|
|
|
|
|
|
سرگذشتي از ورود صنعت برق به ايران
|
|
سال 1278 ه . ش نخستين مولد برق خريداري و در سال 1279 ه.ق در مشهد مقدس راه اندازي شد. دومين مولد برق نيز به همين مكان منتقل شد. 2 سال بعد در سال 1281 ه.ق قاسم خان والي، امتياز تاسيس كارخانه برق را در تبريز به دست آورد و بخشي از خيابان مجد الملك را روشن كرد
خيلي وقت ها وجود عنصري مجهول يا حضور قطعه اي گمشده از يك تصوير موجب كنجكاوي مي شود. كنجكاوي كه ريشه كند، ديگر نمي شود آرام نشست. اما كنجكاوي و انگيزه نوشتن اين گزارش ترديد در صحت و سقم واقعيتي تاريخي بود. ترديدي كه مي تواند بي اهميت تلقي شود، در عين حال كه مي تواند خواب و خوراك را براي دست كم چند روز از آدم جست وجوگر بگيرد. در هر حال اين ترديد مثل يك ترك بلند افتاد روي سينه شيشه اي يك جمله رسمي خبري كه مي گفت صدمين سالگرد صنعت برق در ايران فرا رسيد و بعد يك تماس تلفني بود كه با دهها سند و مدرك خودش را محق مي دانست و ادعا مي كرد اين رقم مي تواند 5سال به عقب برود و 5سال بزرگتر شود.
تصور كلي آنها كه به دنبال زير و رو كردن تاريخ تهران هستند اين است كه برق براي نخستين بار در خيابان چراغ گاز، با تلا ش حاج امين الضرب و فراهم شدن يك مولد پدر و مادر دار تبديل شد به روشنايي رسمي طهران. تاريخ هم سال 1284 خورشيدي را در اين خصوص ثبت كرده است. اينكه اين مولد از كجا، چگونه و چطور سر از سال 1284 درآورد و نام چراغ برق را به آن خيابان تحميل كرد؟ عجالتا بماند. اما ناصرالدين شاه اينجا هم حاضر است و دوباره با زور و ضرب و به هر قيمتي مي خواهد فرياد بزند كه براي نخستين بار او برق را به ايران آورده است. تهران سال 1264 خورشيدي خوب به ياد دارد كه برق ناصرالدين شاهي با 3 لا مپ، غرور جريحه دار شهر را ترميم كرد و به هنگام عزاداري تكيه دولت رنگ 4 لا مپ را به خود ديد. اما براساس ظواهر شايد بشود گفت كه اين 4لا مپ به قدرت باتري متكي بودند و در آن روزگار هنوز از مولد برق خبري نبود. لا بد تا اينجاي كار دستگيرتان شده است كه آن تماس تلفني كه با صدايي سالخورده و متين مي گفت اولين مولد برق ايران در مشهد و در صحن مبارك امام رضا(ع۴۰۰) لا مپ را روشن كرده است به چه دليل توانست انگيزه شكل گيري گزارش ما باشد و به تلا ش و تقلا وادارمان كند.
از دود چراغ و روشنايي...
امروزه برق چنان در زندگي و كارمان رخنه كرده كه نبودنش ضربه اي مهلك بر پيشبرد امور وارد مي كند و زندگي كردن را دشوار. پيش از آنكه برق راه دراز غرب تا ايران را با قراسوران (گاري هاي 8 اسبه) طي كند و كشتي نيز فواصل دريايي را كوتاه، سوخت و انرژي مورد استفاده چيزهايي ديگري بود. اينك ابزار و ساز و كار آن روزگار را آنتيك مي نامند و بيشتر براي تزئين و برانگيختن حس خوش گذشته به چشم مي آيد، فانوس، فانوس لا مپا، چهار شاخ و جاري كه جايشان را به لا مپ و لوستر داده اند. نخ، كش، موم، پيه گداخته، روغن چراغ، روغن و نفت صحنه زندگي را ترك كرده و انرژي برق به جايشان در سيم ها جا خوش كرده است. آستري لا مپ پاك كن، سيم برتجي و سرشور نيز ابزار ديگري بودند كه هنگام بهره برداري از انرژي استفاده مي شد. تمام ابزار و ادوات روشنايي از پرطرفدارترين خريداران برخوردار