يكشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۸۴
نگاهي به شعر مختومقلي فراغي
شاعري كه از قرآن مي گويد
000228.jpg
آيتكين عطاخاني
مختومقلي فراغي از عارفان و شاعران بزرگ است كه تاكنون مراسم گوناگوني در بزرگداشت او برپا شده و تحليل و بررسي هاي فراواني در خصوص شعر و انديشه اش به عمل آمده است. شعرهاي مختومقلي براي كساني كه با زبان او آشنايي دارند هميشه الهام بخش بوده و ذهن و روح آنها را به خود مشغول كرده است. فراغي شاعري است كه مبناي انديشه و احساس خود را متكي بر اصول اسلامي كرده و هميشه شعرهايش با مفاهيم ديني عجين بوده است. آنچه مي خوانيد نگاهي است به برخي ويژگي هاي شعر او و تأثيرپذيري اش از آموزه هاي ديني.
زمان پرشتاب مي گذرد و تحولات بسياري از گزاره هاي قومي و اجتماعي را در معرض دگرگوني قرار مي دهد پس نيازي بي اساس به ابزارها و تكيه گاه هاي قومي، فرهنگي و معنوي داريم كه ما را در جايگاه هويت ديني و انسانيمان ابقاء كند و خوشبختانه در كشور ما شخصيت هاي بزرگي وجود دارند كه زندگي و آثارشان جلوه اي هدايتگر از هويت ديني و انساني ماست.
مختومقلي فراغي و ديوان سترگش يكي از اساسي ترين ابزارها و تكيه گاه هايي است كه ما را به اين سرچشمه عظيم معنوي و فرهنگي رهنمون مي شود. مختومقلي در مقام يكي از مفاخر ايراني و ديوانش در جايگاه يك ميراث بزرگ اسلامي، فرهنگي و ادبي ما را در بازشناخت فرهنگ و تمدن اسلامي و هويت خود و شناخت آنچه كه مايه مباهات است كمك مي كند. قبل از هر چيز به معرفي مختصري از وي مي پردازيم.
مختومقلي فراغي به سال ۱۱۵۳ هجري قمري در روستاي حاجي قوشان واقع در سي كيلومتري گنبد كاووس در استان گلستان متولد شد. پدر او دولت محمد آزادي از برجستگان عصر خود بود و صاحب آثاري چون «وعظ آزادي جابر انصار» و «مناجات» است.
مختومقلي نزد پدر به تحصيل پرداخت، بعد از پدر عالمي به نام «نياز صالح» را معلم او مي دانند. عشق به علوم، جهانگردي و سير و سياحت مختومقلي را خانه به دوش كرد، سپس مدرسه «ادريس بابا» را به قصد بخارا ترك كرد اما بخارا نيز آنچه كه او مي خواست نبود، بنابراين راه افغانستان و هندوستان را در پيش گرفت و با سخنوران و دانشمندان زيادي آشنا شد و از هر خرمني توشه اي برچيد، اما هر جا كه مي رفت دلش در هواي صحرا، در سرزمين اسب هاي آسماني و دوتار مي تپيد.سپس با كوله باري از تجربه به دامان صحرا بازگشت و چون واعظي واثق، به پند و اندرز مردم صحرا پرداخت، به مردم ياد داد و از مردم ياد گرفت.
مختومقلي عمري را سراسر غمگين و آميخته با ناملايمات قومي، اجتماعي در ميان مردم با سادگي و صفاي عارفانه زندگي كرد و آلام و آمال مردمي و آرام دل ايشان را بنيان اشعار خويش نهاد.اين شاعر نامي به مرزها و جغرافياي خاصي تعلق ندارد. او استاد زمان است. افكار و رهنمودهاي او پير يا فرسوده نمي شوند، او به زندگي، خوبي ها و ارزش ها تعلق دارد و شجاعانه مرزهاي ساختگي را مي شكند و به زندگي انسان ها وارد مي شود و چون چراغ، روشني بخش زاويه ها و لايه هاي تاريك زندگي مي شود. قرآن كريم جانمايه و اساس ديوان مختومقلي است؛ قرآني كه مشتمل بر تمام مسائل اجتماعي و احكام و قوانين الهي جهت ايجاد آرامش و آسايش بشري است. مختومقلي كه خود حافظ قرآن و اهل معرفت است به اشعار خود روح قرآني مي دهد و اين خصوصيت در جاي جاي اشعارش نيك پيداست. در اشعار او مخازن و ذخايري از دانش را مي يابيم كه پي بردن به فلسفه و كنه دروني آنان غيرممكن است مگر آنكه گذر زمان و تحقيقات علماي دين و ... كاشفان علم باطن پرده از روي اين حقايق بردارند.
ديوان مختومقلي كتابي است ديني، اجتماعي، اخلاقي و علميِ، انديشه هاي بلندي كه در قالب اشعار بيان گشته اند و چون از قرآن كريم الهام گرفته اند در هر زمان و مكاني بالنده اند.
مختومقلي در نوع خود با بينشي ژرف در طبيعت و سرشت انساني امكان سير و سلوك و گشت و گذار در جهان طبيعت و سرشت بشري را براي سايرين مهيا مي كند. ديوان اشعار او دو اثر حماسي مكمل يكديگرند؛ يكي: حماسه ملي قومي برون انساني و ديگري حماسه معنوي انساني.
مختومقلي آموخته ها و دانسته هاي خود را با سرچشمه هاي معارف الهي و علوم متداول عصر خويش در هم آميخته است، بنابراين گفته ها و انديشه هاي مختومقلي فراتر از چارچوب و ساختار متعارف زمان او مي باشد.
مناظر روحاني و بدايع و صنايع لفظي و معنوي كه به واسطه مطالعه اشعارش در پيش ديدگان ترسيم مي شود همه تصاويري روشن و گيراست كه انسان را به كنكاش در باورهاي ديني و غور و تعمق در محيط پيرامون خويش فرامي خواند. مختومقلي دلي دردمند و سينه اي سوزناك داشت كه حرارت التهاب درونش را به زبان شعر بر ديگران مي نماياند.
خداجويي و نيايش يزدان شيرازه اشعار مختومقلي فراغي است. در ديوان او شعري را نمي توان يافت كه به عظمت و دانايي خداوند سبحان اشاره نكرده باشد. كه همه چيز را حق آفريده است و هر يك به حكمتي بر خوان خلقت گنجانده شده اند. مختومقلي در اين باره مي گويد:
«عرضيمي اشدينگ خاص و عام لار
بارچاني يارادان بيرخدا دالمي
قويمانگ دوست لار باش واغيت نماز روزاني
اوقان قولنگ جايي جنت دالمي»
معني: «اي بندگان خاص و عام سخن مرا گوش فرا دهيد
كه همه شما را خداي يگانه خلق كرده است
اي پيروان الهي روزه و نمازهاي پنجگانه تان را به جاي آريد
كه هر كس نماز و روزه اش را به جاي آورد در بهشت جاي دارد.»
و مختومقلي در شعر فوق اشاره مستقيم به سخن قرآن كريم دارد:
«الله لا اله الا هو الحي القيوم.»
در سوره نور خداوند خود را به عنوان نور زمين و آسمان و تجلي بخش عالم وجود معرفي مي كند و مختومقلي به اين سوره نظري خاص دارد و در گرفتاري هاي فردي و اجتماعي از خداوند طلب كمك مي كند و به انسان ها متذكر مي شود كه پاك كننده همه پليدي ها تنها خداست.
«رحمت ينگ ايشيگي عرشدن آچيلسين
نورينگ اينيب يريوزينه ساچيلسين
غبار گوچسون عالم گردي آچيلسين
رحم ايله يب ياغمير ياغدير سلطانيم.»
معني: «خداوندا از عرش در رحمتت را بگشاي
تا كه نور (رحمتت) بر زمين فرود آيد
و ناپاكي ها را از جهان بزدايد و زمين را مطهر گرداند (زمين را پاك (مطهر) گرداند)
(سلطان من) خداوندا از در رحم و عطوفتت باران (مهر و بنده نوازيت) را بباران.
مختومقلي انسان را در مقابل عظمت خداوند، ناتوان مي بيند و متذكر مي شود كه براي شناخت عظمت خدا مي بايد از خود او كمك خواست، همچنانكه مختومقلي با تمام توانايي اش در مقابل عظمت خدا عاجز و درمانده است و از خداوند مي خواهد راه پي بردن به عظمت كبريايي اش را به او ياد بدهد تا او هم لذت خداشناسي را دريابد وشاعر بيقرار در اين مورد مي گويد:
«يارانلاريتمك يوق سبحان سرينه
آچسا يوليم يتسم دوست اثرنيه
رياضتني يوكلاب نفسيم اشترنا
اخلاصا ايتديريب  هايلاما نيمي أ.»
معني «ياران نمي توان اسرار آفرينش را يافت
مگر كه خود يار اسرار را بگشايد
پس چرا بار رياضت بر اشتر نفس نگذارم
و با اخلاص در راه شناخت حق پيش نرانم؟!»
مختومقلي نگران بزرگ و انديشمند عظيمي است. او نسبت به بخت و اقبال ديگران دغدغه خاصي دارد، آرامش و آسودگي روحي و معنوي ديگران، آرزوي بزرگ اوست، او از دنيا و جاذبه هاي مادي آن واهمه دارد و زيبايي هاي دنيا را يكي از عوامل باز دارنده انسان از حقيقت وجوديش مي داند و بالاخره غرق شدن در جاذبه هاي دنيا را مانعي بزرگ براي خداشناسي و خداپرستي و رسيدن به مدينه فاضله معنوي مي داند:
«گوگ ده فلك گردان دير
خلق يرده سرگردان دير
نه بازيگر جهان دير
گؤز آچان مالي گوزلار»
«فلك در آسمان در حركت و گردش است
خلق نيز روي زمين در حيرت و سرگرداني است
دنيا (جهان) عجب بازيگر قهاري است
همه پي  مال و منال بسر مي برند (آن كه بدنيا مي آيد پي ماديات مي رود).
در قرآن كريم آمده است:
«مردان و زنان با ايمان ولي (ياروياور) يكديگرند امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و نماز برپا مي دارند و زكات مي پردازند خدا و رسولش را اطاعت مي نمايند، خداوند به زودي آنها را مورد رحمت خويش قرار مي دهد و خداوند توانا و حكيم است.»
مختومقلي به وعده خداوند با جان و دل ايمان دارد، با عنايت به سخن قرآن آدم ها را به كارهاي نيك دعوت مي كند و آنها را به توسل و پرستش خداوند فرا مي خواند، چرا كه با ستايش خدا و با خداجويي دولتمند مي شوند. دولتمندي كه مختومقلي در نظر دارد دولتمندي دنيا نيست بلكه دولتمندي روح و جان آدمي است و از اين طريق است كه ارتباط دايمي با قدرت بي حد و حصر ازلي به انسان نيرو مي دهد، روحيه و توكل او را بالا مي برد و از انسان موجودي قانع و مطيع اوامر الهي مي سازد. و در اين صورت انسان آمالش را در اين دنيا نمي بيند و اين دنيا را پلي به سوي دنياي جاويد مي يابد پس توشه آن دنيا را از اين دنيا مي گيرد. او با اخلاص و صدق و صفا به التماس خداي خويش مي رود و مختومقلي پرده از اين رويدادها برمي دارد و فراز و نشيب ها و نصايح لازم را به انسان گوشزد مي كند:
«گل گونگليم صدق ايله يالبار الله غه
يرادان دان هيچ ياشيران بولماز
رزق بير مقدار دور شاه و گداغه
قلم بيردور موندايازان پيش بولماز
بيرنيچه لار يورتار گيجه ياتمه يان
بيري اويده ياتار جفا تارتميان
تقديري ازل ده هرگز آرتميان
گزان آرتيق بولوب ياتان آچ قالماز
بير قوچ يگيت يلان دنيا گه گلسه
قلقان قلچ چورك دسترخان بولسه
يلانچيده آبراي ايماني بولسه
يتمش سگسان يوزدان آرتيق ياش بولماز
كيمسه لر دولتمند كيمسه لر قريب
كيمسه لرخير اديب زكاتين بريب
كيمسه لر عمرينده نان ديب يوريب
كيمسه لر دوشك ياسديق آش بولماز
مختومقلي بوگونينگا شكر ايله
الله نينگ قدرتين گوريب فكر ايله
رزق اوچون غم ايمه حقه ذكر ايله
ازل ده يازيلان سندان داش اولماز
معني: اي دل صادق باش و به خداي تمسك بجوي- از آفريدگار جهان هيچ چيز پنهان نمي ماند- شاه و گدا به يك اندازه روزي مي گيرند (عدالت)- اينجا قلم يكي و نويسنده هم همان است.
عده اي شب وروز در تلاشند- عده اي در خانه هاشان در كاهلي بسر مي برند.
تقدير ازلي چنين است و هرگز تغيير نمي كند- او كه در تلاش است مقدر خود مي برد و خفته گرسنه نمي ماند.
جواني كه به اين دنياي فريبكار پا مي نهد- اگر شمشير و سپر و سفره طعام و حتي اگر آبرو و ايمان هم داشته باشد- سرانجام بيش از هفتاد- هشتاد- صد سال عمر نخواهد كرد.
عده اي دولتمندند و عده اي در فقر- عده اي زكات مي دهند و كار نيكو به جاي مي آورند. عده اي همه عمر را پي نان و معاش بسر مي برند و برخي تشك و غذا و بالش نيز ندارند.
مختومقلي در احوال خويش بنگر و شكرگزار خدا باش- قدرت خدا را درياب و در آن تفكر كن.
مختومقلي بهر روزي غم نخور و ذكر خداي كن- سرنوشت تو همان است كه در لوح ازل آمده است و از آن دور نيست.»
مقام و درجات رضا و معرفت آنست كه بنده به قضاء الهي و تقدير ازلي راضي و خرسند گردد. نخستين ثمره معرفت كه سرچشمه پيدايش ثمرات گوناگون مي شود فضيلت خوف است و هر انساني كه آفريدگار خويش را به بزرگي كبريايي اش و قدرت لايزال او بازشناسد خوف و خشيت او بر دلش مسلط و حاكم مي شود و از اين كه كاري و عملي از او سر بزند كه او را از ياد خدا، از تقرب خدا و از زيبايي هاي معنوي دور گرداند بيمناك مي شود و هر چه بر معرفت و شناخت او اضافه مي شود بر خوف و خشيت او نيز اضافه مي شود. ترس از خدا اوج بندگي و اوج تقرب به خداست.
كسي كه در وجود خود خوف از خدا را ترسيم مي كند از هيچكس نمي ترسد و خود را بيش از ديگران به خدا نزديك مي بيند.
قرآن كريم در اين باره مي گويد:
«و اما هر كس از مقام پروردگارش ترسيد و نفس خود را از هوي و هوس بازداشت بهشت جايگاه اوست.»
و مختومقلي با عنايت به اين سخن قرآن و با توجه به خوف و ترس كه رمز وصال و رسيدن به سرچشمه معشوق است چنين مي سرايد:
«بنده آدام بولسانگ آدم
الله هنگدان ايمنه گور
اوتار دوران دورماز بودم
ياتمه غافل اويانه گور
دنيانينگ دويبي درازدور
فرصت كمدور عمر آزدور
يگيت ليگ اگلانمز يازدور
ياراغينگي دينه گور
گچر جهان خلقي توريب
دورمازلار سني قايغيريب
جاهل سن اوزاشينيگ گوريب
بارجاق يربنگ تعيين لاگور
اگر مندان سوز سوراسن
بيجاي ايشلارني قويارسن
توت پنديم نه ايش گورارسن
برايت باقيب سويانه گور.»
معني: اي بنده اگر بندگي خداي مي كني، خوف وخشيت از خداي را پيشه كن. دنياي گذران در حال سپري است و اين لحظه باقي نمي ماند پس در خواب غفلت نباش و خود آگاهي بياغاز دنياي فاني براي انسان نقشه (دلمشغولي) بسيار دارد. اما فرصت هاي زندگي كم و عمر انسان كوتاه است.
جواني چون بهار مي گذرد. پس به فكر توشه ات باش.
دنياي گذرا دروگر انسان است و به تو نيز رحم نخواهد كرد.
اي انسان نادان غم خود خور و به فكر توشه آخرتت باش.
اگر سخن من را مي شنوي كارهاي بيهوده ات را رها كن
پند و نصيحت مرا فراگير تا براي تو چون تكيه گاهي باشد.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |