اميد نيايش
اشاره؛
در اوايل دهه هفتاد، همايش بين المللي بزرگي در تهران تشكيل شد با عنوان «شيوه هاي آموزش و پرورش كاربردي» . در كنار اين همايش، كارگاه هاي مختلفي تشكيل شد و از جمله كارگاه انشا كه به مدت دو هفته براي دو گروه از معلمان يكي از مناطق تهران برگزار شد. برگزاركننده اولين كارگاه درس انشا دكتر علي رؤوف معلم، پژوهشگر و استاد با سابقه دانشگاه بود. دكتر رؤوف، اكنون در پنجاهمين سال معلمي خود است. از وي بيش از ۵۰ كتاب به چاپ رسيده است كه از جمله آنها مي توان به كتاب هاي بالا نشيني مديريت آموزشي، ياد دادن براي ياد گرفتن، جنبش جهاني براي بهسازي تربيت معلم، درسمايه تكنولوژي آموزشي، سهم معلم- شيوه معلم، پژوهش در كلاس درس و مدرسه و كار مايه معلمان اشاره كرد.
اين روزها، باز سخن از همايش «موضوع انشا: زندگي» است كه به همت سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در شرف انجام است. نگاهي نو و توجهي نو به درس در سايه و احتمالاً اگر با خوشبيني بسيار بنگريم، تحولي در شيوه هاي تدريس اين درس.
وقتي بحث تحول در انشا مطرح مي شود، طبيعي است كه به نظريات و ديدگاه هاي صاحب نظران اين حوزه مراجعه شود، به ويژه آن كه اگر اين صاحب نظر، خود معلم انشا بوده باشد و معلم معلمان انشا.
* درس انشا، در شرايط كنوني اش چگونه است؟
- درس انشا، درس مهجوري است. شايد من بتوانم بگويم كه در سايه قرار گرفته است. يك درس عقب افتاده است.
* چرا؟
- علتش اين است كه از آغاز تغيير نظام آموزشي ما از سيستم مكتبي به مدرسه اي كه درسي به نام انشا در برنامه آموزشي گنجانده شد، تا امروز، اين درس بدون هيچ تغيير و با همان روش سنتي ادامه يافته است. اين ادامه بي تغييري را مي توانيم حتي در موضوع هايي كه معلمان براي انشا مي دهند از پايين ترين كلاس تا بالاترين سطح ببينيم.
* بهار را تعريف كنيد، علم بهتر است يا ثروت، ...
- من خودم از چهارم ابتدايي تا اواخر دبيرستان چندين بار انشاي علم بهتر است يا ثروت را نوشتم و متأسفانه طي اين ساليان دراز هنوز هم هيچ يك از دانش آموزان ما واقعاً نفهميدند كه علم بهتر است يا ثروت و به هيچ كدام هم گفته نشد كه اين دو، دو روي يك سكه اند و دو بال براي پرواز.
* شايد بهتر باشد كه در همين آغاز بحث، انشا را تعريف كنيم.
- مي دانيد كه انشا، از همان زماني كه وارد نظام آموزش و پرورش ما شد، قدرت نوشتن، پيشرفت نوشتن و مهارت در نوشت مطرح بود. فكر مي كردند انشا يعني نوشتن.
* مگر معني كلمه غير از اين است؟
- خوشبختانه آن اصلاً چنين معنايي ندارد. اگر شما ده تا فرهنگ لغت را بگرديد، بيشترين و بهترين معنايي كه برايش تعريف شده است، عبارتند از: آفريدن، خلق كردن، بيان كردن، روييدن. از «نشأت» سرچشمه مي گيرد. چيزي كه به معني رويش است. وقتي ما درس انشا را در نظام تعليم و تربيتمان قرار مي دهيم به رويش فكري و ذهني و پرورش تخيل فكر مي كنيم.
* مگر تخيل را با اجبار و تهديد و ترس از نمره مي توان پرورش داد؟
- متأسفانه در انشا هميشه ما اجبار را اعمال كرده ايم. بايد در مورد فلان موضوع بنويسيد. حتي در مورد موضوع هم اجبار حاكم است.
بهتر است بپردازيم به داستان هايي كه پس از تعيين موضوع انشا توسط معلم اتفاق مي افتد و بچه ها مي آيند در خانه كه بنويسند و هفته يا روز بعد آن را تحويل دهند.
* يا بنويسانند!
- در اينجا ماجراهاي بسياري اتفاق افتاده و مي افتد. مي دانيد در جامعه آن زمان ما، خانواده ها عموماً يا بي سواد بودند و يا تك و توكي سواد داشتند. به بچه ها هم گفته نمي شد كه چگونه انشا بنويسند. نظمي، نسخي، نظامي براي نوشتن انشا تا حالا نديده ايم. براي انشا هيچ برنامه اي يا متدي و روشي توسط معلمان و برنامه هاي آموزشي پيشنهاد نشده است كه مثلاً اگر مي خواهيد انشا بنويسيد، اين گونه بنويسيد، اين مرحله ها را طي كنيد...
* من به خاطر مي آورم، تنها مسئله اي كه معلمان ما اشاره مي كردند، جنبه كمي داشت: «ده خط كمتر نباشد.»
- اين كه جوك شده است. دقيقاً اين طور است. هر چه مي خواهيد بنويسيد، بنويسيد ولي يك صفحه كمتر نباشد و از اين نوع حرف ها. اينها مسائلي است كه زندگي انشاي ما را خيلي عقب انداخت. مسئله ديگري هم كه در اول بحث اشاره كردم، در سايه قرارگرفتن اين درس است.
به خاطر اين كه در نظام آموزشي ما جايگاه و اهميتي ندارد. مثل درس ورزش، شده است. ساعت جبران عقب افتادگي هاي درس هاي ديگر. چون اهميت درس هاي علوم و رياضي، ... در نظام كنكوري ما بيشتر جلوه كرده است و بچه هاي زرنگ را از اين دروس انتخاب مي كنند و خيال مي كنند كه اينها انديشمندند. درس انشا را به درس هاي ديگري كه تصور مي كنند مهم تر است، وام مي دهند. البته وامي بدون بازگشت.
انشا درس مادر است و اگر به آن توجه كنيم، همه درس هاي ديگر در روال روان و سليس خودش حركت مي كند. ضمن اين كه معتقدم، درس انشا حتماً بايد از خانه به مدرسه بيايد.
* چرا براي انشا چنين جايگاهي را قايل مي شويد؟
- براي اين كه انشا درس بيان خود است. آفرينندگي و رشد و نمو در اين است كه بچه ها در اين درس خود را بيان كنند. بيان خود دو گونه است. گفتاري و نوشتاري. خيلي جالب است كه بيان گفتاري الان مورد توجه همه نظام هاي آموزشي دنياست - البته نظام هاي پيشرفته و بهنگام را عرض مي كنم - و به بيان نوشتاري، آن چنان توجه نمي شود و باز جالب است بدانيد وقتي بيوگرافي ادبيات را مطالعه مي كنيم، همواره از درس انشا ناليده اند. براي مثال همين جلال آل احمد خودمان كه نويسنده بزرگ معاصر است، در كتاب مدير مدرسه اش به درس انشا مي كوبد و غبطه مي خورد كه من هرگز در درس انشا نتوانستم چيز به درد خوري بنويسم. الان در درس انشا تمريناتي مطرح هست كه بچه هاي ما بيان گفتاري را ياد بگيرند.
* پس آيا بايد انشا و كاركردهايش را دوباره تعريف كرد؟
- ما مي توانيم براي انشا تعريف ديگري هم بدهيم كه از قضا مهم تر است. انشا يعني تمرين جرأت ورزي بچه ها براي حرف زدن و بيان كردن؛ هم گفتاري و هم نوشتاري. ضمن اين كه ما يك چيز ديگر را هم بايد از ذهنمان بيرون بياوريم. ما در درس انشا اصلاً نمي خواهيم نويسنده تربيت كنيم. نويسندگان نخبگان هستند. يكي از مهارت هاي عمده زندگي ما بيان خود از طريق گفتار است. نود و هشت درصد ارتباطات انسان ها از طريق زبان و بيان مطرح است و ما اگر نتوانيم اين مهارت را به بچه ها بياموزيم، نه تنها درس زندگي را نتوانسته ايم برايشان بياموزيم، بلكه درياد دادن درس هاي ديگر هم ناموفق بوده ايم.
* البته اثبات شق دوم اين مسئله چندان راحت نيست. ممكن است عده اي بگويند كه ما در حال حاضر بدون نگاه اين چنيني به انشا، در يادگيري دروس ديگر بسيار هم موفقيم.
- خوب براي اين است كه ما براي جبران ضعف مان به روش حافظه اي روي آورده ايم و مطالب را در حافظه بچه ها مي گنجانيم يا بهتر بگويم مي چپانيم و بعد هم اين مطالب طوطي وار بيرون مي آيد.
در اين درس ما بايد به بچه ها جرأت دهيم كه حرف بزنند، اظهار عقيده كنند. اين بيان نظر، چيزي است كه در زندگي ما خاموش است. اگر نگاهي به جامعه خودمان بيندازيم، بسياري از تحصيل كردگان ما هم، از مهارت بيان و اظهار نظر فردي برخوردار نيستند.
*يعني اگر درس انشا با روش هاي متنوع خودش، در مدارس ما درست اجرا مي شد، ما در ايجاد ارتباط در جامعه، هيچ مشكلي نمي داشتيم!
- حتماً مشكلات ما بسيار كمتر مي شد. اين مثل تمرين همه مهارت هاي زندگي است. ما در جامعه مان دچار يك فقر فعاليت هاي گروهي هستيم. هر كسي ديدگاه خود را ارجح مي داند، چرا كه تبادل و تعامل فكري جايگاهي ندارد.
تبادل و تعامل فكري در اين درس به طرز بسيار زيبايي انجام مي گيرد.
* يعني در كلاس هاي انشا، تمرين مباحثه و تبادل افكار صورت بگيرد؟
- دقيقاً. جايش همين جاست. براي همين است كه مي گويند در درس انشا شما قصه گويي بكنيد. قصه سازي بكنيد و هر كس عقيده اي دارد، بگويد.
يكي از شيوه هايي كه در كلاس انجام مي گيرد، اين است كه معلم يا يكي از بچه ها نيمي از داستان را بخواند و نوشتن نيمه ديگر را به عهده گروه هايي از بچه ها بگذارد. من با گروهي از بچه هاي پنجم ابتدايي اين تمرين را انجام دادم. هر گروهي، ده پانزده دقيقه با هم تبادل نظر كردند، تفكر كردند، تخيل كردند و بالاخره نتيجه را كه حاصل فكرهاي يك گروه پنج نفره بود، نوشتند. باور كنيد چنان تنوع و زيبايي در خاتمه دادن به داستان پديد آمده بود كه من نمي توانستم بهترينشان را انتخاب كنم. وقتي من تتمه قصه اصلي را خواندم، تمام بچه هاي كلاس پنجم وا رفتند، چرا كه معتقد بودند پاياني كه براي قصه نوشته اند، از پايان نويسنده اصلي بهتر بوده است.
شما در كدام درس مي توانيد چنين پرورش تفكر و چنين تعامل فكري را به وجود بياوريد؟
* در كشورهاي ديگر، اين درس به چه صورتي اجرا مي شود؟
- ژاپني ها همين درس را با همين كيفيت، تعامل فكري و ذهني، بيان داستان و قصه گويي بيان خود،... را از كلاس دوم ابتدايي شروع كرده اند. با روش هاي خيلي ساده؛ فرض كنيد يك جلسه، معلم يك مجسمه را سر كلاس مي آورد و از بچه ها مي خواهد در مورد مجسمه حرف بزنند.
سپس از بچه ها مي خواهد كه به صورت گروه هاي
۴-۵ نفره در مورد مجسمه قصه بنويسند. اين، پرورش تفكر و تخيل در درس انشا است. از اين مثال ها بي شمار مي توان گفت.
* با اين وصف ارزشيابي درس انشا منتفي است. شما چگونه مي خواهيد به قصه هاي بچه هاي كلاستان نمره بدهيد. آيا مقايسه اين نوشته هاي متنوع، اساساً كار صحيحي مي تواند باشد؟
- اين هم از آن سئوالاتي است كه در جامعه ما متأسفانه مطرح است. ما به انشا چطور نمره بدهيم. من مي گويم كه اصلاً شيوه و نظام نمره دادن ما غلط است و نمره دادن به اين صورت، اصلاً معني ندارد. ما بايد ارزشيابي مستمر را رواج دهيم. از ابتداي ترم تحصيلي، تمام نكته هاي مثبت و منفي شاگردان را چه به صورت تك- تك و چه به صورت گروهي يادداشت مي كنيم و حاصل را در انتها به صورت نمره در مي آوريم.
اينجاست كه درس انشا نيز جاي خودش را پيدا مي كند و معلم مي تواند بهترين بيان كننده، بهترين نظر دهنده، بهترين تفكر و بهترين تخيل را يادداشت كند و بعد به آن نمره بدهد.
* بهترين ها را انتخاب كردن، كار ناصحيحي نيست؟ بويژه در مقوله حساس و غيرقابل مقايسه اي چون تخيل و تفكر...
- نه ، شما اشتباه متوجه شديد. بهترين موفقيت ها و يا نقطه هاي ضعف بچه ها را به صورت تك تك وارد كند. تخيل بهتر و بدتر ندارد. هر تخيلي خوب است. وقتي شما مي بينيد كه اين دانش آموز تمرين تخيل را انجام مي دهد، جرأت بيان تخيلش را دارد، برايش امتيازي قائل مي شويد. تخيل و تفكر، فردي است. هدف ما اين است كه جرأت ورزي را تمرين كنند و به مهارت برسند.
حتي معلم مي تواند براي بچه ها امتياز گروهي ثبت كند. گروهي كه فعال است و طبيعتاً مورد توجه گروه هاي ديگر قرار مي گيرد.
در اين فرآيند، معلم حتي مي تواند بچه هايي را كه كناره گير هستند و جرأت سخن گفتن را ندارند تشويق كند.
* پس اين پرسش كه انشاي خوب چگونه انشايي است، از پاي بست ناصحيح است و نبايد مطرح شود.
- اصلاً مطرح نيست. بحث خوب و بد اصلاً در اينجا مصداق ندارد.
* به جز مواردي كه اشاره كرديد، چه مباحث ديگري را مي توان در زنگ انشا تمرين كرد؟
- داستان نويسي، تبديل شعر به نثر يا تبديل نثر به شعر كه بچه ها خيلي دوست دارند، خلق داستان، بحث روي موضوعات زندگي، جامعه و مدرنيته يا حتي يك خبر روزنامه اي.
مي توان حتي مسائل روزمره را مطرح كرد. تمرين نامه نوشتن؛ مي شود از بچه ها خواست تا در مورد يك نامه اداري بحث كنند يا نامه اي براي مثلاً پدر بزرگشان بنويسند و درباره آن به بحث و گفت وشنود بنشينند. روش ها فراوان است و بسته به ابتكار و خلاقيت معلم دارد.
* شايد بهتر باشد كه حتي انتخاب خود موضوع را هم به بچه ها واگذار كرد. انتخاب موضوع يك نوع خلاقيت است!؟
- معلمان غالباً موضوع خوبي نمي دهند. معلم اگر بتواند با شيوه حرفه اي اش تعيين موضوع را به عهده بچه ها بگذارد و ذوق بچه ها را شكوفا كند و بعد هم، روي همان ذوقشان اجازه بدهد حركت كنند، با دلگرمي و شور و شعف روي موضوع كار مي كنند. معلمان خوب خودشان موضوع نمي دهند، بلكه اسباب ايجاد موضوع را فراهم مي آورند. مثل مجسمه كه گفتم. مجسمه مي آورند سر كلاس، موسيقي پخش مي كنند، شعر مي خوانند، ضرب المثل مي گويند و از بارش ذهني بچه ها و گفتار بچه ها توسط خود بچه ها موضوع آفريني مي كنند. اگر بتوانيم درس انشا را به مهارت هاي زندگي تبديل كنيم، آن وقت انشا درس مادر مي شود براي همه درس هاي ديگر.
اين باور من است و در كتابي نيز به همين نام به اين مسأله به تفصيل پرداخته ام. انشا درس مادر است حتي براي درس ورزش، براي رياضي، علوم،... گو اين كه الان درس سايه شده است.
* شما خودتان از درس انشا چه خاطراتي داريد؟
- من بدترين خاطرات دوره تحصيلم را از درس انشا دارم. در برخي از داستان هايم هم نوشته ام.
* از دوره تدريس چه؟
- در دوره تدريس اين درس، بهترين خاطرات را دارم. من معجزه داستان خواني را در يكي از بدترين كلاس هاي تهران در عمل نوشته ام. شاگردان كلاس چهارم ابتدايي رانده شده از مدارس ديگر را فقط با خواندن داستان، توأم با رغبت انگيزي، جزو بهترين شاگردان مدرسه كردم. كتاب خواندن براي بچه ها، مثل استارتي است كه مي تواند موتور فكر و انديشه را روشن كند.
* مطرح شدن مجدد بحث درباره انشا را كه اين روزها به صورت جدي تري مطرح شده است، چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- آن گونه كه من از رسانه هاي گروهي شنيده و خوانده ام، هنوز حركتي كه در اين موج جديد هم وجود دارد، متأسفانه داستان نوشتن است. يعني اعلام كرده اند كه بچه ها تا فلان تاريخ انشاهايشان را بنويسند، بياورند فلان مركز ستادي...
* منظورتان اين است كه آن نگاهي كه بايد انشا باشد در اين حركت هم ديده نمي شود؟
- آنچه كه من ديدم كاملاً سنتي است. من فكر مي كنم بهتر است در كنار اين همايش بزرگ، كارگاه درس انشا بگذارند تا معلمان و دانش آموزان ما متوجه شوند كه مي شود جور ديگري بود.