامي و 110 در مسيرهاي مشخص شده در جنوب تهران حركت كرده و افرادي را كه بدون سرپناه رها شده اند، به اين مراكز هدايت مي كنند. كمالي بر فعاليت هاي مددكاران اين مراكز تاكيد بسيار دارد و پيش از آن مي گويد كه چادرهاي اين 3 منطقه تنها محلي براي اسكان و خواب شبانه است. افراد مراجعه كننده نيز افرادي هستند كه از سلامت جسمي برخوردارند. در توضيحات خود مرتبا از مركزي در اسلامشهر ياد مي كند. مراجعه كنندگاني كه از مشكلات ويژه اي برخوردار هستند به هيچ عنوان در اين 3 مركز اسكان داده نمي شوند. اين افراد يا به نيروي انتظامي ارجاع داده مي شوند يا براي مداوا و استفاده از كادر درماني پزشكي به مركز اسلامشهر منتقل مي شوند. حتي افرادي هم كه در اين گرمخانه ها به سر مي برند، از كمك هاي مددجويان بهره مند هستند، به همين خاطر دو نفر از مددجويان اين سازمان در طول شب علاوه بر حفظ نظم محل با صحبت و درددل با مراجعان به حل سطحي و مقطعي مشكلات آنها مي پردازند. در عين حال فرم هايي تهيه شده است كه 25 بند دارد تا شرايط اجتماعي و خانوادگي اين افراد را شناسايي كند و در جهت بهبود اين شرايط اقدامات لازم صورت گيرد. توضيحاتي كه كمالي مي دهد علاوه بر انتقال اهداف و فعاليت هاي امور آسيب هاي اجتماعي شهرداري تهران، حاكي از منحصر به فرد بودن اين اقدام در سطح كشوري است. تعداد اين چادرها به مرور زمان در حال افزايش هستند، هرچند تنها دو ماه تا پايان زمستان بيشتر نمانده است اما كمالي از احتمال راه اندازي اين نوع چادرهاي گرمخانه اي در شهرري، نزديكي مرقد امام ره و شرق تهران تا اوايل بهمن ماه خبر مي دهد.
ما كارتن خواب نيستيم 
حسين پدرشناس، غضنفر كريمي، علي اكبر ناصرزاده و ... پشت سر هم رديف شده اند. صف عريض و طويلي نيست. معلوم نيست فضاي سنگين و رسمي چادر باعث سكوت و صف منظم متقاضيان خوابيدن در چادر شده يا سرما زبان آنها را بند آورده است. هرچه هست اين سكوت صداي تق تق دندان هايي را كه از سرما به هم مي خورند به راحتي به گوشمان مي رساند. صدايي كه در هياهوي زندگي شهرنشيني گم شده است. سركه پايين مي اندازيم، پاچه هاي خيس شده شلوار و كفش هاي سوراخ را مي بينيم. بالا كه نگاه مي كنيم قطره اي باران از لاي درز چادر به چشممان مي چكد. نگاه مي چرخانيم، اسم هايشان را وارد ليست كرده اند و در تخت هايي كه براي بيشترشان آشنا است، يله داده اند.
خستگي كار روزانه خيلي زود پلك هاي بعضي از آنها را سنگين مي كند. طاق باز مي خوابند. دست ها را روي سينه گره كرده و ما بين همهمه و گپ و گفت وگو هاي ديگران خوابشان مي برد. هنوز شام نداده اند.
چهاردهم اسفند 82 ازدواج كردم. ديپلم ادبيات دارم، مدرك كامپيوتر هم گرفته ام. همين 6 ماه قبل هم طلاق گرفتيم، كار نيست، من كارتن خواب نيستم. جوان است، با سر و وضعي مرتب بقچه اي زير بغل زده و در حالي كه باران را از سر و صورت مي تكاند، مي گويد: سياهي لشكرم، با روزي 3 هزار تومان خرج خودم را هم نمي توانم بدهم چه برسد به زن. طلاق گرفتيم، همين 6 ماه پيش. نزديكي گرمخانه هرندي با ميدان تختي يك اتفاق ساده است اما همين اتفاق ساده باعث شده تا ساكنان شبانه آن سياهي لشكرهاي فيلم هايي باشند كه در شهرك سينمايي مي سازند. داوود ميرباقري، كارگردان مختارنامه شايد نداند تعدادي از سياهي لشكرانش در اينجا مي خوابند.
مختارنامه، مريم مقدس، امام عليع و ... مكانيك بودم اما ورشكسته شدم. حالا هم سياهي لشكر فيلم هاي سينمايي هستم، اكثر اينها كه مي بينيد كارشان همين است، روزي 3 هزار تومان مي گيريم. قبل از اينكه بيايم اينجا روزي 2 هزار تومان خرج خوراك و محل خوابمان مي شد. تابستان ها در پارك مي  خوابيده، پيرمرد 65 ساله اي كه خيلي پيرتر از سن واقعي خودش است و زمستان ها....
ميني بوس سياهي لشكرها از ميدان تختي حركت مي كند و آنها از حالا تا 6 صبح وقت دارند تا در فضاي نمور و گرم چادر خستگي ساعت ها كار را از تن به در كنند.
از در كه داخل مي شود، برق قطره هاي باران كه روي سرش نشسته زير نور اندك چادر مي درخشد. گوشه اي مي نشيند و زير لب چيزي مي گويد كه به گوش نمي رسد. تخت ها پر شده اند و لذت از دست رفته خوابيدن در يك جاي گرم و نرم در چشم هايش موج مي زند.
پيش از اين بود كه در خبرها شنيديم 3 گرمخانه شهرداري در طول 9 روز - از زمان راه اندازي در 7/10/83 تا 16/10/83 - پذيراي 792 نفر ميهمان شبانه بوده اند.
محمدرضا فردين، مدير امور آسيب هاي اجتماعي شهرداري تهران، مراجعه كنندگان به اين چادرها را به هيچ عنوان كارتن خواب يا خيابان خواب نمي داند و معتقد است اينها افرادي هستند كه بنا به دلايلي همچون سفر و جست وجوي كار فصلي ناچار هستند شب ها در تهران اقامت كنند.
زنان كارتن خواب كجا هستند؟
كارتن خواب زن؟ چيزي به آن معنايي كه كارتن خواب در جامعه تعريف شده است از اين جنس نداريم. اين اولين جمله اي است كه كمالي در مقابل سوالمان كه از محل اسكان زنان كارتن خواب مي پرسيم، مي دهد. به نظر مي رسد گشت هاي شبانه اين سازمان در جنوب شهر تهران تنها به تعداد محدودي زن كارتن خواب آن هم در طول هفته برخورد كرده اند و كمالي به راحتي به اين نتيجه مي رسد كه تعداد اين قشر بسيار محدود است: زناني هم كه با آنها برخورد كرديم، دستفروش ها و دوره گردهاي اطراف حرم شاه عبدالعظيم هستند كه شب را در كنار بساط خود مي خوابند. با اين وجود اين افراد هم فراموش نشده اند و پس از شناسايي به مركز بهزيستي وحدت منتقل مي شوند.
ميانگين سني افرادي هم كه در 3 گرمخانه شهرداري اسكان پيدا مي كنند بالاي 20 سال است و در صورتي كه گشت هاي شبانه سازمان شهرداري، با افراد زير 20 سال مواجه شوند، آنها را به مركز بهزيستي احسان منتقل مي كنند.
اما آنچه كه نبايد از خاطر برد امنيتي است كه بايد در اين چادرها ايجاد كرد. كمالي از رايزني هاي اين سازمان با نيروي انتظامي براي ارتباط مستمر در جهت حفظ امنيت مي گويد: برنامه تفتيش افرادي كه وارد چادرها مي شوند در دستور كار است تا از رخ دادن اتفاقات احتمالي جلوگيري كنيم. هرچند افرادي كه در اين چادرها مي خوابند كارگران بي جا و مكان هستند اما به هر حال احتياط شرط عقل است.
زمستان سالهاي قبل ملايمتر بود، امسال سردتر شده است. حرف ها پشت سر ما مي ماند. از گرماي چادر كه فاصله مي گيريم، باران قطع شده است. مردي از دور دوان دوان خود را به چادر مي رساند.
يكي از مددجويان به دنبال ما مي آيد و از كمالي مي خواهد تا در مورد ساعت ورود مراجعان فكري بكند. او يكي از سياهي لشكرهاي سريال است، اما اين بار در نقش واقعي خودش ظاهر شده است: بي خانمان ها.

غرق در امواج گوشخراش
027558.jpg
ليلا درخشان 
خيابان به جنگلي از ماشين تبديل شده است. آنها رديف به  رديف پشت چراغ قرمز صف كشيده اند. همين كه مسافري تصميم به پياده شدن مي  گيرد چراغ سبز مي  شود. بحث بين مسافر و راننده بر سر نرخ كرايه بالا مي  گيرد. دستان تمام راننده هاي ماشين هاي پشت سر بدون معطلي روي بوق مي  رود. فضاي خيابان در امواج گوشخراش بوق غرق مي شود. كمي آن طرف تر سردر بيمارستاني خودنمايي مي كند. صداي بوق ها از خيابان مي گذرد و بعد از عبور از پنجره هاي يك جداره بيمارستان به طور غيرمنصفانه اي ميهمان ناخوانده گوش بي نواي بيماران مي شود.
بستن بوق تريلي و لوكوموتيو روي موتورسيكلت چه توجيهي دارد؟ چرا برخي كارخانه هاي اتومبيل سازي بوق هاي كركننده روي سواري ها مي  بندند؟ پيشنهاد مي كنم جرايم سنگيني براي بوق زدن هاي بي مورد وضع شود. چرا بعضي از كارخانه ها، فركانس بوق را طوري طراحي كرده اند كه روي اعصاب و روان و سيستم شنوايي تاثير منفي به جاي  گذارد؟
اين گوشه اي از نامه مفصل شهروندي است كه در پايان نامه، خود را شهروندي در آستانه جنون از آلودگي صوتي معرفي مي كند.
احساس اين شهروند كه در واقع حرف دل تمام تهراني هاست، تلنگري مي شود تا به سراغ كارشناسان معاونت راهنمايي و رانندگي برويم.
يكي از كارشناسان مي گويد: طبق رديف 1104 از جدول جرايم راهنمايي و رانندگي، بوق زدن غير ضروري و مكرر 13 هزار تومان جريمه دارد و طبق رديف 1140 استفاده از بوق شيپوري يا بوق هاي داراي صداي ناهنجار در مناطق مسكوني و ديگر مناطق غير مجاز مشمول 15 هزار تومان جريمه مي شود.
او درخصوص عملي كردن اين جرايم مي گويد: عملي كردن اين مساله خيلي سخت است. چون سازمان براي جرايم اولويت بندي دارد و اگر بخواهيم تمام انرژي مان را روي اين قضيه صرف كنيم از مسايل مهمتري عقب مي افتيم. به همين جهت نيروهاي ما دست به انتخاب مي زنند و به عنوان مثال از بين جريمه پارك دوبل و بوق، مسلما وجهه اول قضيه را براي مورد جريمه انتخاب مي كنند. با علم به اينكه بوق زدن از نظر رواني، تاثير فوق العاده منفي روي اعصاب افراد دارد.
چهارراه جهان كودك
نگاهمان به ثانيه شمار ساعت است و گوشمان به بوق ماشين ها. در اين چهارراه در يك دقيقه 60 بوق به صدا در مي آيد. پليس مشغول جريمه كردن ماشيني است كه توقف بيجا داشته است. مي گويد: اگر بخواهيم تمام اين ماشين هايي را كه بوق بي دليل مي زنند جريمه كنيم، بايد دست از تخلفات اصلي و مهم بكشيم و يك يك ماشين ها را از دم جريمه كنيم. خب اين كار به چندين نيرو نياز دارد.
يك ماشين به طرز ناهنجاري بوق مي زند، پليس به سمتش مي رود اما نمي تواند تشخيص دهد كدام يك از ماشين ها بوده، برمي گردد و مي گويد: من به تنهايي نمي توانم گوش و چشمم را در دو جهت متفاوت به كار بگيرم. ولي در مواردي كه بوق هاي مكرر و خيلي ناهنجار شنيده شود مطمئنا راننده ها بي جواب نمي مانند!
در يك نگاه كلي به اين نتيجه مي رسيم كه بوق زدن در شهرهاي ايران و به خصوص تهران خرده فرهنگ مخصوص به خود را پيدا كرده است. بعضي ها در روز عروسي شان شادي  شان را از راه بوق نشان مي دهند، بعضي ديگر براي سلام و احوالپرسي و اداي احترام بوق مي زنند و بعضي ديگر به نشانه اعتراض از بوق هاي ممتد استفاده مي كنند و راننده هاي مسافركش هم كه ديگر جاي خود را دارند؛ آنها با ديدن هر رهگذري اتوماتيك وار دستانشان روي بوق مي رود.
دكتر قشوني زاده - روانشناس - مي گويد:  آلودگي صوتي مثل آلودگي هوا براي روان انسان مضر است. تحمل اين آلودگي عادت نابجايي است كه به مرور زمان بايد از بين برود.
او مي گويد: در جوامع متمدن استفاده از بوق بسيار كم و به موقع است و اين مساله در جوامع ما هم به مرور بايد آموزش داده شود.مثلا يكي از موارد رايج اين است كه رانندگان رسيدنشان به در ورودي منزل را با بوق  زدن هاي مكرر اطلاع مي دهند تا در پاركينگ را براي آنها باز كنند، حال آنكه بايد زنگ در را به صدا در آورند. قشوني زاده در خصوص بوق هاي مكرري كه راننده ها در چهارراه مي زنند، مي گويد:  بعضي اوقات چراغ هاي راهنمايي خوب عمل نمي كنند. خب معمولا پشت چراغ قرمز مردم زود عصبي مي شوند و وقتي پليس آن طور كه بايد چهارراه را اداره نمي كند، مردم به نشانه اعتراض بوق مي زنند و حق هم دارند.
اين روانشناس در پايان مي گويد: بايد به مرور القا كنيم كه از لحاظ فرهنگي و اجتماعي بوق زدن نوعي سلب آسايش و تجاوز به حقوق ديگران است و علاوه بر پليس، مردم خودشان بايد در مقابل بوق هاي ناهنجار عكس العمل نشان دهند.

جهانشهر
027543.jpg
تصادفات كودكان در انگليس 
در انگليس تصادفات جاده اي علت اصلي حوادث منجر به زخمي و مصدوم شدن در ميان كودكان و نوجوانان بوده است. هر ساله بيش از 130 كودك در حين پياده روي يا دوچرخه سواري اكثرا در نزديكي منزلشان كشته شده و بيش از 4 هزار و 500 نفر ديگر به سختي مجروح مي شوند. بيش از 60كودك در داخل اتومبيل در حال حركت كشته و بيش از يكهزار و 100 كودك به سختي زخمي مي شوند. اين در حالي است كه نرخ كلي تصادفات منجر به جراحت هاي سخت در انگليس نسبت به متوسط كشورهاي اروپايي وضع بهتري دارد. در آمريكا در سال 1999 حدود 6 هزار كودك به دليل بي توجهي قرباني شده اند كه اين رقم بيشتر از تلفات مربوط به بيماري ها، خشونت يا خودكشي است.
به دليل همين حساسيت ويژه نسبت به كودكان است كه در پيمان نامه حقوق كودك كه به عنوان منشور حقوق كودكان از سوي سازمان ملل انتشار يافته، بندي به ايمني كودكان اختصاص يافته است.
بند ث مي گويد: دسترسي راحت و امن به محيط هاي طبيعي بايد در اختيار تمام كودكان قرار گيرد تا آنها بتوانند از سيستم هاي طبيعي كه تمام حيات به آن متكي است لذت ببرند و بياموزند.
027567.jpg
۵ درصد خودروهاي جهان گازي هستند
بيش از 5 درصد خودروهاي جهان از سوخت گاز استفاده مي كنند.
در حال حاضر 30 درصد سازندگان موتورهاي احتراق داخلي، موتورهاي گازسوز نيز توليد مي كنند و بيش از 5 درصد خودروهاي جهان نيز از سوخت گاز استفاده مي كنند. رايج شدن گاز به عنوان سوخت در خودروها به اين دليل است كه سوخت هاي گازي فاقد خاكستر و مواد زايد هستند و احتراق آنها نيز كاملتر است و آلودگي كمتري ايجاد مي كنند.
گفتني است، موتورهاي گازسوز هنگام استارت موتور در هواي سرد، بهتر عمل مي كنند چرا كه برخلاف سوخت هاي مايع نيازي به تبخير آنها نيست.

تغيير دسترسي ميدان هفت تير به بزرگراه شهيد مدرس
027555.jpg
از جمعه 25 دي ماه مسير دسترسي از ميدان هفت تير به بزرگراه مدرس تغيير مي كند. بنابر گزارش روابط عمومي سازمان حمل و نقل و ترافيك تهران، طرح تغيير دسترسي ميدان هفت تير به بزرگراه شهيد مدرس در اين روز اجرا خواهد شد. البته مسلما اين طرح بدون حكمت نيست و هدف آن كاهش زمان تاخير و حذف تقاطع و چراغ راهنمايي شمال ميدان هفت تير است.
پس فراموش نكنيد از جمعه 25 دي ماه براي رسيدن به بزرگراه مدرس بايد از خيابان هاي جايگزين يعني بهار شيراز، شهيد سليمان خاطر، شهيد وراويني و زهره عبور كنيد. يعني بايد از خيابان هفت تير به سليمان خاطر و آنگاه به وراويني برويد تا بتوانيد سر از بزرگراه مدرس در بياوريد. به هر حال ابر و باد و مه و خورشيد و فلك بايد دست به دست هم دهند تا بلكه اين غده سرطاني ترافيك درمان شود. ضمنا اين طرح توسط شهرداري تهران با همكاري اداره راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ به اجرا درخواهد آمد.

مترو پاسخگوي ترافيك تهران نيست
027552.jpg
غول ترافيك تهران باعث شده است كه ديگر نتوان به اتوبوس و تاكسي براي رفع اين معضل اميدوار بود. مسلما همين مساله باعث شده كه دانشجو، مخبر كميسيون معماري و شهرسازي شوراي اسلامي شهر تهران رفتن به زيرزمين مترو و بالاي زمين مونوريل را با عنوان آخرين راه حل هاي رفع اين معضل پيشنهاد كند.
او ضمن اينكه تاكيد كرد شهروندان تهراني مطمئن باشند شوراي اسلامي شهر همه تلاش خود را براي توسعه مترو ادامه خواهد داد، گفت: تهران به سيستم هاي مكمل ديگري علاوه بر اتوبوس، تاكسي، مترو و ... نياز دارد تا بتواند در كنار چرخه حمل و نقل عمومي و همگاني قرار بگيرد. اين عضو شوراي شهر تهران مي گويد: آنچه را ما به دنبالش هستيم اين است كه سيستم هاي روز را به خدمت بگيريم تا بتوانيم فرصت هاي حمل و نقل عمومي و همگاني را هم افزايش دهيم تا شهروندان تهراني در تصميم گيري براي استفاده از وسايل نقليه مختار باشند.

ترويج فرهنگ ترافيك در بزرگراه
027546.jpg
نمي شود دست روي دست گذاشت و هيچ كاري نكرد. بالاخره بايد براي فرهنگسازي ترافيك را از جايي شروع كرد.
سازمان حمل و نقل و ترافيك تهران هم براي بالا بردن فرهنگ ترافيك و ارايه آموزش هاي لازم در اين زمينه به شهروندان، اقدام به تهيه و نصب بيلبوردهاي تبليغاتي در سطح شهر و بزرگراه ها كرده است.
اگر دوست داريد بدانيد روي اين تابلوها چه چيزي تبليغ شده، بايد بگوييم تابلوي تبليغاتي ضلع شمالي ترمينال غرب مجاور بزرگراه شيخ فضل الله نوري، بستن كمربند ايمني در خودروها و استفاده از كلاه ايمني براي موتورسواران را به عنوان دو عامل مهم بازدارنده مرگ و مير در تصادف نشان مي دهد و همچنين در بزرگراه آزادگان، تقاطع پل ساوه نيز تابلويي با مضمون مواظب كودكان باشيد نصب شده كه عواقب بي احتياطي در رانندگي را هشدار مي دهد.البته مي توان به درج پيام هاي موثر تري هم پرداخت.

آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  محيط زيست  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |