|
|
|
|
|
ابزار و ادوات تجدد وارد طهران شد
كافه و كافه نشيني
هنوز به كافه نادري مي آيند و مي روند، قديمي ها بيشتر از جديدها در جست وجوي خاطرات مي آيند و با سايه ها بر سر يك ميز مي نشينند، با آنها كه سايه در نقاب خاك كشيده اند؛ در وطن يا دور از وطن. سالن، ديگر پر و خالي نمي شود، در طول روز اغلب صندلي ها بر ميزها سوارند و ونوس نادري در پشت شمشادها و نسترن ها پنهان و در انتظار! فواره را مي خواهد، جلوه حياط و همهمه كافه را انتظار مي كشد
مهراد قوام-كافه و كافه نشيني از دستـاوردهاي دوران ورود مدرنيته به ايـران بود. وقتي دانشجويان ايراني عازم اروپا به ويژه پاريس شدند، به كافه هاي آنجا رفته و همراه خود مرام و مسلك كافه نشيني را به ايران آوردند. هنرمندان و روشنفكران قرن نوزدهم كه انقلا ب هنر نو را در فرانسه رقم زدند، كافه ها را جايي دنج براي صحبت و تبادل نظرشان يافته بودند.
پيش از ورود كافه به طهران، قهـوه خانه ها و زورخانه ها محل تجمع مردم و پيگيري اخبار روز بود. اين اماكن محل مناسبي براي فـرنـگ رفتـه هـا نبـود و آنـان رسـم كافه نشيني را در ايران رواج دادند.
كافه نيز مانند سينما و رستوران از آمده هاي جديد بود كه تاپيش از آن سابقه حضور در خيابان هاي طهران را نداشت. اين كافه ها اماكني بودند كه با ميز و صندلي تاسيس شد و مردم چـاي خـوري كـه روي سكـوهـاي قهـوه خـانـه هـا و روي نيمكت ها مي نشستند، به پشت ميز و صندلي تغيير جا دادند. قيافه ها هم در اين انتقال دچار تحولا ت و اصلا حاتي شد. پيش از آن قهوه خانه روها قبا و لبـاده بـه تـن مـي كردند و گيوه و سينجـانـي كفشـي با رويه اي از ريسمان نازك بافته و زيره اي چرمين گلچه زده با ريسمان و پاشنه نعل كوبيده - به پا مي پوشاندند.
كافه روها با كت و شلوار اتوكشيده و كفش شبرو و ورني پشت ميزها مي نشستند و چايشان را آرام مي نوشيدند.
در كافه ها چاي و قهوه و شيرقهوه با قليان هاي ظريف ني پيچ داده مي شد، به علا وه بستني و نان شيـريني به مشتريان سرويس مي دادند. قيافه كافه روها نيز تغيير كرده بود؛ ريش و سبيل انبوه با كلا ه نمدي به ريش هاي تراشيده و سبيل هاي قيطاني بالا تابيده و كلا ه هاي مقوايي - كلا هي از مقوا با رويه ماهوت كشيده بدون نقاب، تنها با رنگ سياه كه مقدمه كلا ه پهلوي بود - و اندامي عطر و ادكلن زده شكل و شمايلي ديگر شده بود.
مشتريان اين كافه ها ابتدا جوانان فرنگ رفته بودند؛ آنها كه در پاريس - شهر كافه ها - بارها با دوستان فرنگي تبارشان قدم زده، روي صندلي كافه نشسته و قهوه نوشيده بودند. پس از آنها جوانان وطني كه علا قه اي به فرهنگ مدرن و غربي داشتند به اين كافه ها تردد كردند. كم كم كار بالا گرفت و وضعيت كافه ها بهتر شد. برخي قنادي ها براي جلب مشتري بيشتر، تابلوي كافه قنادي را بر سردر دكان آويختند. برخي رستوران ها نيز علا وه بر غذا، قهوه و چاي دم كرده به مشتريان مي دادند. اينان نيز كافه رستوران را بر پيشاني مغازه شان چسباندند.
نابهنجاري هاي مدرن
هرگاه تكنولوژي و ابزار و ادوات جانبي اش بدون بسترسازي سالم فرهنگي وارد جوامع جهان سوم مي شود، بارها راه آزمون و خطا را مي پيمايد و در خلا ل اين مسير نابهنجاري هاي گوناگوني هر از گاه سر از تخم درآورده و زندگي عادي را دچار خدشه مي كند.
