صنم مودي رفته بوديم پيش استاد زين العابدين موتمن كه 90 سالگي را پشت سرگذاشته تا در خانه اي موروثي با قدمتي 150 ساله برايمان از دارالفنون بگويد، خانه اي در پامنار كه درچوبي آبي رنگش تكه اي از گذشته گمشده بود.
به استاد گفتند مي خواهند از خانه عكس بگيرند،
گفت: عكس هايتان را بگيريد تا بيايم.
پيرمرد ملبس به عبايي قهوه اي از پله هاي اتاقي پايين آمد. مردي لاغر اندام با موهاي سفيد و قامتي نه چندان خميده، جلوتر كه آمد بوي دارالفنون در هواي حياط پيچيد و حضورش در كرسي استادي كلاس هاي درس دارالفنون مصور شد.
يكي از اتاق هاي عمارت، اتاق كار استاد بود كه بوي نفت پيچيده در فضايش، ياد خانه هاي مادر بزرگ ها و پدر بزرگ هامان را در ذهن جان مي بخشيد. نشستيم و استاد آغاز سخن كرد. گفت 90 سالگي را پشت سر گذاشته ام.
به قيافه ام نمي آيد؟
سپس خنديد و خودش پاسخ داد : زماني اول خطي بودم ولي حالا ديگر آخر خطي هستم و باز خنديد.
گفت:در يك كالج آمريكايي درس مي خواندم كه در اواخر سلطنت رضاشاه دستور صادر شد مدارس خارجي برچيده شوند. مسوولان كالج نيز مدرسه را تحويل وزارت فرهنگ آن زمان دادند. سال 1320 هم كشور اشغال شد و رضاشاه ايران را ترك كرد ، اما من تحصيلات ششم ابتداي ام را در آنجا به اتمام رساندم.
تحصيلاتم را مدرسه البرز دنبال كردم و پس از گرفتن ديپلم در دانشسراي عالي موفق به كسب ليسانس زبان انگليسي شدم، اما از آنجا كه در خانواده ما ادبيات جايگاه خاصي داشت من نيز به تدريس ادبيات و عربي پرداختم. از اين رو همزمان با كار تدريس در دانشسراي عالي رشته ادبيات را نيز خواندم و ليسانس آن را كسب كردم.
كي به دارالفنون رفتيد؟
من در واقع معلم هميشگي دبيرستان البرز بودم. چه آن زمان كه غيررسمي كار مي كردم چه، پس از آنكه استخدام رسمي شدم و حتي بعد از بازنشستگي هم در البرز تدريس مي كردم .در اين ميان حدود 10 سال در دارالفنون و تقريبا 8 سال در مدرسه دخترانه ايران در مولوي و دو سال هم در مدرسه نوربخش تدريس كردم.
سال 1315 نخستين سال معلمي او بوده. استاد 42 سال به تدريس در مدارس مختلف پرداخته. مي گويد:
دارالفنون آغاز يك جنبش است، جنبشي كه ملت ايران هرگز نبايد آن را فراموش كند .آموزش در ايران به واسطه تاسيس دارالفنون متحول شد و از سبك مكتب خانه اي به سوي شيوه هاي آموزش نوين در آن زمان گام نهاد.
دارالفنون نامش نيز معناي بزرگي را در خود حفظ كرده و همانگونه كه از معناي اين نام برمي آيد مركز فنون بسياري بود و بنيانگذار يك فرهنگ نو.
بعد از دارالفنون در زمان محمدعلي شاه، مدرسه هاي بسياري همچون علميه و ثروت از نوع دارالفنون تاسيس شدند و دنباله روي شيوه هاي آموزش نوين نسل جوان آن روز را تحت آموزش قرار دادند؛ در واقع دارالفنون طليعه دار مدارس نسل نوين است.
ناگهان ياد حوض دارالفنون مي افتد: مدرسه دارالفنون حوضي دارد كه آن روزها قناتي آن را پرآب مي كرد اما آن قنات نيز خشك شد همچون قنات پامنار، قنات ارك، قنات سرچشمه و بسياري ديگر. آه روزگار عوض شده و ...
موتمن مي گويد: من زين العابدين سوم در خانواده هستم و پدر بزرگم كه زين العابدين اول خوانده مي شود در دارالفنون علم آموخته بود، عمويم نيز چندسالي به عنوان مدير دارالفنون خدمت كرد و من نيز در آنجا ادبيات و عربي درس داده ام.
از دارالفنون چه كسي را به خاطر داريد؟
همكاران زيادي بودند كه در خاطرم باقي مانده اند، اما سال اول ورودم به آنجا مديريت مدرسه برعهده كاتب همايوني بود كه هنوز هم زنده است و شايد حدود يك قرن را پشت سر گذاشته باشد؛ مرد ممتازي بود با توانمندي هاي خارق العاده.
از شاگردانتان چه؟
من همواره با شاگردانم ارتباط دوستانه اي داشتم و به واسطه اين رابطه است كه هنوز برخي از آنها گاهي سراغي از من مي گيرند و به ديدنم مي آيند. آن قديمي ترهاشان بيشتر در خاطرم باقي مانده اند. بسياري از آنها به درجات عاليه علمي رسيده و به مسند قدرت دانش تكيه زده اند. برخي در ايران نيستند اما با اين حال با هم مكاتبه مي كنيم و از احوال هم خبردار مي شويم. محمد علي كاتوزيان كه اكنون يكي از استادان بازنشسته دانشكده كنت است و بسياري ديگر از جمله شاگردان قديمي هستند كه هنوز هم به ياد گذشته از آن ايام ياد مي كنند.
گفت و گو تمام شده. برمي گردم و نگاهش مي كنم. از جلوي در حياط 51 ساله، استاد دارالفنون به عكس قاب شده اي از تهران قديم مي ماند. تهران، دارالفنون؛ طهران!