پنجشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۸۴ - - ۳۶۷۳
كارشناسان مي گويند مسعوديه مي لرزد
جلسه با مسوولا ن مترو
پيش از اين اعلا م شده بود عمليات مرمت مسعوديه از ارديبهشت ماه آغاز مي شود. اميدواريم تلا قي مورد مترو و لرزش با بازسازي اتفاقي بوده باشد!
032457.jpg
عكس : حسين كريم زاده /  CHN
عمارت مسعوديه يك سال پيش شعله هاي حريق را تاب آورده است و امروز در انتظار مر هم روزگار مي گذراند.
معاون حفاظت فني سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور از برگزاري جلسه مشتركي با حضور مسوولا ن سازمان قطار شهري تهران به منظور رسيدگي به موضوع احتمال تخريب عمارت مسعوديه بر اثر عبور متر خبر داد.
سردر تاريخي عمارت مسعوديه يك سال است كه به دنبال گذر مترو با لرزه هاي خفيفي مواجه شده و به همين دليل به منظور جلو گيري از هرگونه آسيب به اين عمارت شاخص قديمي احتمال تخريب اين عمارت مورد بررسي قرار مي گيرد. به گفته معاون حفاظت فني سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور مقرر شده در جلسه مشتركي با حضور مسوولا ن سازمان قطار شهري تهران احتمال تخريب اين عمارت بر اثر عبور مترو مورد بررسي قرار  گيرد كه اميد است با حسن نظر آنها اين ماجرا به بهترين نحو فيصله پيدا كند.
هنوز زخم هاي ناشي از آتش سوزي سال گذشته در پيكر عمارت تاريخي مسعوديه التيام نيافته بود كه بار ديگر سر اين اثر شاخص در تهران قديم به دليل لرزش هاي ناشي از گذر مترو با خطر آسيب ديدگي رو به رو شده است. اين در شرايطي است كه چند ماهي بيش از افتتاح خط متروي بهارستان نمي گذرد.
گذر ناگزير مترو تاكنون در شهرهاي مختلف با تخريب و تهديد بخشي از بناها و بافت تاريخي همراه شده است. چنانچه پيش از اين نيز، گذر مترو از چهارباغ اصفهان، مشكلا ت فراواني را براي مسوولا ن سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به وجود آورد، از سوي ديگر گذر مترو از زير بانك شاهي با ايجاد ترك هايي بر ديواره هاي اين بناي تاريخي همراه شد و پرونده عبور اين قطار زير زميني از بخش انتهايي دبيرستان انوشيروان دادگر، هنوز راه به جايي نبرده است؛ اتفاقاتي كه البته در نتيجه توسعه شهري است و فقط با همفكري حل خواهد شد.
حسين بحرالعلومي ، با تاكيد بر پيگيري موضوع گذر مترو از سوي مسوولا ن ميراث فرهنگي گفت: در حال حاضر و به دنبال بررسي كارشناسان ميراث فرهنگي، ايجاد لرزه هاي خفيف در پي و بدنه سردر عمارت تاريخي مسعوديه گزارش شده و اين امر تاييد شده است.
وي تصريح كرد: به همين دليل، مقرر شد در جلسه مشتركي با مسوولا ن سازمان قطار شهري تهران، اين موضوع مورد بررسي قرار گيرد.
به گفته بحرالعلومي، از آنجا كه احتمال تخريب تدريجي بنا به دنبال گذر مترو وجود دارد، استحكام بخشي پي و بدنه سردر عمارت مسعوديه الزامي است كه اعتبارات مورد نياز اين كار از سوي سازمان قطار شهري تهران تامين  شود. در عين حال يكي از مسوولا ن مترو مي گويد: در صورت موافقت مسوولا ن مترو اين بهترين راه براي حل مشكل است، اما ميراث فرهنگي راسا نيز مي تواند به تقويت اين بنا بپردازد.
چنانچه بحرالعلومي مي گويد، پس از برگزاري جلسه به منظور يافتن راهكار مناسب حفظ اين عمارت تاريخي، جزئيات چگونگي فعاليت ها ارايه مي شود.
عمارت مسعوديه درحال حاضر بين دو سازمان دست و پا مي زند. آنچه مهم به نظر مي رسد تعامل دو سازمان ميراث فرهنگي و قطار شهري تهران (مترو) است تا منجر به حل اين مشكل شود. بديهي است تنها در سايه تعامل و تفاهم مي توان به نتايج موردنظر دست يافت. به ويژه اينكه روساي دو سازمان مورد مناقشه در اين مساله، داراي علقه هاي سياسي مشتركي هستند و زمينه بيشتري براي همدلي فراهم است.
تاريخچه
عمارت مسعوديه يكي از بناهاي مهم تاريخي پر چالش و بحث بر انگيز در سال گذشته بود و فراز و نشيب هاي زيادي را در آن سال پشت سر گذاشت. ابتداشايعه فروش اين عمارت به سازمان بورس و اوراق بهادار مطرح شد كه البته مسوولا ن سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري اطمينان دادند كه مديريت اين بناي تاريخي به هيچ نهاد يا ارگان ديگري واگذار نمي شود.
سيد محمد بهشتي، رئيس پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور تصريح كرده است كه با توجه به ارزش هاي تاريخي، فرهنگي و معماري ويژه عمارت مسعوديه مديريت اين بناي تاريخي همچنان در اختيار سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور خواهد بود و به هيچ نهاد و سازمان ديگري واگذار نمي شود.
اما در اين قيل و قال، مسعوديه در آذر ماه سال 83 دچار حريق شد كه در اثر آن تالا ر آينه عمارت يكصد و سي ساله مسعوديه، جايي كه موزه ملي ايران نخستين بار در يكي از اتاق هاي آن شكل گرفت و سقف آينه كاري شده زيباترين تالا ر آن بيش از 50 درصد در آتش سوخت و اكنون براساس آخرين تصميم گيري ها قرار است عمليات اجرايي احياي بخش هاي آسيب ديده مسعوديه تا چندي ديگر آغاز شود؛نكته اي كه بي توجهي در آن نمود عيني داشت.
عمارت مسعوديه به دستور ظل السلطان، فرزند ناصرالدين شاه، همزمان با كاخ گلستان احداث شد. اين مجموعه هم اكنون در محدوده ميدان بهارستان و خيابان ملت قرار دارد.
براساس اسناد تاريخي، عمارت مسعوديه با توجه به نقشه عبدالغفار احداث شده و اگرچه در ابتدا وسعت زمين و باغ آن چهل هزار متر مربع بوده، اما آنچه امروز از اين مجموعه مانده، زميني به مساحت 2 هكتار است. تزيينات معماري عمارت مسعوديه، متاثر از نفوذ هنر غربي در سال هاي اواخر حكومت قاجار است.
در سال 1320 عمارت مسعوديه توسط دولت از دختر ظل السلطان خريداري شد و در اختيار وزارت معارف قرار گرفت.
اين بنا بيش از 75 سال در اختيار آموزش و پرورش بوده و موزه ملي براي نخستين بار در يكي از اتاق هاي آن شكل گرفت.
اكنون با توجه به اين كه قرار است حوزه اختيارات اعتباري و مالي عمارت مسعوديه در سال جاري از سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان تهران به معاونت حفاظت فني سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور تفويض  شود تا با قرار گرفتن اين طرح در زمره طرح هاي كلا ن مرمتي كشور، از ايجاد هر گونه تاخير در روند اجراي عمليات مرمتي اين بناي تاريخي كه بيش از 7 سال از آغاز مرمت آن مي گذرد، جلوگيري به عمل آيد، به نظر مي رسد چاره جويي براي رهايي اين اثر شاخص تاريخي از گزند اسيب ناشي از عبور مترو، سريع تر انجام گيرد.
عمارت مسعوديه كه در بافت تاريخي ميدان بهارستان، جايگاه ويژه اي دارد مانند مسجد سپهسالا ر و مجلس شوراي ملي از بناهاي شاخص واقع در بافت تاريخي اين ميدان به شمار مي آيند كه مي توان با مرمت و سامان دهي اين بناها در راستاي حفظ فضاي شهري كهن اقدام كرد.

طهرانشخص
مردي به نام فخر الدوله
032466.jpg
وقتي پيك مخصوص دربار با هراس و سراسيمه به در خانه امين الدوله رسيد تا خبر بدهد كه شاه تازه (رضا قلدر) قصد آمدن به آنجا را دارد، فخرالدوله با آرامش زنانه اي، دستور داد تا خانه مرتب و وسايل پذيرايي فراهم شود. هنوز زمان زيادي از به قدرت رسيدن رضاخان نمي گذشت. فخرالدوله در اتاق پذيرايي حاضر شد و به خدمتكاران دستور داد تا مبل ها را طوري بچينند تا رضاشاه در پايين دستش جاي بگيرد. فخرالدوله مي دانست كه رضاخان براي او احترام زيادي قائل است. ابايي نداشت تا هرازگاهي رضاخان را تحقير كند و ياد آور شود كه هنوز هم رضاخان براي او، همان رضا ماكسيم است. فخرالدوله دستور داد تا درهاي خانه را ببندند تارضاخان با ماشين وارد حياط خانه نشود و مجبور شود تا اندكي پياده راه بپيمايد. همه چيز آماده شد تا اين قزاق تازه به دوران رسيده، دوباره طعم روزهاي قزاقي خود را بچشد.
رضاخان آمد و همانگونه كه انتظار مي رفت، پياده پا به داخل خانه گذاشت و وارد خانه شد و در جايي پايين تر از فخر الدوله قرار گرفت و زبان به سخن گشود: خانم فخر الدوله، شنيده ام كه شاهزاده هاي قاجار هنوز در گوشه و كنار جو را بر ضد من تحريك مي كنند. آنها خيال مي كنند كه من تاج را از سر احمدشاه برداشته ام، در حاليكه تاج بر زمين افتاده بود و من آن را از روي زمين برداشته ام. آمده ام به شما بگويم كه اين شاهزاده ها را جمع كنيد و به آنها بگوييد دست از اين كارها بردارند وگرنه آنها را معدوم خواهم كرد...
اشرف السلطنه معروف به فخر الدوله، نهمين دختر مظفرالدين شاه و زن امين الدوله بود. او زني سياستمدار و بسيار فعال بود و تنها كسي بود كه بر رضاخان نفوذ بسيار داشت. محسن خان عين الدوله در ابتدا زني ديگر داشت امابه دستور مظفرالدين شاه، همسرش را طلا ق داد و فخر الدوله را به زني گرفت. شوهر فخر الدوله محسن خان معين الملك فرزند ميرزاعلي خان امين الدوله صدراعظم مظفرالدين شاه بود كه بعد از مرگ پدرش لقب امين الدوله را از پدر به ارث برد، ولي هيچگاه به مقام و شغل مهمي نرسيد و همواره تحت نفوذ و سلطه همسرش بود. به عبارتي اگر مديريت و فعاليت هاي فخرالدوله نبود، چه بسا تمام دارايي هاي شوهرش نابود مي شد.
فخرالدوله در بين زنان ايران، بسيار زيرك بود و داراي سياست فراوان. در آغاز حكومت رضاخان و زماني كه اكثر رجال حكومتي دستگير و در زندان قصر محبوس شده بودند، فخرالدوله با وساطت و نكته سنجي توانست زمينه آزادي آنان را فراهم آورد. از كارهاي او راه اندازي خطوط تاكسيراني در تهران است. اولين تاكسي هايي كه در تهران راه افتاد، با همت و تلا ش او بود. فخرالدوله تنها كسي است از شاهزادگان قاجاري كه در دربار پهلوي اول، داراي احترام و ارج و قرب فراوان بود. رضاخان بارها در مورد او گفته بود: قاجاريه، يك مرد و نيم داشته است؛ مردش فخرالدوله و نيم مردش هم آغامحمدخان بوده است. اين زن در زمان حياتش كه تا 1334 شمسي ادامه داشت، باعث تحولا ت بسياري شد. او در سن 73 سالگي درگذشت و در ابن بابويه (شهرري) در مقبره اختصاصي خود مدفون شد. او در زمان خود، يكي از ثروتمندترين زنان ايران بود و بسياري از مناطق شمال كشور، زير نفوذ او قرار داشت.

نشسته در غبار
ماجراي خيابان درختي
پرويز دوائي
جلوي دكان هاي نانوايي  قيامت بود. مجله اطلا عات هفتگي كه همان موقع ها تازه شروع كرده بود ودر مي آمد، صفحه آخرش جعفر تجارتچي كه قوم و خويش خودمان بود (و خواهرش عفت اولين زن خلبان ايراني بود) كاريكاتور نان سيلو را مي كشيد كه شبيه به آجر بود و از وسطش سوسك و موش و ميخ و لنگه كفش درمي آمد. بعضي دكان ها مركروج مي فروختند كه دواي ضد شپش تيفوس بود(تيفوس آن موقع زياد شايع شده بود) ما مي رفتيم مركروج مي خريديم و با آن سكه هاي زرد 10 شاهي را مي سابيديم و سفيد و نقره اي مي كرديم. در خيابان هاي وسط شهر، سربازهاي خارجي با كلا ه  هاي شبيه به قاچ خربزه راه مي رفتند و به زبان فيلم ها حرف مي زدند. پسر بچه هاي محله سعي مي كردند مثل آنها با لنگر راه بروند. شب ها سربازهاي خارجي در خيابان ها با يك جور ماشين هاي كوچك سبز روبازي مي گشتند كه اسمش جيپ بود و مي گفتند دنده پرش دارد، وقتي كه توي جوي يا گودال افتاد كافي است دنده پرش را بزنند و ماشين مثل قرقي مي پرد بيرون. سربازهاي خارجي همه جا بودند...
جنگ به مملكت ما رسيده بود. تابستان،  شب ها كه روي پشت بام مي خوابيديم شعاع نورافكن ها را مي ديديم كه در آسمان گردش مي كند و مثل تيغه هاي قيچي بازوبسته مي شود. به در و ديوار اعلا ن مربوط به حمله هوايي چسبانده بودند كه من نمي توانستم بخوانم، اما عكس طياره را در آن يادم هست كه از زيرش چيزهاي سياهي مثل دوك دارد پايين مي ريزد. در جاي ديگر عكس، آدم ها روي زمين خوابيده و سرشان را چسبيده بودند. مي گفتند شب ها بايد جلوي شيشه اتاق پتو كوبيد كه نور بيرون نرود. در خانه هول و هراسي بود. پدرم پيشاپيش چند تا گوني برنج و سيب زميني و اينها خريده و براي روز مبادا انبار كرده بود.
همين روزها يك روز با مادرم در خيابان درختي، پايين تر از بازارچه داشتيم از دكاني خريد مي كرديم. دكان بقالي، عطاري و از اين جور چيزها بود. روبه روي اين دكان كوچه اي بود كه از وسطش آب رد مي شد و مي رفت و مي خورد به محله هاي دور و پشت بازارچه. سرنبش اين كوچه، دكان دو دري بود، درهايش هميشه باز و ميوه فروشي و اينها بود و صاحبش پدر و پسري بودند، هر دو مو فرفري و هر دو زاغ و توي اين دكان خوانچه عروس هم درست مي كردند كه اسفند رنگ كرده را، سبز و سرخ و زرد و آبي، توي خانه هاي كوچك مي ريختند و مرتب مي كردند و رويش هم باز با اسفند مي نوشتند: مبارك باد اين شادي™ به حق مهدي  الهادي. نان عروسي را هم به همين دكان سفارش مي دادند، نان سنگك منتها خيلي از نان معمولي بزرگ تر، به اندازه قد آدم و رويش باز با زعفران بود، چه بود، مي نوشتند: يا حجت ابن الحسن العسگري.
آن روز كه ما داشتيم از آن دكان خريد مي كرديم، پسر صاحب دكان تنها بود. داشتيم با مادره عرض خيابان را طي مي كرديم كه صداي شليك بلند شد. اولين چيزي كه ديدم پسرك خوانچه بند بود كه با يك حركت سريع به زير ميز گوشه دكان شيرجه رفت. شليك در هم و برهم ادامه داشت ودر فاصله خيلي نزديكي بود. مردم پا گذاشتند به فرار. من و مادرم هم دست در دست در كوچه روبه روي دكان مي دويديم. مدتي كه دويديم انداختيم توي كوچه فرعي ديگري كه به طرف بالا ، روبه بازارچه مي رفت و به خانه اي در وسط اين كوچه پناه برديم. خانه اي با در قديمي به رنگ آبي آسماني كه دو طرف سكوي سنگي داشت و نمي دانم درش باز بود و همين طوري رفتيم تو يا كسي دعوت كرد داخل شويم. يادم هست كه به زيرزمين نيمه تاريكي پناه برده بوديم و همه زن بودند. بعضي ها گريه مي كردند.
بعدها فهميديم كه اين تيراندازي ربطي به جنگ و حمله هوايي و قشون خارجي نداشته. مردم گرسنه جلوي مجلس كه همان حوالي بود جمع شده بودند و نان مي خواستند و دولت وقت هم فكر كرده بود به جاي نان عجالتا مقداري گلوله گرم بين آنها قسمت كند. چند نفر كشته شده بودند كه خونشان تا مدت ها بعد به ديوارها بود.

ديروز - امروز
032454.jpg
032451.jpg
خانه خورشيد در 1335 زنده تر از امروز بود. حضور غبار گرفته شمس العماره در حاشيه خيابان ناصرخسرو تصوير پيدا ناپيداي آنروز را زنده مي كند.

خواندني ها
032460.jpg
گودزيلا  در پياده رو
۷۵ سال پيش، در يكي از روزهاي گرم و بي باران اولين ماه تابستان، آه و ناله 18 نفر آدم عاقل و بالغ زير سقف موسسه اي به نام پاستور پيچيد و آنقدر ادامه پيدا كرد كه ترس و ولوله به جان مردم شهر انداخت.خبر گوش گوشك مي چرخيد و سينه به سينه نقل مي شد. خيلي زود چو افتاد كه يك حيوان درنده و هار راست راست براي خودش توي پياده رو و خيابان قدم مي زند و هر وقت دلش مي كشد قرباني مي گيرد. همه مي گفتند ظرف 2 روز توي يك محله 10-20 نفر ناكار شده اند. البته در طهران آن روزها آدم هايي هم بودند كه حرف حساب سرشان مي شد و گوششان بدهكار شايعه و اباطيل نبود. براي همين به زن و فرزند دلداري مي دادند و ترسخورده ها را دلگرم مي كردند، اما وقتي روزنامه صبح را باز كردند و خبر رسمي را خواندند، يكهو توي دلشان خالي شد و به دندان هاي تيز و زهرآلودي فكر كردند كه مي توانست هر كسي را از پا درآورد. خبر اينطور شروع شده بود. به طوري كه اطلا ع يافته ايم اخيرا در شهر طهران سگ هاري ديده شده كه عده اي را گزيده و 18 نفر آنها در موسسه پاستور تحت معالجه قرار گرفته اند.
و چند روز در اضطراب و هراس گذشت تا تب ترس با تشكيل كميسيون بحران بند بيايد و مردم با اشتياق در روزنامه صبح بخوانند كه: براي اتلا ف سگ هاي هار و رفع مزاحمت آنها روز چهارشنبه نهم تيرماه كميسيوني با حضور رئيس موسسه پاستور و نماينده تشكيلا ت نظميه كل مملكتي تشكيل شد و به شرح زير مقرر شد، اقدام شود.
۱تمامي سگ هاي ولگرد توسط بلديه و تشكيلا ت نظميه مملكتي تلف شوند.
۲سگ هايي كه با قلا ده بيرون آيند و صاحب آن همراه نباشد، توسط اداره نظميه توقيف و تا مدت 3 روز اگر صاحب آن پيدا شد با اخذ جريمه مسترد والا  معدوم خواهد شد.
۳به بلديه طهران و تشكيلا ت نظميه كل مملكتي نوشته شود كه به شرح فوق اقدام كنند.
032463.jpg
مقررات عبور عابران
تهران در سال 1308 درگير جا انداختن مقررات راهنمايي و رانندگي بود. بايد به عابران پياده آموزش داده مي شد كه چگونه با رعايت كامل مقررات از عرض خيابان بگذرند. بايد به رانندگان آموزش داده مي شد كه چطور و چگونه برانند تا تهديدي براي جان يكديگر نباشند. بايد به عابران و رانندگان آموزش داده مي شد كه چطور حقوق يكديگر را رعايت كنند كه كار به يقه گيري و زد و خورد و نظميه نكشد. روي همين حساب وضعيت چنان بغرنج شد كه تشكيلا ت كل نظميه مملكتي اداره پليس وادار شد اعلا نيه منتشر كند و مقررات را مو به مو به سمع و نظر اهالي شهر برساند. پس بازي اين طور ادامه پيدا كرد. در تعقيب اعلا نات منتشره راجع به رعايت مقررات عبور و مرور و پيش بيني هاي كافي در نظامنامه دوچرخه هاي سواري باز هم مزيد تاكيد براي جلوگيري از مخاطرات محتمل الوقوع خاطر عموم اهالي مخصوصا راكبان دوچرخه هاي مزبور را به رعايت كامل مندرجات ذيل تذكر مي دهد.
- 1 سوار شدن دو نفري روي يك چرخ، حمل طفل در جلو يا عقب آن به كلي ممنوع است. همچنين عبور با دوچرخه از پياده روها.
۲ عبور سه چرخه هاي دستي كه اطفال سوار مي شوند در معابر عمومي قدغن است و چرخ هاي مزبور فقط در نقاط كم جميعت حق اياب و ذهاب خواهند داشت.
۳ اشخاص پياده از حدود پياده رو نبايستي تجاوز نمايند و در موقع عبور از عرض خيابان قبلا  متوجه اطراف شده و در صورت نزديك نبودن وسايط نقليه بگذرند والا  تامل نمايند تا وسايط نقليه رد شده بعد عبور كنند. با مرور اين سه بند مي شود باقي تصاوير و موقعيت آن روز و روزگار را در ذهن زنده كرد و ادامه داد تا به امروز رسيد و بعد لبخند زد و گفت روزگار غريبي است.
تولد اولين بزرگراه
در 20 فروردين 1342 هجري شمسي كلنگ اولين بزرگراه در ايران به زمين زده شد. جاده كرج به تهران براي اولين بار در حضور مسوولا ن شهري وقت ساخته شد. امروزه انبوه بزرگراه ها و اتوبان هاي مختلف بر اين اولين اتوبان ساخته شده در ايران سايه افكنده ا ست . بعد از تقريبا 2 سال اين اتوبان به بهره برداري رسيد . باور نمي كنيد اگر بگوييم كه در طول ساخت اين بزرگراه بسياري از مردم براي تماشا به محل فعلي آن مي رفتند.بزرگراه تهران به كرج بعد از قريب به 40 سال حالا  روزهاي سالخوردگي خود را سپري مي كند و با حفره ها و چاله هاي بيشمارش به روزهايي مي انديشد كه كارگران روي سينه آن قدم بر مي داشتند و راه باريك راپيش مي بردند.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  محيط زيست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |