ياسر هدايتي
منوچهر صدوقي (سها) وكيلي است كه هم وكالت مردمان را دارد و هم لحظه هاي زندگي خود را در تحقيق و مطالعه عرفان و فلسفه سپري كرده است.
غير از سكوت هاي معني دار استاد در پاسخ بعضي از سئوالاتمان خاطره هايي بس دل انگيز نيز از اين استاد در اين گفتگو براي ما مانده است. اينكه علامتهاي احترام (ع) و (ص) را همه بعد از ويرايش گفتگو در كنار اسامي مقدس پيامبران و ائمه اطهار گذارديم، اما در اثناي سخن هر بار كه نام مقدسشان بر زبان جاري مي شد، استاد صدوقي را مي ديدي كه دارد تهنيت بلند خود را نثار ارواح پاك ايشان مي فرستد. و اين يعني «اي دل اگر عاشقي...»
فردا عيدغدير است، عيد ولايت، عيد اميري امير اميران جهان امير المؤمنين علي (ع).
خواستيم تا از انديشه ولايت در عرفان و حكمت ديني ايران جويا شويم پس به سراغ استاد منوچهر صدوقي(سها) رفتيم كسي كه با بيش از چند ده سال تحقيق و تدريس فلسفه و حكمت و عرفان اسلامي و انتشار آثار متعدد خدمت شاياني به ترويج انديشه اسلامي داشته و دارد.
ماحصل اين گفت و گو را مي خوانيد.
* جناب استاد! اكنون در آستانه عيد سعيد غدير يا همان عيد ولايت قرار داريم. همان عيدي كه در آن روز حضرت امير (ع) به عنوان ولي همه مسلمانان معرفي شد. پس بحث را با همين انديشه ولايت در ميان فيلسوفان و عارفان و چگونگي آن آغاز مي كنيم. به عبارت ديگر شعاع انديشه ولايت و ولي در حكمت و عرفان ما چگونه تجلي يافته است.
- الحمدالله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه مولانا علي اميرالمؤمنين. ولايت، مخصوصا در اصطلاح، معاني مختلفي دارد. آنچه كه بيشتر به مبحث امروز ما مربوط است، ولايت تشريعي و ولايت تكويني است. گروهي مي گويند ولايت دو قسم است تشريعي و تكويني اما من گمان مي كنم، نمي توان گفت كه ولايت دو قسم است بلكه بايد گفت ولايت مشترك لفظي است بين دو معنا يكي ولايت تشريعي و ديگري ولايت تكويني. ولايت تشريعي، قراردادي و جعلي است. ولايت تكويني صفتي است وجودي. ولايت تشريعي در يك سخن يعني نمايندگي قانوني يا قهري كسي نسبت به كسي، مانند ولايت پدر نسبت به فرزند صغير خودش. يعني اين پدر نماينده قهري قانوني امور اوست. يا حاكم شرع كه گفته شده است؛ «الحاكم ولي من لا ولي له» حاكم شرع ولي كسي است كه ولي ندارد. اين بحث در فقه و حقوق مدني مطرح مي شود و ربطي به موضوع ما ندارد. بحث ما در ولايت تكويني است.
* گفتيد ولايت تكويني وجودي است، اگر بيشتر توضيح بدهيد ممنون مي شوم.
- در اينجا بايد مقدمه اي بگويم تا بعد بتوانيم درباره آن بحث ماهوي كنيم. اول اين كه ولايت به اين معنا هم مفهوماً و هم اصطلاحاً قرآني است. «ا... ولي الذين آمنو يخرجهم من الظلمات الي النور»
دوم اين كه، در عرفان يكي از مباني علم الاسماء است. در مكتب محي الدين براي اسماء تقسيمات فراواني قائل اند. يكي از آن تقسيمات، تقسيم اسماء به اسماء الهيه و اسماء كونيه است. ولي از اسماء الهيه است. به تعبيري فرا وجودي است. براي اين كه آيه مي فرمايد؛ «ان ا... هو الولي الحميد» پس ولي از اسماء حق است. ديگر اين كه در آيات و اخبار و حتي در كلام، اين عنوان ولايت، متعدداً و مكرراً وارد است كه در اين مقام نمي خواهيم وارد اين مباحث شويم، بلكه صرفاً مي خواهيم بحث عرفاني كنيم و آن هم در حوزه عرفان محي الديني.
* اگر به عرفان شيعي هم اشاره كنيد خيلي خوب است، چراكه مطمئناً انديشه ولايت در عرفان شيعي متفاوت تر از عرفان محي الديني است.
- به نظر بنده اصلا ولايت پل اتصال عرفان با تشيع است كه در جاي خود به آن هم خواهيم پرداخت. من به يكي دو لحاظ دوست دارم بحث را برمبناي رساله ولايت آقا محمدرضا قمشه اي طرح و بيان كنيم. يكي اين كه يكي از آثار ممتاز در باب ولايت همين رساله مختصره آقا محمدرضا قمشه اي است. ديگر اين كه اين اولين كتابي است كه بنده چاپ كرده ام.
* پس قبل از آغاز اگر مقدمتا معرفي اجمالي از حكيم آقا محمدرضا قمشه اي و اين رساله كه به رساله ولايت مشهور است داشته باشيد بسيار مفيد به نظر مي رسد.
- به طور اجمال بايد بگويم در اين حدود صد و اندي سال اخير، هركس در ايران دم از عرفان نظري مي زند، به واسطه شاگردي آقا محمدرضا قمشه اي (رضي ا... عنه) است. آقا محمدرضا قمشه اي متخلص به (صهبا) متوفي ۱۳۰۶ قمري.
آن بزرگوار شاگرد عرفان آقا سيدرضي لاريجاني و استاد عرفان ميرزا هاشم اشكوري محشي مصباح الانس - كه نهايي ترين متن عرفان نظري است _ بوده است. قمشه اي شاعري لطيف گو نيز بود و بنده مقداري از اشعار او را در كتاب تاريخ حكما تا آنجا كه توانسته ام جمع آوري كرده ام. در يك كلام، استاد سيدجلال الدين آشتياني - كه خداوند سلامت را به ايشان بازگرداند - مكررا مي فرمايند اگر اوضاع و احوال اقتضا مي كرد، آقامحمدرضا قمشه اي به رتبه طبقه اتباع طراز اول محي الدين مثل قيصري، قونيوي، جندي و كاشاني مي رسيد.
يكي از شاگردان آقامحمدرضا با نام سيدمحمود ساوجي در املايي پشت شرح فصوص، نوشته است كه خدا رحمت كند آقامحمدرضا قمشه اي را، قبل از اين كه به تهران بيايد كسي در تهران نمي دانست كه جلد فصوص چه رنگي است.
در واقع، بايد گفت فتح باب عرفانيات در اين يك قرن و نيم اخير از اين مرد بزرگوار شده است. در ميان آثار قمشه اي كه نوعا و يا بيشتر حواشي و تعليقات بر فصوص است يكي از برترين رسالاتش، همين رساله ولايت است كه تعليقه اي بر فص دوم فصوص يعني (فص شيثي) است. اين رساله را استاد آشتياني، بنده، دكتر حامد ناجي و دكتر خليل بهرامي چاپ كرده ايم.
آقا محمدرضا قمشه اي در باب ولايت عامه مي گويد؛ كل مؤمنين تحت ولايت عامه الهيه اند. او مي گويد؛ ولايت عامه به دلالت آيه شريفه «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» راجع به جميع مؤمنين است.
* بعد از ذكر مقدمات و معرفي اجمالي از حكيم صهبا لطفا به خود مسئله ماهيت ولايت بپردازيد.
- همان طور كه گفتم؛ ولايت مفهومي است قرآني و ولي از اسماء ا... است اگر فرا وجودي هم نباشد، يقينا فرا زماني است، اين كه مي گويند از اسماء كونيه نيست يعني محكوم زمان نيست و قطع نمي شود؛ چراكه از اسماء الهيه است. آقا محمدرضا قمشه اي در رساله مذكور، ولايت را به اعتباري به ولايت عامه و ولايت خاصه تقسيم مي كند. همچنين ولايت خاصه را نيز به ولايت ، مطلقه و مقيده تقسيم مي كند. براي روشن شدن تاريخچه بحث در اينجا يك مقدمه ديگر نيز به آن چند مقدمه قبلي بايد اضافه كرد و آن اين كه؛بعد از آيات و روايات طرح عرفاني بحث ولايت اولين بار در آثار حكيم ترمذي است كه كتاب معروفي نيز با عنوان خاتم الاوليا دارد كه مرحوم عثمان يحيي آن را چاپ كرده است.
در خاتم الاوليا حكيم ترمذي سئوالاتي را طرح كرده است و گفته هركسي كه به اين سئوالات بعدها جواب دهد، خودش از اولياست .
به هر حال آقا محمدرضا قمشه اي برمبناي مكتب محي الدين ولايت را در ابتداي كار تقسيم به عامه و خاصه مي كند. در باب ولايت عامه مي گويد؛ كل مؤمنين تحت ولايت عامه الهيه اند. او مي گويد؛ ولايت در لغت از ماده «ولي» به معناي نزديكي است، اما اصطلاحا به عامه و خاصه تقسيم مي شود. ولايت عامه به دلالت آيه شريفه «ا... ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» راجع به جميع مؤمنين است. بعد مي گويد اين ولايت امري است اضافي. وقتي حق تعالي ولي مؤمنين شد، مؤمنين نيز ولي ا... خواهند بود.
اما ولايت خاصه اختصاص به اصحاب قلوب و اهل ا... دارد كه فاني في ا... و باقي بالله اند.
سلاك الي ا... به چهار سفر قائلند، سفر اول، سير من الخلق الي الحق است كه درنهايت آن ولايت عامه براي سالكين الي ا... حاصل مي شود. يعني وقتي از كثرات گذشتند و به وحدت رسيدند و از خودي فاني شدند و باقي به وجود حقاني شدند به اينها ولي بالمعني الخاص اطلاق مي شود. اينها صاحبان قرب فرايض اند. در نزد محي الدين و متأخرين از عرفا قرب الهي تقسيم مي شود به قرب فرائض و نوافل. صاحبان قرب فرائض كساني اند كه مي رسند به قربي كه در آن قرب اينها مستورند و حق ظاهر است. صاحبان قرب نوافل كساني اند كه خودشان ظاهرند و حق در آنان مخفي است.
به طور خلاصه ولايت عامه را بايد فناي از حيث يلي الخلقي و بقاي به حيث يلي الحقي دانست. به عبارت ديگر اتصاف به اسماءا...؛ اين ولايت خود تقسيم مي شود به دو قسم ولايت مطلقه و مقيده اين دو ولايت از مقامات اهل سلوك است. اين ولايت خاصه را عرفاي ما ولايت محمديه نيز مي گويند.
* بر چه حسبي؟
- براي اين كه رسول الله را غير از خاتم الانبياء، خاتم الاولياء نيز مي دانند. ولايت خاصه مقيده، ولايتي است كه مقيد به اسمي از اسماء ا... است. ولايت مطلقه مبرا از حدود است. به تعبير ديگر ولايت كليه و جزئيه نيز مي گويند. ولايت شمسيه و قمريه نيز گفته مي شود. بر همين اساس نزد محي الدين چهار خاتم ولايت ديده مي شود. حضرت عيسي مسيح، حضرت امير(ع)، حضرت صاحب(ع) و خود محي الدين.
اين يكي از مشكلاتي است كه در حوزه عرفان محي الديني مطرح است و به بهترين وجهي در همين رساله ولايت آقامحمدرضا قمشه اي حل و فصل مي شود.
* چگونه و با چه استدلالي؟
- به اين نحو كه با تقسيم ولايت به عامه و خاصه و كليه و جزئيه، مي گويد؛ هريك از اين انواع چهارگانه ولايت ختمي دارد، حضرت عيسي خاتم ولايت عامه است و... احتياج به ذكر بقيه آن نيست. [در چشم هاي استاد برق اين كه احتياج هست و گوش قابل نيست روشن تر از هر ستاره اي در شب هاي تيره نا اهلي موج مي زند]
* اشاره كرديد كه به ولايت خاصه ولايت محمديه نيز گفته مي شود و اين كه رسول ا... را خاتم الاوليا نيز مي دانند. در اينجا تفاوت نبي و ولي در چيست؟
- ولايت از اسماء الهيه است و برخلاف رسالت و نبوت هميشه جاري و ساري است. ما مي دانيم كه رسول ا... خاتم الانبياست و با او نبوت ختم شده است اما ولايت بعد از او جاري و ساري است.
در رسول سه صفت وجود دارد. رسالت، نبوت، ولايت. نبي دو صفت دارد. نبوت و ولايت. در ولي غير نبي يك صفت بيش نيست و آن ولايت است. ولايت جنبه يلي الحقي، نبي و رسول است. نبوت جنبه يلي الخلقي نبي است. يعني نبي از قبل ولايتش مي گيرد و از قبل نبوتش مي دهد. بسياري از اوليا بوده اند كه نبي نبوده اند. اما هيچ نمي شود كه نبي ولي نباشد. چنان كه نمي شود رسول نبي نباشد اما نبي غيرمرسل داريم. چراكه رسالت در طول نبوت و نبوت در طول ولايت است.
روي مباني مفصله اي كه در جاي ديگر بايد گفت؛ مي گويند: خاتم ولايت خاصّه كليه، خاتم الانبياست و از لطايف احاديثي كه در اين باب نقل مي شود در توحيد صدوق آمده است كه :حبري از احبار يهود آمد نزد حضرت امير و پرسيد خداي تو چه وقتي بوده است؟ اميرالمؤمنين پاسخ دادند؛ خداي من چه وقت نبود كه گفته مي شود كي بود؟ .... و سرانجام چون سائل به حيرت افتاد و گفت: «يا اميرالمؤمنين آيا تو پيغمبري؟»، حضرت امير پاسخ دادند «ويلك انا عبد من عبيد محمد» من بنده اي از بندگان محمدم ويعني ولايت من متخذ از مشكات ولايت آن حضرت است .
* پس اين مساله كه ولايت بر نبوت اشرف است چه مي شود. آن چنان كه در قرآن مقام امامت يا همان ولايت حضرت ابراهيم(ع) اشرف بر نبوت اوست.
- اشرفيت ولايت بر نبوت به نحو اطلاق ، شايعه اي است كه متاسفانه در حوزه معارف ما شايع شده است.
البته در جاي خودش درست است. ولايت اشرف است از نبوت در شخص نبي. چراكه جنبه ولوي نبي جنبه يلي الحقي است اما نبوتش جنبه يلي الخلقي است. اما اين بدان معنا نيست كه ولايت به طور كلي بر نبوت اشرف بلكه فقط بدين معني است كه جنبه ولوي نبي در شخص نبي اشرف است بر جنبه نبوي او .
يك رساله اي هم يكي از شاگردان خوب آقا محمدرضا قمشه اي به نام ميرزا محمود قمي (رحمةالله عليه) كه به يك واسطه استاد ما هم مي شود، دارد. در اين رساله كه نامش «المعرفة النورانية في الحقيقة المحمديه» است اين مباحث مفصلا بيان شده است.
* استاد آيا انديشه ولايت در فلسفه اسلامي هم متجلي شده است. باتوجه به اينكه گفتيد كه نوعي از ولايت كلا وجودي است و در نتيجه نيازمند بحث وجودشناختي؟
- ولايت ذاتا بحثي عرفاني است و ربطي به فلسفه ندارد. اگر هم از فلاسفه كسي راجع به آن صحبت كرده باشد طبيعتا آن قسمت از بحث او عرفاني خواهد بود.
* ولايت در عرفان شيعه چگونه مطرح شده است.
- به نظر من عرفان حقيقت تشيع است و مبناي تشيع، ولايت است.«ما نودي بشي مثلما نودي بالولايه» حتي مشايخي كه به حسب ظاهر داخل در اهل تسنن بوده اند در بحث ولوي خود شيعه اند . پس به گمان من بهتر است بگوييم، ولايت هم در تصوف و هم در عرفان و صحبتي از تشيع و تسنن نكنيم.چراكه ولايت خاص تشيع است و تشيع مبتني بر ولايت است. حتي تمام صوفيه اهل سنت نيز _ عرفا كه جاي خود را دارند _ در ولايت ولوي و علوي اند.
* حضرت علي به عنوان ولي خدا بعد از پيامبر در عيد غدير از جانب شخص پيامبر برانگيخته مي شوند. اين مساله از ابعاد مختلف قابل بررسي است اما در چشم و دل عارفان تجلي اين ماجرا چگونه است.
- اجازه بدهيد مطلبي از مثنوي بگوييم. اين كه گفتيم، ولايت مبناي تشيع است و صوفيه اهل سنت نيز در ولايتشان ولوي اند، حرفي درست است.چند بيت در مثنوي پيرامون ولايت معروف است كه دو بيت آن مناقشه برانگيز است.
پس به هر دوري ولي اي قائم است
تا قيامت آزمايش دائم است
پس امام حي قائم آن ولي است
خواه از نسل عمر خواه از علي است
عده اي مي گويند، اين حرف بر مشرب اهل سنت است. يعني مولانا مي گويد در هر دوري ولي اي قائم است خواه از نسل علي (ع) و خواه از نسل عمر.پير بزرگوار ما آقاي ميرزا محمدعلي حكيم در كتاب مستطاب لطائف العرفان مي گويد اين از ادله مهمي است كه درست برخلاف حرف شايع مي گويد مشرب مولانا در اينجا علوي است.با اين تقدير كه: بيت مي گويد در هر زماني ولي اي قائم است و چون از اسماءالله است تا قيامت ساري و جاري است و وجود دارد. در بيت بعد گفته شده كه آن ولي امام حي و قائم است خواه از نسل عمر خواه از نسل علي. شيعه كه چنين حرفي را نمي زند كه حضرت صاحب از نسل غيرعلي است.
آقاي حكيم مي فرمايد؛ بايد به بطن حرف رفت. اين حرف دليل بر اين است كه مولانا نيز در اين مقام علوي المشرب است. با اين استدلال كه آيا حق يكي است يا دوتا؟
* حق يكي است.
- آيا مي شود گفت الف و ب هردو در يك موضوع حق اند؟
* خير
- وقتي تثنيه پيش آمد كه گفتي يا اين است يا آن. اين به طور خودكار به ذهن شما مي آورد كه يكي از آنها حق است و يكي باطل. وقتي گفته مي شود يا شب است يا روز نمي شود گفت: هم شب است و هم روز. اين ولي قائم حي در اينجا با ذكر تعجب از نسل عمر ذكر شده است.موداي اين مساله اين است كه در اين مقام بين حق و غيرحق تفكيك قائل شده است.
* مثنوي نگاهي كثرت گرا دارد. مولانا وقتي در جايي ديگر مي گويد:
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
به نظر مي رسد فارغ از اين منازعات فرقه اي باشد.
- منظور اينجا، مذهب فقهي و كلامي نيست. بلكه منظور منش عاشق است. يعني عاشق اصلا در عالم ديگري است.ازطرفي مولانا از مفسرين قرآن است. مرحوم علامه جعفري زماني مي گفتند دو هزار و دويست آيه عبارتا در مثنوي وارد است. در قرآن آمده است كه (لاينال عهدي الظالمين) پس هر كسي به مقام ولايت نائل نمي شود.
* عيد غدير در حجه الوداع پيامبر واقع شد در سال نهم هجري. خطاب آمد به پيامبر كه (بلغ ما انزل عليك...)يعني خداوند با لحني محكم مي گويد كه برسان آنچه را كه بايد مي رساندي و اگر نرساني انگار رسالتت را (با اين مرارت و رنجي كه حضرت رسول در انجامش كشيده بود) به انجام نرسانده اي از طرفي پس از ابلاغ خطاب مي آيد كه (اليوم اكملت لكم دينكم...) امروز دينتان را كامل كرديم. اين پيام چقدر مهم است كه اصل رسالت پيامير (ص) نيز به آن مشروط شده بود.
- اين معني كاملا منطبق با مباني ديني است.
چيست دين، برخواستن از روي خاك
تا كه آگه گردد از آن جان پاك
برآورده و نتيجه دين، انسان كردن انسان است و انسانيت انسان جز به نيل به مراتب ولايت نيست. يعني حقيقت دين ولايت است. و آن عيد، عيد ولايت است و بايد هم بگويد «اي گروه مومنان شادي كنيد» چون درواقع آن روز، روز تحقق عيني انسانيت است. انسان، انسان نمي شود مگر از طريق ولايت.
* وظيفه ما نسبت به اين ولي چيست؟
- ولي هادي الي الله است. او رب است. يك لطيفه قرآني كه متاسفانه به آن توجه نمي شود. مساله رب مضاف در قرآ ن است.
صفت ربوبيت در اولياءالله متجلي است. رب يعني مربي وجودي. يعني تكوينا دستگيري مي كند.
* اصل فلسفه وجودي تشيع در اين رابطه مربوب و رب كه به تعبير شما يك رابطه وجودي است نهفته است. وظيفه مربوب نسبت به رب در اين رابطه چيست؟
- اطاعت. همه چيز در اطاعت است. رب بدون مربوب نمي شود.ربوبيت مضاف است. در حديثي از امام صادق (ع) نقل شده است.اگر تمام جن و انس جمع شوند و بخواهند اسم كسي را كه شيعه علي است از ديوان شيعيان پاك كنند نمي توانند و اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند اسم كسي را كه شيعه علي نيست در ديوان شيعيان ثبت كنند نمي توانند.
اين مراتب مترتب براين رابطه است. اولنا محمد، آخرنا محمد، اوسطنا محمد يعني يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد. يك حقيقت واحده است كه از مراياي مختلف ظاهر مي شود. اگر به طريق منفصله حقيقت عناديه بگوييم يا انسان محتاج مربي است يا خير. اگر انسان محتاج است در تمام ازمنه و امكنه به مربي نياز دارد. اين جا منتقل شويد به لطيفه آيه شريفه: «اني جاعل في الارض خليفه...» نمي گويد من در زمين خليفه قرار دادم، داديم يا خواهم داد. مي گويد من جاعلم، من قراردهنده ام، يعني هميشه خليفه اي بر روي زمين قرار دارد و اين استمرار دارد. اين معناي ولايت است. زمين از حجت حق خالي نمي ماند.
* در عيد غدير حضرت امير به ولايت برگزيده مي شود. ولايت علي چه تجلي در جان عارفان داشته است؟
- ولايت حضرت در عيد غدير اعلام مي شود. اعلام با برگزيدگي دو چيز متفاوت است.باز منتقل شويد به لطيفه اي از لطايف قرآن: «يا ايها النبي بلغ ما انزل عليك» اي پيامبر بگو به مردم آنچه را كه به تو نازل شده است مورد نزول چه بوده است؟
از آيه به صراحت استنباط مي شود كه ولايت امير عليه السلام موجود و مشهود بوده است و حالا صرفا بايد تبليغ شود.
به نظر من ولايت امري وجودي است و ربطي به علم و جهل مولي عليه ندارد. بنده مريضم چه بدانم كه صحت و مرض من بر دست طبيب است و چه ندانم. طبيب بر من ولايت دارد. من گمان مي كنم ولايت ولي الله در تمام عوالم وجوديه منتشر است.
تفاوت مولي عليه با يكديگر در همين دانستن است و ندانستن. ولايت در جميع عوالم وجود ساري و جاري است.
محي الدين يك جا در فتوحات مي گويد: «و اقرب الناس اليه، علي بن ابي طالب، امام العالم و سرالانبياء اجمعين»متاسفانه در بعضي از چاپهاي فتوحات، دست جنايت اين عبارت امام العالم را برداشته است.و خلاصه اينكه «تا جان دارم عشق تو خواهم ورزيد»