آينده انقلاب اسلامي از منظر مفهوم شناسي انقلاب ها - واپسين بخش
منطق گذار از بحران
اشاره: در نخستين بخش مطلب حاضر نويسنده به عمده ترين برداشت ها و ديدگاه ها از مفهوم شناسي انقلاب پرداخت و آنها را تحت چهار نگرش: ماهيت گرا، ساختارگرا، فرايندگرا و جامع نگر و چندبعدي تقسيم كرد و سپس مباحث و مولفه هاي ايدئولوژيك و اجتماعي هريك را تشريح كرد. آنگاه نويسنده ديدگاه جامع نگر را كاملترين نگرش در زمينه تحليل ماهيت و آينده شناسي انقلاب دانست و درعين حال به كاستي هاي نگرش هاي ديگر نيز اشاره كرد. نويسنده در پايان بحث قبلي به اختصاصات نگرش جامع نگر پرداخت و اينك در واپسين بخش مطلب، به دنباله مطلب كه مرتبط با آينده شناسي انقلاب و چالش ها و بحران هاي فراروي آن است، اشاره مي شود. با هم مي خوانيم.
|
|
دكتر علي عسگري
* بيدارگري، اساس حركت اجتماعي انقلاب اسلامي است. اين بيدارگري با اطلاع رساني جهت دار و گزينشي- و به بيان ديگر سانسور شده- رسانه هاي غربي كاملاً متفاوت است. نظام انديشگي انقلاب اسلامي اساساً با برخورد حذفي با فكر و انديشه مخالف است و خط مشي اصلي خود را بر آزادانديشي قرار داده است. آزاد انديشي مورد نظر انقلاب موجب رشد فكري، اجتماعي و سياسي خواهد شد و به همين جهت يك رابطه متقابل با رشد فكري مخاطبان را دارد، به اين معنا كه هم باعث رشد فكري او خواهد شد و هم زمينه پذيرش منطقي انقلاب اسلامي را در جان او پديد خواهد آورد.
۲-۲. زمينه هاي پذيرش انقلاب اسلامي در ميان بسياري از جامعه ها و ملت ها فراهم شده است. چرا كه:
* امروزه تضادهاي دروني نظام ليبرال دموكراسي در كشورهاي غربي و شرقي بيشتر آشكار گشته و بحران هاي ايجاد شده توسط اين نظام غيرقابل كنترل شده است. نمونه اي از اين بحران ها عبارتند از:
* بحران ضعف اخلاق كه موجب پديد آمدن آسيب ها و معضلات اجتماعي چون:
- گسترش قتل، غارت و بحران امنيت اجتماعي
- آلوده شدن نسل جوان به مواد مخدر
- قاچاق انسان، هرزه نگاري، بي بندوباري
- فروپاشي خانواده، كودكان خياباني و هم جنس بازي شده است.
* بحران آموزش و پرورش كه موجب به هم ريختگي نظام تربيتي جامعه و تنزل كيفي سطح آموزش شده است.
*بحران محيط زيست به دليل استفاده لجام گسيخته از منابع طبيعي.
* بحران آلودگي علم و هنر به ابتذال و سطحي نگري.
* بحران دموكراسي و بحران در دموكراسي به لحاظ عدم كارآمدي اين نظام در تأسيس جامعه عدالت محور و اخلاق مدار.
آشكار شدن بيشتر اين ضعف هاي غيرقابل درمان، احساس نياز به يك الگوي جامع بحران زدا و جامعه ساز يعني انقلاب اسلامي را بيشتر نموده است.
* مبناي دعوت انقلاب اسلامي اخلاق گرايي و پاي بندي به اصول اخلاقي است. رابطه ميان اخلاق فردي و اجتماعي و انقلاب اسلامي رابطه اي دوسويه است، يعني در جوامعي كه نياز بيشتري به اخلاق دارند، ضرورت حضور انقلاب بيشتر احساس مي شود. اين احساس نياز، خود موجب گسترش انقلاب اسلامي كه تنها الگوي اخلاق مدار حاكميت در عصر حاضر است خواهد شد. نظام ماكياولي اخلاق سياسي و نظام فرويدي اخلاق فردي، امروزه دچار بن بست بي مايگي و پوچي شده و رويگرداني انسان معاصر از آنها، بسياري از بحث هاي اجتماعي غرب را به موضوع جامعه اخلاقي سوق داده است.
* توجه به كرامت و شخصيت مخاطبان خاص مانند زنان، حفظ حرمت آنها و توجه به نيازهاي رواني و عاطفي آنها در جهاني كه زن را تنها، يك كالاي جنسي و قابل قاچاق مي داند، بر گسترش گرايش به انقلاب اسلامي در ميان اين اقشار مؤثر خواهد بود. حفظ سلامت و شخصيت طبقات اجتماعي خاص مانند زن از طريق تغيير نگاه اجتماع به آنها، جامعه اي سالم و با نشاط را پي ريزي خواهد نمود كه مخاطبان بي شماري را به خود جذب خواهد نمود.
۳-۲. ساختار اجتماعي انقلاب اسلامي، ساختاري جهاني است و جوامع گوناگون را به عنوان اجزاء يك كل، يعني جامعه جهاني توحيدي مي شناسد. داشتن نگاه جهاني به ساختارسازي انقلاب از مؤلفه هاي مهم تعيين حركت آن در آينده است. در اين ساختار، تأثير مؤلفه هاي جهاني بر آينده انقلاب چنين است:
* پيام انقلاب اسلامي، ماهيتي جهاني دارد چرا كه امتداد دعوت جهاني انبياست. اين پيام در محدوده هاي تنگ زمان- مكان جاي نمي گيرد و به لحاظ مخاطب او كه همه انسان ها هستند، ماهيتاً تمايل دارد به سرعت بسط و گسترش يابد. انتقال اين تفكر چندان به تكنولوژي ارتباطات نيازمند نيست و از طريق تأثير بر فطرت انسان ها بسط و گسترش مي يابد. با اين وجود، بسط و توسعه ارتباطات و نزديك شدن فواصل، زمينه مساعدي براي گسترش تفكر انقلابي اسلام از طريق تكنولوژي را فراهم خواهد آورد.
* جهاني شدن به مفهوم حداكثري آن معادل غربي شدن است. گزاره هاي مك لوهاني جهاني سازي و برداشت هاي غرب زده از اين پديده، از محبوبيت پيامي انقلاب نخواهد كاست؛ چرا كه مهندسي افكار به شكل غربي آن از طريق رسانه هاي عمومي اعمال مي شود تنها ممكن است موجب به تأخير افتادن انتقال اين پيام شود. غربي شدن به دليل عدم جذابيت پيامي فاقد ويژگي هاي جهاني انقلاب اسلامي است.
۴-۲. انقلاب اسلامي ساختاري تمدني دارد و تمدن سازي در ويژگي هاي ساختار آفرين اجتماعي آن از آغاز تأسيس آن لحاظ شده است. اين موضوع نيز يكي ديگر از نقاط قوت آينده انقلاب است؛ چرا كه ساختارهاي تمدن ساز از ماندگاري بالايي برخوردارند. تمدن سازي انقلاب واقعه اي تصادفي- آن چنان كه هانتينگتون معتقد است- نيست بلكه در بطن آن نهفته است و غايت نهايي جامعه سازي انقلاب محسوب مي شود. بنابراين انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن را مي توان در منظومه كلي ايجاد تمدن اسلامي تعريف نمود. بر اساس اين نگرش انقلاب اسلامي تاكنون در مسير شكل گيري اين تمدن گام برداشته و در آينده نيز حركت آن در اين جهت خواهد بود. براي دستيابي به تمدن اسلامي، بسط و گسترش فرهنگ اسلامي ضرورتي انكارناپذير است؛ هر چند بهره گيري از مجموعه دستاوردهاي حيات بشري مانند تكنولوژي غرب نيز نقش مهمي در اين زمينه بر عهده دارند.
۵-۲. انقلاب اسلامي ساختاري منطقي و عقلاني دارد. اين منطق در بطن آن نهفته است و در فرآيندهاي وقوع، شكل گيري و ساختارسازي مرتبط با آن جريان دارد. ساختار منطقي انقلاب و تفكر برخاسته از آن موجب خواهد شد كه اولاً انقلاب در مواجهه با خطر برخوردهاي نامتعادل غيرمنطقي- كه در جريان همه انقلاب ها مشاهده مي شود- تعادل منطقي خود را حفظ نموده و اين معضل بزرگ را با حركت منطقي خويش اصلاح نمايد و ثانياً در مراحل رشد و تكامل خويش با آهنگي متعادل و متوازن، در همه ابعاد ممكن گسترش يابد. بنابراين حركت هاي غيرمنطقي از حوزه حركت عقلاني انقلاب اسلامي خارج خواهند شد. تجربه ربع قرن گذشته در انقلاب اسلامي نيز دربردارنده اين واقعيت است كه هرچند برخوردهاي نامتعادل و غيرمنطقي در برخي از مقاطع حركت انقلاب اسلامي رخ داده، اما توان انقلاب در اداره آنها و وارد كردن اين جريانها به مدار منطق، زمينه اصلاح آنها را فراهم آورده است. تجربه گذار از بحران هاي متعدد فراروي انقلاب، توأم با منطق كارساز آن در آينده نيز تكرار پذير خواهد بود.
۶-۲. جوهره تفكر اعتقادي انقلاب اسلامي در اجتهاد شيعي نهفته است. بنابراين دو عنصر عقلانيت و پويايي كه از عناصر اصلي تشكيل دهنده آن هستند، اولاً به ادامه روند عقلاني انقلاب و ثانياً به هماهنگ شدن ايدئولوژي آن با مقتضيات زمان كمك خواهند نمود. پيوند انقلاب اسلامي با عناصر موجود در فقه شيعي، يك موضوع قراردادي و يا يك اتفاق تاريخي نيست كه در جريان انقلاب ايران رخ داده باشد، بلكه در جوهره اصلي آن نهفته است و در بطن ساختار آن جريان دارد. پويايي اين تفكر و هماهنگي آن با عناصر زمان- مكان، بر قابليت هاي فكري انقلاب اسلامي خواهد افزود.
۷-۲. انقلاب اسلامي ضمن برخورداري از اتقان و استحكام ساختاري، روشي منعطف و تعاملي دارد. به همين سبب نظر انقلاب اسلامي نسبت به پديده هايي چون غرب روشن و آشكار است. در تفكر انقلاب اسلامي غرب نيز يكي از دستاوردهاي حيات بشري است كه هم داراي وجوه مثبت است و هم منفي. انقلاب نه در دايره خاصي غرب را به عنوان يك كليت رد مي كند و نه به عنوان يك تمدن و تفكر كليت آن را مي پذيرد. انقلاب اسلامي معتقد به گزينش وجوه مثبت غرب و وانهادن وجوه منفي آن است. با اين نگاه، انقلاب در تعامل با هر تمدن يا هر جامعه، دستاوردهاي مثبت تمدني آن را اخذ خواهند نمود و دستاوردهاي منفي را واخواهد نهاد. اين ويژگي ساختاري انقلاب در ايجاد يك تعامل سازنده با ساختارهاي تمدني زمينه نفوذ و پذيرش آن در ساختارهاي اجتماعي را به خوبي فراهم خواهد نمود.
۳) در ساحت فرايندهاي وقوع، شكل گيري و امتداد انقلاب اسلامي، آينده انقلاب با گزاره هاي زير در ارتباط است:
۳-۱. فرآيندهاي وقوع، شكل گيري و امتداد انقلاب اسلامي، ساختار شكن و ساختارساز هستند. اين سخن به اين معني است كه غايت نهايي اين فرآيندها، شكل گيري حكومت اسلامي است. بنابراين فرآيندهاي امتداد انقلاب نيز در جهت تحقق كامل حكومت اسلامي شكل خواهند گرفت. اين فرآيندها هر چند ممكن است از عوامل گوناگوني تأثيرپذير باشند، اما از اين نظر كه از زمان وقوع انقلاب غايت آنها تعريف شده و همواره در پي رسيدن به آن غايت هستند، در طول زمان از مسير اصلي منحرف نخواهند شد و اين مطلب مضمون اين سخن امام است كه فرمودند: تأخير در رسيدن به اهداف موجب عدول از آنها نخواهدشد.
۳-۲. رفتار انقلاب اسلامي در فرآيند تبديل انقلاب به نظام، تابع الگوي خاص و ويژه اي است؛ چرا كه علاوه بر متفاوت بودن ماهيت انقلاب، ساختار نظام سياسي و اجتماعي آن نيز با ساير نظام هاي سياسي متفاوت است. تفاوت ساختار نظام سياسي اسلام در قالب نظريه ولايت فقيه با ساختارهاي ليبرال و سوسيال را نيز بايد در اختلاف نگاه آنها به ماهيت حكومت در اين نظام ها دانست. در نظام سياسي اسلام، حكومت وسيله اي براي رشد، تربيت و تعالي انسان است و بنابراين ضمن توجه به مسأله هدايت و توزيع قدرت، هدف اصلي آن خدمت به مردم است؛ اما در نظام هاي ليبرال و سوسيال، اولاً حكومت خود، هدف نظام سياسي است و ثانياً مسأله اصلي كسب و توزيع قدرت براي تأمين رفاه مادي مردم است. يعني در واقع در فرايند تبديل انقلاب به نظام در تفكر ليبرال، مسأله اصلي چگونگي كسب قدرت سياسي، اقتصادي و اجتماعي است در حالي كه در نظام سياسي اسلام مسأله اصلي تلاش براي تربيت و هدايت انسان است.
توجه به اين نكته ضروري است كه هر دو گرايش خواهان خدمت به مردم هستند ولي در نظام اسلامي اين خدمت در هر دو بعد مادي و معنوي متجلي مي شود و در نظام ليبرال تنها در بعد مادي. تفاوت اين دو فرآيند در آينده چنين جلوه خواهد كرد: در فرآيند مورد نظر انقلاب اسلامي، يك نظام سياسي، اجتماعي كه هدف اصلي آن تربيت و هدايت انسان و خدمت به مردم در ابعاد مادي و معنوي است ايجاد خواهد شد و در فرآيند مورد نظر تفكر ليبرال، نظام قدرت، سلطه و استبداد پنهان تجلي خواهد يافت.
|