چهارشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۴
گفت وگو با سيد رازي طبيب دبير پيشكسوت دبيرستان البرز
نيم قرن معلمي
000984.jpg
عكس: محمد كربلايي احمد
جواد محقق
اشاره :
گفت وگوي حاضر، از چند جهت حائز اهميت است. نخست آن كه در ايام هفته بزرگداشت مقام معلم در ارديبهشت ماه ۸۴ در همشهري به چاپ مي رسد و به نوعي تكميل كننده گزارش ها، گفت وگوها و يادداشت هايي است كه در طي هفته اخير، در مورد معلمي در همين روزنامه به چاپ رسانديم. دوم اين كه گفت وگو شونده، معلمي است كه نيم قرن معلمي كرده و لااقل معلم پنج نسل از مردمان اين كشور بوده است و سوم اين كه گفت وگو كننده شاعر، نويسنده و شخصيت بزرگواري است كه بايد با خود او گفت وگوها صورت پذيرد، ولي به جهت مقام معنوي اين معلم والا رتبه، در محضر او زانو بر زمين زده و چون خبرنگاري جوان با او به تبادل نظر پرداخته و حاصل كارش را براي چاپ در اختيار ما قرارداده است.
با سپاس از آقاي محقق، اين گفت وگو را در ايام هفته بزرگداشت مقام معلم ، مي خوانيد.

در سال ۱۳۱۷ در خانواده اي اهل فضل و دانش و تقوا در بوشهر به دنيا آمد. پدرانش همه از پزشكان، حكيمان و عالمان بزرگ روزگار خود بودند و در منطقه جنوب و جزاير خليج فارس به دينداري و مردم دوستي، شناخته مي شدند.
مجاهد بزرگ «سيدعبدالله مجتهد بلادي» روحاني نامدار، كه عالمي نوانديش و ژرف نگر بود و مبارزاتش در دوره مشروطه و جنگ جهاني اول معروف است و درگيري هايش با عوامل حكومت رضاخان، مشهور؛ پدربزرگ اوست. اين روحاني دانشمند، يكصد سال پيش به زبانهاي عبري و عربي و لاتين آشنايي كامل داشت و استفاده از دستاوردهاي جهان جديد، مثل دوربين عكاسي، روزنامه، بولتن خبري و... نيز مستندسازي حوادث مهم را توصيه مي كرد و بخشي از نخستين عكس هاي تاريخ عكاسي ايران و ديگر مستندات تاريخي منطقه جنوب، متعلق به اوست.
«سيد رازي طبيب» كه نام فاميلي اش را از حرفه پزشكي پدرانش گرفته است، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در بوشهر و شيراز گذراند و پس از اخذ ديپلم به تهران آمد و در رشته هاي علوم    طبيعي و علوم تربيتي درس خواند.
در دهه ۱۳۳۰ به كسوت معلمي درآمد و دبير دبيرستان هاي تهران شد. از سال ۱۳۴۲ به دبيرستان البرز آمد و بيش از چهل سال است كه در اين محل، تدريس مي كند. اين معلم پركار، منضبط، ديندار و دانشمند كه رابطه اي صميمي با شاگردانش دارد، در آستانه هفتاد سالگي، هنوز با دقت و جديتي مثال زدني هفته اي بيست و چند ساعت درس مي دهد!
گفت وگوي ما را با او كه چونان نگيني در جمع معلمان مي درخشد، بخوانيد:
* اگر دوباره جوان شويد، آيا باز هم شغل معلمي را انتخاب مي كنيد؟
- بله ، حتما. من از سالهاي جواني معلمهايم را بسيار دوست داشتم و برايشان احترام خاصي قائل بودم. امروز هم با عشق و احترام به جامعه معلمان نگاه مي كنم و به معلمي خودم هم واقعا افتخار مي كنم و به آن مي بالم. من هيچگاه به جنبه هاي مادي اين شغل نگاه نكرده ام و نتايج معنوي آن برايم چشمگيرتر و رضايت بخش تر بوده است. من هيچ وقت به اين فكر نكرده ام و نمي كنم كه جامعه براي من چه كرده است؟ هميشه در اين فكرم كه من براي جامعه چه مي توانم بكنم! اين شعار زندگي من بوده و هست. غم هايم را براي خودم نگه مي دارم و شادي هايم را با ديگران تقسيم مي كنم. در يك كلام، عاشق كارم هستم.
* آيا ديگر اعضاي خانواده شما هم به كار معلمي و تدريس اشتغال دارند؟
- نه، شغل غالب در خانواده و فاميل ما پزشكي است، اما نه با خصلت تجارت، كه با اخلاق معلمي. پدرم هم با اين كه پزشك بود، در كار معلمي و تربيت، شايستگي تام داشت. همه فرزندان پدر كتابهايي مثل انوار سهيلي، فوائدالادب، ديوان هاي سعدي، حافظ، شاهنامه فردوسي، قرآن و تمام ادعيه را در محضر او آموختيم. درس اخلاق او هم كه بيشتر عملي بود تا زباني، بهترين هديه او بود.
اگر معلمي را فقط ارتزا ق از طريق تدريس ندانيم، پدر و خانواده ما همه معلم و مربي بودند و كارشان عميقا تعليم و تربيت بود و مزدشان هم فرزندان تحصيلكرده و صالح.
* درس هايي كه تدريس كرده و مي كنيد، تا چه اندازه با رشته تحصيلي تان مرتبط بوده و هست؟
- من ليسانس علوم طبيعي و همچنين علوم تربيتي داشتم، ولي در كلاسم همه مقولات جهان هستي، از خداشناسي گرفته تا جهان شناسي را درس گفته ام. معتقدم معلم بايد جامعيت علمي داشته باشد. من از جواني با مدرك گرايي مخالف بودم، اما همواره به علم و دانش بشري احترام مي گذاشتم و تلاش كرده ام خودم را براي معلمي بسازم تا شايسته اين نام بزرگ باشم. ارزش انسان ها به مدرك تحصيلي آن ها نيست، بلكه به كارايي، پشتكار، مسئوليت شناسي و تعهد آن هاست. من از سالهاي جواني مشمول بورسيه هاي متعددي براي ادامه تحصيل در ايران، اروپا و آمريكا شدم. دكتر وارطانيان مرا كانديداي اعزام به آلمان كرد تا بيوشيمي بخوانم. دكتر فاطمي مرا براي تحصيل در رشته جانورشناسي برگزيد. از طرف دكترعبدالله شيباني نامزد تحصيل در رشته فيزيولوژي شدم، موسسه فولبرايت براي ادامه تحصيل در رشته ژنتيك دعوتم كرد و... در آن زمان تحصيلات تكميلي بعد ليسانس، منوط به معرفي استادان آن رشته ها بود. البته بعضي از اين دوره ها را در ايران و خارج از كشور گذراندم، اما دنبال مدركش نرفتم. در دهه پنجاه يكي از استادانم كه اين مسئله را فهميد، تسهيلاتي فراهم كرد تا با مطالعه هيجده واحد تئوري در محل خدمت و گذراندن دوازده واحد عملي در تهران، بتوانم بدون دريافت مدرك دكتري، در دانشكده هاي علوم پزشكي هم تدريس كنم. دانشكده هايي مثل دندانپزشكي، داروسازي، علوم تغذيه، صنايع غذايي و...
* كدام يك از معلمانتان بيشترين تاثير را بر شما گذاشته اند؟
- اول، اعضاي خانواده و مخصوصا پدرم كه طبيب و اديب و فيلسوفي ارزنده بود. بعد شادروان دكتر فاطمي كه سال ۱۳۳۶ در جريان يك سفر علمي به اصفهان تصادف كرد و به ديار باقي شتافت. همچنين مرحوم دكتر عبدالله شيباني كه الگوي جامعي از علم و اقتدار و ايمان بود. زنده ياد دكتر يدالله سحابي هم كه علاوه بر ايمان عميق ديني، از صاحبنظران حوزه زمين شناسي به حساب مي آمد. اينها و تعدادي از كساني كه دانشگاه تهران با تكيه بر علم و تقواي آن ها بنا نهاده شد، بيشترين تاثير علمي، ادبي و فرهنگي را بر من داشتند.
000981.jpg
عكس: محمد كربلايي احمد
* شما قديمي ترين معلم دبيرستان البرز هستيد، بفرماييد از چه سالي به اين مدرسه آمديد و چه خاطراتي از آن داريد؟
- من از سال ۱۳۴۲ تا الان با البرز همكاري مي كنم. يعني چهل و دو سال است كه آنجا درس مي دهم. طبيعي است كه از اين سالها خاطرات فراواني دارم. خاطره  اي كه الان به خاطرم مي آيد، مربوط به اوايل دهه پنجاه است. آن سالها، مدرسه، سرايداري داشت به اسم مش غضنفر. يكي از همكاران تنگ نظر، كه از او خوشش نمي آمد و از اين كه مش غضنفر مجاني در چنين محل خوش آب و هوا و پردرختي در وسط شهر زندگي مي كند، سخت ناراحت بود، كشف كرد كه او خانه اي خريده است، رفت پيش دكتر مجتهدي مدير البرز و گفت: «شما مي دانيد مش غضنفر خانه خريده ؟» منظورش اين بود كه ديگر نيازي به خانه سرايداري توي مدرسه ندارد. مرحوم دكتر مجتهدي بدون اينكه قصد و غرض آن همكار را به رويش بياورد، گفته بود: «به به! چه خبر مسرت بخشي! هر وقت خانه دومش را هم خريد، يادآوري كنيد تا با يك هديه مناسب به ديدنش برويم!» يادش به خير كه بزرگان هميشه بزرگوار بودند.
* آقاي طبيب! آيا كتابي هم تاليف كرده ايد؟
- اگر منظورتان كتاب هاي كمك درسي يا آموزشي است خير. من هميشه با اين كارها مخالف بوده و هستم و هرگز شاگردانم را به طرف جزوه نويسي و كتاب هاي حل المسائل و كمك درسي سوق نداده ام. دانش آموز را بايد به مطالعه و تحقيق رهبري كرد تا از تنبلي ذهني و عملي دربيايد.
به هر حال، كتاب هاي من هزاران دانش آموز و دانشجويي است كه در شهرهاي مختلف ايران به خدمت مشغولند و عامل اصلي تلاش و نشاط من در تمام اين سن و سال هستند. كتاب هاي من با عناوين بسيار در دل و جان شاگردانم به ثبت رسيده و آثارش در تمام عمر در زندگي آن ها ساري و جاري است.
* منظور كتاب هاي كمك درسي نبود، مي خواستم بدانم با سابقه نيم قرن معلمي و تدريس چرا به تاليف بهاي كمتري داده ايد؟
- با نوع نظام هاي جديد آموزشي در اين پنجاه شصت سال، اگر كسي بخواهد شش دانگ حواسش جمع معلمي باشد، فرصت چنداني براي تحقيق و تاليف نمي ماند. كار معلمي همين چد ساعت تدريس كه نيست. نوشتن طرح درس كه متاسفانه بيشتر همكاران جدي نمي گيرند، طرح سئوالات مناسب، تصحيح دقيق ورقه هاي امتحاني، ارزيابي نتايج آن ها، مطالعه براي يافتن سئوالهاي دانش آموزان و... تمام وقت انسان را مي گيرد. بخصوص اگر بخاطر هزينه هاي زندگي مجبور به گرفتن كلاسهاي اضافي هم باشي. به همين دليل به تاليف نپرداختم. كساني كه در خلال كار معلمي و با رعايت اين ريزه كاري ها كه اشاره شد، كتاب هم مي نويسند، انسان هاي خارق العاده اي هستند.
در سال ۱۳۷۶ كه به اصرار و پافشاري، تدريس در شش دانشكده دانشگاه علوم پزشكي را تعطيل كردم، قصدم اين بود كه با آخرين رمق هايم به تدوين خاطرات نيم قرن معلمي خودم بپردازم. اما يكي از دوستان همكار البرز كه تلفني جوياي حالم شده بود، وقتي فهميد وقتم را آزاد كرده ام، خواهش كرد هفته اي دو تا نصفه روز يكي از درس ها را در البرز تدريس كنم. با وجود تصميمي كه گرفته بودم، به احترام آن عزيز كه حالا دستش از دنيا كوتاه شد و خداوند غريق رحتمش كند، قبول كردم و كم كم اين دو تا نصفه روز به شش روز و بعد تمام شبانه روز هفته تبديل شد و خط قرمزي روي آرزوي ديرينه ام كشيد و حالا هم كه ديگر دير شده است!
* همواره درباره تجليل از معلمان صحبت مي شود، ولي كمتر كسي راه حل عملي و اجرايي دارد. شما در اين باره چه نظري داريد؟
- بهترين كار، رفع دغدغه هاي معلم است. همان طوري كه يك راننده با دغدغه نمي تواند پشت فرمان بنشيند و شما را سالم به مقصد برساند، معلم با دغدغه تامين معاش هم مشكل بتواند مقام، منزلت و اقتدار خودش را حفظ كند. سبد هزينه هر قشري بايد متناسب با شأن اجتماعي او پرشود. وقتي جامعه، عزيزترين موجودات خود، يعني فرزندانش را به معلم مي سپارد، بايد فكر معيشت او هم باشد. اين تنها وظيفه دولت نيست، همه جامعه بايد به معلمان خود توجه داشته باشند. معلمان از پاك ترين، با سوادترين، مفيدترين و در عين حال مظلومترين اقشار جامعه اند و بايد طوري زندگي كنند كه الگوي بچه ها باشند.
* شما چه پيشنهاد مشخصي براي خروج از اين تنگنا داريد؟
- اگر برنامه ريزي و اداره مطلوب چنين دستگاه عريض و طويلي در توان مديران آموزش و پرورش نيست، بهتر است دو بخش اداري و آموزشي وزارتخانه بين آموزش و پرورش و شهرداري ها تقسيم شود تا هزينه هاي سرسام آور آن سرشكن بشود. در اين صورت امكان رسيدگي بيشتر به اين قشر هم فراهم مي شود و زيادي تعداد معلمان هم موجب تضييع حق طبيعي آن ها نمي شود.
* آقاي طبيب! با توجه به سابقه كار و تدريس و با توجه به اين كه در هفته بزرگداشت مقام معلم هستيم، مي خواستم بپرسم كه آيا شما در ماجراي اعتراض معلمان تهران در سال ۱۳۴۰ حضور داشتيد يا نه؟ و اگر حضور داشتيد، آيا مي توانيد خاطراتي از آن روزها بيان بفرماييد؟
- بله، در آن تظاهرات حضور داشتم و خوب هم آن روزها را به ياد مي آورم. درست ساعت ۱۱ صبح روز سه شنبه دوازده ارديبهشت بود. فضاي ميدان بهارستان مالامال از معلماني بود كه چهارمين روز اعتراض و اعتصاب سراسري خود را مي گذراندند. آن روز، عده زيادي از كارگران شركت نفت و دانشجويان و دانش آموزان هم به معلمان پيوسته بودند و در آنجا حضور داشتند. پليس وقتي ديد اخطارهايش تاثيري ندارد، به دستور رئيس كلانتري براي متفرق كردن جمعيت كه هر لحظه هم بيشتر مي شد، از ماشين هاي آتش نشاني استفاده كرد و آن ها با شيلنگ هاي فشار قوي شروع كردند به آب پاشيدن روي مردم.
*در اين صحنه دكتر خانعلي هم حضور داشت؟
- بله، دكتر خانعلي و عده اي از دوستانش در صف اول تحصن بودند كه پس از آب پاشي با يك حركت ناگهاني حمله كردند به طرف ماشين هاي آتش نشاني و شيلنگ هاي فشارقوي را از دست ماموران رژيم درآوردند و آنها را گرفتند به طرف ماموران پليس كه كاملا مسلح بودند. در اين حادثه كه با تحسين مردم و معلمان روبرو شد، ناگهان سرگرد شهرستاني رئيس كلانتري كلتش را بيرون آورد و به اتفاق بعضي از نيروهايش شروع كردند به تيراندازي به طرف مرحوم خانعلي و همراهانش كه ايشان در همان حادثه و محل به خون غلتيد و شهيد شد و بقيه مجروح شدند كه به بيمارستان منتقل شدند يا پنهاني مورد مداوا قرار گرفتند. روحش شاد كه انساني مومن و مبارز بود.
* نكته جالبي كه در شهادت دكتر خانعلي هست، روز شهادت آن بزرگوار است كه هيجده سال بعد با روز شهادت استاد مطهري مصادف شد. جالب تر اين كه قبل از انقلاب اسلامي هم معلم ها همين روز را روز معلم اعلام كردند و روز معلم هاي اعلام شده از طريق رژيم ستمشاهي عملا بايكوت شد و بعد از انقلاب هم با شهادت استاد مطهري در اين روز، تداوم پيدا كرد. اگر چه خورشيد ياد استاد مطهري ستاره نام دكترخانعلي را براي مدتي كمرنگتر كرد. بخصوص كه از ايشان اثر يا آثاري كه بهانه تداوم نامش باشد، باقي نمانده و كاري هم در زمينه معرفي او انجام نشده است. به هر حال هر دو از شايستگان جامعه تعليم و تربيت ما هستند و در پيشگاه خدايشان متنعم. برگرديم به معلمي شما و اينكه معلم نمونه هم بوده ايد.
- بله، اولين بار در سال ۱۳۵۲ به عنوان معلم نمونه كشوري انتخاب شدم كه لوح سپاس و نشان تقدير گرفتم.
* آقاي طبيب! در اوقات فراغتتان چه مي كنيد؟
- شايد باور نكنيد كه من هيچگاه چيزي به نام اوقات فراغت نداشتم. همان طوري كه بازنشستگي نداشتم. من محصل و دانشجويانم را سرمايه ملي و امانت الهي مي دانستم و تمام وقتم را صرف ساختن و پروردن آنها مي كردم و كمترين توقعي هم از هيچ كس و هيچ جا نداشتم، بلكه به مصداق «ذكاه العلم نشرها» خود را موظف به كار و تلاش آموزشي مي دانستم. در ضمن چون علاوه بر تدريس در دبيرستان هاي البرز، رازي، تيزهوشان علامه حلي (استعدادهاي درخشان) و... همچنين دانشكده هاي مختلف در فعاليت هاي فرهنگي، اجتماعي و صنفي هم فعال بودم، فرصت فراغتي برايم باقي نمي ماند. بخصوص كه درس را رابطه جدي معلم و شاگرد مي دانستم و از حرمت كار نمي كاستم. اصلا رمز موفقيت انسان ها را در تعهد به كار و احترام به ارزش هاي آن مي دانم و تلاش كرده ام كه اين نگاه را به شاگردانم هم انتقال بدهم. به هر حال استراحت و تفريحي براي خودم جز كار نمي شناسم.
* از اين كه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد و در اين مصاحبه شركت كرديد، ممنونم و برايتان آروزي سلامتي و طول عمر دارم.
- من هم از شما كه خود معلمي اهل فكر و ذوق و قلم هستيد به خاطر يادي كه از اين معلم قديمي كرديد، متشكرم.

نگاه امروز
طبيب دلها
م. مجدفر
از تابستان ۱۳۸۲ كه صفحه اول ضميمه همشهري،  به همين شكلي كه مشاهده مي كنيد، صفحه آرايي مي شود، يكي از دغدغه هاي گروه هاي توليدكننده مطالب تحليلي، كه مطلب، گزارش و يا گفت وگوي آنها به عنوان تيتر اول ضميمه انتخاب مي شود، آن بوده است كه در ستون كم حجم«نگاه امروز» مطلبي بنويسند كه درجهت تبيين مطلب اصلي صفحه و به عنوان تكميل كننده آن، بتواند حرف و سخني براي گفتن داشته باشد و با زنجيري نامريي، اهميت تيتر اول ضميمه و پيام نهفته در آن را براي خوانندگان بازنماياند. راقم اين سطور هم، هرگاه اين افتخار را داشته ام كه نگارش ستون «نگاه امروز» را عهده دار شوم، با سختي هايي رو به رو بوده ام و حتي برخي مواقع، تنيدگي و فشاري بيش از تاليف يك مقاله چندصفحه اي را متحمل شده ام. فكر مي كنم امروز هم يكي از آن روزهاست؛ نوشتن درباره معلمي كه بيش از پنجاه سال، با سوز و عشق، معلمي كرده و توضيح درباره كسي كه تنها به درازاي عمر من، در يك دبيرستان تدريس كرده، حتماً سخت خواهد بود و واژه ها و جملات، هر قدر هم زيبا و همگن و آرايش يافته در كنار هم قرار گيرند، از ستايش هنر معلمي اين فرد عاجز خواهند بود.
در هر صورت، امروز با معلمي گفت وگو كرده ايم كه جوانان دبيرستان البرز، او را كه در آستانه هفتادسالگي است،چون يك دبير جوان و هم سن و سال، در حلقه گروه مرجع خود قبول كرده اند و اگر در اين دبيرستان و مدرسه هاي ديگر، معلمان و دانش آموزان در تعامل با يكديگر مشكل دارند، ارتباط آقاي طبيب با دانش آموزان خود، ارتباطي دوستانه، صميمانه و پدرانه است. اگر به قول يكي از دوستان، يك روز مانده به تعطيلات عيد نوروز به مدرسه بروي و كلاس هاي او را بدون حتي يك نفر غايب ببيني، بدون شك قبول مي كني كه طبيب، طبيب دلهاي دانش آموزان خود شده است.
اگر خوانندگان همشهري با ما همراهي كنند، باب گفت وگو با «معلمان خوب جامعه ايراني» را با اين گفت وگو مي گشاييم و سعي مي كنيم از اين پس، هراز گاهي سراغ معلماني برويم كه از ديد ما مي توانند در «باشگاه معلمان نيم قرن سابقه تدريس» عضو باشند.
با اين معلمان گفت وگو خواهيم كرد، از آنها ياد خواهيم گرفت و سعي خواهيم كرد به اين طريق، ياد معلمان خوب كشورمان را گرامي بداريم.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |