بررسي تاريخچه اشغال فلسطين توسط صهيونيست ها
ملت ساختگي
|
|
عباس لقماني
سرزميني كه در كناره درياي مديترانه تا ساحل غربي رود اردن گسترده است، سرزمين جنگ و صلح، آوارگي و عصيان و سرزمين تأثيرگذار تاريخ است. قومي آواره از اسارت بابل آزاد مي شود، به بيت المقدس مي آيد و در كنار ديگران به خداي خود مي پردازد. فلسطين به دست ايرانيان مي افتد، روم آنجا را تصرف مي كند، سلجوقيان برآنجا حكم مي رانند و صليبيان به نبرد با آنان مي پردازند در همه اين درگيري ها پيروان اديان الهي بدون هيچگونه مقاومتي از سوي ساكنان بومي به راز و نياز با خداي خود در كليساي مسيح مقدس، در كنار ديوار ندبه و در مسجد الاقصي مي پردازند. بيت المقدس قبله نخست مسلمين در كنار مكه مكرمه به تكيه گاهي براي راز و نياز همه بندگان به درگاه ايزد متعال تبديل مي شود.در چنين هنگامه اي كشتار يهوديان در اروپا آغاز مي شود و نخستين گروه صليبيان كه از غرب اروپا براي آزادي بيت المقدس راه افتاده اند در سر راه خود ابتدا يهوديان را مي كشند. ولي آنان حتي راه بيت المقدس را هم نمي دانند. در دومين و سومين حركت صليبيان آنان بالاخره با مسلمانان روبه رو مي شوند.
شواليه هاي اروپايي به سركردگي ريچارد شيردل چنان شكست سختي از صلاح الدين ايوبي سپهسالار كرد نيروهاي سلجوقي مي خورند كه گرسنه و از هم گسيخته به كاخ هاي خود در اروپا باز مي گردند. ريچارد شيردل به اسارت صلاح الدين ايوبي در مي آيد ولي صلاح الدين بزرگوارانه آزادي را به او مي بخشد. اما نصيب مردم بومي از همه اين درگيري ها فقط فقر و گرسنگي است و همچنان در كنار هم در صلح و دوستي زندگي مي كنند. تاريخ ورق مي خورد و جهان به دوران ديگري مي رسد. هزاران يهودي از اروپا آواره مي شوند و در جست وجوي مكاني براي زندگي مي پردازند. تاوان جنايت هاي اروپاييان را اكنون ديگران بايد بپردازند. انگلستان ابتدا به عنوان يكي از فاتحان جنگ دوم جهاني سرزميني در مستعمره هاي خود را براي آوارگان يهودي در نظر مي گيرد. آنان سرزمين كنوني اوگاندا در آفريقا را به يهوديان پيشنهاد مي كنند، ولي لابي يهود در آمريكا چشم به جاي ديگري دوخته است. به عقيده آنان فلسطين مي تواند همه خواسته هاي آنان را دربرگيرد. منطقه تحت نفوذ قدرت هاي استعماري است و ديگر صلاح الديني وجود ندارد كه شيردلان روباه صفت اروپايي را تار و مار كند. در چنين فضايي كشوري شكل مي گيرد كه در معيارهاي تاريخي با هيچ منطقي سازگاري ندارد. مردم بومي يهودي نيستند، تاريخ منطقه از سوي ديگران مشخص شده است و ملتي نيز به نام ملت يهود وجود ندارد. براي سرزميني كه به تصرف درمي آيد، ملتي هم بايد شكل گيرد و چه كسي بهتر از يهوديان آواره اي كه حتي زبان عبري هم نمي دانند. لهستاني ها، مجاري ها، آلماني ها، اتريشي ها و هلندي ها ملتي را شكل مي دهند كه به غير نگاه به حضرت موسي عليه السلام هيچ چيز مشترك ديگري ندارد. حتي زبان مشتركي هم وجود ندارد. در اين سرزمين به اصطلاح موعود ابتدا زبان عبري جان مي گيرد و از هزاران مهاجر غيرقانوني به اصطلاح ملتي به هم تنيده مي شود كه در هيچ كتاب جامعه شناسي جايگاهي ندارد. سستي اعراب، وابستگي حكومت هاي آنان در كنار فشار دولت هاي استعماري نطفه سرزميني را مي گذارد كه با خون و جنايت آغشته است. در مطلبي كه در پي مي آيد صفحه اي از تاريخ اين سرزمين را مي گشاييم تا شايد با نگاهي به آن درك بهتري از آنچه اكنون در جريان است داشته باشيم.
«تأسيس كشوري يهودي در سرزمين عربي فلسطين براي ميليون ها يهودي آواره از اهداف اصلي كنفرانس صلحي خواهد بود كه در صورت پيروزي انگلستان و آمريكا در جنگ با آلمان هيتلري دولت انگلستان با جديت آن را دنبال خواهد كرد.»
در سال ۱۹۴۱ و در هنگامه جنگ دوم جهاني وينستون چرچيل در يك نشست محرمانه كابينه دولت انگليس با اشاره به اين موضوع در سخناني به اعضاي دولت اطمينان داد كه ايجاد كشوري يهودي در فلسطين از دغدغه هاي اصلي سياست انگلستان پس از جنگ خواهد بود. سخنان چرچيل با پشتيباني دولت آمريكا نيز روبه رو بود كه تحت نفوذ ميليون ها يهودي ساكن در اين كشور قرار داشت. براي بسياري از صهيونيست ها كه از صحنه نبرد در اروپا گريخته بودند و با تشكيل انجمن ها و گروه هاي مختلف سعي در به چالش كشيدن دولت ها داشتند اين قول دولت انگلستان كافي نبود. در بين اين گروه هاي صهيونيست دو گروه «ايرگون» و «لهي» همواره بر ايجاد كشوري يهودي در مرزهايي كه در تورات به آن اشاره شده بود نظر داشتند. اين سرزمين بايد تمام منطقه اردن، شمال سوريه، لبنان و فلسطين را دربرمي گرفت. آنها طرفدار جنگي مسلحانه براي ايجاد چنين سرزميني بودند. «يهودي جنگجو» واژه تازه اي بود كه با سنت هاي ديرپاي يهوديت در تضاد بود. به گفته مناخيم بگين سردسته گروه ايرگون ۱۸۰۰ سال از آخرين مبارزه يهوديان گذشته بود و تربيت يهودياني كه دست به اسلحه باشند و براي هدفي بجنگند كار ساده اي نبود.
مناخيم بگين كه گروه او از جنايتكارترين گروه هاي يهودي در فلسطين بود براين عقيده بود كه فقط با زور سرنيزه ايجاد كشوري يهودي در فلسطين امكان پذير است.
در پي پياده كردن اين استراتژي در نوامبر سال ۱۹۴۴ گروه «لهي» لرد موين وزير خاورميانه دولت انگلستان را در قاهره در روزي روشن به قتل رساند. يكي از طراحان اين قتل اسحاق شامير بود كه همانند همكار تروريست ديگر خود مناخيم بگين سالها بعد نخست وزير شد.
«لرد موين» دوست صميمي وينستون چرچيل بود چرچيل كه از اين قتل به شدت ناراحت شده بود در سخناني اعلام كرد كه اگر قرار است كشوري در ميان شعله هاي آتش و دود باروت شكل بگيرد ما بايد در ديدگاه خود نسبت به تأسيس اين كشور تجديد نظر كنيم.
چرچيل شخصاً اين سوء قصد را پيگيري كرد و باعث شد كه در اوايل سال ۱۹۴۵ سه تن از كساني كه در اين قتل شركت داشتند در قاهره به دار آويخته شدند. براي جلوگيري از به خطر افتادن رابطه يهوديان با انگلستان رئيس گروه صهيونيستي «هاگانا» با محكوم كردن اين اقدام اعلام كرد كه اقدام هايي را عليه يهوديان جوان كه در اين قتل شركت داشتند آغاز خواهد كرد.
اين سخن از دهان شخصي خارج شده بود كه خود عامل اصلي بسياري از درگيري هاي جنايت آميز در فلسطين بود. اين شخص كه اكنون سعي در آرام كردن انگليسي ها گرفته بود همان بنيانگذار بعدي دولت صهيونيستي يعني بن گوريون بود.
ترور و خونريزي در فلسطين با تسليم ژاپن در پانزدهم اوت سال ۱۹۴۵ به اوج رسيد. هشتم ماه مه آلمان هيتلري نيز تسليم شده بود و هزاران يهودي كه از بازداشتگاه هاي آلمان جان سالم به سر برده بودند ديگر مايل به زندگي در اروپا كه اكنون به ويرانه اي تبديل شده بود نبودند. انگلستان با شكست آلمان اكنون به يك قدرت برتر در اروپا تبديل شده بود و ديگر مي توانست آن گونه كه تمايل دارد در خاورميانه سياستگذاري كند. گروه هاي تروريستي يهودي نيز با آگاهي از اين موضوع سعي در تحت فشار قراردادن دولت انگلستان براي كمك به ايجاد كشوري يهودي داشتند.
در بيست و دوم ژوئيه سال ،۱۹۴۶ انفجاري مهيب هتل داود در بيت المقدس را لرزاند و قسمت جنوبي آن را ويران كرد. تروريست هاي ارگون اين قسمت از هتل را كه به عنوان ستاد عملياتي دولت انگلستان در فلسطين فعال بود منفجر كرده بودند. صهيونيست ها بمب هاي خود را در دبه هاي شير كار گذاشته و آنها را به زيرزمين هتل برده بودند. ۹۱ نفر در اين انفجار كشته شدند كه بسياري از آنان را افراد عادي تشكيل مي دادند.
مناخيم بگين كه برنامه اين جنايت را طراحي كرده بود سالها بعد براي تبرئه خود عنوان كرد كه بيست دقيقه پيش از انفجار هشداري در اين مورد داده شده بود.
سخني كه با حقيقت فاصله زياد داشت. انگليسي ها و كساني كه از اين انفجار جان سالم به در بردند گفته بگين را تكذيب مي كنند.
هنگامي كه در سال ۱۹۴۶ يكي از بمب گذاران دستگير شد در دادگاه عنوان كرد كه جنگ مسلحانه براي آزادي سرزمين مادري مشروع است. سخناني كه از بيخ و بن فاقد هرگونه حقيقتي بود. اين سرزمين هرگز يهودي نشين نبود كه احتياج به آزادي داشته باشد.
پس از اين انفجار، درگيري مسلحانه در فلسطين شدت بيشتري يافت.
هنگامي كه نيروهاي انگليسي يك يهودي را به جرم همدستي با بمب گذاران شلاق زدند، ايرگون نيز دو درجه دار انگليسي را ربود و همان تعداد شلاق هايي را كه انگليسي ها به يهودي مجرم زده بود به آنان زد. يكي از اين درجه داران ولي يهودي بود و هنگامي كه سه بمب گذار در بيست و نهم ژوئيه تيرباران شدند، ايرگون دو انگليسي اسير را كشت. آنها حتي از اين هم فراتر رفتند و در لباس دو انگليسي اعدام شده بمب كار گذاردند و هنگامي كه جنازه آنها را از دار پايين آوردند در اثر انفجار اين بمب چند انگليسي ديگر مجروح شدند. همين تروريست ها كه چندين سال بعد حكومت را در سرزمين هاي اشغالي به دست گرفتند و با آواره كردن هزاران فلسطيني حكومت نامشروعي را پايه نهادند،اكنون دم از حقوقي مي زنند كه خود هرگز پاي بند آن نبودند. ليست ترورها و جنايت هاي آنان آن قدر طولاني است كه با پرداختن به تك تك آنها مثنوي هفتاد من كاغذ شود. در كشاكش اين درگيري ها هزاران يهودي در تلاش براي رسيدن به فلسطين به هر دري مي زدند. معروف ترين سمبل اين مهاجرت ماجراي كشتي اكسودوس (مهاجرت) است كه پس از حركت از اروپا سعي در پياده كردن مسافران غيرقانوني يهودي خود در فلسطين كرد. هر چند كه اين مهاجرت در تاريخ اسرائيل به حماسه اي تبديل شده است ولي واقعيت چيز ديگري را نشان مي دهد. مهاجرت يهوديان از طرف جمعيت هاي يهودي به خصوص جمعيت هاي مستقر در آمريكا با كمال دقت برنامه ريزي شده بود و آنان با آگاهي از مسائل حقوقي كه مهاجرت يهوديان براي انگلستان پيش مي آورد در صدد بودند با بسيج افكار عمومي و مظلوم نمايي قوم يهود، جهان را در برابر كار انجام شده قرار دهند. اشاره هايي كه آنان از آمريكا و دولت انگلستان دريافت كرده بودند نيز آنان را در عزم خود راسخ تر كرده بود.
در همين مورد ارنست بوين وزير خارجه وقت انگلستان گفت كه ما راه حل عربي را قبول نداريم، راه حل پيشنهادي يهوديان نيز پذيرفتني نيست و به همين علت سازمان ملل بايد تصميم گيري كند. اين سخنان در زماني گفته شد كه يهوديان با نفوذي كه در آمريكا و انگليس داشتند مطمئن بودند كه سازمان ملل به نفع آنان رأي خواهد داد.
عرب هاي فلسطين كه در جنگ دوم جهاني فقط نظاره گر بودند با پياده شدن هر روزه يهوديان در سواحل فلسطين نگران آينده شدند. هنوز تعداد عرب ها دو برابر يهوديان بود ولي اين نسبت هر روز به ضرر اعراب تغيير پيدا مي كرد. يهوديان كه از هر اهرمي براي مظلوم نمايي استفاده مي كردند، با مستمسك قرار دادن پيشينه مفتي اعظم بيت المقدس امين الحسيني كه در خلال جنگ دوم به آلمان هيتلري پناهنده شده بود، چنين وانمود كردند كه عرب ها نيز همانند نازي ها ابايي در نابودي يهوديان ندارند. ولي تاريخ فلسطين حقيقت ديگري را نشان مي داد. ساليان دراز و از زمان آزادي قوم يهود از اسارت بابل كه توسط كورش كبير صورت گرفت اين قوم آزادانه مناسك خود را در فلسطين به انجام مي رساند و اگر هم از سوي نيروهاي اشغالگر تحت تعقيب قرار مي گرفت ولي در سرزمين فلسطين و از سوي ساكنان بومي آن مزاحمتي براي آنان ايجاد نمي شد.
ادامه دارد
|