وضعيت كافه ها نيز به همين عارضه دچار شد. پس از تحصيلكرده ها و فرنگي مآبان، جوانان پولدار و دلبسته آداب غربي گام به كافه ها گذاشتند. آنها البته هرجا كه مي رفتند با ابزار و ادواتشان بودند. اين عده دوست داشتند هر جايي بساط عيش و عشرت را بگسترانند. از اين بابت برخي كافه ها براي نرنجاندن مشتري و دريافت سود، به اين جوانان اجازه شرب نوشابه هاي الكلي دادند. چند كافه به اين سو كشانده شدند. در چند كافه ديگر، نزاع هاي گروهي درمي گرفت و دعواهاي كافه اي و شيشه شكستن رواج پيدا كرد. اين وضعيت نارنجي و قرمز همچنان ادامه داشت تا در سوم مهرماه سال 1307 مقررات تاسيس كافه و قهوه خانه اعلا م شد. برابر اين دستورالعمل از طرز بناي كافه تا طراحي دكور داخلي تحت نظارت و چارچوب قرار مي گرفت. چند ماده از مفاد اين دستورالعمل كه توسط كفيل بلديه، سرتيپ بوذرجمهر امضا و صادر شده بود، به قرار زير است: در كافه هر چند عدد كه باشد بايد از كف تا سه چارك - سه چهارم قاب سازي و از آن به بالا شيشه باشد. سقف و ديوار بايد سفيد باشد و نقش صور غير موزون از قبيل ديو و اژدها و شيرين و فرهاد و ليلي و مجنون و رستم و گيو و ... اكيدا ممنوع است. كف قهوه خانه بايد لا اقل از آجر شش مفروش شود. در انتهاي هر كافه، آبدارخانه اي داير باشد. چاه آب فاضلا ب داشته و دودكش خوبي كه بو و دود در فضاي كافه نباشد. تهويه داشته و هواي كافه هميشه قابل استنشاق باشد.
ظروف آبخوري بايد بلور يا كاشي باشد و استعمال آبخوري سفالي ممنوع است. هر قليان داراي سر فلزي باشد. ميز و صندلي هاي چهارنفره چوبي يا فلزي باشد و داشتن لحاف و تشك در قهوه خانه جهت كرايه دادن اعم از شهر يا در خارج شهر اكيدا ممنوع است. شاگرد قهوه خانه بايد پيراهن سفيد تميز به تن داشته يا پيشبند بلند به گردن آويخته باشد. نقالي و سخنوري و حقه بازي و پرده آويختن و ورود گدا و درويش و آتش افروز و سيني گردان به عنوان تكدي و برگ سبز و ... در كافه اكيدا ممنوع است.
قيافه كافه روها تغيير كرده بود؛ ريش و سبيل انبوه با كلا ه نمدي به ريش هاي تراشيده و سبيل هاي قيطاني و كلا ه هاي مقوايي و صورت هايي عطر و ادكلن زده تبديل شده بود
كافه اي مانده از دل تاريخ در دل شهر
پياده روي خيابان سي تير (قوام السلطنه سابق) آن سنگفرش هاي روزهاي دور طهران را ندارد. اما هنوز نشانه هايي، نوستالژي صداي كالسكه ها و ماشين دودي را بيدار نگه مي دارد. از خيابان جمهوري وارد سي تير مي شويم. سوي راست همين راسته را 50 قدم كه از زير پاشنه در كنيم، فانوسي بر سردري آويخته و رخشان خود را به رخ مي كشد؛ جايي بالا تر از بنياد سينمايي فارابي.
بر سينه شيشه در نوشته شده كافه گل رضاييه و پرده هاي ليمويي رنگ با تورهاي سفيد، ما را به داخل شدن و كافه نشيني دعوت مي كند. ميز و صندلي چوبي با روميزي پارچه اي چهارخانه، گلداني روي هر ميز با گل هاي نرگس و مريم و چيدمان ساده و ظريفي از زيرسيگاري ، قاشق، چنگال و بطري آب كه تكميل كننده سكوت و آرامـش فضـاي اينجـاسـت. انگـار از در زمان گذشته ايم و در تاريخ نيم قرن پيش ساكن اين كافه شده ايم. اين كافه عمري بالغ بر 60 سال دارد و با ديباچه اي از خاطرات هنوز سر پا ايستاده است. غذاهاي اين رستوران جايشان را به Fast food نداده و با صبر و طمانينه طبخ مي شود.
گـرداگرد ديوار، عكس ها و تصاوير است. شخصيـت هـاي معـروف جهـاني نظير سارتر، يونسكو، فليني، بروگل و طرحي از كامونشان از سليقه صاحب كافه در طراحي آن است.
علي خوشامد، مردي كه ترو فرز كارها را به هم مي رساند، ميزها را آماده پذيرايي كرده و زياد اهل گفت وگو نيست. مي خواهد كارش را در خلوت و آرامش انجام دهد و تزئينات ساده و شكيل را براي دل خودش مهيا كرده نه جلب مشتري بيشتر.
در كـافه گل رضاييه همه چيز بوي كهنه و دوست داشتني قديمي را دارد. حتي موسيقي جاز با صداي تام و ويت و تكنوازي هاي دوك الينه گتون و آرمسترانگ. گاهي نيز موسيقي هاي كلا سيك روسي در اين كافه بر گوش مي نشيند.
علي خوشامد از سال 1351 كافه را اداره مي كند، ولي قبض هاي آب و برق سالهاي 34 و 35 را هنوز نگه داشته است. صاحب پيشين كافه پدرش بوده كه قبل از آن مدتي در كافه لقانطه مشغول به كار بود. هنوز نتوانسته ايم با اين مرد آرام و ساكت گرم بگيريم كه مردي بلند قد وارد مي شود. نامش دكتر اقصي است؛ پزشك معروف اهالي سينما در خصوص چاقي و لا غري كه مي گويند رضا كيانيان با مشاوره و رژيم هاي او پيش از فيلمبرداري فيلم خانه اي روي آب۲۰ كيلو به وزن خود افـــزود و پـــس از اتـمـــام كــار فيلمبرداري به وزن اوليه بازگشت. او از مشتريان قديمي كافه است. از نحوه سلا م عليك و گرم گرفتنش با صـاحب كافه اينطور حدس زده مي شود.
خوشامد مي گويد كه ساعات كار اين كافه از 8 صبح تا 3 بعدازظهر است و روزهاي تعطيل اين كافه نيز تعطيل مي شود. او از مشتريان قديمي كافه اطلا عاتي دارد، حتي پيش از آنكه خودش اداره آن را به عهده بگيرد. كوتوال انتقامي كه علا وه بر وكالت به ترجمه آثار چخوف نيز اهتمام داشت. عباس نعلبنديان هم كه در همسايگي كافه زندگي مي كرد و به اينجا سري مي زده و مصطفي فرزانه كه سالهاي دهه 50 در ايران بود و يك بار هم خانه اش در اين خيابان طعمه حريق شده بود.
مشتريان هر پاتوق
شكل گيري كافه و كافه نشيني ميان روشنفكران، متاثر از همان سنت كافه نشيني روشنفكران فرانسوي است. هر كدام از اين كافه ها كه شكل مي گرفت، پاتوق عده اي خاص از قشري ويژه بود. كافه لقانطه در ميدان بهارستان امروز سبزي فروشي شده در دوره اي مـــحـــــل تــجــمـــــع روشنفكر هاي مثلا چپ گرا بود. كافه نـادري هنـوز برجاست پاتوق نويسنده ها، روزنامه نگارها و شاعراني مانند سپانلو و آتشي بود. كافه فيروز نبش سي تير كه بانك ملي شده محل گردهمايي گرافيست ها و نقاشان بود. در اين بين كافه گل رضاييه بيشتر از نويسنده ها و وكلا ي دادگستري پذيرايي مي كرد.
پيش از انقلا ب اسلامي به خاطر نزديكي كارگاه نمايش و اداره تئاتر، هنرمندان اين رشته به گل رضاييه مي آمدند و پس از پاگيري بنياد سينمايي فارابي، سينمانويس ها در اينجا دور هم جمع مي شدند.
صاحب كافه اهل گفت وگوي خبري نيست تا چنتـه حافظه اش را برايمان باز كند. او مردي خوش مشرب و لبخند به لب است ولي ساكت و كم حرف كه بيش از هر چيز به سرويس خوب فكر مي كند. نام غذاي ويژه كافه اش را مي پرسيم. مـي گـويـد: برش كه يك سوپ روسي است. قديم ترها در كافه نادري هم سرو مي شد ولي امروز تنهـا گـل رضـاييـه ايـن غذا را برابر ميهمانان مي گذارد.
زمان گذشت و ساعت بارها نواخت. اكنون كافي شاپ ها جاي كافه ها را گرفته اند و البته با ميز و صندلي هاي معمولا فلزي. با اين حال چنـد كـافـه هنـوز مكـانـي براي گردهمايي هنرمندان و روشنفكران يافت مي شود. كافه شوكا را يارعلي پورمقدم به همين منظور راه انداخته و چرخ كافه نادري به قوت خدمه قديمي و مشتريانشان هنوز مي چرخد. اين كافه ها هنوز مي چرخند، اما با خماري خاطرات گذشته؛ نوستالژي نشئه وار گذشته اي كه زيبا و شكوهمند انگاشته مي شود.
|
|
|
خاطره انگيز
|
|
كافه نادري را مي توان محل شكوفايي ادبيات مدرن ناميد. ماجراي تولد اين كافه از مهمانخانه نادري در خياباني به همين نام آغاز شد. خيابان جمهوري اسلا مي در دهه هاي ابتدايي قرن چهاردهم طهران نادري نام داشت. اين مهمانخانه باغ بزرگي داشت. بعدها بخش شمالي اين باغ كافه نادري با ميز و صندلي هاي نو شكل گرفت. ابتداي پاگيري را با پذيرايي از جوانان طبقه بورژوا سرمايه دار - پشت سر گذاشت. ديري نپاييد كه روزنامه نگاران و شاعران توجهشان به اين كافه جلب شد. شايد به خاطر استقرار دفاتر نشر و چاپ در همين يك گله جاي تهران وقتي عصر از سر كار راه منزل پيش مي گرفتند، كافه را محلي مناسب براي صحبت و تبادل نظر و شعر خواني مي ديدند.
شاعران و نويسندگان آن روزها كه تازه ديكتاتوري پهلوي اول را پشت سر گذارده بودند، افكار و اشعاري آزاديخواهانه داشتند. ارتباط با دنياي خارج قوت گرفته بود. خيلي از جوانان تحصيلكرده زبان مي دانستند. آنان تحت تاثير ادبيات مدرن اروپا قرار گرفتند و در خلا ل اين نشست ها و بررسي ها هر روز بر تعدادشان در كافه ها افزوده مي شد. معمولا در منزل و در حضور ديگران بحث هايي اينچنيني نتيجه اي در بر نداشت. اغلب با تمسخر مواجه مي شد پس كافه جاي مناسبي به شمار مي رفت. روشنفكران و هنرمندان و همفكرانشان را پيدا مي كردند و هر گروه كافه اي را براي خود انتخاب مي كرد. معمولا كساني كه در كافه نادري مي نشستند و يك چاي ليواني با ليموي قاچ زده مي خوردند، دغدغه شان ادبيات مدرن بود. در سالهاي رشد كافه ها، بر فعالا ن سياسي و گروه هاي اپوزيسيون نيز افزوده مي شد. ولي بچه هاي نادري اهل شعر و روزنامه و داستان بودند. شايد همين عامل سبب شده كافه نادري پس از اين سالهاي طولا ني كه از 50 تجاوز مي كند، هنوز سرپا ايستاده باشد.
يكي ديگر از ويژگي هاي جالب كافه نادري، داشتن جاي مخصوص براي ساكنانش بود. افرادي كه از صبح تا شب همانجا مي نشستند، شعر مي خواندند، مي نوشتند، چاي مي خوردند و سيگار دود مي كردند. وقتي هم نبودند، جايشان خالي مي ماند يا به محض ورود خالي مي شد. واژه هاي زيادي در همين كافه و پشت همين ميزها روي كاغذ ريخته و آثاري متولد شد.
|
|
|
محل رشد كافه
|
|
معمولا جايي كاسبي رونق پيدا مي كند كه مشتري و مخاطب آن كالا از دور و برش گذر كند. اواخر دوره قاجاريه خيابان لا له زار تهران پاتوق پياده هايي بود كه قدم زدن را دوست داشتند. سينماهاي زيادي آنجا داير شد. تئاترها در اين خيابان رشد كردند و كنار دستشان كافه ها از دل خيابان رويـيـــدنـــد. كـــافـــه كريستال، شكوفه نو و افق طلا يي از اين دسته به شمار مي رفتند.
زمـــان گـــذشــت و ساعت نواخت. دو، سه دهه پيش مي رويم تا زمـان پهلـوي اول كـه خيــــابـــان نـــادري و فـردوسـي فعلـي ترقي كرد. چهارراه اسلا مبول شكـل و شمايلي پيدا كــرد و خـيـابـان هـاي خـــــاكــــي اطــــراف، سنگفـرش شد. همين سال ها بود كه كافه لقانطه در ميدان بهارستان از مرفهين پذيرايي مي كرد. در خيابان نادري كافه گراند هتل را مي توان جزو نخستين كافه ها به شمار آورد.
كافه هاي فيروزه، آذر و پرنده آبي در اين برهه پا گرفتند. طي اين دو دهه خيابان نادري با پياده رو عريض محل خوبي براي قدم زدن هاي دو نفره يا چند نفره بود. دهه 30 و 40 خيابان پياده ها به شمالي ترين نقطه شهر انتقال پيدا كرد. بلوار كشاورز يا همان آب كرج خياباني با پياده روهاي سنگفرش و صداي نهري ميان خيابان، بهترين فرصت سير در آرامش را با خود به ارمغان آورد. ابتدا طبقه بورژوا و سپس جوانان تحصيلكرده گام بـر سنگفـرش هاي اين خيــابــان گــذاشـتنـد. كافه هاي اين راسته كه البتــه غــذا هـم ســرو مـي كـردنـد در حاشيه بلوار بين ميدان وليعصر فعلي تا روبه روي پارك لا له پا گرفت. قيمت وروديه و غذاهاي اين كـافـه گـرانتـر از ديگر رستــوران هـا بـود. در عوض محيطي دلپذير و آرام و بـــدون تـنـــش داشت.
پـــس از آن ديـگــر خياباني در طهران وجود ندارد كه مخصوص عبور پياده ها و قدم زدنشان باشد. زندگي ماشيني پرشتاب شهرها را بسط داد و در اين ميان خاطره شبانه گام بر سنگفرش خيابان نهادن و شعري زمزمه كردن به دست فراموشي سپرده شد تا امروز كه در تهران خياباني نيست تا كافه اي باشد و پياده اي اهل ذوق.
|
|
|
كافه داري از 1313 تا 1332
|
|
از سال 1313 اولين كافه ها در تهران شكل گرفت، آن هم نه به مفهوم امروزي اش. ميهمانخانه هايي در شهر بود و در قسمت پايين آن، محوطه اي قرار داشت كه مخصوص غذا خوردن بود و هميشه عده اي در آن بودند. اين كافه ها در آن دوران متعلق به اقشار مرفه جامعه بود و از جوانان در آن خبري نبود. اصولا در تهران، ميوه فروشي، قهوه فروشي و بستني فروشي به شيوه رايج امروزي متداول نبود. معمولا ميوه ها و سبزيها به وسيله حيوانات در سطح شهر گردانده مي شد و بستني و قهوه هم نه به شيوه امروزي، بلكه كاملا سنتي عرضه مي شد. اولين كافه كه به شكل امروزي به وجود آمد، در سربند شميران قرار داشت كه نام آن كافه لقانطه بود. اين كافه در ابتداي خياباني كه به كاخ سعدآباد مي رسيد و در ضلع شمالي ميدان قرار داشت. باغچه اي بود كه مردم به آنجا مي رفتند و يك نوع شيريني مخصوص داشت و بستني هم مي فروخت. كافه ديگري در ميدان تجريش و در ضلع جنوبي آن كه هم اكنون ساختمان شهرداري در آنجا واقع شده قرار داشت با عنوان كافه جهان. ميهمانخانه اي در آنجا بود به همين نام و در زير آن غذا مي دادند و عمدتا آبگوشت بود و كباب.
اما كافه لقانطه كه بسيار هم معروف بود در ميدان بهارستان قرار داشت. يك استخر بزرگ داشت و قايقي در آن بود و تابلوهاي نقاشي بسياري كه متعلق به نقاشان فرانسوي بود. اين كافه سالها مركز تجمع بسياري از مردم بود. از سويي ديگر كافه رستوران هتل پالا س نبش خيابان جمهوري و لا له زار نو نيز داراي اعتبار فراواني بود. درست در آن طرف چهارراه و در خيابان علا ءالدوله (فردوسي) كافه اي ديگر قرار داشت كه اسمي شبيه پالا س داشت.
در سالهاي 1313-16 درست روبه روي محل فعلي كافه نادري، در خيابان جمهوري يك ميهمانخانه ديگر بود با عنوان نادري و كافه اي هم در آن قرار داشت. در آن زمان كافه نادري موجود وجود نداشت.
يكي ديگر از كافه هاي معروف طهران، كافه شميران بود. اين كافه در خيابان علا ءالدوله (فردوسي) شمالي تقريبا روبه روي سفارت انگليس قرار داشت و عده زيادي از مردم به آنجا مي رفتند، اما كافه اي كه در آن دوران بسيار اهميت داشت، كافه پرنده آبي بود. اين كافه در خيابان انقلا ب فعلي قرار داشت؛ بين كالج و ميدان فردوسي. كافه اي بود در زيرزمين كه چند پله مي خورد و به زير زمين مي رفت. اين كافه پاتوق صادق هدايت بود. هميشه هدايت به اين كافه مي رفت.
از ديگر كافه هاي معروف طهران كه در لا له زار داراي اعتباري بود، كافه گراند هتل بود كه نمايش هاي بسياري در آن اجرا مي شد. در ابتداي خيابان لا له زار هم يك كافه قنادي بود كه بسيار مورد توجه بود؛ كافه اي با ديوارهاي آينه كاري شده و بسيار زيبا كه نامش فراموش شده.
از ديگر كافه هاي معروف طهران، كافه كريستال ، كافه شهرداري ، كافه قنادي ياس در ضلع شمالي ميدان بهارستان و كافه نوبخت در خيابان شاه آباد و حتي كافه سينما تابستاني ري واقع در خيابان اسلا مبول كه الا ن تبديل به پاركينگ شده. كافه فردوسي نيز بسيار معروف بود و جايگاه ويژه اي در طهران داشت.
كافه ها تا سال 1332 و كودتاي 28 مرداد چندان جا نيفتاد، اما بعد از كودتا به تدريج اين كافه ها محل توجه جوانان و هنرمندان قرار گرفت. بسياري از جوانان بعد از كودتا به اين كافه ها رفت و آمد مي كردند و بحث هاي روشنفكري درست بعد از كودتاي 28 مرداد در اين كافه ها پا گرفت.
از سالهاي پاياني 40 و اوايل 50 به تدريج كافه ها محوريت خود را از دست دادند و كمتر از روزهاي گذشته خبري بود. تهران ديگر بزرگ شده بود و اين كافه ها هم بعد از 30-40 سال كار و شكل دهي به ادبيات به تدريج مركزيت خود را از دست دادند. واقعا اين كافه ها در دوراني تاثير بسياري بر ادبيات آن دوره ايران گذاشت. اجتماع شاعران و نويسندگان و بحث هاي مدام ادبي و حتي گاهي اوقات شعرخواني در اين كافهها باعث شد تا ادبيات معاصر شكل گيرد. شايد چندان بيراه نباشد اگر سهم مهمي از ادبيات معاصر را مديون بحث هايي كه در همين كافه ها صورت گرفته بدانيم.
كافه نوآوري با حضور بسياري از نويسندگان و شاعران همواره سهم بسزايي در نوآوري داشت و در اين ميان از كافه فردوسي مي توان به عنوان ستون ادبي مهمي ياد كرد. اجتماع روشنفكران، نويسندگان و شاعران در آن هر روز بحث هاي ادبي فراواني را پديد مي آورد كه ادبيات معاصر از آن بهره هاي فراواني برده. امروزه ديگر خبري از اين پاتوق ها نيست.گويي سرود مرگ آن دوران خوانده شده است.
|
|
|