بود، به ويژه دور و بر اماكن متبرك و امامزاده ها. ايراني ها از دوران باستان اماكن متبركشان را روشن نگه مي داشتند. گويا به شكل ذاتي به مبحث انرژي و نور آشنا بوده اند. مردم بسياري براي گرفتن حاجات، اسباب روشنايي را نذر امامزاده ها مي كردند و مثل طنز آميزو معروف روغن ريخته را نذر امامزاده كردن از همان دوران سر زبان ها افتاد. كساني كه دستشان به دهنشان مي رسيد و مي توانستند، علا وه بر خانواده خود خير رساني بيشتري نيز داشتند، معمول نذرشان چهل چراغ ها بود. اين چهل چراغ ها روشنايي مكان مقدس را چند برابر مي كرد و زيبايي و جلا ي خاصي به فضاي آن مي بخشيد. مورد توجه ترين مكان متبرك در ايران مرقد حضرت رضا(ع) امام هشتم شيعيان است. چهل چراغ هاي اهدايي معروف مرقد را به نام هايي نظير؛ چهل چراغ شاهي، امين السلطان، شجاع الدوله، ركن الدوله، حسام الدوله، قمرالسلطنه، قوام، صدراعظم، ملك التجار و... مي نامند. چهل چراغ هايي نيز از مرقدي اهدا مي شد مانند؛ چهل چراغ مقبره حاجي ميرزا موسي خان. رايج بود افرادي كه چهل چراغ اهدا مي كنند، سوختش را هم برسانند. اين عده موقوفاتي به حرم اختصاص مي دادند و سوخت چهل چراغ ها از درآمد همين موقوفات تهيه مي شد.
ايراني ها از دوران باستان اماكن متبركشان را روشن نگه مي داشتند. مردم بسياري براي گرفتن حاجات، اسباب روشنايي را نذر امامزاده ها مي كردند و مثل طنز آميز و معروف روغن ريخته را نذر امامزاده كردن از همان دوران سر زبان ها افتاد
نخستين روشنايي
ناصرالدين شاه قاجار كه با قرض و قوله بالا آوردن، عاشق سفرهاي فرنگي بود در نخستين سفرش روشنايي را درون حبابي مي بيند، بدون بوي روغن و دود نفت. 120 سال پيش سال 1264 براي نخستين بار سردالماسيه در باب همايون، شمس العماره در كاخ گلستان و يكي هم ميدان توپخانه از اين حباب ها بر تن خود حس كردند. ناصرالدين شاه كه هميشه آرزو مي كرد در همه چيز از همه كس پيشتر باشد، براي استحكام بخشيدن به پايه هاي سلطنت، اين 3 يا 4 لا مپ روشن را در ايام عزاداري و تعزيه به تكيه دولت مي برد تا آن را به رخ تجار شهر بكشاند. بعدها اين 3-4 لا مپ براي هميشه خاموش مي شود و تا 15 سال بعد، ايران چنين رنگ و نوري بدون دود و بو به خود نمي بيند. نشاني از انتقال مولد به طهران نيز در دست نيست و چنين حدس زده مي شود كه منبع اين روشنايي باتري بوده است.
بنا به اظهار برخي افراد كه البته تاكنون سندي محكمي نيز ارايه نكرده اند، قصه آمدن مولد برق به ايران از اينجا آغاز مي شود كه پدر و برادران رضايوف (اجداد راوي ماجرا) كه از مهاجران قفقازي بوده و به شغل تجارت ايران با روسيه مشغول بودند و از دوران اقامت در قفقاز و روسيه با صنعت برق و زيبايي آن آشنا بودند، بر آن شدند تا يكي از همين مولدهاي روشنايي را به حرم حضرت رضا(ع) هديه كنند؛ مولدي با قدرت 12 اسب بخار را داخل كشتي گذاشتند و تا انزلي آوردند. از آنجا با قراسوران كه گاري هاي 8 اسبه بود، تا مشهد تاختند. پدر اين خاندان كه در مشهد به نام حاج محمدباقر ميلا ني شناخته مي شد توانست در جرگه خدام حرم درآيد و به اين كسوت افتخار كند. او مدتي ناظر صحن بود. از سال 1279 مشهد مقدس صاحب برق شد. از اين برق 400 لا مپ روشن مي شد.
هزينه هاي برق رساني
سوخت مصرفي مولد، برابر اسناد آستان قدس رضوي حدود يك من و 35 سير مصرف داشته و شب عيد فطر مقدار مصرف بالا تر مي رود. چيزي حدود 2من و 20 سير. در ماه رمضان كه مولد در مشهد به كار مي افتد،ميزان مصرف چراغ برق آستان حدود 525 تومان هزينه در برداشته و مطابق روش معمول برادران رضايوف آن را پرداخت مي كنندو در ازاي آن،خوشنامي آنان در تجارت و اعتبارشان دو چندان مي شود.اين قصه به گوش مظفرالدين شاه مي رسد. به وجد مي آيد و از رضايوف مي خواهد مولدي را نيز از سوي او هديه كند تا بعد پولش را بپردازد. براي خريد مولد 12 اسب بخاري، 8 هزار تومان پرداخته و از تفليس آن را به مشهد رسانده بود. مقداري سيم، كاسه هاي چيني چراغ برق و مقره همراه مولد آورده بود. مسوولا ن توليت امام رضا(ع) بر آن شدند تا علا وه بر صحن حرم به مسلولا ن نيز برق بدهند. سل، بيماري شايع بود و دود چراغ و بوي روغن مسلول ها را به شدت آزار مي داد. اين هديه اي شده بود از سوي بارگاه حضرت رضا(ع.)رضايوف در سفر بعدي كه چندماه به طول مي انجامد مولدي به قيمت 3 هزار تومان براي مظفرالدين شاه كه از ابتدا معلوم بود پولي نمي پردازد از بروكسل مي خرد و يك آتشدان نيز علا وه بر آن به ايران مي آورد. اين آتشدان سبب مصرف انرژي به شكل بهينه تر مي شد و برق بيشتري توليد مي كرد. در نامه اي به شاه بدهكار مي نويسد، اين آتشدان به هر دو مولد مي خورد و قابليت نصب بر هر دو را دارد. شاه نيز در ازاي آن نامه اي به اوقاف مي نويسد و مي خواهد تكه اي زمين وقفي در اختيار رضايوف قرار دهند تا از محل آن ،سوخت مولد ها را تامين كند. به رضايوف نيز لقب معاون التجار مي دهد. ميرزا محمود ميلا ني، پسر ارشد رضايوف قراردادي منعقد كرده و ماهيانه مبلغي را هزينه سوخت آن مي كرد. دستگاه ها را در خيابان بالا حدود 200-300 متري مرقد گذاشته بودند. براي نصب و راه اندازي همين مولد بود كه نخستين مهندس برق در ايران كارش را شروع كرد. تاري ورديوف مهندس جوان مسلماني بود كه مي توانست اين كار را انجام دهد. ورود افراد غيرمسلمان به اماكن متبركه مسلمانان ممنوع بود. از اين رو رضايوف او را از تفليس با خود به مشهد آورد، اما در باب گذشته اين مرد تفليسي كه به حيدر عمواغلي معروف شد، مي گويند كه در 12سالگي زادگاهش سلماس را ترك كرد و به تفليس رفت تا مهندس برق شود و در 20 سالگي به ايران آمد، آن هم به همراه پدر و پسر ميلا ني كه در مكاتبات تجاري شان نام رضايوف را با مهر بر كاغذ مي كوبيدند. 2 كارگر نيز براي نگهباني، سوخت رساني و امور فني مولد لا زم بود. مشهدي نورمحمد تاتار عبدالرحمن اوف با حقوق 80 منات روسي معادل 43 تومان و 2هزار دينار ايراني و مير كاظم ميرقاسم اوف با 45 منات روسي كه 24 تومان و يكهزار و 500 دينار ايراني است، كارشان راآغاز كردند. حيدر پس از نصب و راه اندازي مولد با جرگه مشروطه خواهان آشنا شد، به تهران رفت و فعاليت هايش را ادامه داد. نوزدهم ربيع الثاني سال 1318، ه. ق شخصي نابينا به نام حاجي هراتي كه از دو چشم توان ديدن نداشت، در حرم امام رضا (ع) شفا گرفت. خدام و مردم شادمان مقرر كردند، جشني راه بيندازند و به شادماني و سرور پردازند. شب بيستم، 8 تومان وجه نقد و 45 من روغن (حدود 135 كيلوگرم) هزينه روشنايي كردند. تاري وردي اوف حدود 5 سال بعد نخستين مولد برق طهران را نيز راه اندازي كرد. سپس در فعاليت هاي مشروطه طلبي در كالسكه امير اتابك صدر اعظم وقت بمب گذاشت و پس از آن به گيلا ن رفت و در نهضت جنگل جزو ياران ميرزا كوچك خان بود.
شيوع برق در ايران
تا اينجاي قضيه داستاني است كه نوادگان اين خاندان تعريف كرده اند بدون ارايه سند. اما آنچه از اسناد تاريخي موجود و گزارش هاي وزارت نيرو بر مي آيد:
سال 1278 ه . ش نخستين مولد برق خريداري و در سال 1279 ه.ق در مشهد مقدس راه اندازي شد. دومين مولد برق نيز به همين مكان منتقل شد. 2 سال بعد در سال 1281 ه.ق قاسم خان والي، امتياز تاسيس كارخانه برق را در تبريز به دست آورد و بخشي از خيابان مجد الملك (مجيدي فعلي) را روشن كرد. 60 سال بعد از آن، نخستين چاه نفت در مسجدسليمان به نفت رسيد. براي انتقال نفت از مسجد سليمان به پالا يشگاه آبادان يك نيروگاه بخاري براي راه اندازي تلمبه خانه و روشنايي ساختمان ها ساخته شد كه مبدا ورود برق به خوزستان است. بندر انزلي نيز جزو نخستين شهرهايي بود كه از فن آوري مدرن بشر به نام برق بهره مند شد. در شهرهايي كه تا مدت ها برقشان محدود بود و البته نخستين شهرهاي صاحب برق ايران بودند خيابان هايي را با نام چراغ برق نامگذاري كردند. مشهد، تبريز و تهران اين خيابان ها را در دل خود جاي داده اند.
شخصي به نام نادرخان حكيم الملك مامور ايران در بروكسل بود. در آن روزگار هنوز واژه ديپلمات در ادبيات سياسي و روابط بين الملل باب نشده بود. هنگامي كه نادرخان ماموريت خود را در اروپا انجام داد، براي گذران دوران بازنشستگي، يك مولد برق همراه خود به طهران آورد، بلكه نخستين كارخانه برق پايتخت را راه انداخته باشد. هنوز نفسش را چاق نكرده كه عازم رشت براي ماموريتي ديگر مي شود. در اين ماموريت حكيم الملك عمر به خدا بازپس مي دهد و مولد در طهران خاك مي خورد. امين الضرب كه از رجال دربار و تجار صاحبنام پايتخت محسوب مي شد، مولد را از ورثه نادرخان خريد و آن را با قدرت 26 اسب بخار راه انداخت. اين مولد را در تقاطع خيابان چراغ گاز و ري نصب مي كنند. كارخانه برق در اين خيابان در سال 1284 ه.ش راه اندازي شد. از آن پس خيابان چراغ گاز، چراغ برق نام گرفت و امروزه نام صدر اعظم خوشنام قاجار - امير كبير - را بر سينه خود دارد. طهران هنوز پوست نتركانده بود كه جنگ دوم جهاني، توسعه صنعت برق را با مشكل مواجه كرد. دهه 20 و 30 كه آتش جنگ فروكش كرده بود و ساخت وساز آغاز شده بود، عده اي براي خود، شغلي ايجاد كردند و با داير كردن كارخانه برق و كرايه دادن آن درآمدي عايدشان مي شد. در آن روزگار حدود 30 شركت، كار توزيع برق را عهده دار بود. در سال 1343 وزارت آب و برق تشكيل شد و 130 هزار نفر مشترك برق در جمعيت 2 ميليون نفري طهران وجود داشت. 32 كارخانه خصوصي نيز با 60 هزار مشترك، برق برخي مناطق را تامين مي كردند. برق يك پديده ملموس و آشنا براي مردم به حساب مي آيد و با شنيدن اين واژه تصاوير فيش برق، كنتور برق و بابا برقي در ذهنمان رنگ مي گيرد. 105 سال پيش، اين واژه در ادبيات ما جايي نداشته، جز آنكه در آسمان ديده مي شد. رعد و برق.
|
|
|
طهرانشخص
وزيري كه خودكشي كرد
|
|
مردي بلند قد با صورت تراشيده و عينك گرد و سبيل هاي آنكارد شده كه راست و محكم در سراي وزارت دادگستري، پله ها را بالا مي رفت، به طور مرموزي از ذهن ها پاك شد. سياستمداري كه طي سالها تلا ش و جانفشاني براي تغيير سلطنت از قوم قاجار به قبيله پهلوي ها در كارنامه كاري خود جمع وجور كرد. علي اكبر داور، فرزند كلب عليخان خازن بود. در روزهاي جواني كه هنوز موهاي پشت لبش پر رنگ نشده بود، كارمند عدليه بود. با ادب و نزاكتي كه در ظاهر رعايت مي كرد و از سر جاه طلبي و ميل به ترقي، توانست امتياز بورسيه اي فراهم كند و به ديار فرنگ برود. در سفر به اروپا، سوئيس را براي پيشرفت تحصيلي در رشته حقوق مناسب ديد. همانجا اطراق كرد و تحصيلا تش را ادامه داد. حوالي سال 1300 ه . ش به تهران بازگشت. هنوز طهران از لا له زار و توپخانه فراتر نرفته بود.
داور به فعاليت هاي فرهنگي مدرن و غربي آشنا بود و حزب راديكال را راه اندازي كرد كه بعدها توانست اين حزب در حمايت از رضاخان در برابر روشنفكرهاي فرنگ رفته به عنوان سپر دفاعي خوبي مورد استفاده قرار بگيرد. روزنامه اي به نام مرد آزاد بنيان گذاشت و توانست از همين كانال خودش را به آدم هاي سرشناس نشان دهد و به قول معروف سري بين سرها در آورد. ابتدا رئيس اداره فرهنگ شد. در همان روزها با تيمور تاش و نصرت الدوله و رضا قزاق آشنايي پيدا كرد. بخشي از برنامه ها براي تغيير سلطنت به او واگذار شد. داور، چند دوره نمانيده مردم طهران در مجلس بود.
سال 1304 علي اكبر داور به كابينه محمد علي فروغي ذكاءالملك راه پيدا كرد. نخستين سمت وزارتش، تجارت و فوايد عامه بود. سال بعد در كابينه مستوفي الممالك نيز ابقا شد. سال 1306 كه نخستين كابينه مخبر السلطنه شكل گرفت، داور با استفاده از اطلا عات حقوقي، طرحي براي اصلا ح عدليه ارايه داد و بدين ترتيب وزير دادگستري شد. داور هر آنچه امتيار براي پيشرفت لا زم داشت در زمان كابينه مستوفي الممالك از مجلس دريافت كرد. بسياري از كارمندان را تغيير داد. برخي را به وزارت دادگستري آورد و سعي كرد از تجربيات سوئيس استفاده و چيدمان مهره ها را اصولي تر انتخاب كند. داور در سمت وزارت دادگستري ابقا شد و اين تا سال 1312 ادامه داشت. بيست و ششم شهريور همين سال كه دول روس و انگليس پنجه در نفت و درياهاي ايران انداخته بودند او پستش را عوض كرد و به جاي تقي زاده، سكان هدايت وزارت دارايي را عهده دار شد. او نزديك به 3 سال و نيم وزير دارايي بود و در 21 بهمن 1315 ه.ش با خوردن ترياك خودكشي كرد. او به رضا خان پيشنهاد داد وليعهدش را براي ادامه تحصيل به سوئيس بفرستد. آنجا كشور امن و بي دغدغه اي است و دانشگاه هايش مدرن تر از فرانسه است. براي تاجگذاري رضا خان زحمت زيادي كشيد، ولي مانند تيمور تاش و نصرت الدوله بايد از بين مي رفت. او از زير و بم روي كار آمدن پهلوي اطلا ع داشت و شاه اين نكته را بر نمي تابيد. صبح روز بعد نخستين كسي كه او را ترك كرد و از اتاقش بيرون آمد، سرتيپ ركن الدين مختار، رئيس شهرباني وقت بود.
روزنامه هاي آن روزگار به دستور اداره شهرباني نوشتند، داور به دليل سكته در گذشته و حال اينكه او هنوز 50 سال نداشت و سابقه بيماري نيز. شايد سند هدايت از وقايع نگاري آن دوران پرده از راز خودكشي علي اكبر داور بردارد. هدايت در صفحه 531خاطرات و خطرات تاليف خود درباره داور مي نويسد: 2 روز پيش شاه به او پرخاش كرده بود و از او خبري نشد تا جنازه اش را به مسجد ناصري (سپهسالا ر) آوردند. اسباب تجليل از مرگ وزير دارايي فراهم بود. سفرا و وزرا براي مشايعت آمده بودند. جماعت به سرچشمه رسيده بودند كه دستور تفرق آمد. مقامات مي روند و مردم نيز متفرق مي شوند. جنازه او را پنهاني از شهر بيرون بردند و در صفاييه، حوالي طهران دفن كردند. پيش از آن داور براي واگذاري 2 امتياز نفتي در شمال و شرق به آمريكايي ها تحت فشار قرار مي گيرد، ولي ناگاه خود را در برابر فشارهاي مجلس از يك سو و دربار و كمپاني آمريكايي ايران اويل كمپاني از سوي ديگر ديد كه عرصه را بر او تنگ كرد. او را مردي مودب، خلا ق و جاه طلب مي خواندند. در دوران وزارتش نادرستي از او شنيده نشده بود، ولي بر سر واگذاري امتيازهاي نا بجا مغضوب شاه،دوست چندين ساله اش شد و به طور مرموزي از بين رفت.
|
|
|
ديروز-امروز
ميدان حسن آباد چهره 50 سال پيش خود را به ياد ندارد. ديگر نه از مجسمه وسط ميدان خبري هست و نه آرامش روزهاي گذشته.
|
|
|
نشسته در غبار
لهجه تهروني
جواد مجابي
دو ميدان قديمي شهر ميدان توپخانه و 24 اسفند مصب عمده لهجه هايي بوده و هست كه سيل وار از روستاها و شهرستانها مي آيند تا ساحل پايتخت را برآشوبند و در فراخناي ناپيدا شوند.
گاراژهاي مستقر در شمس العماره، چراغ گاز حتي دورتر ميدان خراسان و دروازه قزوين، مسافرها را به توپخانه شناخته ترين مقصد هر غريبه پياده مي كرد. اگر مسافر، قوم و خويش و آشنايي در شهر نداشت، سري به مسافرخانه هاي ارزانقيمت ناصرخسرو و باب همايون مي زد يا بر نيمكت هاي پارك شهر مي آسود و مي خفت تا سر فرصت به تئاتر كاباره هاي لا له زار، سينماهاي دو فيلم با يك بليت كوچه ملي، آش رشته فروشي هاي خيابان هاي فرعي، كتابفروشي هاي كمي تا قسمتي معتبر و ارزان، حتي موزه تاريخ اجتماعي به روايت مجسمه هاي كوچك گچي رنگين صنعتي زاده و دكه هاي سرپايي شنگولا نه اسلا مبول و شاه آباد بزند و اگر آدرس آشنايي را در كاغذ جوف لباسش داشت سوار اتوبوس شود تا آسان به مقصد رايگاني برسد. اگرچه از آن موقع كه توپخانه اسم و رسم ديگري دارد، اعتبار و مركزيت خود را به عنوان جعبه تقسيم نيروهاي مهاجم از دست داده است اما ميدان ديگر، چه آن موقع كه حوالي راه آهن و دروازه قزوين پر از گاراژهايي بود كه مسافرانشان لدي الورود به 24 اسفند مي آمدند تا بعدا به مقصدهاي اميريه و شاهپور، قلعه و گمرك، سلسبيل و نازي آباد و جواديه رو كنند چه حالا چرا كه ترمينال آزادي سيل آدم هاي كنده شده از زمين، دكان و شغل پدري، مدرسه و پادگان را به وسط ميدان انقلا ب پرتاب مي كند تا نـشـاني شهرك هاي فقيرنشين را در كلا نشهر جست وجو كنند. اين غريب نواز هنوز جاذبه هاي توريستي خود را حفظ كرده است. اگرچه پاره اي از اماكن خاص حوالي از كافه ها و قمارخانه ها و قهوه خانه ها و مسافرخانه هاي ارزان و دخمه ها تا دو خيابان موازي رسواي قلعه زاهدي و شيرك خانه ها از نقشه جغرافيايي اش محو شده است.
پيش از اين توپخانه و حالا بيشتر ميدان انقلا ب مـيعـادگـاه لهجـه هـاي رنگارنگي است كه از زمخت ترين و پت و پهن ترين گويش ها تا شل ترين، عصبي ترين و نامفهوم ترين و شيرين ترينشان در آن گردش مي كنند و مي چرخند. اين اصوات كه لهجه پناهنده ها هم به آن اضافه شده، هيچ ربطي به گويش اصلي شهري ندارد كه سال هاست لحن واقعيتش را از دست داده است و هر آدمي با كج و كوله كردن لهجه مادري خود براي نزديك شدن به آن زبان غايب آن را به واپس ترين لا يه هاي فراموشي رمانده است. چنانكه اين ايام همهمه اي تركيب يافته از انواع طنين و لحن ها و اداها در فضا جاري است كه نه از راديو شنيدني است نه در قصه و رمان خواندني. كلا نشهر لهجه اصلي اش را از دست داده، لهجه كنوني اش تركيب يافته از انواع لهجه هايي است كه اندكي خود را تغيير داده تا متناسب با ذوق اهل پايتخت به گوش آيد.
لهجه مهاجر در ميدان توپخانه و انقلا ب به هر سو كه مي چرخد، دهان هايي فعال را در كار آردكردن كلمات مي بيند. يكدم اين دهان هاي هياهوگر ساكت نمي مانند، نه در خانه و نه اداره و نه در كارخانه. لهجه مهاجر قوي ترين آن صداها را كه غالبا از راديو شنيده است به ذهن مي سپرد. در پس ذهن غريبه، آن صدا منطبق با لهجه مادري اوست كه باآن لهجه مي توانست تمامي خواسته هايش را بيان كند. پس با آن صداي غالب با خود حرف مي زند، درددل مي كند، اعتراض مي كند، قربان صدقه مي رود و...
تـاكيدها، رواني كلمات، اداي اصوات و جمله بندي هيچ كدام آن نيست كه آن هنرپيشه مقبول، آن گوينده مسلط راديو و تلويزيون در سر او در خواب و بيداري حتي كابوسش را مكرر مي كرده است. در ميدان توپخانه لهجه ها وقتي از زادگاه خود كنده مي شوند تا راهي مهاجرت به كلا نشهر شوند، چيزهايي را با خود مي آورند.
بعضي لهجه ها بوي ماهي و ماسه مرطوب مي دهند، نرم و منحني و ساده اند، چراكه از كنار دريا آمده اند.
لهجه هايي كه چون درختان جنگل، شاليزارها، چمن هاي زادبومش، طبيعي، درهم شده، بديهي و قلچماقند. لهجه اي هست كه مثل سنگ است؛ يك تكه سنگ كه از كوهستان بلند كنده شده، با تيزي، سختي و شكنندگي اش كه يا مي شكند يا مي شكاند، مدارا برنمي دارد.
اما چيزي جعلي در فضاست كه ارتباط ساده و صميمانه انساني را كج و كوژ مي كند، آن همه لهجه هاي جورواجور كه در فضاي پايتخت پراكنده اند، در برخورد با يكديگر، موجودي مي سازد كه نه اين است و نه آن. هيچ كس آن را به جا نمي آورد، جز شبح شوخ چشم كلا نشهر.
|
|
|
خواندني ها
جادوي كلا چ و دنده
۱۰۰ سال پيش تعداد كمي اتومبيل در تهران ديده مي شد. در واقع هرچه بود، بيشترش متعلق به خارجي ها بود. درسال 1288 قانوني با نام مشهور ماليات بلديه به تصويب رسيد كه براساس آن از هر اتومبيل 5تومان ماليات گرفته مي شد.
در دوران رياست وزرايي ميرزا حسن وثوق الدوله به سال 1296 رئيس الوزرا داراي يك دستگاه اتومبيل شد. شخص اول مملكت هم يك دستگاه اتومبيل فورد كالسكه اي مدل 1917 براي خود خريد. راننده اتومبيل وثوق الدوله به سيداحمد ليستر معروف بود كه بعدها راننده احمدشاه شد. غير از اين بعضي از رجال و بزرگان مانند فرمانفرماها داراي اتومبيل بودند. سفارت انگليس، آلمان، آمريكا و روسيه تزاري نيز داراي اتومبيل هاي متعددي بودند. سرويس اتومبيلراني قزوين تهران به وسيله خوشتاريا سرمايه گذار روسي، تاسيس شد.
راننده كه شوفر خوانده مي شد با كلا ه مخصوص و عينك و باراني پشت فرمان مي نشست. سيداحمدميرسپاسي، شوفر ساده و عامي وثوق الدوله بود و بعدها راننده احمدشاه شد و به شهرت رسيد. او بعدها در چند سفر همراه شاه به اروپا رفت و با روساي كمپاني ها آشنا شد.
بشتابيد و شناسنامه بگيريد
طي يك اعلا ن رسمي، اداره ثبت احوال و سجل طهران در 22 دي سال 1315 به تمام كساني كه فاقد برگه هويت (شناسنامه) بودند هشدار داد كه تنها تا پايان اين سال مي توانند برگه هويت دريافت كنند. اين اداره از مردم خواست تا اگر اطلا عاتي مبني بر ولا دت، ازدواج، طلا ق و وفات را تا به حال به ماموران اين اداره اطلا ع نداده اند يا حتي فاقد برگه شناسايي هستند، هرچه سريعتر اقدام كنند. از قرار معلوم جريان شناسنامه و چگونگي گرفتن آن چندان براي مردم، قابل توجه نبوده و تعداد كساني كه اقدام به گرفتن شناسنامه نكرده بودند، زياد بود. براساس تصميم هيات دولت وقت، هر كدام از افراد جامعه، چنانچه تا آخر سال 1315 شناسنامه دريافت نمي كردند، مجرم شناخته شده و دستگير مي شدند . چيزي كه امروزه جزو بديهيات زندگي است روزگاري به زور حكم هاي حكومتي و قوانين سخت، رايج شد.
زلزله در تهران
زلزله، نامي است دلهره آور. به ويژه اينكه در چند سال گذشته و اتفاقاتي نظير زلزله بم و زرند، ميزان حساسيت ها بالا رفته است، اما جالب است بدانيد كه تهران هم چندان از زلزله دور نبوده و هر از گاهي اين پايتخت كهنسال به شدت مي لرزيده و اتفاقا باعث كشته شدن افراد زيادي هم مي شده. در 19فروردين ماه سال 1316، هنوز مردم چندان خاطرات نوروز را فراموش نكرده بودند كه ناگهان زلزله اي شديد، تهران را لرزاند. بسياري از مردم وحشت زده به خيابان ها پناه بردند و تعداد زيادي از خانه ها هم ويران شد. زلزله 19فروردين تهران زلزله قوي بود كه همه را به وحشت انداخت. براساس گزارش هاي رسمي، تعداد كشته شدگان به 100 نفر رسيد. زلزله تهران اگرچه زود هنگام و در زمان كاري به وقوع پيوست، اما توانست قرباني بگيرد. درست بعد از زلزله و چند ساعت بعد از لرزش چندباره زمين، ناگهان توفاني در گرفت و شهر را به يكباره در هراس فرو برد. اين اتفاق تا روزها، مردم را به وحشت انداخته بود.
جمع آوري پيشينه
تقريبا عادت كرده ايم كه هر چند سال يكبار، اسكناس هاي نو منتشر شوند چه، آن روزها كه اسكناس هزار توماني منتشر مي شد و دغدغه مردم براي در دست داشتن آن بالا مي گرفت و هرچه، يكسال پيش با ظهور اسكناس 2 هزار توماني كه بازهم حرف ها و حديث هايي را برانگيخت. هميشه آمدن اسكناس هاي جديد با جنجال هاي خبري روبه روست، اما خارج شدن سكه ها كه سالها مونس جيب هايمان بودند، بدون سر و صدا است. خبري كه شايد در روزگار خود بسيار مورد توجه قرار گرفت، راجع به جمع آوري پشيز (پول خردهاي دوران قديم) است. صف طولا ني مردم كه جلوي بانك ها رديف شده بودند تا پشيزها را به بانك ها بدهند و يكشاهي و 2 شاهي و 10 شاهي بگيرند، شايد در مردم اين اتفاق را به وجود آورد. طي اطلا عيه دولت، پشيز تنها تا پايان سال 1316 در بانك ها پذيرفته مي شد. كار به جايي رسيده بود كه بسياري از مردم اين سكه ها را در بازار نمي پذيرفتند و خيلي زودتر از آنچه دولت گفته بود، از گردونه تجاري و بازرگاني خارج شده بود. شايد آنها هم مثل ما به داشتن يك شاهي يا 2 شاهي هاي نو اصرار داشتند.
قتل فجيع
خبر مربوط به قتل در جرايد سال 1305 چنين آمده است: 3 شب قبل اصغر و ابراهيم كه از اشرار معروف هستند، شبانه در ساعت 6 در خانه ميرزامسيح رفته، در حالي كه خواب بوده و در همان حالت خواب او را قطعه قطعه كرده كه قلم از نوشتن شرم دارد. برادر او از خواب بيدار شده، برادر خود را در كنار خود مقتول ديده، بناي فرياد را گذاشته، اين دو نفر بدجنس او را هم سخت مجروح كرده كه مشرف به موت است. قاتلا ن به قم آمده در صحن پناهنده شدند. جنازه آن جوان مقتول 24 ساله را به قم آورده، پس از معاينه و برداشتن عكس، او را دفن كردند. امروزه كه امنيت سرتاسر ايران را فرا گرفته آيا سزاوار است اينگونه فجايع ظاهر شود. استدعاي عموم اهالي اين است كه قراري صادر شود تا جان و مال مردم بيچاره محفوظ شود.
|
|
|