يكشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۳
موسيقي
Front Page

نگاهي به ششمين جشنواره موسيقي نواحي ايران
ارزيابي آسيب شناسانه
009315.jpg
سيدابوالحسن مختاباد
نقد جشنواره موسيقي نواحي ايران اندكي دشوار است؛ چرا كه در پس و پشت اين جشنواره، چهره اي قرار دارد كه موسيقي نواحي ايران در دو دهه اخير به نام وي سكه خورده است. محمدرضا درويشي كه تجربه جشنواره هايي چون «هفت اورنگ» ، «آيينه و آواز» و «موسيقي حماسي» را در حوزه هنري داشت، ۶ سال قبل و به دليل آنچه كه ناهمراهي مسئولان وقت حوزه هنري بايد ناميدش، به سراغ مركز موسيقي وزارت ارشاد رفت و طرح پنج ساله اي را براي معرفي موسيقي نواحي ايران در قالب جشنواره سالانه ادامه داد. سه سال از اين جشنواره برگزار نشده بود كه به دليل اختلافات ميان درويشي و مركز موسيقي وي از جشنواره انصراف داد تا امسال كه در دوره ششم و چندماهي مانده به شروع جشنواره، كار را دوباره به دست گرفت. فرصت كم باقي مانده به برگزاري جشنواره سبب شده است تا نگارنده برپايي اين جشنواره را جداي از جشنواره هاي يك تا سه ببيند. اگرچه به لحاظ كيفيت اجراها و حتي كيفيت برگزاري با دو جشنواره چهارم و پنجم اختلاف بيشتري حس مي شود. در نوشته زير برخي از مسائل جشنواره موسيقي (بخشهاي اجرايي و مديريتي )نواحي در بوته نقد و ارزيابي قرار مي گيرد. از ديگر دوستان و اهل قلم هم كه دستي در موسيقي نواحي دارند و از جشنواره هم ديدن كرده اند مي خواهيم كه ديدگاه هاي مثبت و منفي خود را براي چاپ در روزنامه ارسال دارند تا از اين رهگذر بتوانيم ارزيابي دقيق تر و چندجانبه اي را نسبت به جشنواره داشته باشيم.
زيست بومي به نام جشنواره موسيقي نواحي ايران
برخي از مخالفان جشنواره كه بخشي از مخالفتهاي آنها مبناي منطقي و بخشي ديگر به فضاي ناسالم ميان اهل موسيقي و ياركشي هاي رايج آن راجع است، معتقدند، برگزاري جشنواره موسيقي نواحي در وضعيت و شكل كنوني اش به پايان خط رسيده است و بايد به سراغ برگزاري جشنواره هاي استاني رفت. من بخش دوم سخنان اين دوستان را مي پذيرم كه جشنواره استاني و منطقه اي مي تواند تواناييها و قابليتها و استعدادهاي نامكشوف و خفته در گوشه گوشه اين سرزمين را بشناساند، اما با بخش نخست استدلال آنها مخالفم، چرا كه معتقدم، نهادهايي كه در مجموعه هاي فرهنگي، هنري به وجود مي آيند، در پيرامون خود زيست بومي را فراهم مي كنند كه اين زيست بوم در كنار جشنواره پا گرفته و مي بالد و بعدها با حضور و بروز همين جشنواره بالنده تر شده و به جلو مي رود. از بين بردن يا انحلال اين نهادها مي تواند بسياري از دستاوردها را بر باد دهد. بر همين بنيان معتقدم جشنواره نواحي ايران (كرمان) بايد موجوديت و مركزيت خود را حفظ كرده و در مقابل در فضاي مرتبط با همين جشنواره به ايجاد و افزايش شاخه هاي منطقه اي و استاني دست يازيد. به تعبير دقيق تر جشنواره موسيقي نواحي ايران بايد همانند دريايي باشد كه رودخانه هايي به آن سرازير مي شوند. اين كار البته نياز به برنامه ريزي درازمدت و سالانه دارد و بايد به گونه اي ظريف طراحي شود كه به سرنوشت جشنواره هاي تئاتر منطقه اي (در سالهاي مديريت مهدي مسعودشاهي بر مركز هنرهاي نمايشي) دچار نشود.
نكته ديگري كه در رابطه ميان مركز و پيرامون به چشم مي خورد، تواناييهاي دو طرف و نحوه مشاركت آنها در كارها است. به رغم برگزاري ۶ دوره جشنواره موسيقي نواحي، دوستان و مسئولان كرماني جشنواره، نتوانسته اند تصويري مستقل و خودكفا از خود ارائه كنند. با توجه به اينكه در تمامي دورانهاي برگزاري جشنواره مديريت ارشاد اين استان از ثباتي منطقي برخوردار بود، اما در عمل آنچه كه اتفاق افتاد ضعف نرم افزاري در نزد دوستان كرماني است. اين ضعف البته خود معلول عواملي است كه مهمترين آنها به نداشتن روحيه تمركززدايي و غيرمشاركت جويانه در دوستان مركزنشين از يكسو و نداشتن روحيه مشاركت جويانه در دوستان كرماني در ديگر سو برمي گردد. به تعبير پسنديده تر، يا دوستان و هنرمندان تهراني علاقه اي به انتقال تجربيات و به بازي گرفتن كرمانيان ندارند، يا دارند و دوستان كرماني توان پذيرش ندارند. به نظر مي رسد، بخش نخست يعني عدم انتقال تجربيات تهراني ها (مركزنشينان) با آنچه كه در برنامه هاي جشنواره رخ مي دهد، انطباق افزونتري دارد،چرا كه در بخشهاي نرم افزاري، چون نوع رابطه با هنرمندان، دعوت از آنها و يا گروه هاي پژوهشي و... نيروهاي كرماني حضور ندارند كه همين مقوله بايد مورد بررسي دقيقتري قرار بگيرد. اين در حالي است كه در يك برنامه ۵ساله اگر در هر سال بر ميزان مشاركت كرمانيان ۱۰درصد اضافه مي شد، هم اكنون، با توجه به بحث ايجاد دبيرخانه دايمي كه از چند سال قبل مطرح بود، مشاركت ۵۰درصدي مسئولان و شهروندان كرماني را شاهد بوديم.
نبود ابتدائيات كار
برنامه هاي جشنواره اگرچه از كيفيت مطلوب و استانداردهاي بالايي برخوردار بود،اما نحوه استفاده از اين برنامه ها ابتدايي و خام بود. براي نمونه براي اجراهاي بخش مسابقه بروشوري از قبل منتشر نشده بود و چند دقيقه قبل از اجرا و حتي در حين اجرا، برگه كاغذي به دست داوران داده مي شد تا فرد و سازش را معرفي كنند. اين كار شايد براي جشنواره هاي اول و دوم و حتي سوم پذيرفتني باشد، اما به نظر مي رسد براي جشنواره ششم، با توجه به گفته دبير جشنواره، كه مدير مركز موسيقي سخاوتمندانه و بي دريغ هرگونه همراهي و همكاري خواسته شده را انجام داد، غيرقابل پذيرش است. گفته شد كه تيم ۷نفره اجرايي كه مستقيم زير نظر دبير جشنواره كار مي كردند، هماهنگي و هدايت و آوردن گروه هاي جوان وپير را برعهده داشتند.اين گروه در طول جشنواره زحمات فراواني كشيدند كه بايد به آنها خسته نباشيد گفت ، اما اين مانع از آن نمي شود كه در انتقاد را ببنديم. خوشبختانه در اين تيم بودند چهره هايي كه آشنايي كامل و دقيقي به افراد و نوع ساز و موسيقي اجرايي آنها داشتند و با اندكي برنامه ريزي مي توانستند، بروشوري كامل و جمع و جور براي تمامي روزها و افراد تهيه كنند تا هم در برنامه هاي جنبي و هم در برنامه هاي بخش مسابقه مورد استفاده قرار گيرد. اين كار حتي به صورت بداهه هم مي توانست صورت بگيرد. يعني از اعضاي همين تيم بر صحنه ظاهر مي شدند و درباره موسيقي در دست اجرا توضيح مي دادند. كاري كه ژان دورينگ، پژوهشگر نامي از فرانسه براي اجراهاي بخش خارجي و مهمانان خارجي صورت داد كه اتفاقاً با استقبال شهروندان و تماشاگران عادي كرماني هم روبرو شد و نشان داد كه يك شهروند عادي و علاقه مند به موسيقي نواحي، وقتي از زبان يك محقق اطلاعات مفيدي را دريافت مي كند، تا چه حد درك و فهمش از موسيقي بالاتر رفته و در نتيجه ابراز علاقه مندي بيشتري نشان مي دهد. مگر يكي از هدفهاي اصلي برگزاري اين جشنواره ترويج اين نوع موسيقي، كه به نوعي هويت موسيقايي ما ايرانيان است، نيست. پس چرا وقتي اين همه امكانات و ابزار فراهم است، از توضيح برخي اطلاعات خرد، اما كاربردي براي شنوندگان عادي تن مي زنيم.
حضور و دعوت از پژوهشگران خارجي و داخلي از جمله نكات مثبت و مؤثري بود كه در جشنواره امسال رخ داد. اين كار سبب شده و مي شود تا موسيقي نواحي ايران بيشتر شناخته و شناسانده شود، همچنانكه دعوت از دانشجويان موسيقي،  كه متأسفانه در طرح درسهاي آنها كمترين اعتنايي به موسيقي نواحي ايران صورت گرفته است، نيز توانسته و مي تواند تأثيرات جدي تر بر روند و حركت و نوع نگاه حوزه موسيقايي و تحصيلكردگان اين رشته به موسيقي نواحي ايران بيفكند. حضور سه هنرمند _ موزيسين شناخته شده كشور (كيهان كلهر، عبدالحسين مختاباد و حميدرضا نوربخش) نيز مي تواند چشم اندازي را براي سالهاي آتي جشنواره فراهم كند تا اين فرصت را در اختيار ساير موزيسينهاي شناخته شده قرار دهد. البته اين كار هنگامي ثمر مي دهد كه اين مهمانان در نشستهاي جداگانه برداشتها و قرائتهاي خود از آن چه كه بر صحنه ديده اند را براي حاضران و به خصوص دانشجويان رشته موسيقي توضيح دهند.
نكات حاشيه اي
در جشنواره امسال دو رخداد حاشيه اي به وقوع پيوست كه اولين آنها اهداء لوح يا كتيبه برنزين به ۳۶ نوازنده خواننده پيش كسوت نواحي ايران بود. برخي از دوستان طراحي و اهدا اين لوح را تزئيناتي اضافه بر روح جشنواره مي دانستند، در حاليكه اين لوح كه با ظرافت و دقت هنري گرافيست و طراح خوش ذوق، جمشيد حقيقت شناس ساخته شده بود، نوعي حرمت گذاري به پيش كسوتان موسيقي نواحي ايران به شمار مي آمد،كه اگر تداوم يابد مي توان اميدوار بود سياستگذاران موسيقي كشور در دراز مدت براي هنرمند موسيقي نواحي ، هم ارز هنرمند موسيقي سنتي ارزش و حرمت قائل شوند . قرار است همين لوح در ابعادي بزرگتر و به صورت لوح يادبود در كرمان نگهداري شود. از سوي ديگر در طول جشنواره برنامه هاي جنبي اي چون ضبط جداگانه از كار هنرمندان صورت مي گرفت. بنابراطلاع، تمامي هنرمنداني كه جداگانه  (جداي از جشنواره) در اين برنامه تصويري _ صوتي شركت كردند، مبلغي (حدود ۵۰ هزار تومان) دستمزد اضافه گرفتند. همچنانكه در اين ايام از سوي معاونت هنري، جناب نماينده اي براي تكميل پرونده و اضافه كردن افرادي از موسيقي نواحي به طرح تكريم هنرمندان، در كرمان حاضر شد كه اتفاقا دست آوردهاي خوبي داشت.
در نهايت آنكه جشنواره امسال موسيقي نواحي ايران به رغم تمامي كاستيهايي كه هر جشنواره اي با آن روبرو است و با توجه به هدف اصلي آن كه زدودن غبار از روي فرهنگ موسيقايي اصيل ايراني است، توانست گوشه اي از اين قابليتهاي بكر و دست نخورده را بر روزن افكند و اذهان را متوجه خنياگران خسته و خموش موسيقي نواحي ايران كند.

نگاه
كشف دهليزهاي مستور

سيدعليرضا ميرعلي نقي
*اهل موسيقي در بين ساكنان شهرهاي بزرگ، به ويژه تهران، موسيقي مناطق مختلف ايران را در حد نام و عنوان و حداكثر يكي دو ملودي مشهور (و البته غالباً تحريف شده و دور از اصل) مي شناسند؛ و اگر منابعي از اين فرهنگ هاي بومي را در منزل و در آرشيوهاي شخصي خود داشته باشند همان هايي است كه با تلاش پرارزش موسيقيدانان و موسيقي پژوهان در دهه اخير، از ضبط هاي قديمي و ضبط هاي جديد جمع آوري شده و با استفاده از فرصتي مناسب كه مديري يا مسئولي هنرشناس در ارگاني دولتي (و ندرتاً خصوصي) فراهم آورده، انتشار پيدا كرده است. امكان سفر و مشاهده اجراها از نزديك، فقط براي عده بسيار اندكي از متخصصان و گردآورندگان حرفه اي فراهم است و متأسفانه، صدا و سيما هيچ حركت مفيد و مؤثري در شناساندن اين موسيقي ها انجام نمي دهد و امكانات بي حد و حصرش را سخاوتمندانه صرف اشاعه ترانه هايي كرده است كه ديگر حتي سرگرم سازي هم نمي كنند و شنيدن آثار يكنواخت و روحيه هاي عصبي و دلمرده شان، اسباب آزار روح و تخريب حس زيباشناسي توده مخاطب است.
* نه تنها مردم عادي، بلكه اهل موسيقي كه از «موسيقي سازان» حرفه اي تا آماتورها و دانشجويان اين رشته در دانشگاه ها و آرشيويست هاي علاقمند و... تشكيل مي شود، غالباً در شناخت فرهنگ هاي بومي گرفتار فقر معلومات و فقدان يك نظام مدون در نگرش و شناخت هستند. دانش آنها از گنجينه موسيقي در كشورشان، محدود به منابعي مي شود كه در دسترس دارند. طبيعي است كه ضبط هاي خصوصي مثل مايملكي گرانبها نزد صاحبانشان نگهداري مي شود و چه بسا هيچ وقت انتشار عام پيدا نكند. از همين روي، بسياري افراد مي پندارند كه بعضي مناطق در كشورشان اصلاً فاقد موسيقي اصيل است و يا اين كه زمينه اي از رشد و پرورش موسيقي در آن وجود ندارد. يكي از آن مناطق، استان كرمان است كه تا پيش از اين، موسيقي خاصي براي آن تصور نمي شد و حداكثر چند ترانه محلي با مضامين محدود، در ذهن اهل موسيقي در ارتباط با آن وجود داشت. نمونه ديگر، شهر يزد و توابع آن بود كه بسياري مي پنداشتند كه فاقد هرگونه موسيقي است. پژوهش هاي چند تن از علاقه مندان و نيز موسيقي دوستان بومي، خلاف اين را ثابت كرد. گردآوري هاي هوشنگ جاويد در منطقه يزد و پيرامون آن به ويژه در ارتباط با الحان و نواهاي مناسبتي (در ارتباط با ايام رمضان و محرم و...)، جست وجوهاي برادران هنرمند «توحيدي» (فرزندان زنده ياد سيد محمد توحيدي (ارفع) شاعر بلند مرتبه معاصر در كرمان) كه منجر به كشف يك ساز از گروه پوستي ها شد (و آقاي درويشي در يكي از جلسات آزمون از آن نام برد) و نظاير آن، تصورات رايج در باره فقدان موسيقي در اين مناطق را كم كم از بين برده است و اين در حالي است كه ميراث موسيقايي اين مناطق خود در اثر بي توجهي در حال محو و اضمحلال است. با اميدواري و خوش بيني، مي توان گفت كه پيگيري اين تحقيقات ميداني ارزشمند و تشويق گردآورندگان محلي مي تواند دهليزهاي ناشناخته از اين گنجينه رو به نابودي را براي ما دوباره باز كند.

خبر

009297.jpg
بهترين عود ايراني در دست مشهورترين نوازنده كويتي
* برادران مجيد (۱۳۵۵) و سعيد (۱۳۵۷) صفري با صرف يكسال وقت ساز عود منحصر به فردي را با بهره گيري از تجربيات استاد قنبري ساختند.
* استاد قنبري با وجود كهولت سن گاهي روزانه ۴ تا ۵ بار تماس مي گرفتند و جوياي مراحل در پيشرفت ساز بودند. ايشان بارها نيز به صورت حضوري در محل كارگاه اين دو جوان حاضر شدند و راهنمايي هاي لازم را ارائه دادند. استاد معتقد بودند من عمر خويش را در اين كار صرف كردم تا روزي بتوانم آن تجربه را به جوانهاي مستعد انتقال بدهم و اينك خوشحالم كه به اين نقطه رسيدم.
*هدف سازندگان از طرح اين ساز، شناساندن هنر سازگري ايراني به ديگر كشورها بود. گرچه آنها هنوز نتوانستند در يكي از جشنواره هاي مربوط به ساز شركت كنند، ولي اميدوارند با حمايت مراكز مرتبط با اين هنر بتوانند سهمي در معرفي هنرسازگري خود كه در واقع تلفيقي از مينياتور و ساز سازي است، داشته باشند.
* عود مزبور كه هم اينك در دستان اسماعيل كرم بهترين نوازنده  كويتي قرار دارد، به اعتقاد كارشناسان در جهان كاملا منحصر به فرد بوده و ارزش مادي آن بسيار بالا است.
* در زمان ساخت برخي از موسيقيدانان و سازندگان بنام ساز، از مراحل پرداخت كار به تناسب بازديد كردند. از جمله جلال ذوالفنون، محمدعلي كياني نژاد، استاد قنبري، رامين جزايري و مهرداد ترابي.
* از ديگر مشوقان و نوازندگان بنام عود مي توان به استاد نريمان، ارسلان كامكار، حسين بهروزي نيا، محمد فيروزي، استاد احمد ابراهيمي، شريف لطفي و شهرام غلامي اشاره كرد.
009300.jpg
انتشار دفترچه ديدگاه راهبردي
و پيش آگاهي جشنواره موسيقي فجر

مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در يك اقدام ابتكاري دفترچه اي ۲۶ صفحه اي حاوي اهداف، راهبردها و ريزبرنامه هاي جشنواره بيستم موسيقي فجر را انتشار داده است.

|   اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   موسيقي  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |