سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۳
جامعه بسته و دوستانش
010377.jpg
عباس لقماني
جنگ آمريكا در عراق كه با واكنش هاي متفاوت در اروپا روبه رو شد، شكافي را كه بين حكومت هاي محافظه كار و ليبرال يا سوسيال دموكرات اروپايي به وجود آمده است بيش از پيش به نمايش گذارد. انگلستان هرچند كه داراي نخست وزيري از حزب كارگر است ولي عملاً با احزاب چپ در اروپا فاصله گرفته است و در ايتاليا سيلويو برلوسكوني علي  رغم در دست داشتن اكثريت پارلماني با مخالفت شديد احزاب چپ و ميانه رو و همچنين اكثريت مردمي مواجه است كه به هيچ ترتيب همكاري ايتاليا با آمريكا را در عراق نمي پذيرند. در آلمان ولي شكاف بر خلاف ايتاليا بين حزب حاكم و اكثريت بر سر سياست خارجي وجود ندارد و آنچه سياستمداران حاكم بر آلمان را به دردسر انداخته بيشتر مسايل اجتماعي و اقتصادي است كه هنوز پس از پانزده سال از اتحاد دو آلمان سايه برمناسبات اجتماعي اين كشور انداخته است. در مطلبي كه در پي مي آيد مسايل داخلي آلمان را با در نظر داشتن انتخابات ايالتي مهمي كه در ماه هاي آينده در اين كشور برگزار خواهد شد و انتخابات سراسري سال ۲۰۰۶ بررسي مي كنيم و با توجه به نفوذ آلمان در اتحاديه اروپا و سهمي كه اين كشور در گفت وگوهاي مربوط به سياست اتمي ايران دارد به اين موضوع خواهيم پرداخت كه تحولات سياسي و اجتماعي در آلمان تا چه حد مي تواند بر سياست خارجي اين كشور تأثير گذارد.
فروپاشي ديوار برلين و برچيده شدن حكومتي بر نيمه شرقي آلمان كه سال ها به عنوان سمبل پيشرفت جهان سوسياليستي در اروپاي شرقي محسوب مي شد، چهره پنهان كشورهاي به اصطلاح پشت ديوار آهنين را آن گونه كه برخلاف تبليغات رسمي بود، به نمايش گذارد.
دولتي كه حدود چهل سال حكومت را در آلمان شرقي در دست داشت بيش از آن كه قرباني اوضاع نابسامان اقتصادي شود، قرباني دروغ هايي شد كه با تحولات و واقعيت هاي پايان قرن بيستم در تضاد بود.
از هم پاشيدن جمهوري دموكراتيك آلمان با چنان سرعتي اتفاق افتاد كه ملت و دولت آلمان فدرال كه سال ها در اين جهت تلاش كرده بودند، هرگز آمادگي آن را نداشتند. مسايلي كه در آلمان فدرال به علت داشتن حكومتي برپايه دموكراسي دغدغه زيادي را براي حكومت ايجاد نمي كردند با اتحاد دو آلمان و برداشت هاي ديگري كه در نيمه شرقي حاكم بود ابعاد تازه اي يافتند. گروه هاي تندروي راست كه اوج ترقي حزبي خود را در اوايل دهه هشتاد ميلادي يافته و در همه زمينه هاي اجتماعي و سياسي به انفعال كشيده شده بودند به يك باره با خيل عظيمي از جواناني روبه رو شدند كه در آلمان شرقي حتي ابتدايي ترين اصول دموكراسي و همزيستي مسالمت آميز را نياموخته بودند. صلح اجتماعي حاكم بر آلمان شرقي صلحي تحميلي از طرف حكومت بود كه شهروندان را به خودسانسوري و دوستي تحميلي با خارجياني كه از كشورهاي برادر كمونيستي آمده بودند مجبور مي كرد. در تمام اين مدت هرگز پيشينه دشمني آلمان ها با خارجيان به بحث گذارده نشد. كوبايي، ويتنامي و انگولايي هاي ساكن در آلمان شرقي مهمانان حكومتي بودند كه بايد از سوي مردم پذيرفته مي شدند.
در آلمان غربي ولي وضع به گونه اي ديگر بود. جامعه باز در اين كشور همه چيز را به بحث مي گذاشت و پس از تولد نسل دوم و سوم خارجياني كه در آلمان فدرال به دنيا آمده بودند، جامعه نيمه غربي آلمان پذيرفت كه آنان نيز سواي تبعيض هاي موردي، داراي حقوقي همانند ديگر شهروندان آلماني هستند. پليسي ترك نژاد و يا بازيكن فوتبالي سياه پوست در كنار گوينده تلويزيوني آلماني از نژاد ديگري سواي مردم عادي آلمان،ديگر چيز خاصي نبود. در بسياري از شهرهاي آلمان از جمله كلن، فرانكفورت و برلين غربي حضور خارجيان آنقدر عادي شده بود كه نظر خاصي را جلب نمي كرد.
با پيوستن نيمه شرقي به آلمان فدرال شهروندان جامعه بسته آلمان دموكراتيك كه هجوم گسترده اي را به نيمه غربي آلمان انجام داده بودند نتوانستند اين موضوع را درك كنند كه آنچه در آلمان غربي در مورد خارجيان صدق مي كند با آنچه آنان در آلمان شرقي با آن روبه رو بودند تفاوت هاي فاحش دارد. هجوم به خوابگاه هاي پناهندگان، آتش زدن محل سكونت خارجيان و حمله هاي خياباني به هر كس كه ظاهري آلماني نداشت از اثرات ورود كساني به جامعه آلمان بود كه پيش از آن در جامعه بسته كمونيستي فقط اطاعت از حزب حاكم را بدون در نظر داشتن امتيازهاي فردي پذيرفته بودند.
در چنين شرايطي احزاب دست راستي آلمان كه تاكنون با كمبود طرفداران مواجه بودند به يكباره بستري را پيش رو يافتند كه در آن مي توانستند ضمن بهره برداري از احساسات ضد خارجي، بنيانهاي دموكراتيك جامعه را نيز به چالش گيرند.
در آخرين انتخابات ايالتي در ايالت ساكسون حزب نژادپرست NPD توانست به سومين تعداد آرا در پارلمان اين ايالت دست يابد و عمداً از حزب ليبرال جلو افتاد. نمايندگان اين حزب هفته گذشته و در سالروز قتل عام يهوديان در آلمان هنگامي كه رئيس پارلمان يك دقيقه سكوت اعلام كرد با ترك صحن پارلمان خواستار يك دقيقه سكوت به مناسبت بمباران شهر درسدن در روزهاي پاياني جنگ دوم جهاني توسط انگليسي ها شدند و علاوه بر آن قواي متفقين در جنگ دوم جهاني را كه عليه آلمان هيتلري جنگيده بودند به جنايت در حق آلمان ها متهم كردند. چنين برخوردي كه تاكنون در آلمان سابقه نداشت موجي از انزجار را در سراسر آلمان برانگيخت و بار ديگر موضوع ممنوعيت فعاليت اين حزب را به ميان كشيد. حزب NPD در سال ۲۰۰۳ توانسته بود موافقت دادگاه عالي آلمان را براي فعاليت كسب كند و تلاش آن زمان دولت براي كسب آراي قضات دادگاه عالي آلمان براي ممنوعيت فعاليت آن حزب بي نتيجه مانده بود. اكنون بار ديگر دموكرات هاي ميانه و چپ آلمان موضوع ممنوعيت فعاليت اين حزب را مطرح كردند ولي وزير كشور آلمان اتوشيلي در مصاحبه اي عنوان كرد كه اين تقاضا از دادگاه عالي آلمان بايد اين باره با دقت بيشتري عنوان شود تا دادگاه دلايل محكمه پسندي براي اين ممنوعيت داشته باشد. در غير اين صورت اين حزب با جديت بيشتري در صحنه سياسي حاضر خواهد شد.
در چنين فضايي كه احزاب حاكم سوسيال دموكرات و سبز از واكنش هاي حزب دست راستي و نژادپرست NPD نگران بودند و به دنبال حركتي دموكراتيك در جهت جلوگيري از فعاليت اين حزب برآمدند، حزب دمكرات مسيحي و حزب خواهر خوانده آن سوسيال مسيحي احزاب حاكم را به چالش كشيده و عنوان كردند كه علت موفقيت احزاب دست راستي سياست هاي غلط اقتصادي احزاب حاكم است بدون آن كه اشاره اي به نژادپرستي ملموس احزاب افراطي داشته باشند. آنان علاوه بر آن احزاب چپ و كمونيستي را نيز در يك رديف با نژادپرستان عنوان كردند. اين اظهار نظرها حتي در داخل اين احزاب نيز با مخالفت روبه رو شد و علاوه بر آن برملا شدن پاره اي از وابستگي هاي مالي سران اين حزب با سرمايه داران و صنايع آلمان و حقوق هايي كه آنان در كنار حقوق خود به عنوان نمايندگان پارلمان دريافت مي كردند، به يك باره صحنه سياسي آلمان را به نفع احزاب حاكم ائتلافي سبز و سوسيال دموكرات عوض كرد. اين دو حزب كه مجموعاً به پايين ترين حد در نظرسنجي ها رسيده  بودند و انتخابات ايالتي و سراسري را با نگراني دنبال مي كردند، اكنون مي توانستند اميدوار باشند كه انتخابات سال آتي را به نفع خود برگزار كنند.
در چنين فضايي وزير خارجه آلمان يوشكافيشر به نيروي محركه دولت تبديل شده حزب سبز عملاً عامل اصلي در سياست هاي داخلي و خارجي آلمان شده است. صدراعظم گرهارد شرودر نيز در رقابت با رئيس حزب دموكرات مسيحي آنجلا مركل و رئيس حزب سوسيال مسيحي ادموند اشتويبر از مزيت نسبي بيشتري در بين رأي دهندگان آلماني برخوردار است.
ادموند اشتويبر به علت مواضع دست راستي آنجلا مركل به علت عدم قاطعيت در نظر شهروندان آلماني براساس آخرين نظرسنجي قابليت هاي كمي براي به دست گرفتن پست صدراعظمي دارند.
سياست خارجي شرودر- فيشر ولي بالاترين محبوبيت را براي اين دو به ارمغان آورده است و موضع گيري آنان در قبال حمله آمريكا به عراق و همچنين سياست مداراگرايانه آنان با جمهوري اسلامي ايران از آنان سياستمداراني ساخته است كه قشر تحصيلكرده و روشنفكر آلمان را در كنار طبقه متوسط به خود جلب كرده است. بين افكار عمومي آلمان و احزاب حاكم آلمان بر خلاف ايتاليا و انگلستان اختلاف هاي فاحشي بروز نكرده است و هنگامي كه گرهارد شرودر خواستار يك راهپيمايي ضدفاشيستي شد افكار عمومي به شدت از آن استقبال كرد. اين راهپيمايي قرار است در آينده نزديك در واكنش به فعاليت احزاب نژادپرست انجام شود. در همين حال موضع گيري يوشكافيشر در مقابل سياست هاي مداخله گرايانه آمريكا در امور ديگر كشورها از جمله مخالفت با حمله نظامي به ايران، اختلاف نظري را كه بين كشورهاي اروپايي كم و بيش مشهود است زيادتر نشان داده است. كشورهايي نظير انگلستان و ايتاليا هر چند كه از سياست هاي آمريكا حمايت مي كنند ولي نتوانسته اند افكار عمومي داخلي را به نفع خود سوق دهند و مواضع كجدار و مريز آنان در قبال بعضي از افزون طلبي هاي آمريكا به قانع شدن مردم نيانجاميده است. در اروپاي شرقي رهايي از كمونيسم افق هاي تازه اي را براي آنان گشود، ولي پيروي بي چون و چرا از آمريكا به اساس سياست خارجي مبدل شده است و در همين رابطه سخنان چندي پيش دونالد رامسفلد كه اروپا را به اروپاي كهنه و نو تقسيم كرد و همچنين ديدار كونداليزا رايس بلافاصله پس از ديدار از برلين با دولتمردان لهستاني را مي توان در جهت همين پيروي اروپاي شرقي از آمريكا ارزيابي كرد. لهستان كه بيش از دو هزار نيرو در عراق دارد با جمعيت زياد خود با پيوستن به اتحاديه اروپا عملاً در كنار انگلستان و آن هم به گونه اي افراطي دنباله روي سياست هاي آمريكا شده است و عجب آن كه افكار عمومي در اين كشور و در بسياري از كشورهاي تازه از يوغ كمونيسم رها يافته اروپا نيز چنين است و مخالفتي آشكار با آن ندارند.
با نگاهي گذرا به قاره اروپا با قاطعيت مي توان عنوان كرد كه مسايلي كه اكنون بين دو نيمه آلمان حل نشده باقي مانده است مشابه مسايلي است كه بين كشورهاي اروپاي غربي و كشورهاي پشت ديوار آهنين سابق وجود داشت. ديدگاهي جامعه شناختي براين باور بود كه برلين در زمان جنگ سرد شاخص سياسي اروپا محسوب مي شد و هر آنچه كه در اين شهر بروز مي كرد در آينده اي نه چندان دور در اروپا تبلور مي يافت. نمونه بارز آن تظاهرات دانشجويي سال ۱۹۶۷ برلين بود كه سرانجام به قيام دانشجويي ماه مي ۱۹۶۸ فرانسه انجاميد و فصل جديدي در مناسبات اجتماعي را در اروپا رقم زد. اكنون نيز شايد موضع گيري برلين در قبال آمريكا، نژادپرستي و همچنين برخورد با كشورهايي كه در جهت منافع آمريكا گام برنمي دارند نيز شاخص سياستي باشد كه در آينده بروز خواهد كرد.
ابرقدرت آمريكا دير يا زود با اتحاديه اروپايي به رقابت برخواهد خاست كه عقده هاي به وجود آمده بر اثر جنگ جهاني دوم را ديگر ندارد و از لحاظ سياسي نيز بيشتر به منافع خود تا آمريكا مي نگرد هر چند در اين مسير كشورهايي مانند لهستان وجود دارند كه هنوز به بلوغ سياسي اروپايي نرسيده اند. رسيدن به اين بلوغ فقط به يك دوره آزمون و خطا نياز دارد.
ولي اين دوره مي تواند ميان مدت باشد و با پيوستن بلغارستان و روماني جبهه طرفداران آمريكا در اتحاديه اروپا قدرت بيشتري خواهد گرفت. محور برلين، پاريس و رم كه مدت ها محور اصلي محرك اروپا بود با به دست گرفتن قدرت در ايتاليا توسط سيلويو برلوسكوني عملاً موقعيت خود را از دست داد و از اين محور اكنون برلين و پاريس در كنار هم قرار گرفته اند و كشورهاي بنلوكس شامل هلند، بلژيك و لوكزامبورك بيشتر با آن همگرايي پيدا كرده اند. آلمان و فرانسه كه دوستي سران آنها تأثير گذار اصلي بر سياست هاي اروپايي است با تمام قوا سعي خواهند كرد جبهه مستقل اروپايي را تقويت كنند و راي دهندگان آلماني نيز به خوبي مي دانند كه تغيير حكومت در اين كشور و به دست گرفتن قدرت از سوي احزاب دموكرات مسيحي و ليبرال چرخشي را بر خلاف جهت افكار عمومي و به سوي همكاري بيشتر با آمريكا خواهد گشود.
همين موضوع مي تواند برگ برنده احزاب حاكم كنوني براي متقاعد كردن مردم به پيروي از سياست هاي كنوني آنان باشد. سلاح نه ديگر برنده مخالفت با خارجيان كه از سوي احزاب دست راستي به عنوان محوري انتخاباتي به ميان كشيده شده است شمشير دموكلسي خواهد شد كه ابتدا همان احزاب را قرباني خواهد كرد. چاشني پيروي از سياست هاي آمريكا نيز بر برنده شدن بيشتر اين شمشير تأثير خواهد گذاشت. شرودر و فيشر اگر دوره كوتاه نابساماني كنوني اقتصاد آلمان را موفقيت آميز پشت سرگذارند در آينده قدرت بيشتري براي پرقدرت تر كردن اتحاديه اروپا و ايستادگي در برابر فزون طلبي هاي آمريكا خواهند يافت.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
زندگي
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |