دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۸۴ - - ۳۶۷۶
در سال 1346 ايرانيان سوار پيكان شدند و تاريخ 35 ساله آن آغاز شد
آرو يعني تير، خدنگ، پيكان
سرمايه كارخانه ايران ناسيونال در آغاز 40 ميليون بود كه بعد از 7 سال سرمايه اين شركت به 579125000 دلا ر رسيد
032778.jpg
پيكان اگرچه بعد از گذشت 35 سال به معتبرترين خودرو جهان تبديل نشد، اما خيلي زود به ذائقه ما ايرانيان نشست و به خودرو ملي تبديل شد و هنوز هم بعد از گذشت 35 سال از تولد آن، براي خداحافظي انگار آماده نيستيم.
ماني راد
وقتي خسته از راه سفر، اندوهگين و با اندكي هيجان در ميان دوستان و نزديكانش حاضر شد، همه منتظر بودند تا او از كارخانه هاي بزرگ و مشهور آن روز نام ببرد و اعلا م كند كه قصد همكاري با فيات يا في يستا يا ولوو و حتي بنز را دارد و آمده است تا با آنان وارد صحبت شود. اما در كمال حيرت و شگفتي همه ديدند كه او نامي مهجور بر زبان آورده و خبر از همكاري با شركتي ورشكسته را داد. من مي خواهم اتومبيل آرو از محصولا ت كارخانه اتومبيل سازي روتس انگلستان را به ايران بياورم.
هيچ كس تاب نياورد. صدايي كه انگار او هم خستگي سفر را در خود داشت از ميان جمعيت برخاست. مگر خودت نگفتي روتس يك كارخانه ورشكسته است؟ پس انتخاب آن معنايي ندارد ! دوباه او سر در گريبان فرو برد و با صدايي كه انگار زمزمه اي خفيف باشد و به گوش كسي نرسد گفت: انسان در زندگي هميشه مختار نيست هر كاري را كه مي خواهد انجام دهد. ناگهان برقي در چشم هايش دويد و در حالي كه افق روشني پيش رويش ظاهر شده باشد، صدايش قوت گرفت و خنده اي بر صورتش سايه انداخت و جمله اي ديگر به گوش حاضران نشست. به زودي خواهيد ديد كه من اين مدل ورشكسته را به يكي از معتبرترين اتومبيل هاي جهان تبديل مي كنم.
اين شروع زندگي پيكان است. خودرويي كه اگرچه بعد از گذشت 35 سال به معتبرترين خودرو جهان تبديل نشد، اما خيلي زود به ذائقه ما ايرانيان نشست و به خودرو ملي تبديل شد و هنوز هم بعد از گذشت 35 سال از تولد آن، براي خداحافظي انگار آماده نيستيم و نمي توانيم اين اتومبيل بومي شده را از ذهن و خاطرمان پاك كنيم و به تاريخ بسپاريمش. اين گزارش و ساير نوشته هاي امروز، نوعي وداع طولا ني با اين وسيله نقليه ايراني شده است و انگار هنوز دلمان نمي  خواهد تا اين محصول را از زندگيمان خارج كنيم.
تاريخچه و تاسيس كارخانه
در پائيز سال 1346 حسين دانشور از مقامات دربار رژيم شاهنشاهي، از خبرنگاران دعوت كرد تا در مجموعه ايران ناسيونال در جاده كرج به تماشاي اولين اتومبيل ساخت ايران بروند.
او در حاليكه خودرو پيكان را به همه نشان مي  داد اعلا م كرد كه به زودي كارگران اين كارخانه بهترين اتومبيل ها را سوار خواهند شد. اگرچه اتومبيل پيكان و حتي نمونه بعدي آن كه در همان سال به بازار آمد، در آن زمان و در ميان انبوهي از اتومبيل هاي وارداتي از آمريكا و اروپا بهترين نبود، اما خيلي زود توانست در ميان ايرانيان جا باز كند و به اتومبيل طبقه متوسط جامعه تبديل شود.
كارخانه ايران ناسيونال در آغاز سال 46 افتتاح شد. اين كارخانه، با حضور مقامات كشوري فعاليت خود را آغاز كرد. احمد خيامي، موسس و سهامدار بزرگ كارخانه با گزارشي مربوط به توليد پيكان و برنامه آينده، تنها كسي بود كه روزهاي شكوهمند آينده را شايد به وضوح مي  ديد. او در گزارش خود اعلا م كرده بود كه كارخانه ايران ناسيونال با سرمايه اي معادل 40 ميليون تومان شامل زمين و اعتبار بانكي و ماشين آلا ت نو و كهنه تاسيس شده است.
در روزهاي آغازين كارخانه ايران ناسيونال، با توليد روزانه 10 دستگاه اتومبيل سواري و 7 دستگاه اتوبوس و كاميون كار خود را شروع كرد. شايد هيچ كس تصور نمي  كرد كه اين كارخانه در برابر توليد فراوان رقباي خارجي دوام آورد و در حالي كه توليد سالا نه خودروسازان اروپايي و آمريكايي به چند ميليون مي  رسد، اين محصول نوپا كه اتفاقا، از محصولا ت يك شركت ورشكسته در انگلستان است بتواند در ميان ايرانيان جا باز كند و روزهاي شكوفايي را آغاز كند، اما اينگونه شد. پيكان خيلي زودتر از آنچه تصور مي  شد، به ميان مردم آمد و شد خودرو محبوب آنها. اين در حالي بود كه شركت هاي خارجي با صدور آخرين مدل از توليداتشان سعي در جذب بازار داشتند، اما انگار اتفاقي نيفتاده است. مردم ايران سوار پيكان شدند و تاريخ اين خودرو آغاز شد. درست 7 سال بعد اين كارخانه در گزارشي با اعلا م سرمايه خود شگفتي همگان را برانگيخت. در سال 1353 كارخانه طي گزارشي از وضع كار و سرمايه اعلا م كرد كه سرمايه اش به 579 ميليون و 125 هزار دلا ر رسيده.
شايد اين اندازه توجه مردم به اين خودرو اعجاب انگيز باشد، اما گويا ماجرا همان بود كه احمد خيامي بعد از سفر پر ماجرايش به كشورهاي غربي گفت.
از لنگي كوچك تا بزرگترين كارخانه كشور
در سال 1303 كودكي در خانواده سيد ابوالقاسم خيامي، مرد روحاني مشهدي به دنيا آمد و نامش را احمد گذاشتند. هيچ كس نمي  توانست تصور كند كه اين كودك از خانواده اي متوسط روزگاري پايه گذار صنعتي شود كه امروز در كشور اعتبار و نام فراوان يافته. احمد در روزگار كودكي، خيلي زود علا قه و اشتياقش را به صنعت و خودرو نشان داد. او در ضمن تحصيل به كار پرداخت و از جمله مشاغلي كه در سنين نوجواني پشت سر گذاشت، پاك كردن و شستن ماشين بود. او لنگي كوچك با خود به همراه داشت و اشتياق فعاليت و كار در او با شستن اتومبيل بروز داده مي  شد. اگر چه مختصر درآمدش صرف مخارج زندگي شان مي  شد، اما او هيچ گاه از پا ننشست. احمد خيلي زود توانست مدارج رشد را بپيمايد. او با تهيه تعدادي آچار و لوازم تعمير اتومبيل، در كوچه و خيابان هاي مشهد به تعمير اتومبيل روي آورد. پس از چندي توانست كارگاهي براي خود تهيه كند و در آنجا به همراه برادر كوچكترش محمود به كار بپردازد، اما فكري كه در ذهن او وجود داشت، نمي  توانست در جايي مثل مشهد به بار بنشيند. او خيلي زود راهي تهران شد و روابط بسياري با تجار معتبر فراهم كرد. احمد، در تهران متوجه شد كه بسياري از شركت ها با توليد دستي بدنه اتوبوس ها، آن را مونتاژ مي  كنند. او با برادران كاشانچي كه مونتاژ خودرو فيات را در اختيار داشتند روابط نزديكي به وجود آورد. از سوي ديگر از طريق فروش قطعات يدكي بازار خوبي براي خود فراهم كرد. پس از چندي خيامي توانست مغازه هاي اطراف خيابان اكباتان را بخرد و فروشگاهش را گسترش بدهد. بعدها اين فروشگاه به نام پي .ل. پي به صورت يكي از بزرگترين فروشگاه هاي قطعات يدكي اتومبيل در ايران درآمد.او در طي اين مدت همانند بسياري از تازه به دوران رسيده هاتوانست با پول خرج كردن و دادن هدايا و شركت در همايش ها كم كم با درباريان و دولتمردان اواخر دهه 30 و اوايل دهه 40 آشنا شود و به اين ترتيب ثروت و رابطه همراه با هوش و شناسايي موقعيت، به تدريج او را به آرزوي ديرينه اش يعني تاسيس يك كارخانه توليد اتومبيل نزديك كرد. با گسترش فعاليت، او قطعه زميني در جاده كرج به قيمت متري يك تومان خريد و سالن بزرگي در آنجا ساخت و وسايل كار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب كرد.
