سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۳
فرزنداني با چند الگو
بررسي هاي انجام شده درباره الگوپذيري كودكان نشان مي دهد: ۵۵ درصد اخلاق پدر و مادر۳۵، درصد اخلاق دوستان ۱۴، درصد اخلاق گروههاي مرجع محلي و ۳ درصد اخلاق معلمان خود را سرمشق قرار مي دهند.
010623.jpg
نازخند صبحي
كارشناسان معتقدند كه خانواده، كانون محبت و امنيت و احترام به كودك است و عده اي از مربيان تربيتي نيز بر اين باورند كه خانواده كانون اقتدار و انضباط است. برايند اين نظرات چنين تعريف مي شود كه تأثيرپذيري كودك از خانواده بيش از ساير گروه هاست و چون خانواده نخستين گروهي است كه كودك به عضويت آن در مي آيد، آسان تر و سريع تر از گروه هاي بعدي در شخصيت كودك تجلي پيدا مي كند.
در ميان اعضا خانواده مادر همواره نقش مهمتري در تكوين رشد شخصيت كودك بر عهده دارد. چون ارتباط مادر و فرزند نه تنها از آغاز تولد بلكه قبل از تولد نيز در رشد رواني فرزند اثر مهمي دارد. به طوري كه زن باردار موظف به رعايت بسياري از نكات اخلاقي است و در علم جديد براي زنان باردار شيوه هاي خاص زندگي تجويز مي شود سپري كردن «دوراني به دور از هيجانات و آسيب هاي رواني و توأم با آرامش و آسايش.»
بعضي از روان شناسان فرزندان تغذيه شده با شير مادر را سازگارتر و باهوش تر از ساير كودكان مي دانند.

اجتماعي شدن كودك
روابط اجتماعي كودك از سه سالگي آغاز مي شود و ارتباط او تقريباً با اعضاي خانواده است (پدر و مادر) و به تدريج وارد محيط اجتماعي مي شود و علاقمند بازي هاي گروهي مي  شود.
اولين مكاني كه كودك را به طرف خود جلب مي كند «كوچه» است. در كوچه كودك خوب و بد را مي آموزد.در كوچه است كه كودك مي فهمد زندگي فقط مهر مادر و يا اخم و كمربند پدر نيست. سرد و گرم روزگار را در كوچه تجربه مي كند. فحش، دعوا، اذيت مردم، خدمت به مردم،  سيگار كشيدن ... دكتر پژوهنده كوچه را حد فاصل خانه و اجتماع بزرگ مي داند و معتقد است كه در كشورهايي نظير ايران كه بافت فرهنگي و معماري به گونه اي است كه كوچه در آن نقش اساسي دارد. ما مي توانيم اين تعريف كاركردي را براي كوچه قائل شويم. كوچه به بچه ها همدلي، ياري، رفاقت، پيروزي و شكست را ياد مي دهد. در كوچه بچه ها ياد مي گيرند كه هميشه امور بر وفق مراد آنها نيست مفهوم و فضاي توطئه، بايكوت،  تحقير، راه هاي گريز از تنگنا، انديشيدن براي پيروزي يافتن و درك جايگاه خود و ديگران در هرم اجتماعي، نوع رابطه با قوي تر و ضعيف تر، مزيت هاي قدرت را مي آموزدو ... بچه ها در كوچه ياد مي گيرند كه از درس فرار كنند، انواع ناهنجاري ها و كژرفتاري  اجتماعي را تجربه كنند، با ادبيات رفتاري كوچه آشنا بشوند و به طور كلي فرهنگ كوچه را بشناسند.
در يك بررسي انجام شده توسط كارشناسان اجتماعي درباره رفتار كودكان ناشي از الگوپذيري آنان چه از كوچه و چه از مدرسه و خانواده نتايج ذيل حاصل شده است:
۵۵ درصد اخلاق پدر و مادر را سرمشق قرار مي دهند.
۳۵ درصد اخلاق دوستان را سرمشق قرار مي دهند.
۱۴ درصد اخلاق دوستان (رهبران) در كوچه را سرمشق قرار مي دهند.
۳ درصد اخلاق معلمان خود را سرمشق قرار مي دهند.
كمبودهاي عاطفي از اساسي ترين گرايش بچه ها به ناهنجاري  است. در خانواده اي كه صفا و صميميت وجود دارد، پدر و مادر لحظات بيشتري از وقت خود را صرف توجه به بچه ها مي كنند و محيطي ايجاد مي كنند كه بچه ها حق انتقاد داشته باشند. در چنين خانواده اي كمبود عاطفي جايي ندارد. سكوت و رفتار والدين يكي از عناصر مهم ترغيب يا عدم گرايش بچه ها به شخصيت ها و رفتارهاي گوناگون است.در خانواده اي كه پدر دير هنگام به منزل مي آيد و در خانه نيز مدام برگوشه لبش سيگار دارد و مرتب پاي تلفن دروغ آشكار مي گويد كه كودك به آساني متوجه دروغ گفتن پدر مي شود زمينه آلوده شدن فرزند به سيگار يا مواد مخدر و دروغگويي مساعدتر است. خانه هاي پرتنش و پردعوا، بچه ها را عملاً به درون كوچه و پناه بردن به جمع عصيانگران هنجارشكن سوق مي دهد. از طرفي كاهش تعداد فرزندان نيز باعث مي شود كه كودك همبازي مناسب در محيط خانه نيابد و بيشتر به كوچه و كودكان محل سكونت خود انس بگيرد.
كودك و قانون گريزي
از آنجايي كه بچه ها ميل به خودنمايي،  بزرگ جلوه دادن خويش و كسب احترام در جايگاه اجتماعي كوچك خود دارند اين عوامل به اضافه كنجكاوي، لذت از كژرفتاري - به عنوان شاخص و جلوه گر- و نيز فشارهاي گروهي باعث مي شود كه كژرفتاري را ادامه دهند. براي كودكي كه در خانه معناي احترام و محبت را در نيافته است شيفته شدن به قهرمانان دروغين كوچه و عدم توجه به عواطف گروهي و همبستگي اجتماعي بالاست. در كوچه (اجتماع كوچك) زمينه گناه و خلاف - خواسته يا ناخواسته- وجود دارد ولي كوچه گناهكار اصلي نيست بچه هايي كه با سپر تربيت صحيح خانوادگي قدم به كوچه گذشته و آن را تجربه كرده اند به راحتي از كنار ناهنجاري هاي كوچه مي گذرند. كودكي كه در يك خانه بدون قانون بزرگ شود و از تربيت صحيح برخوردار نباشد احتمال قانون گريزي و قانون شكني او بسيار بالاتر از سايرين است. در تعريف ديگر مي توان اذعان كرد كه به علت گرفتاري هاي خارج از منزل زن و شوهر (دو شيفته كار كردن مرد و زن) باعث شده كه خانواده بخشي از كاركرد تربيتي خود را به مهد كودك، مدرسه و كوچه محول كند. با اين وصف، رفتارهاي اوليه والدين در جامعه پذيري كودك تأثير بسزايي دارد.در صورتي كه فرزندان با «سپر تربيتي» صحيح تا سه سالگي وارد محيط جديد ذكر شده بشوند به راحتي مي توانند سپر محكمي در برابر ناهنجاري ها محيط هاي جديد مقابل خود داشته باشند. مطمئناً بدون تجربه مهد كودك، مدرسه و كوچه زندگي چيزي كم خواهد داشت.
جبران انتقالي
در جوامع كنوني مقتضيات شغلي و موانع اقتصادي سبب كاهش تعداد فرزندان شده و در نتيجه در محيط خانواده كودك همبازي نمي يابد و ساكن بودن در آپارتمان حضور در كوچه را از كودكان گرفته است و كودكان به ندرت با كودكان محل سكونت خود انس مي گيرند. در اين شرايط كنش هاي نامناسب والدين منجر به واكنش هاي نامناسب اين گونه كودكان مي شود و مشكل اصلي كودكان به مشكلات خانوادگي، محيط پرورشي و اجتماعي و اقتصادي آنها مربوط مي شود. مسائلي نظير عدم اعتماد به نفس و عقده كهتري در كودكان بيشتر ناشي از رفتار نادرست پرورش دهندگان آنان است. بسياري از پرورش دهندگاني كه به وظيفه خويش آشنا نيستند و به علت بار آمدن در محيط هاي تربيتي ناقص و ناسالم داراي عقده هاي فراواني هستند. بدين ترتيب خطاهاي تربيتي از نسل قديم به نسل جديد انتقال مي يابد.
پدر آزار رسان در محيط خانوادگي خود آزار ديده است حال بدون آنكه خود متوجه شود براساس يك نوع جبران انتقالي با فرزند خود رفتار خشونت آميزي دارد؛ چون جز در خاندان در جاي ديگري نتوانسته است قدرت و تسلط خود را بر كرسي بنشاند. اينك تحكيم مي كند، تحقير مي كند، دستور مي دهد، ايراد مي گيرد، امر و نهي مي كند و هر آنچه خود مي خواهد بر كرسي مي نشاند.
دكتر هريس مي گويد: والدين آنچه را كه هستند جذب مي كنند، نه آنچه را كه مي خواهند. والدين دوست دارند بچه ها مطيع آنها باشند، در حالي  كه جامعه امروزي بچه ها را مطيع نمي كند، بلكه نوعي سركشي به آنان مي آموزد.
بازي و كودكان
از بازي به عنوان بهترين شكل فعاليت كودك در محيط پرورشي او نام مي برند. اثر تربيتي بازي بسته به مضمون آن است .معمولاً موضوع بازي پديده اي است برگرفته از زندگي خانوادگي او نظير زندگي خاندان،  كار و مشاغل والدين، حوادث اجتماعي و كودك ضمن ايفاي نقش، ويژگي هاي شخصي خويش را نيز ظاهر مي سازد. از رفتار كودك ضمن بازي مي توان به مناسبات بزرگسالان هر خاندان و رفتارشان نسبت به كودك پي برد. با كمك اين بازيها مي توان حس احترام به پدر و مادر و بزرگترها و مهرباني نسبت به كوچكترها را در كودك رشد داد. والدين گاهي از روي علاقه و بعضاً وسواس و زماني نيز به منظور بزرگ كردن كودك تمام اعمال او را زير نظر مي گيرند. آنها به همان صورت كه كودك را در بدو تولد تحت مراقبت قرار داده اند در ماه ها و سال ها بعد از تولد نيز مي خواهند كودكان خود را زير نظر داشته باشند و شخصاً خود عهده دار وظايف فرزندشان باشند. در اين مرحله تربيت اخلاقي كودك نيز با امر و نهي كردن صورت مي گيرد. كودك حق ندارد دليل انجام يا عدم انجام كاري را بداند و فقط بايد گوش به فرمان باشد و آنچه به او دستور مي دهند انجام مي دهد و ازانجا م آنچه كه منع مي كنند خودداري كند. اگر اين روش در مدرسه و بعد از آن ادامه يابد نه در فراگيري مطالب مؤثر است و نه در رشد اخلاقي فرد تأثيري دارد. بنابراين فرد احتمالاً تا پايان عمر از استقلال برخوردار نخواهد شد و بايد به وسيله ديگران اداره و هدايت شود. شايسته است كودك را از همان سالهاي اوليه طوري بار آورد كه روي پاي خود بايستد زيرا كودك آمادگي درك پاره اي از مسايل را دارد.
آموزش فرزندان
والدين هر لحظه از زندگيشان فرزندان خود را تربيت مي كنند، رفتار والدين خود آموزش به فرزندان است به طوري كه در زمان غيبت خود نيز در ذهن كودكان به تربيت او مي پردازند. طرز لباس پوشيدن، شيوه صحبت كردن با ديگران و درباره ديگران، نحوه اظهار غم و شادي، شيوه رفتار والدين با دوستان و دشمنان و بالاخره طرز خنده و مطالعه و... در كودك و پرورش او تأثير قابل ملاحظه اي دارد. احترام به خانواده و كنترل گفتار و كردار، نخستين و مهمترين روش تربيت براي يك پدر و مادر است. براي تربيت كودكان نيازي به حيله ها و ترفندهاي تربيتي نيست، نياز به نظام پاداش نقدي نيست، نيازي به سرگرم كردن كودكان به بازيهاي خنده آور نيست، پرورش كودكان مستلزم روش كاملاً صحيح، ساده و جدي است. والدين بايد صميمي و خلق و خويي مناسب با اوضاع و احوال محيط زندگي كودك داشته باشند و هرگز حصاري به دور كودك نكشند و تصور نكنند كه با جلوگيري ازحضور او در جمع اشخاص و شرايط ناجور و نامناسب مي توانند او را از گزند آسيب هاي بيروني حفظ كنند. در حالي كه مي بايستي با رفتار پسنديده خود در كودك قابليت و توان رويارويي با آسيب ها را تقويت كنند تا هنگامي كه به آنها برمي خورد قادر به مقابله باشد. چون عامل بازدارنده هميشه موفق نيست. جوهر تمامي مسئله تربيت نه در صحبت ما با كودك و يا تأثير مستقيم بر روي او بلكه در سازمان خانواده، زندگي خصوصي و اجتماعي شما و سازمان دادن زندگي كودك است. كار تربيت و آموزش فرزندان يك كار سازمان دهنده است .اقتدار والدين و اطاعت كودكان نمي تواند هدف باشد. تنها بنيان حقيقي اقتدار در خانواده، زندگي، كار، اخلاق اجتماعي و رفتار والدين است.
مراقبت هميشگي
شايسته است كه كودك مشكلاتش را خود برطرف كند و بياموزد كه بر مشكلاتش غلبه و با مسائل پيچيده دست و پنجه نرم كند. اما والدين بايد هميشه مراقب باشند و ببينند كه چطور كودك اين كار را انجام مي دهد. نبايد به او اجازه داد تا گرفتار و مأيوس شود. گاهي حتي ضروري است كه كودك از مراقبت، رغبت و اعتماد شما به نيرويش اطلاع حاصل كند. اقتدار مبتني بر كمك و راهنمايي انديشمندانه و احتياط آميز به وسيله اقتدار مبتني بر اطلاعات تكميل خواهد شد. كودك حضور شما را در كنار خود و علاقه و توجه شما را احساس خواهد كرد. در عين حال خواهد دانست كه شما از وي توقعي داريد و قصد نداريد همه كارها را برايش انجام دهيد و او را از همه مسئوليت ها آزاد نماييد. اين شيوه مسئوليت، يكي از مسائل مهم اقتدار خانوادگي است. پدر و مادر براي تربيت و رشد فرزند خود در وهله نخست بايد روحيات، ويژگيهاي هر دوره سني و خواسته ها و تمايلات فرزند خود را بدانند تا در روند رشد كودك از آنها بهره گرفته و در جهت سازندگي شخصيت وي روشهاي مناسب را اعمال كنند. خانواده اصولاً دو دسته تأثيرات فردي و جمعي بر روي كودك دارد. در بعد فردي يك سري تأثيراتي كه در ادب و اخلاق، عاطفه و شخصيت كودك دارد در بعد اجتماعي همانند تأثيرات روابط اجتماعي بر كودك، روابط اقتصادي، سياسي و نيز جنبه هاي فرهنگي و ادبي است. محيط هاي نامناسب نيز مشكلاتي براي كودكان ايجاد مي كند، از جمله شرايط اقتصادي و اجتماعي خانواده، محروميت عاطفي، كثرت اعضاي خانواده و درآمد محدود در خانواده فقير، عدم كيفيت تغذيه و عدم بهداشت و عدم آگاهي والدين نسبت به مسائل پرورشي و به طور كلي تضاد بين محيط مدرسه و خانه.
كودك و ريشه جرايم
در بررسي هايي كه توسط جامعه شناسان تربيتي و جامعه شناسان جرم صورت گرفته، اين نتيجه به دست آمده است كه درصد و ريشه بسياري از جرايم را بايد در دوران كودكي جست وجو كرد. مثلاً علل و عوامل بزهكاري در گروه سني كمتر از ۱۵ سال را مي توان چنين عنوان داشت: جرايم در حومه شهرها بيشتر از روستاهاست. عدم تحصيلات، تفريحات سالم، سرگرمي هاي سازنده و فقر اقتصادي مؤثر است. در اين گروه سني بزهكاري، در طبقه مرفه بيشتر براي جلب توجه والدين، انتقام از والدين، نارضايتي از شرايط خانواده، بي مهري والدين و عدم رعايت مسائل اخلاقي و معنوي در خانواده است. پسران بيشتر از دختران زمينه ارتكاب به جرايم را دارند پنج به يك. اصولاً عدم استقلال، شكستهاي اجتماعي، تنش هاي عصبي كم هوشي، فقر فرهنگ- اجتماعي، اقتصادي- تعارض در خانواده هاي از هم پاشيده، فقر عاطفي، فقر مسائل اخلاقي و اعتقادي صحيح در خانواده ،احساس حقارت ناشي از عيوب جسماني، تحقير و شكست درسي در مدرسه، بي ثباتي در شرايط محيط زندگي و خانواده و اجتماع كودك با بزهكاري آنها رابطه مستقيم دارد.
از نظر رشد شخصيت و منش نيز مهمترين ريشه ها را بايد در خانواده ها و در روابط بين والدين و فرزندان جست وجو كرد. كودكان نگرشهاي اجتماعي را نخست از خانواده مي آموزند. آنها ممكن است در پاره اي موارد نسبت به بزهكاري نگرشهاي مساعدي در خانواده كسب كنند. تحقيقات و شواهد زيادي گوياي اين واقعيت است كه در پس بسياري از بزهكاري هاي نوجوانان كانون خانوادگي ناسالم و متلاشي شده اي پنهان است. به طور كلي بيشتر بزهكاران داراي والديني هستند كه يا بسيار خشن و سخت گيرند و يا بي تفاوت و بي توجهند .والدين آنها اكثرا كم سواد و حتي بي سواد و عده زيادي از آنان بيكار و از لحاظ مالي و رفاهي در وضعي نامطلوبند. در ايران تحقيقات انجام شده نشان مي دهد كه يكي از مهمترين عوامل ايجاد بزهكاري، خانواده هاي از هم پاشيده و بي توجهي و بي محبتي والدين نسبت به فرزندان است. رشد رواني كودك در خانواده از محبت والدينريشه مي گيرد و تكامل مي يابد.

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |