اثر برچسب هاي نادرست بر كودكان و نوجوانان
مارك نزنيد
|
|
نسرين دانايي
هر شخص داراي خود اجتماعي است كه در تبادل روابط به وجود مي آيد. خود در واقع بخشي از شخصيت فرد است كه وي نسبت به آن آگاهي دارد و خودانگاره عبارت از درك و ارزشيابي آگاهانه شخص از خويش، افكار و باورهايي است كه در مورد خود دارد.
سنگ بناي اوليه رشد خودانگاره، در اوايل دوران كودكي گذاشته مي شود و فرد به مرور متوجه تمايز و تفاوت خود از ديگران مي شود.
قبل از تشكيل خود، كودك خودمحور است، بدين ترتيب كه همه چيز را حول محور خود و قلمرو خود متصور مي شود. والدين و تمام اشياء و اشخاص را در حيطه قلمرو و تملك خود مي داند.
خود زماني آغاز مي شود كه كودك بين خود و تعلقاتش و ديگر چيزها تفاوت قائل شود و فرق خود با ديگران را تشخيص دهد. وي در ابتدا ميان خود و بيرون تمايز قائل شده و سپس در بيرون نيز ميان ما و آنها تفاوت مي گذارد. مفهوم تملك و مالكيت را فهميده و هر چيزي كه به ديگران تعلق دارد و اين تفكيك نشان دهنده تشكيل خود است.
در اين ميان والدين نقشي اساسي بر عهده دارند، چون تمام قالب هاي مقوله بندي را در فرد بر عهده دارند. اين كه كودك چگونه صحبت كند؛ آرام يا تند، نحوه غذا خوردن، حرف زدن و غيره، حتي نحوه نگاه كردن به جهان را تعيين مي كنند. پس از والدين افرادي به نام «ديگران مهم» هستند كه بستگي به نوع فرهنگ دارد. در برخي فرهنگ ها اين ديگران مهم دايي است و برخي ملل خاله، عمو، دوست و غيره كه در رفتار كودك تأثير مي گذارند. گروهي به نام همسالان هستند كه تأثيري بسيار زياد در شكل گيري شخصيت كودك دارند كه در خلق و خوي، نحوه تفكر و نگرش وي تأثير به سزايي مي گذارند؛ به اين ترتيب كه گاه بچه ها درد دل هايي با دوستان خود مي كنند كه با والدين نمي نمايند و گاه آنان را الگوي خود قرار مي دهند. پس از اين سه گروه، آموزش و پرورش و مكان هاي عمومي و ارتباطات جمعي در رفتار فرد مؤثر هستند...
در واقع در تشكيل خود فرد هر كدام از اين گروه ها تأثير خاص خود را دارد و بايد اذعان نمود بدون ارتباط متقابل اجتماعي به وجود آمدن تشكيل خودانگاره اي سالم تقريباً محال به نظر مي رسد؛ به اين ترتيب كه در تعاملات اجتماعي فرد خود را در آينه ديد و نگرش ديگران مي بيند. قضاوتي كه آنان در مورد فرد مي كنند و چگونگي احساسي كه از اين فرآيند به شخص دست مي دهد (غرور يا سرشكستگي) در شكل گيري خود مؤثر است.
ابراز آشكار عشق و ترغيب و تشويق كودك و نوجوان در اعمال صحيح موجب اعتماد به نفس بالا، مناسبات سازنده، توانايي و دقت در جوانب مختلف زندگي وي مي شود. كودك و نوجواني كه از سوي والدين از عواطف و روابطي گرم و صميمانه برخوردار است و با انجام صحيح كارهاي محول شده به وي با پاداش و ارزشمندي روبه رو مي شود، در روابط آينده و خود اتكايي موفق خواهد بود. بسيار مهم است كه بزرگسالان و چندين گروه ذكر شده موقعيت كودك و دوران نوجواني وي را درك كنند و از نگرش هاي منفي و نادرست در مورد وي پرهيز كنند. هويت نوجوان و احساسي كه نسبت به خود پيدا مي كند، در ارتباط تنگاتنگ با ديدگاه هاي والدين و همسالان در فرد بستگي به عواملي گوناگون چون: اوضاع اقتصادي، اجتماعي، ارتباطات و تعاملات اجتماعي و غيره دارد.
رفتار انساني معمولاً ريشه در تربيت و پرورش در كودكي و نوجواني دارد، چرا كه هرچه در اين دوران مي آموزد، در ناخود آگاهش نقش بسته و به راحتي از بين نمي رود.
گاه فرد در اين دوران ناخواسته كاري نادرست انجام مي دهد. والدين يا ساير اعضاي خانواده و غيره برخوردي نادرست و واكنشي ناشايست نسبت به او اعمال كرده و در اثر تكرار، در ذهن و تفكرش اثراتي سوء بر جاي مي گذارد. نوجواناني كه كم ارزش شمرده مي شوند و به محض رفتاري نادرست به شدت سركوب و سرزنش مي شوند، معمولاًً به آينده بدبين هستند و امكان گوشه گيري، انزوا و بيماري هاي رواني در آنان زياد است.
والدين و مربيان بايد به اين نكته توجه كنند كه بين عمل نادرست و كودك يا نوجوان بد فاصله بسيار است؛ چرا كه فرد گاه با اعمالي ناخواسته موجبات ناراحتي ديگران را فراهم مي كند، اما قصد و هدفي خاص از آن عمل نداشته است.
برخي والدين به محض عدم موفقيت فرزندان در كار يا مسئوليتي، الفاظي چون: تنبل، دست وپا چلفتي، بي عرضه و .... به وي نسبت مي دهند و گاه از روي شوخي و خنده كلماتي را پسوند نام كودك قرار مي دهند. به كار بردن مداوم اين الفاظ در ذهن كودك تأثير گذاشته و شخصيت كودك به مرور مطابق با الفاظ به كار برده شده مي شود كه با اين عمل اعتماد به نفس، عزت نفس و اراده فرد پائين مي آيد؛ چرا كه احساس تقصير و گناه زياد موجب خواري نفس و سرشكستگي و كاهش عملكرد در كودك و نوجوان مي شود و گاه باعث مي شود اين نوع كودكان يا نوجوانان در آينده براي جبران كمبودها و وانمود كردن اهميت خود به ديگران بر احساس بي ارزشي غلبه كرده و هيچ انتقادي را نپذيرند و با كمترين انتقادي آشفته شده و از كوره به در آيند؛ فردي مستبد و خودرأي شوند و در زندگي زناشويي آنان نيز تأثيراتي منفي برجاي نهد.
گفتني است، برچسب هاي منفي كه در اثر كار نادرست به كودك زده مي شود بايد بر عمل او زد نه بر خود شخص.
دكتر رضا دولتيار، روانپزشك معتقد است كه برچسب زدن منفي بر كودك بسيار خطرناك است، وي مي گويد: وقتي فردي را تحت بمباران لفظي خاص، حركت و غيره قرار مي دهيم احتمال تأثيرپذيري وي از آن بسيار زياد است. گاه والدين فرزندان خود را با كلماتي نادرست صدا مي كنند كه در اين وضعيت كودك و نوجوان آن را در ذهن خود تكرار كرده و به خود مي قبولاند داراي آن شخصيتي است كه با آن خوانده مي شود. در واقع والدين با اين عمل اطمينان به نفس را در فرزندشان سست خواهند كرد. كودكان تحت تأثير شديد تلقينات هستند چرا كه در اين دوران بيشترين تأثير را از پيرامون خود پذيرفته و براي تشكيل خودانگاره و خود اجتماعي وي هر رفتار و عمل خاص تأثيراتي خاص خود را مي گذارد.
بنابراين والدين و مربيان بايستي دقت تام را در اين زمينه داشته باشند.
بايد خاطرنشان كرد: خودانگاره و عزت نفس بالا موجب اجتناب فرد از ارتكاب جرم مي شود؛ بدين ترتيب كه وقتي مدام فرد را با انگ زني و برچسب هاي منفي مثل: دزد، بچه بد، خلاف كار و غيره بخوانيم احتمال انحراف و بزهكاري و يا حتي خودكشي در وي زياد مي شود؛ زيرا اعتماد به نفس پائين موجب عدم موفقيت فرد در كارها شده و چون شخص از راه مشروع به موفقيت دست نمي يابد روي به كارهاي ناصحيح و بزهكارانه مي آورد.
برچسب هاي منفي حتي در ارتباطات اجتماعي شخص تأثير مي گذارد. براي نمونه وقتي كودك يا نوجوان مايل به شركت در مهماني هايي با والدين نيست، او را با لغاتي چون منزوي، گوشه گير و غيره مي نامند كه اين به گوشه گيري كودك دامن مي زند.
دولتيار بر اين باور است كه برچسب هاي مثبت غيرواقعي نيز تأثيرات سوء خود را دارد. وي مي گويد، «گاه به كودك تلقين مي شود كه بسيار زيبا، توانمند، با استعداد، تأثيرگذار و باهوش است كه با اين تلقينات غيرواقعي فرد در آينده معمولاً، خودرأي، مغرور، و ... مي شود كه مايل است همه تحت تسلط و نفوذ او باشند و چنانچه چنين قدرتي را نداشته باشد سرخورده شده و دچار مشكلاتي عديده مي شود.»
پس افراط و تفريط در رفتار با كودك عوارضي جبران ناپذير خواهد داشت.
گاه در برخي شهرهاي كشور خانواده ها فرزند خود را با پسوندهاي ناصحيح و القاب نادرست مي خوانند كه تا آخر عمر آن لقب روي فرد باقي مانده و فرد را دچار آزار و عذاب مي كند و گاه چنانچه فردي دچار عيب يا نقص جسمي يا رواني و ذهني باشد آن را به صورت برچسب براي فرد به كار برده و اين كار بسيار خطرناك و عوارضي جدي در پي دارد و باعث افسردگي و گوشه گيري و عدم كارآمدي فرد مي شود.
در برخي موارد، نوجواني كه به كاري انحراف آميز و بزهكارانه دست مي زند مثل سرقت، اعتياد و ... و وقتي به زندان مي رود و برمي گردد، نگرش افراد به آن فرد حتي اگر اصلاح شده باشد، همان نگرش قبل در ذهن افراد باقي مي ماند كه اين امر در تكرار دوباره جرم و بزهكاري وي مؤثر است. بنابراين براي داشتن جامعه اي سالم كه افرادي با اعتماد به نفس بالا و موفق داشته باشد، بايد دقت و توجه لازم در ارتباطات با كودك را آموخت و رسانه ها در اين امر نقشي خطير برعهده دارند.
|