احمد با ايجاد ابتكارات ويژه خيلي زود توانست رقبايش را كنار زده و سكاندار اين حرفه باشد. پس از آن نوبت اجراي رويايش رسيد. دولت هويدا و دربار شاه كه آرزوي داشتن صنعت خودرو در ايران و فخر فروختن با مونتاژ خودرو سواري را داشتند وي را تشويق كردند و بانك ها را وادار نمودند تا وام هاي زياد و كم بهره به اوبدهند.
خيامي با سفر به كشورهاي اروپايي و بازديد از كارخانه هاي اتومبيل سازي معروف آن روز، مانند: فولكس واگن و بنز آلمان، پژو، سيتروئن و رنوي فرانسه، فيات و في يستا ايتاليا و ساپ و ولوو سوئد و روتس و جاگوار انگليس، تصميم به توليد يكي از محصولا ت آن شركت ها گرفت. اگرچه نظر واقعي او بر توليد بنز يا پژو يا ولوو بود، اما او تصميم گرفت محصول كمپاني روتس را كه مشكلات مالي بسيار داشت و آرو و اونجر( هيلمن) توليد مي  كرد را به ايران بياورد. تجربيات زيادش در اين سفر منجر به راه اندازي خط مونتاژ پيكان در ايران شد. او باخريد موتور و گيرباكس و ساير قطعات شاسي اتومبيل از اين كمپاني آنها را از ورشكستگي نجات داد و شاه و دولت و خود را دلخوش به ساخت اتاق ايراني با موتور انگليسي نمود. نامگذاري اين خودرو هم به اين جهت بود كه او از كمپاني روتس انگلستان مدل آرو را انتخاب كرده و آرو به زبان فارسي به معني تير ، خدنگ يا پيكان بود كه او نام پيكان را بر اين محصول گذاشت.
تاسيس كارخانه
اولين كار احمد خيامي بعد از انتخاب اتومبيل انگليسي آرو براي مونتاژ تاسيس يك شركت بود. او شركت ايران ناسيونال را در همان اراضي جاده كرج تاسيس و در كنار مونتاژ اتوبوس، شروع به مونتاژ و در نهايت توليد پيكان كرد. از جمله سهامداران شركت او حاج  علي اكبر خيامي، محمود خيامي، احمد خيامي، مرضيه خيامي و زهرا سيدي رشتي بودند. اگرچه در روزهاي اول تعداد توليدات اين كارخانه 17 دستگاه سواري و اتوبوس بود اما خيلي زود اين كارخانه گسترش و آمار روزانه آن افزايش يافت. در سال 1376 يعني 30 سال بعد ميزان توليد اين كارخانه به 111/111 دستگاه خودرو سواري رسيد. ميزان سرمايه اين شركت در سال 1381، به بيش از 240/468/750/000 تومان رسيد و هم اكنون اين كارخانه با نام ايران خودرو يكي از بزرگترين شركت هاي توليد كننده اتومبيل در ايران و بيستمين توليدكننده اتومبيل در جهان است. اين شركت هم اكنون علا وه بر توليد پيكان كه متوقف شده خودروهايي چون پژو 405 و RD و پارس و 206 را توليد مي  كند.

امان الله ميرزاضياءالدوله
032781.jpg
امان الله ميرزاضياءالدوله، پسر جهانگير ميرزا پسر سيف الله ميرزا بود. پدرش چهل و دومين پسر فتحعلي شاه قاجار بود. برگه هاي اين برهه از تاريخ را كه پس هم مي گرديم، اسامي شاهزاده هاي بسياري به چشممان مي خورد. شاهان علا وه بر ازدواج هاي متعدد به داشتن پسر علا قه زيادي داشتند، آن را مايه مباهات و فخر مي دانستند و امور مملكتي را بين آنان تقسيم مي كردند.
امان الله ميرزا در سال 1286 هجري قمري متولد شد. پس از پايان يافتن تحصيلا تش، پياده نظام را در دارالفنون آموخت. چند سالي درس و مشق نظامي خواند تا با رتبه و درجه افسري در پادگان قزاق ها مشغول به كار شد. اين پادگان را افسران روسي اداره مي كردند. قشون روس در هر شهر و دياري اطراق كرده و به گونه اي اداره امور را در دست گرفته بودند. امان الله ميرزا طي اين مدت با زبان روسي آشنا شد و در سالهاي 1301 تا 1303 هجري قمري در اداره انطباعات (وزارت فرهنگ فعلي) و دارالترجمه دولتي مترجم روسي بود. او تا اوايل مشروطيت از افسران عالي مقام به حساب مي آمد. سپس معاون لياخوف روسي شد. لياخوف، فرمانده بريگاد (پادگان) قزاق بود.
۲۰ سالي گذشت تا امان الله ميرزا ازكار قزاقخانه كناره گيري كرد. در بحبوحه انتخابات مجلس اول خودش را از نظامي گري بازنشسته كرد. اين مجلس خودش حق انتخاب نماينده داشت. شايد براي همين اين شازده توانست به مجلس راه پيدا كند. بعدها كه امين السلطان اتابك اعظم نخست وزير شد و ميرزاحسن مستوفي الممالك براي نخستين بار وزير جنگ معرفي شد، امان الله ميرزا را به مقام معاونت خود برگزيد. در سال 1237 هجري قمري او رياست قشون آذربايجان را عهده دار شد. 2 سال بعد به مقام كفيل استانداري يا همان نايب الا ياله رسيد. يك سال بعد كه روس ها تبريز را اشغال كردند و در روز عاشورا، حاج ميرزا علي آقا ثقه الا سلا م مجتهد و 7 نفر ديگر از مشروطه خواهان تبريز را به دار آويختند و صمدخان شجاع الدوله را والي انتخاب كردند، او از ترس دستگيري و كشته شدن به كنسولگري انگلستان پناهنده شد. انگليسي ها در اين روزها بود كه ايران را بين روس ها و نيروهاي خودشان تقسيم كردند. امان الله ميرزا نتوانست با انگليسي ها كنار بيايد و چون پيش از آن با روس ها كار كرده بود، كارش به افسردگي و در نهايت انتحار انجاميد.

نشسته در غبار
گشت و گذاري به سبك فرانسوي
حكايت كهنسال چنار امامزاده
كريستف لودو
گردش من در شميران از جايي شروع مي شود كه معروف است به پل رومي. دليل اينكه اين محل را به عنوان نقطه شروع انتخاب كرده ام، شايد اين باشد كه به خاطر علا قه به سنگ هاي قديمي، انتظار داشتم در اين نقطه پلي از دوره روم باستان بيابم. پس در پياده رو سمت چپ خيابان شريعتي (كه اسم عاميانه آن جاده قديم شميران است) و همسطح با زمين گسترده و بايري كه مركز تجمع رفتگران شهر است، گردش كنان كوچه اي يافتم كه از لا به لا ي ديوارها مي گذرد و به سمت مسيلي كه سيلا ب هاي كوهستاني در آن جاري است، پايين مي رود. روي اين كانال پلي وجود دارد، ولي متاسفانه نه قديمي است و نه رومي! در واقع اين پل، باغ سفارت تركيه را به خيابان متصل مي  كرد و به همين جهت به رومي معروف شده. پيش از جنگ جهاني اول و تجزيه عثماني، به اين امپراتوري كه پايتخت آن شهر استانبول بوده به كنايه روم مي گفته اند... در آغاز قرن نوزدهم سفير دولت عثماني در خيابان فردوسي سفارتخانه اي تاسيس كرد و درخارج از شهر تهران، در منطقه الهيه باغ بزرگي خريد و در آن ييلا ق، خانه بزرگي ساخت و پلي كه روي رودخانه تجريش زد معروف شد به پل رومي.
در اين منطقه رودخانه بسيار عميق است. در طرف راست اين كوچه يك ديوار قديمي وجود دارد كه در گذشته حصار يك بيمارستان بوده است. در گوشه و كنار اين رودخانه تابلوهايي وجود دارد كه از تله هاي موش گيري خبر مي دهند. حدود 100 متر بالا تر مسير رودخانه از امتداد خيابان جدا مي شود و از بين ديوارهاي دو سفارتخانه مي گذرد(تركيه و آلمان)، اين همجواري يادآور سوابق تاريخي است. اين محل به همان اندازه جذاب است كه مرز بين كره شمالي و جنوبي ... درخت هاي كهن نارون كه تنه آنها در سيمان فرو رفته است با اندوه زير بار گذشته خود خم شده اند و چنين مي نمايند كه از فراز ديوار به تماشاي رودخانه اي مشغولند كه خاطرات گذشته را به ابديت مي برد. اين كوچه باغ هاي قديمي و يگانه شميران با آن شيرواني هاي حلبي خانه ها، باايوان هايي كه ستون سفيد دارند، با ديوارهاي كهني كه بالا ي آنها از تكه هاي حلبي زنگ زده پوشيده شده، ما را به عصري مي برند كه شميران مجموعه اي از كوچه ها و باغ هاي ايراني پر از شكوفه هاي ميوه و درخت هاي چنار و تبريزي بوده است...
در گوشه جنوب شرقي محوطه دري باز مي شود كه ما را به مسجد بازار و امامزاده صالح هدايت مي كند. زناني كه در كنار علم ها و آگهي هاي ختم جمع شده اند، از آخرين احوال كسان متوفاي خود خبر مي گيرند. جنب و جوش خاصي جلوي اين مقبره مخصوصا در بين زنان و در قسمت كفش كن به چشم مي خورد.
مردها با آستين هاي بالا  زده در حوض ستاره اي شكل وسط حياط وضو مي گيرند.
شخصي كه يادش در اينجا مورد احترام است مردي است به نام حسن الصالح كه گفته اند از نوادگان امام هفتم شيعيان، امام موسي كاظم(ع) است. مي دانيم كه اين امام به دستور خليفه عباسي  هارون الرشيد دستگير شد و بر اثر مسموميت در سال 183 هـ۷۹۹( ميلا دي) در زندان بغداد به شهادت رسيد. بنابر روايات پسران وي نيز در زير ضربات دشمنان مذهب شيعه جان سپردند و مقبره هايشان در اطراف شهر قديمي ري قرار دارد. مثل قاضي صابر كه مقبره اش در ونك واقع شده يا امامزاده داوود كه آرامگاه وي در كوهستان غرب كوه توچال است، امامزاده علي اكبر در چيذر، امامزاده يحيي در جنوب تهران، امامزاده ابراهيم در نزديكي پس قلعه، امامزاده هاشم در پايين دره دربند و امامزاده صالح در تجريش. اين نكته را نيز بايد گفت كه قتل امامزاده صالح به شخصي به نام حسن بهبهاني نسبت داده مي شود كه از محلي به نام پل كرخ( كرج) نواده امام هفتم را تعقيب مي كند و در باغي به اسم گلشن، كنار يك چشمه آب و زير يك درخت چنار كهن كه تا امروز باقي است به شهادت مي رساند. اين نكات شايد چشم انداز مقبره اي را نشان دهند با حياطي كه چناري و حوضي ستاره اي شكل درميان آن است. از چنار امامزاده صالح كه امروز مورد نيايش مردم است، فقط تنه كهني باقي است كه با ستون سيماني و تعدادي شمع سرپا مانده است و با وجود اين هنوز شاخه هاي تازه مي دهد. در سال 1881ژان ديولا فوا زن جهانگرد معروف درباره اين چنار مي نويسد: در مسجد تجريش چنار غريبي است كه كمتر نظير آن در دنيا پيدا مي شود. تقريبا محيط آن به 15 متر مي رسد. هر يك از شاخه هاي آن مانند تنه درخت كهنسالي در بالا ي بناي مسجد و اطراف سر به آسمان كشيده است. اين درخت عده كثيري را در سايه خود پناه مي دهد. مومنان در زير سايه آن نماز مي خوانند. مكتب دار، اطفال را در آنجا جمع كرده و درس مي دهد. قهوه چي سماور و استكان و لوازم خود را روي آن قرار داده است. سقا هم كوزه هاي پر از آب خود را در گوشه اي از تنه آن گذارده است.
۱– كريستف لودو، فارغ التحصيل دانشگاه سوربن در رشته تاريخ شرق اسلا مي در قرون وسطي، پژوهشگر، عكاس و نويسنده، قبل از اقامت در ايران به منظور پژوهش هاي تاريخي، چند سالي را نيز در مصر تدريس كرده است.

ديروز-امروز
032775.jpg
032772.jpg
ضلع شمالي ميدان توپخانه از روزگاري دور محل ايستادن ساختمان بلديه بود. وقتي اين بنا در دوران پهلوي ويران شد قرار نبود به جاي آن فروشگاه هاي لوازم الكتريكي قد علم كند.

خواندني ها
شگفتي از اختراع جام جهان نما
اگردر افسانه هاي هزارو يك شبي صحبت از جام جهان بين به ميان مي آمد، همه باور مي كردند. اگر در يكي از داستان هاي عجيب، كاهني پير رو به روي گويي نقره اي مي نشست و چهره افراد و سيماي انسان ها را مي ديد، همه باور مي كردند، اما انتشار خبري در 28 مهر 1307 هجري شمسي، حيرت همگان را برانگيخت. انگار همه آن جام وگوي را به يكباره فراموش كرده بودند كه وعده ظهور اختراع جديدي مي داد. وقتي بهت و شگفتي زياد شد كه خبر اختراعي جديد همه جا پيچيد. شايد امروزه ما به سبب تعجب و شگفتي مردم آن روز لبخندي بزنيم و به باد تمسخر بگيريم. اما موضوع حيرت انگيز آن روز كه امروز معمولي و بديهي به نظر مي رسد، از اين قرار است:
آخرين خبري كه راجع به اختراعات عجيبه از ممالك متحده آمريكا رسيده، مساله اختراع تلويزيون يا ديدن از دور است. كمپاني الكتريك عمومي در شهر (سكن كاندي) كه به نهضت علمي اجتماعي مشهور است، از روي قانون (شنكوي) توانسته است آثار حركات و نمايش را كه در هر يك از تئاترها انجام مي گيرد به جاي ديگر انتقال دهد. در اين انتقال به نمايش تئاتر كه در نقطه ديگري جمعي براي تماشا حاضرند و از محل نمايش اوليه قريب سه ميل راه مسافت دارد عكس آن منظره تماشا و حركات و سكنات صورت مي گيرد كه تماشاچي، عينا منظره اول را مثل اينكه در برابر آن است مي بيند.
مشت آهنين
تاريخ تهران پر است از جنگ و جدال ها ميان مشتزن ها و چاقوكش ها و لوطي ها. بنابراين چندان عجيب نيست اگر هر روز ماجرايي راجع به كشته شدن فلا ني يا فرار كردن قاتل در تهران قديم بشنويم. اين دعواها كه عمدتا به قتل منجر مي شد، مي توانست در هر جا اتفاق بيفتد؛در خيابان هاي كثيف و خاكي و گلي يا در كاروانسراها يا در وسط ميادين شلوغ و پر از آدم يا در يك كافه با چهره مدرن.
ديشب در كافه رستوران شكوفه واقع در بيرون دروازه قزوين بين بهرام خاقاني، مشتزن معروف و اكبر كهنه  چيان نزاعي در گرفته و در نتيجه اكبر بر اثر ضربه اي كه بر فرقش وارد مي شود به شدت مجروح و پس از چندي فوت مي كند. بلا فاصله قضيه از طرف ماموران تعقيب و مقارن ظهر امروز ضارب را كه فراري شده بود دستگير مي نمايند.
اين ماجرا در 17 آبان سال 1321 اتفاق افتاد. شايد اگر سري به آمار و اخبار بلديه تهران بزنيم، اخبار زيادي كه بي شباهت به اتفاق مذكور نيست، به دست آيد. انگار در طهران اين حادثه آنقدر طبيعي بود كه هر روز مي بايد، رخ مي داد.
كت و شلوار 10 توماني
باز هم بازار لا له زار و رفت و آمد مردم. باز هم ازدحام پرهياهوي مردم در خيابان ها و مغازه هاي شيك و رنگارنگ و ... لا له زار پر بود از مغازه هاي خياطي؛ لباس هايي شيك كه به وسيله خياط هاي ماهر دوخته و عرضه مي شد و صف مشتريان كه ديگر هميشگي بود. بودند در اين ميان خياط هايي كه كلا هبرداري كرده و با قيمت بسيار زياد به دوختن لباس مي پرداختند. متن نوشته زير، حكم بلديه تهران براي تعيين نرخ خياطان ناگهان همه چيز را سر و سامان داد. البته اگر از حق نگذريم، همچنان تخلف صورت مي گرفت. براي رفاه حال اهالي و جلوگيري از اجحاف و تجاوز بعضي از خياط ها دستمزد دوخت لباس از هر جهت به شرح پايين است:
- 1 دستمزد و هزينه خياط هاي درجه اول هم براي يكدست لباس (كت و شلوار و جليقه) و هم براي يك پالتو بدون آستر از هر جهت از يكصد و پنجاه ريال تا دويست ريال.
- 2 دستمزد و هزينه خياط درجه دوم براي يك دست لباس (كت و شلوار و جليقه) از هر جهت از هشتاد تا يكصد و بيست ريال و همچنين در مورد پالتو، به استثناي آستر.
- 3 دستمزد خياط درجه سوم براي كت و شلوار و جليقه يكدست لباس از سي ريال تا 50 ريال و براي پالتو نيز بدون آستر.
شهرداري متخلفان را طبق مقررات تعقيب و مجازات خواهد نمود و شكايت كنندگان در صورت مشاهده، تخلف به اداره خواروبار و پيشه وران مراجعه نمايند
اين متن دستور اما نگفت كه درجه بندي خياطان چگونه است. در هر صورت اين حكم شايد در آن روزگار توانست بسياري از تخلفات را از ميان ببرد.
قحطي نان و توزيع كوپن
در سال 1321 وقتي كه تهران دچار بحران نان شد و قحطي همه شهر را فرا گرفت، اقدامي جالب و بي نظير از سوي مسوولا ن وقت به انجام رسيد. فرماندار نظامي شهر تصميم به پخش كوپن نان گرفت. اين اقدام آن روز او، به منظور جلوگيري از بازار سياه و توزيع عادلا نه نان بود. به همين دليل عده اي از ماموران اداره كل آمار و ثبت احوال، براي آمارگيري در حوزه شهر تهران به كار مشغول شدند تا بعد از آمارگيري و سرشماري، بتوانند كوپن ها را به نحو عادلا نه اي در ميان شهروندان تقسيم كنند. در آن روزها تهران چندان بزرگ نبود و جمعيت آن هم آنقدر نبود كه اين كار مثل حالا  غيرممكن به نظر برسد. متن گزارش اين خبر را بخوانيد:
از دو ساعت پس از نيمه شب جمعه 27 آذر ماموران اداره كل آمار و ثبت احوال به ترتيب براي سرشماري به منظور توزيع كوپن نان به مراكز بخش هاي مربوطه حاضر شده و پس از گرفتن دستور به حوزه هاي خود رهسپار شدند و امر سرشماري با كمال نظم مقارن ساعت 8 بعدازظهر به پايان رسيد.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |