محمدرضانصيري
احتمالا شما هم از آن دسته افرادي هستيد كه دوران كودكي خود را با داستان هاي مصوري نظير تن تن و ميلو يا مرد عنكبوتي سپري كرده ايد. كتاب هاي كميك داستان مصور هيچوقت با داستان هاي ايراني چف و بست نشد، در حالي كه در تاريخ ادبيات و اساطيري ايران، قهرمانان زيادي وجود دارند كه ماجراجويي هاي آن ها بتواند در قالب كتاب كميك قرار بگيرد.
قصه ها و افسانه هاي ايراني معمولا به صورت سينه به سينه نقل شده يا به شكل كتاب درآمده اند يا اينكه نهايتا سر از عرصه فيلم و نمايش و تلويزيون در آورده اند. اما اين بار قضيه فرق مي كند و يك اتفاق جدي و تجربه اي بي بديل در پيش است. قرار است داستان هاي رستم و شاهنامه به شكل كتاب هاي مصور جاي قهرمانان اينگونه كتاب ها نظيرتن تن ، سوپرمن، بتمن، مرد عنكبوتي، گودزيلا و ... را بگيرد.
فكر اوليه اين طرح 5 سال قبل به ذهن يك ايراني مقيم آمريكا به نام بهروز بروٍس بهمني شكل گرفت. او به هنگام ورق زدن يك كميك نه چندان جذاب، ناگهان به اين نتيجه رسيد كه شخصيت هاي اساطيري ايراني بيشتر از نيمي از اين قهرمانان سرشناس كتاب هاي كميك قابليت و ظرفيت دارند.
حتي فكر آن هم دلپذير است. تصورش را بكنيد قرار است تصاوير دو بعدي و بدون عمق نقاشي هاي ظريف مينياتوري كه تا به حال داستان هاي شاهنامه را روايت مي كردند، جاي خود را به خطوط پر تحرك و خشني بدهند كه خاصيت كتاب هاي مصور است.
البته تفاوت رستم و افراسياب با شخصيت هايي مثل بتمن و سوپرمن يا هالك اين است كه نمونه هاي ايراني بر خلاف همتاهاي خارجي از كاراكتري دو وجهي برخوردار نيستند. مثلا هالك و مرد عنكبوتي در زندگي عادي، افرادي كاملا معمولي و حتي دست و پا چلفتي هستند و در مواقع خاصي كه در بيشتر موارد به نجات دنيا و مردم از تهديدات مختلف و غير واقعي محدود مي شود، چهره عوض مي كنند و به لباس و قالب قهرمان ناجي مردم و كره زمين فرو مي روند. شايد وجه تمايز و احتمالا كمبود داستان هاي شاهنامه نسبت به همتايان آمريكايي و اروپايي همين يك وجهي بودن باشد. در قصه هاي سوپرمن و مرد عنكبوتي گره و هيجان داستان آنجا به اوج مي رسد كه شخصيت ها عوض مي شود. با اين حال، بهمني و دوستانش اطمينان دارند كه رستم و شاهنامه براي مخاطب آمريكايي به اندازه كافي از جذابيت برخوردار است.
طراحي شخصيت هاي داستان رستم به عهده هنرمندي به نام كارل آلتستاتر بود. او پس از زدن اتود اوليه تا شكل گرفتن كامل كاراكترها يك مقطع زماني طولاني يك ساله را طي كرد. كارل جوان به تازگي كتاب مصور دايتي را به كمك يك انتشاراتي تازه كار به نام هايپروركس وارد بازار كرد.
او از سوي يك شركت چيني آمريكايي در سانفرانسيسكو براي كار در زمينه تبليغات روي ممنوعيت سيگار در مقاطع سني زير 20 سال دعوت به كار شده بود كه اين پيشنهاد را دريافت كرد. قرار بود تعدادي كتاب مصور براي كودكان و نوجوانان چاپ شود و آنها را از مضرات سيگار آگاه سازد.
بروس بهروز هميشه به همكارانش، جمشيد و كامران دوراقي تاكيد مي كرد كه بالاخره يك روز نوبت خود آنهاست تا كار اختصاصي شان را عرضه كنند. نكته جالب همين جاست؛ اين سه نفر، اميدوار بودند بتوانند به داستان هاي ايراني نيز رنگ و بوي جهاني و بين المللي بدهند و به خوانندگان بقبولا نند كه رستم يك كاراكتر جهاني است.البته آنها بايد مراقب باشند رستم به جاي يك شخصيت جهاني ، به يك شخصيت آمريكايي تبديل نشود. آنها بايد با محافل داخل كشور و مخصوصا شاهنامه شناسان ايران ارتباط نزديك داشته باشند تا رستم شان قلا بي از آب در نيايد.
دهه 1970 دوران اوج كتاب هاي مصور بود. كودكان و نوجوانان و حتي بزرگسالان ايراني خاطرات خوبي را از اين نوع كتاب ها براي خود حفظ كردند. داستان هاي مصور به قدري جذاب و خواندن آنها لذتبخش بود كه خيلي ها پس از ساخته شدن فيلم هاي كارتوني تن تن و ميلو به ورژن كارتوني آنها نفرين فرستادند و يك بار ديگر به مرور كتاب هاي دوست داشتني قديمي پرداختند.
هنوز هم اينگونه كتاب ها جايگاه خود را در اروپا و آمريكا از دست نداده است و بدترين نوع آن نيز معمولا به تيراژ ميليوني مي رسد. تقريبا تمام شخصيت هاي مشهور كتاب هاي مصور به فيلم هاي سينمايي و كارتوني راه يافتند. شايد بخت رستم و ساير اساطير ايراني نيز با همين كتاب ها باز شود. كاركرد تبليغاتي چاپ اين كتاب و احتمالا دنباله هاي آن و تاثيرات آنها قابل اندازه گيري نيست. همين دو سال قبل بود كه نام مولانا پس از آنكه ترجمه برخي اشعار وي توسط يك خواننده سرشناس پاپ مادونا خوانده شد، به طور باور نكردني بين عامه مردم آمريكا بر سر زبان ها افتاد.
يك روز از بهمني خواسته شد تا يك قصه كوتاه و ساده را از ماجراهاي رستم در شاهنامه سرهم كند و به سفارش دهنده نشان دهد. خوشبختانه نمونه هاي مصور زيادي از شاهنامه با شخصيت هايي كه كلاه خود به سر دارند و سبيل هاي بلندي بر لب در كنار اسب هاي چاق كوتاه به خاطر تداعي كردن پرسپكتيو در تابلوها وجود داشت. فقط كافي بود دستي به سر و روي اين مينياتورهاي مشهور كشيده شود و رستم از حالت دو بعدي خارج شده و به درون صفحات كتاب هاي مصور راه يابد. اين تبديل تصويري يك سال به طول انجاميد. مينياتورهاي ايراني به خاطر پرسپكتيو عجيب و غريب و خطوط ظريف و نرمي كه دارند، از شهرت جهاني برخوردارند. در مينياتور ايراني به شخصيت انتهاي تابلو و پس زمينه نيز به همان اندازه چهره هاي جلوي تصوير نور مي خورد. تفاوت با مينياتورهايي كه درباره اين كاراكتر وجود دارد همين است. قصه هاي رستم در شاهنامه يك هنر كاملا غربي است با داستان ، شخصيت و لباس هاي ايراني كه گاهي طراحي اين لباس ها به مغولي هم نزديك مي شود.
بهمني در سايت ايرانيان مي گويد: پس از اتودهاي اوليه، بحث و تبادل نظر پيرامون سلاح، زره و سبك طراحي آغاز شد و سفارش دهنده مدام اتودها را تغيير مي داد. بعد از يك سال همه چيز كامل شده بود. من در همين حين در جست و جوي يك داستان كوبنده بودم و شاهنامه را از ابتدا تا انتها مرور مي كردم. نسخه هاي فارسي و انگليسي را بارها خواندم تا به يك طرح نهايي رسيدم.
سبك شاعرانه و حماسي و ايراني شاهنامه با جنس كتاب هاي مصور آمريكايي چندان همخواني نداشت. به همين دليل تصميم گرفته شد تا تغييراتي در آن اعمال شود. با اين تغييرات هر چند كه حس شاعرانه از بين مي رود، اما اصل ماجرا حفظ مي شود. اين كتاب ابتدا مخاطبان نوجوان ايراني انگليسي زبان را نشانه رفت، اما به مخاطبي گسترده تر دست يافت. كتاب را به پسر 12 ساله ام نشان دادم. واكنش او جالب بود؛ قسمت بعدي كتاب را مي خواست.
شاهنامه ظرفيت آن را دارد كه قسمت هاي بعدي اين كتاب را پشت ويترين كتابفروشي هاي كشورهاي غربي قرار دهد.
رستم Rostam
رستم در مقدمه اين داستان به اين شكل معرفي شده است: يك جنگجوي قدرتمند كه در قصه هاي شاهنامه درباره مبارزه هاي وي به تفصيل آمده است. او محافظ شمشير سلطنتي بود، يك پهلوان و دلير از ايران زمين؛ جايي كه سرزمين اساطير، زيبايي و ماجراجويي است. رستم فرزند زال بود و مادر او رودابه نام داشت. دلير و پهلوان به همين لفظ در كتاب آمده و ترجمه نشده است.
رخشRaqsh
در افسانه ها، اسب هاي مشهور زيادي داريم. شبديز اسب خسروپرويز، تورنادو اسب زورو و البته رخش اسب رستم.
رخش فقط و فقط به رستم سواري مي داد. او تنها اسبي بود كه قدرت سوار كردن رستم را داشت. اين اسب زيباترين و قوي ترين اسب سرتاسر ايران زمين آن دوران بود.
زال Zal
زال اولين جنگجوي قهرمان ايران است. درباره او گفته مي شود كه وي از يك سيمرغ به دنيا آمد و شعله هاي آتش اين سيمرغ باعث شد كه موهاي زال تا ابد سفيد بماند توضيح: البته زال پسر سام بود و نزد سيمرغ بزرگ شد. زال پدر رستم است و همسر رودابه و پدربزرگ سهراب و پدر صاحب رخش و ...
تهمينه Tahmineh
تهمينه دختر پادشاه سمنگان واقع در مرز ايران و توران و براي مدت بسيار كوتاهي همسر رستم بود. رستم از وي خواسته بود تا موضوع بچه دار شدنش را به كسي بازگو نكند، اما تهمينه همواره از شجاعت و مجاهدت رستم براي سهراب تعريف مي كرد. رستم و تهمينه از دو سرزمين مجزا توران و ايران بودند و پس از آن دوران بسيار بسيار كوتاه هرگز همديگر را نديدند.
سهرابSohrab
سهراب از پدرش قدرت و شجاعت را به ارث برده. او رستم را هرگز نديده بود و نمي دانست پهلواني كه با او مبارزه مي كند، پدر اوست. سهراب به سرعت به پهلوان اول سرزمين توران تبديل شد و افراسياب براي از سر راه برداشتن رستم و رام كردن اين جوان سركش توطئه كرد و آنها را روبه روي هم قرار داد. سهراب در يكي از تلخ ترين تراژدي هاي تاريخ توسط پدرش كشته شد.
كيكاووس KaiKavous
پادشاه ايران بود. وقتي كه تنها پسرك نوجواني بود، توسط زال و رستم به تاج و تخت رسيد. كيكاووس از رستم مي ترسيد و هربار كه از هر نقطه اي به ايران حمله مي شد، او را براي مقابله مي فرستاد تا از تاج و تختش دور باشد. او در حالي نسبت به اين سرباز فداكار سوء ظن داشت كه توسط خود وي به تاج و تخت رسيده بود.
افراسيابAfrasiab
افراسياب پادشاه توران بود، گرچه در اين كتاب به عنوان مشاور و جادوگر دربار كيكاووس از وي ياد شده است. افراسياب طبق اين روايت زماني كه هيچ پادشاهي در سرزمين ايران وجود نداشت، نزديك بود به پادشاهي برسد، اما ترس از رستم و زال مانع او شد. ردپاي او در رويارويي تراژيك رستم و سهراب بسيار پررنگ است.
بروسz Behroo
بروس بهروز بهمني ساكن سانفرانسيسكو آمريكاست و 20 سال اخير را در اين ايالت و دره سيليكون به كار اشتغال داشته است. او در رشته تحقيقات اداري و اقتصاد از دانشگاه يوتا ليسانس دارد، اما تحصيلات دبيرستان خود را در مدرسه بين المللي ايران زمين در سال 1979 به پايان برد. او عاشق فوتبال، تنيس و اسكي است.