ياسر هدايتي
اشاره: در نخستين بخش گفت وگوي حاضر به بحث پيرامون چيستي كلام جديد و سپس تفاوت ميان كلام مسيحي _ كه به زعم دكتر قراملكي بايد آن را الهيات مسيحي خواند _ و كلام اسلامي پرداخته شد و آنگاه به نقش شهيد مطهري در كلام جديد اسلامي اشاره شد. واپسين بخش اين گفت وگو را با هم مي خوانيم:
* اگر موافق باشيد درباره اين فنون و تكنيك ها در تشخيص مسأله صحبت كنيم.
- من در پايان كتاب «مطهري و كلام جديد» اين تكنيك ها را در آورده و نشان داده ام. در جامعه علمي و نزد مديران ما تفاوتي بين مشكل و مسأله نمي گذارند. مشكل متفاوت از مسأله است. مشكل مجموعه مركبي از مسايل است كه به دليل ابهامش هرگز حل نمي شود اولين تكنيك و فن محقق اين است كه وقتي با مشكل روبه رو مي شود آن را آناليز و تجزيه كند، از خود بپرسد كه من در بين اين مسايل كه در اين مشكل مندرج است چه مسأله اي دارم. ما غير از استاد مطهري كسي را سراغ نداريم كه با اين مشكلات سراغ اين مباحث برود.
* گمان مي كنم اگر در بيان اين تكنيك ها از مثال هاي كاربردي استخدام شده توسط علامه مطهري استفاده كنيد مفيد فايده باشد.
- در مقدمه انسان و سرنوشت آقاي مطهري مي گويد مشكلي كه چندين سال است ذهن من را به خود متوجه ساخته است، عقب ماندگي مسلمانان است. ايشان مي گويد من از خودم پرسيدم در اينجا چند مسأله دارم. ايشان در طرح اين مشكل ۲۷ مسأله را آناليز كرده كه يكي از آنها انسان و سرنوشت است و آن را مورد بررسي قرار داده است.
امروزه ما اين را بهتر مي فهميم كه هر كس در مقام حل مسأله با مشكل كلنجار برود آن مشكل حل نشده تبديل به بحران خواهد شد. تنها راه حل مشكل اين است كه آن را تبديل به مسأله كنيم. يكي از راههاي آن تجزيه به مسائل محتمل است. تكنيك دوم اين است كه وقتي ما از يك مشكل به يك مسأله رسيديم بگوييم من چرا بايد اين مسأله را حل كنم. به اصطلاح غربي آزمون So what? (كه چي؟) را جاري كنيم. يعني اگر اين را حل كردم چه مي شود. هيچ مسأله اي نيست كه استاد مطهري بدون اين تست آن را حل كند. عدل الهي را نگاه كنيد. در آن مي گويد اگر اين مسأله حل شود چه ها خواهد شد. آقاي مطهري هيچگاه مسأله اي را به خاطر مد شدن يا ظواهر زيباي آن دنبال نكرده اند.
در وهله سوم در تكنيك هاي تشخيص مسئله، فني به نام آسيب شناسي وجود دارد. بايد گفت هر مسأله اي را كه نبايد حل كرد. بعضي مسائل اصلاً «Peroblem» نيستند بلكه مسئله نما هستند. محقق نبايد وقت خود را با مسئله ها تلف كند. به عنوان مثال، مشكل استقرا كه از زمان هيوم جدي تر طرح شده، تقريباً گفته شده امكان حل ندارد و بي معناست كه حل شود.
آقاي مطهري در حل بسياري از مسائل با اين تكنيك روبه رو مي شود. يك شبهه خيلي قديمي وجود دارد كه روايت جديد آن از جان استوارت ميل است و بعد راسل در «چرا مسيحي نيستم» بر آن تأكيد بسياري كرده است.
خلاصه اين مسأله اين است كه اگر جهان را خدا آفريده، خدا را چه كسي آفريده. اين سؤالي است كه نمي شود جواب داد و به همين خاطر گفته شده من به خدا اطمينان ندارم. مرحوم مطهري همين مسأله را آسيب شناسي كرده است. ايشان با تحليل خوب بيان كرده است كه خدا را كه آفريده مثل اين است كه بگويي آيا چهارشنبه در اسيد حل مي شود يا نه؟ آيا دايره با دوشنبه متوازي است يا متقاطع.
* يعني مسأله اصالتاً پارادوكسيكال است و سؤال نيست.
- بله همين طور است، تكنيك ديگري كه متأسفانه امروزي ها پاك آن را از ياد برده اند، ساختار شناسي مسأله است. يعني مسأله ما از نظر منطقي چگونه است، كلي است يا جزيي، شخصيه است يا عرضيه و ... يك معماي قديمي است كه مي گويند «المجهول المطلق لايخبر عنه» در حالي كه همين اكنون شما از آن داريد خبر مي دهيد. راه حل سمرقندي اين است كه «المجهول المطلق لايخبر عنه مادام هو مجهول المطلقاً» يعني قضيه شما دائمه است و نقيض آن در اينجا فعليه است و فعليه عرضيه را نقيض نمي كند.
ما اين همه درباره جبر و اختيار بحث كرده ايم. آيا نظريه اختيار را كه مي خواهيم اثبات كنيم قضيه كليه است يا جزييه. اين اصلاً بحث نمي شود در صورتي كه اين قضيه دو صوره است. هر انساني داراي برخي افعال رفتاري است. آقاي مطهري كمتر مسأله اي بوده است كه سراغش برود و ساختار منطقي آن را به خوبي به دست نياورد. در جبر و اختيار به دقت مطرح مي كند كه اساساً مسأله ما چگونه مسأله اي است. من از نظر منطقي يك مثال مي زنم تا متوجه شويد با اين كه منطق شهيد مطهري منطق جديد نبوده است ولي درست چيزهايي كه منطق دانان جديد مي توانسته اند ساختارشناسي كنند، او ساختارشناسي كرده. ما در منطق جديد مي توانيم بگوييم منطق مي تواند تك موضعي يا چند موضعي باشد. محمول هاي چند موضعي را بايد به روش خاصي تحليل كرد. وقتي مي گوييم مجيد كوشاست، محمول ما يك موضع است اما وقتي مي گوييم مجيد برادر وحيد است، محمول برادر است كه دو موضع دارد. شهيد مطهري در بحث علم و دين معتقد است علم و دين سه موضعي است. يعني مسأله علم و دين نداريم بلكه مسأله علم و دين و فلسفه داريم.
به اين علت كه علم و فلسفه در غرب هم سرنوشت بوده اند. مسأله ما در اين هم سرنوشتي متولد شده است. كمتر كسي از متفكران ما به اين دقت به مسائل توجه دارد. از ديگر تكنيك ها تبارشناسي است. تبارشناسي نيز امروز خيلي مهم است اين كه تشخيص بدهيم مسأله از تبار كدام علوم است، جامعه شناسي، روانشناسي، فلسفه و ... آقاي مطهري اسم اين را رديف مسأله گذاشته و تأكيد كرده است هر مسأله رديف خود را دارد و بعد جالب است كه عدل الهي را تنها مسأله فلسفي _ كلامي نمي داند بلكه آن را فقهي هم مي داند و مي گويد اگر مي خواهيد موفق به حل آن شويد بايد اين علوم را به استخدام بگيريد.در اين تكنيك ها در تشخيص مسأله آقاي مطهري بسيار دقيق بوده و بايد پژوهش هاي زيادي بر روي آن انجام شود.
* اين روشهاي استخدام شده توسط ايشان آيا صرفاً يك بازشناسي در روش بوده يا ابداع نيز داشته اند؟
- ايشان هر دو نوع را داشته اند. در ضمن اين كه استاد مطهري يك عالم علم اصول نيز است. اصوليان ما در تشخيص مسأله مهارت فوق العاده اي داشتند.
* اما روشهاي حل مسأله.
- يكي از نكات بسيار مهم در روش شناسي استاد مطهري در حل مسأله اين است كه تا زمان ملاصدرا دانشمندان ما به لحاظ حل مسأله غالباً حصرگرا بوده اند.
مثلاً تنها با يك رويكرد به يك مسأله مي پرداختند. ملاصدرا با روش ميان رشته اي (كه البته امروزه به آن ميان رشته اي مي گوييم) به حل مسائل پرداخت. بعد از ملاصدرا دانشمندان ما دو گروه شدند، ميان رشته اي ها كه سخن گويشان زنوزي است و چند رشته اي ها كه نماينده شان حاج ملاهادي سبزواري است. آقاي مطهري در سنت ميان رشته اي ها تربيت شده اند. يعني ايشان وقتي مي خواهند به بحثهايشان بپردازند. از روشهاي فلسفي، كلامي، عرفاني، تفسيري و حديثي با مدل (نه به صورت التقاطي) استفاده مي كنند.
يكي از مدلهايي كه آقاي مطهري دارد ايجاد چالش بين رشته هاست يعني رهاورد كلامي را روبه روي رهاورد فلسفي مي گذارد و جانبداري نمي كند. رهيافت عرفاني را به تيغ فلسفه نقد مي كند بدون هيچ گونه جانبداري كردن. تا حاصل اين چالش بين رشته ها منجر به فهم و حل مسأله شود. آقاي مطهري در اين تكنيك هم متأثر از ملاصدراست و هم ابداع دارد. اصلش را متأثر از ملاصدراست اما آن مهارت هاي منطقي كه بتواند اين چالش را هدايت كند، از ابداعات خودش است. به همين دليل بنده معتقدم استاد مطهري در هدايت برنامه چالش بين رشته ها از ملاصدرا موفق تر بوده است. آقاي مطهري قواعد بين رشته اي را در دست دارد.
در دوره سوم جاي استاد مطهري خالي است به اين دليل كه اين دوره، بحران كلام جديد است از اين حيث كه مسأله بالغ شده، بر بنياني ترين مسايل دست انداخته و آن ها را به ميان كشيده بي آن كه دغدغه روش شناسي در ميان باشد. يعني دوره سوم كلام جديد فربه شده از مسايل اما بدون پايه روش شناسي تأسيس شد
* به نظر مي رسد ملاصدرا در اين چالش ميان رشته اي گاه بيشتر به نوعي التقاط نزديك مي شود مثلاً در تفسيرهايش از بعضي از سور قرآن، اما استاد مطهري بسيار كمتر دچار اين مسأله شده است.
- ملاصدرا سرآغاز است و سرآغازي با رخنه ها و خلل هاي زيادي مي تواند همراه باشد.
* به تعبيري «آن كه غربال دارد از عقب كاروان مي آيد.»
- اما كساني كه روح ميان رشته اي ملاصدرا را درك كرده اند، آن را پرورانده اند، مثلاً علي نوري، مدرس زنوزي، علامه طباطبايي و استاد مطهري نيز در اين سنت اند كه خب چند صد سال ميراث برده است و اين طبيعي است كه بهتر بتواند در چالش ميان رشته اي ظاهر شود.
انبوهي از فنون و تكنيك ها در پژوهش هاي استاد مطهري وجود دارد و آن سفيدي هاي كتابهاي ايشان است كه بايد درباره آن تحقيق و پژوهش شود.
* اگر از يكي از نكات و روش هاي ابداعي ايشان مثال بزنيد ممنون مي شوم.
- ما در كلام گاهي در پي دفاع و توصيف نيستيم بلكه به دنبال تبيين هستيم. تبيين به معناي بيان علت در پرتوي قانوني كلي. استاد مطهري وقتي در حسينيه ارشاد صحبت مي كرد در يكي از سخنراني ها، سخنران قبل از ايشان مرحوم آيتي بوده است. آقاي آيتي در بين سخنانشان مي گويد اصل فراموش شده امر به معروف و نهي از منكر. آقاي مطهري مي گويد من قبول دارم كه اين اصل فراموش شده است اما بپرسيم چرا؟ چيزهايي مثل فراموش شدن امر به معروف و نهي از منكر چند عاملي هستند. بنابراين در تبيين ها ما ممكن است ده تبيين داشته باشيم و زيركي محقق آن است كه در ميان ده تبيين كدام تبيين را انتخاب كند. از طرفي در اين گونه مقولات اجتماعي و يا روان شناختي ما دو گونه تبيين داريم. تبيين هايي كه علل را بيرون از ما جست وجو مي كنند. تبيين هايي كه علل را در درون ما جست وجو مي كنند. يك محقق اگر هوشيار باشد ابتدا سراغ تبيين هايي مي رود كه علل را در درون ما جست وجو مي كند تا دچار فرافكني نشود. اما آنهايي كه فرافكني مي كنند اول به سراغ تجربه هاي بيروني مي روند. آقاي مطهري استناد مي كند به شعري منسوب به امام علي(ع) به اين عبارت كه «دوائك فيك و دائك منك» يعني درمان تو در تو است و درد تو نيز از توست. استاد مطهري در همين تبيين معطوف به خود به دنبال پاسخ به چرايي فراموش شدن امر به معروف و نهي از منكر است. از اين نمونه ها در آثار استاد مطهري زياد است.
آقاي مطهري در كلام جديد تلاش بسيار موفقيت آميزي داشته كه آن نيز مرهون روش مندي ايشان بوده است هم در بعد تشخيص مسأله هم در بعد حل مسأله. در حل مسأله نيز بيش از همه بايد به رهيافت ميان رشته اي ايشان تكيه كرد. ايشان هرگز با دانش ها به شرط لا برخورد نكرد.
* آقاي دكتر ،بسياري از مسايلي كه در حوزه كلام جديد مطرح مي شود مسايلي است كه با توجه به فلسفه جديد و فلسفه غرب در ايران مطرح شد، از آن طرف نيز مرحوم مطهري اگر چه نقاد فلسفه غرب بود اما متأسفانه به علت آشنايي نداشتن با زبان دست اول اين آثار معمولاً از ترجمه هاي عربي و فارسي آنها- كه اتفاقاً در اين مورد اخير نيز در آن زمان تنگدستي زيادي وجود داشته- استفاده مي كردند. آيا اين عدم دسترسي به منابع دست اول ايشان را گاهي دچار كژ فهمي و خلط در مسايل نمي كرد.
- بزرگ ترين جور و اجحاف در حق آقاي مطهري اين است كه استاد مطهري را «اكمل كاملين» معرفي كنيم. اين حرف خودش ضد مطهري است. استاد مطهري بيشتر آغازگر است تا پايان دهنده. امروز اگر آقاي مطهري زنده باشد و بگوييم ديگر كلام با ايشان پايان يافته است،خود استاد ما را مورد عتاب و خطاب قرار خواهد داد. استاد مطهري در برخورد با بعضي از فيلسوفان نشان مي دهد كه هرچند از بعضي از ترجمه هاي عربي و فارسي استفاده مي كرده اما از آشنايي نسبتاً قابل اعتمادي برخوردار بوده است.
* مانند آشنايي با هگل ترجمه حميد عنايت؟
- بله، اما استاد مطهري غير از مراجعه به ترجمه ها نزد متخصصين امور نيز مي رفت و از آنها استفاده مي كرد. استاد تا پايان عمرشان يك انسان فرا گيرنده و دانشجو بود. اما در بعضي زمينه ها نيز آشنايي ايشان كمرنگ مي شود و افول پيدا مي كند.
استاد در غالب موارد بدون آشنايي اظهار نظر قاطع نكرده و احتياط كرده اند. احتياط هاي علمي ايشان نيز خود قابل آمار گرفتن است. مثلاً قيد كرده اند آن گونه كه ما فهميده ايم. آن گونه كه به من رسيده است، اما در بعضي از آثارشان كه جنبه سخنراني و خطابي دارد كه طبيعتاً ايشان نتوانسته بر ويرايش و مكتوب كردن همه آنان نظارت داشته باشند. اين احتياط كمتر است به هر صورت ما به عنوان شاگردان ايشان گاهي در مواجهه با بعضي از آثار ايشان آرزو مي كنيم كاش ايشان ابزار اين را كه مستقيماً با اين تفكرات آشنا شوند، داشتند. البته در اينجا نكته اي نيز است به عنوان مثال فيلسوفان آلماني زباني كه بعد از نيچه آمده اند نيز در اين كه نيچه چه مي گويد اختلاف نظر دارند و اين به نوعي خود محل تامل است.
* كلام جديد در ايران بعد از مطهري چه سرنوشتي پيدا كرد؟
- كلام جديد بعد از آقاي مطهري وارد دوره دوم و سوم مي شود. دوره دوم از پيروزي انقلاب تا دو دهه بعد است. در اين دوره ديگر مكاتب الحادي نيستند، بلكه روشنفكران ديني اند. روشنفكران ديني هم به تاثر شديد از غرب هم با ابداعات خود مسأله هاي كلامي آوردند در دوره بعد از مطهري يعني دوره دوم بحث از اين كه كلام جديد را به صورت يك دانش تدوين كنيم دنبال شد. اما كساني كه به دنبال كلام جديد بودند گاهي آن را با الهيات مسيحي و فلسفه ديني خلط كردند كه در نتيجه در اين راه توفيق نيافتند و براي همين به بحث هايي مثل تفاوت كلام جديد و قديم در اين دوره دامن زده شد و كتاب هاي مفصلي آمد. در دهه سوم بعد از انقلاب به نظر من كلام جديد، صورت ديگري پيدا كرد. در اين دوره بنياني ترين مسايل كلامي به ميان آمد و اساساً بحث قرائت هاي جديد از دين كه مي تواند براي نظام كلامي بسيار سرنوشت ساز باشد به ميدان آمد. در دوره سوم ما جاي استاد مطهري را بسيار خالي مي بينيم به اين دليل كه دوره سوم كلام جديد دوره بحران كلام جديد است بحران به اين معنا كه كلام جديد از حيث مسأله بالغ شده، بر بنياني ترين مسايل دست انداخته و آن ها را به ميان كشيده بي آن كه دغدغه روش شناسي در ميان باشد. يعني دوره سوم كلام جديد فربه شده از مسايل اما بدون پايه روش شناسي تأسيس شده. به عنوان مثال، پلوراليسم در انواع خود در جامعه ما بسيار طرح شده است اما اصلاً روش شناسي بحث پلوراليسم را به ميان نكشيده ايم. در باب قرائت هاي مختلف از دين نيز اين را داريم. آيا قرائت مختلف مشكل است يا مسأله و... ما در باب روش در كلام جديد آشفتگي دهشتناكي را به وجود آورده ايم. مثلاً در اواخر دوره دوم مسأله قبض و بسط تئوريك شريعت پيش آمد. من از اين نظريه هميشه سؤالي را مي پرسم، اگر علوم مختلف در فهم ديني تأثير دارد چرا به نحو ابطال پذيري نتوانيم بگوييم چه ميزاني از علوم چه ميزاني از تأثير دارد. وقتي سخن به دقت و كميت و ابطال پذيرانه گفته نشده است روش تحقيق خود را نيز نمي تواند پيدا كند.