گفت و گوي همشهري با يك كارشناس مسايل استراتژيك
ناگفته هايي از مذاكرات هسته اي
وحيدرضا نعيمي
برنامه هسته اي ايران و سناريوي آمريكا براي خليج فارس دو موضوعي است كه ايران رادر معرض تعامل فشرده با غرب قرار داده است. گفت وگوهاي ايران و اروپا بر سر برنامه هسته اي به نقاط تعيين كننده اي رسيده است. در گفت وگويي كه از پي مي آيد، دكتر آلساندرو پوليتي ايتاليايي و يكي از تحليلگران صاحب نام مسايل راهبردي كه به دعوت موسسه مطالعات خزر و مركز تحقيقات استراتژيك چندي پيش به ايران آمده بود نظريات خود رادر مصاحبه اختصاصي با همشهري درباره برنامه هسته اي و مذاكرات طولاني هسته اي ايران و سه كشور اروپايي، مشكلات خاورميانه، اختلاف اروپا با آمريكا و راه حل هاي پيش رو عرضه مي كند. وي معتقد است يك راه براي برون رفت از بن بست فعلي در مذاكرات هسته اي، حضور ايران در يك كنسرسيوم براي غني سازي اورانيوم است. به اعتقاد وي، ايران گرانيگاه طبيعي خليج فارس است و واشنگتن به هيچ وجه نمي تواند نقش قدرت برتر منطقه اي ايران را ناديده بگيرد.
دكتر پوليتي جداي از آنكه تحليلگر مستقل امور استراتژيك است، در برخي از مطبوعات ايتاليا به تفسير امور نظامي مي پردازد و به بعضي از سازمان ها و مؤسسات تحقيقات اروپايي در زمينه امنيت بين الملل و سياست خارجي مشاوره مي دهد. اين گفت و گو را با هم مي خوانيم:
* در خلال چندين ماهي كه از گفت وگوهاي ايران و اروپا مي گذرد، جز كلياتي چند، جزئيات دقيق چنداني از موضوع اين مذاكرات درز نكرده است. اصولاً اروپا چه نگاهي به برنامه هسته اي ايران دارد؟ ظاهراً سه كشور اروپايي تأكيد زيادي بر تعليق دائم غني سازي اورانيوم دارند.
- اين مذاكرات را سه كشور اروپايي انجام مي دهند، اما بايد توجه داشت اتحاديه اروپا از ۲۵ كشور تشكيل شده است. به غير از فرانسه و انگليس بقيه اين كشورها غيرهسته اي هستند. البته برخي از آنها مي توانستند در اوايل دهه ۱۹۵۰ سلاح هسته اي داشته باشند، اما اين كار را نكردند؛ به خصوص آلمان و ايتاليا. اين كشورها واقعاً به عدم تكثير سلاح هاي هسته اي اعتقاد دارند و فكر مي كنند تكثير هسته اي يك مشكل است نه راه حل. در سال هاي دهه ،۱۹۶۰ ايتاليا پيمان عدم تكثير سلاح هاي هسته اي را امضا كرد. در آن زمان بحث هاي داغي در اين كشور جريان داشت. عده اي مي گفتند اگر همه كشورها سلاح هسته اي داشته باشند، دنيا با ثبات تر خواهد شد. ما (ايتاليا) به اين امر اعتقاد نداريم و حتي در دهه ۱۹۸۰ استفاده غيرنظامي از انرژي هسته اي را رها كرديم. به نظرم اين كار اشتباه بود. اما اين نگاه كلي اروپا به انرژي هسته اي است كه از كشوري به كشوري ديگر فرق مي كند. فرانسه صنعت انرژي هسته اي بزرگي دارد. آلمان سعي مي كند اتكاي خود را به انرژي هسته اي بكاهد. بنابراين وقتي به نظر مي رسد كشوري ممكن است از برنامه هسته اي خود استفاده ديگري بكند، افكار عمومي به سرعت به آن واكنش نشان مي دهد.ما بين كشورها تمايز قايل نمي شويم. ما از تجهيز پاكستان و هند به سلاح هسته اي خرسند نيستيم. از اين كه اسرائيل سلاح هسته اي دارد، نيز خرسند نيستيم.
* اين فرانسه بود كه فناوري نظامي هسته اي را به اسرائيل منتقل كرد.
- مي دانم. اما حالا كه نگاه مي كنيم، اين تصميم مسئولانه اي نبود. افكار عمومي در كشورهاي اروپايي طرفدار آمريكا و كشورهاي ضد آمريكا فكر نمي كنند كه اسرائيل به صلح جهاني كمك مي كند. در افكار عمومي كشورهاي اروپايي، آمريكا هم وضعيت مناسبي ندارد. به اعتقاد ما آمريكا و روسيه فاصله زيادي با كاهش سلاح هاي هسته اي خود دارند. در اين چارچوب، انتشار خبر تكثير هسته اي در كشوري ديگر نگران كننده است. در سال ۱۹۸۱ كه اخباري در مورد فعاليت هسته اي عراق منتشر شد، نيز نگراني شديدي ايجاد شد. سياستگذاران و مردم اروپا به طور كلي در مورد برنامه هسته اي نگران هستند. به نظر من، هنوز راه براي مذاكره باز اما دشوار است. مهم اين است كه همه در مورد غيرنظامي ماندن برنامه اطمينان داشته باشند. چنين چيزي در مورد تمام كشورهاي غير هسته اي عضو پيمان عدم تكثير هسته اي عادي است. هدف از اين مذاكرات تعيين نوع برنامه هسته اي ايران نيست، بلكه هدف اطمينان از عدم انحراف آن براي توليد سلاح است. البته چنين كاري آسان نيست. مسايلي وجود دارد كه آژانس بين المللي انرژي اتمي مي كوشد با ايران حل و فصل كند. اين مسايل فهرستي بلند بالا را تشكيل مي دهد. بيشتر اين مسايل حل شده است. آمريكا و اروپا در مورد مسايل باقيمانده اتفاق نظر دارند. مشكل اينجاست كه دولت آمريكا اعتقاد چنداني به نهادهاي چند جانبه ندارد. اين امر فشار مضاعفي بر سه كشور اروپايي وارد مي كند.
* اطلاعات دقيقي از محتواي مذاكرات در دست نيست اما از گزارش هاي منتشر شده چنين برمي آيد كه اروپا به هيچ ضمانت عيني كمتر از تعليق دائم غني سازي اورانيوم بسنده نمي كند. آيا اصولاً ضمانت عيني بدون توجه به چرخه سوخت هسته اي وجود دارد؟
- يكي از راه حل هايي كه پيش از انقلاب ايران عرضه و پذيرفته شده بود، حضور ايران در قالب يك كنسرسيوم و بازفرآوري سوخت در اين كنسرسيوم بود، نه در هر كدام از كشورها. ژاپن همين كار را مي كند. به نظرم پيشنهاد البرادعي براي منع غني سازي اورانيوم تا مدتي معين معقول بود. تا زماني كه كنترل هاي راستي پذير بين المللي در مورد تمام كشورهاي هسته اي از جمله كشورهاي داراي سلاح هسته اي اعمال نشود، دنيا امنيت كمتري خواهد داشت. تشويق كشور هاي هسته اي براي پيوستن به ان پي تي پيچيده است ولي ناممكن نيست. هر چه قدر كه نظام ضد تكثير مؤثرتر عمل كند، كشورها كمتر در معرض فشار بين المللي قرار خواهند گرفت. راه حل هاي سياسي- فني چيست؟ اين چيزي است كه در مذاكرات معين خواهد شد. تا به حال، بخش هايي از محتواي مذاكرات به بيرون درز كرده است. اين مذاكرات به صورت مرحله اي بوده است. طبعاً امضاي پروتكل الحاقي مهم بود اما تصويب آن مهم تر است. در حال حاضر دو طرف مواضع متعارضي دارند، اما به نفع همه است كه توافقي حاصل شود. ما اروپايي ها اهميت علمي و فني برنامه هسته اي ايران را درك مي كنيم. ضرورت آن را براي تأمين انرژي هاي ايران مي فهميم. البته بايد توجه داشت توليد انرژي از طريق هسته اي پرهزينه است. فرانسوي ها بهاي زيادي را براي آن مي دهند، اما آن را با يارانه در اختيار مصرف كنندگان مي گذارند. خودتان پي خواهيد برد.
* چرا اروپاييان ادامه مذاكرات هسته اي را به بعد از انتخابات رياست جمهوري موكول كرده اند؟
- همه مي دانند رئيس جمهوري در پايان دوره زمامداري فرصت هاي كمتري دارد، به خصوص در ارتباط با تصميم هاي خطير. طبعاً رئيس جمهوري جديد حامي بيشتري دارد. دوم آن كه ما به نتيجه اين انتخابات بسيار علاقه منديم. بسياري مي گويند اكبر هاشمي رفسنجاني محبوب ترين نامزد است. البته همان طور كه مي دانيد، انتخابات غيرقابل پيش بيني است؛ مانند بازي فوتبال، تا دقيقه ۹۰ نمي توان مطمئن بود. ما رفسنجاني را مي شناسيم و احترام زيادي براي قابليت هاي سياسي وي قائل هستيم. وي سياستمدار مجربي است. بايد توجه داشت مذاكرات در واقع حالت مثلثي دارد و آمريكا نيز به طور غيرمستقيم در آن شركت دارد، هر چند كه روسيه و چين هم منافعي در اين ميان دارند.
*تا آنجايي كه مي دانم، رهبران ايران بارها تأكيد كرده اند تصميم درباره برنامه هسته اي، تصميمي راهبردي است كه به تغيير رئيس جمهوري مربوط نمي شود. هر كس كه بيايد، وضع تغيير نمي كند.
- من هم درباره مصوبه مجلس براي تشويق ادامه برنامه هسته اي شنيدم. مهم خود تصميم نيست بلكه چگونگي انجام آن است. مي دانيم برنامه هسته اي براي ايرانيان به نوعي مؤيد غرور ملي است. به نظرم ما اروپاييان براي درك اين ضرورت هاي سياسي در موقعيت مناسبي قرار داريم. اما مي دانيم چگونگي پيشبرد اين فرايند تأثير گذار است؛ به همين علت بر اين اعتقاديم كه با رئيس جمهوري جديد، اين فرايند بهتر به پيش خواهد رفت. وقتي وضعيت سياست داخلي روشن باشد، راه براي دستيابي به مصالحه اي معقول هموارتر مي شود. آنچه مايليم از آن بپرهيزيم، وضعيتي است كه به جنگ عراق انجاميد. حتي اگر جنگي رخ ندهد، وضعيتي پيچيده پديد خواهد آمد و فكر مي كنم دنيا به اندازه كافي مشكل دارد و نبايد كاري كرد تا بحراني جديد به خصوص در خاورميانه ايجاد شود.
* منظورم اين است كه مثلاً آمريكا به برزيل خرده نمي گيرد كه برنامه غني سازي اورانيم دارد. واشنگتن معقتد است اينها حكومتهاي دموكراتيك هستند و در مورد ماهيت دموكراتيك حكومت ايران خدشه وارد مي كند.
- به اعتقاد من، آمريكاييها چند مشكل دارند كه يكي از آنها دموكراسي است. معيارهاي دموكراسي در همه جا يكدست نيست. پاكستان مشكل دارد اما براي آمريكا يك متحد عمده بيرون از ناتو است. نكته ديگر سابقه است. مثلاً برزيل و آرژانتين كوشيدند برنامه هسته اي داشته باشند. طبعاً رفتن ديكتاتوري از اين كشورها علامت دلگرم كننده اي است.
يك اتهام ديگر ايران ارتباط با تروريسم است كه احتمالاً در آن بزرگ نمايي مي شود. در مورد عراق در سال ۱۹۹۱ احتمال حملات تروريستي را مي داديم كه رخ نداد. در سال ۲۰۰۳ احتمال حملات هسته اي و شيميايي را از جانب عراق مي داديم كه باز هم رخ نداد. در سطح تحليل راهبردي، بايد واقعاً در ماهيت خطر سلاحهاي هسته اي ايران تجديد نظر كنيم. به رغم اختلافات بين آمريكا و ايران، ممكن است آمريكا با دريافت ضمانتهايي نسبت به غير نظامي بودن برنامه هسته اي ايران اطمينان حاصل كند. البته فشار وارده بر ايران به علل ديگري نيز زياد است، اما آنها مي دانند محدود سازي برنامه هسته اي ايران هدف كمي نيست.
* براساس ان پي تي، كشورهاي عضو حق مسلمي براي غني سازي اورانيم دارند. اما مقامات آمريكايي معتقدند نهادهايي مانند ان پي تي متعلق به دوران جنگ سرد است كه جهان دو قطبي بود. اعتقاد آنان اين است كه واقعيتهاي جديد جهان تك قطبي تغيير نهادهايي از اين دست را ايجاب مي كند. در اين چارچوب، مخالفت آمريكا با غني سازي اورانيم توسط ايران در واقع تلاش براي تغيير ان پي تي است. نكته دوم اين است كه اگر ايران به توانايي هسته اي دست يابد، جايگاه راهبردي آن ارتقا يافته و به يك قدرت منطقه اي بدل خواهد شد. اين در حالي است كه آمريكا و شايد اروپا مايل به ديدن چنين وضعي نيستند. آمريكا ظاهراً درصدد آن است كه خود رأساً قدرت را در منطقه خليج فارس به نمايش بگذارد.
- اين دو سؤال است كه پاسخ نسبتاً پيچيده اي را مي طلبد. از موضوع نهادهاي جنگ سرد شروع مي كنيم. به اعتقاد من دولت آمريكا اشتباه مي كند. اين تصور كه چون در جهان تك قطبي زندگي مي كنيم، نهادهاي چند جانبه ارزش كمتري دارند، نادرست است. اين نهادها هنوز نه فقط براي جهان بلكه براي منافع آمريكا نيز اهميت دارد. فرق عمده بين كلينتون و بوش اين است كه كلينتون از نهادهاي بين المللي براي تقويت قدرت استفاده كرد. آقاي بوش تصور مي كند اين نهادها نقيصه است. پس از دو سال جنگ در عراق، نتيجه خالص براي آمريكا منفي است نه مثبت. اگر ائتلاف دوران بوش پدر را با ائتلاف فعلي كه كوچكتر شده است، مقايسه كنيم، متأسفم بايد بگويم كه راضي نيستم. اگر امروز افكار عمومي در اروپا برخلاف جورج بوش است، من اين را يك شكست خالص مي دانم. اين شكست از آنجايي آغاز شد كه دولت آمريكا كوشيد نهادهاي چند جانبه را ناديده بگيرد يا ارزشهاي آن را كاهش دهد. حتي خواستند اين كار را در مورد سازمان تجارت جهاني انجام دهند، اما نتوانستند.تصور مي كنم اين موضوع همچنان به زيان منافعشان باشد، اما به هر حال گزينه آنان اين است. از اين رو، همچنان خواهند ديد دنيا دشواريهاي بسيار بيشتري دارد، حتي براي يك ابرقدرت، بدون نهادهاي بين المللي كه در آن اجماع لازم براي مقابله با مشكلات كسب شود، كار دشوار مي شود. حال به موضوع دوم مي پردازم. تصور كنم آمريكا كه هنوز بر سر سقوط شاه، تسخير سفارت آن در تهران، لبنان و غيره از ايران دل خوشي ندارد، به يك قدرت منطقه اي در خليج فارس نياز دارد. چون بدون يك قدرت منطقه اي، نمي تواند موقعيت مطمئني در خليج فارس داشته باشد. پيش از انقلاب، اين نقش برعهده ايران بود و پس از آن، عربستان سعودي عهده دار اين نقش شد. اما پس از آنكه عربستان دچار مشكل شد آمريكا حالا سعي مي كند در عراق باقي بماند. آيا آمريكا مي تواند اعتماد عراقي ها را به خود جلب كند؟ به غير از كردها، سني ها آمريكا را نمي پذيرند و شيعيان با آن مشكل دارند.
بنابراين فكر نمي كنم اگر زماني برسد كه دولت عراق تثبيت و خواهان خروج نيروهاي آمريكا شود، آنها بتوانند بمانند. دشوار خواهد بود. به علاوه دولت آمريكا كوشيده است به طور پنهاني با ايران مذاكره كند كه البته بي ثمر بود، هر چند كه معتقدم فكر بدي نبود. فكر كنم به اين نتيجه رسيده اند كه ايران گرانيگاه طبيعي خليج فارس است.
* به نظر شما آيا اروپا حاضر است ايران را به عنوان قدرت منطقه اي در خليج فارس به رسميت بشناسد؟
- به اين سؤال جواب خواهم داد. فكر نمي كنم پاكستان پس از انفجار بمب هسته اي خود، نفوذ چنداني به دست آورده باشد. همچنان وضعيت شكننده اي دارد. آنان امكانات گرانبهايي را صرف برنامه اي كردند كه آينده اي براي آن متصور نيست. كارشناسان معتقدند هند هم پس از دستيابي به سلاح هسته اي، نفوذ چنداني پيدا نكرد. به علاوه فكر نمي كنم زرادخانه اتمي اسرائيل تضميني براي تداوم موجوديت آن باشد. اهميت هند و پاكستان زماني فزوني خواهد گرفت كه بتوانند مسئله كشمير را حل و فصل كنند. اين امر بسيار مهم است و باعث خواهد شد تا امكانات زيادي به رفع فقر در اين كشورها اختصاص يابد. اين امر در مورد اسرائيل هم صادق است. مسئله اسرائيل اين نيست كه كشوري در خاورميانه مي خواهد با آن بجنگد. هيچ كشوري در اين منطقه ديگر نمي تواند دست به اين كار بزند. ايران هرگز براي مبارزه با اسرائيل نيرو گسيل نكرده است. عراق سعي كرد اين كار را بكند، اما موفق نشد. در زمان جنگ خليج فارس چند موشك به طرف اسرائيل شليك كرده اما اين كار باعث ترس اسرائيلي ها نشد. درست مانند به راه انداختن جنگ شهرها توسط عراق عليه ايران. موجوديت اسرائيل نه در گرو زرادخانه هسته اي آن بلكه در گرو توانايي آن براي صلح با فلسطينيان و تلاش براي پذيرفته شدن در خاورميانه است كه اين هم ربطي به سلاحهاي هسته اي ندارد. فكر مي كنم انتقال فناوري هسته اي در دهه ۱۹۶۰ توسط فرانسه به اسرائيل يك تصميم احساسي بود تا عقلاني. به نظرم اروپا آماده است ايران را در مقام قدرت نوظهور خليج فارس بپذيرد، اما اين امر نيازمند اعتماد است كه البته دو طرفه است.
اين واقعيت كه ايران در خلال ۱۶ سال گذشته برخي فعاليتهاي اعلام نشده داشته است ايجاد اعتماد را ضروري مي كند. فكر مي كنم امكان آن وجود داشته باشد. سه كشور مذاكره كننده اروپايي به خوبي مي دانند نمي توان كشوري را به مدت طولاني از سرنوشت محتوم آن بازداشت.
به همين علت تصور نمي كنم كسي اساساً موضعي برخلاف اين امر داشته باشد. البته مي دانيم در ايران در مورد چگونگي تكامل دموكراسي بحث در جريان است. اما به خوبي مي فهميم دموكراسي را نمي توان ساخت، بلكه اين مردم هستند كه بايد به آن اعتقاد داشته باشند.
وقتي ابرقدرتي مي گويد تغيير حكومت يك سياست پذيرفته شده در عرصه بين المللي است، همه عصبي مي شوند. فكر كنم تجربه عراق گروهي را آگاه كرده باشد، البته نه شايد همه كساني كه تصميم تهاجم به عراق را گرفتند. اما حتي توان ابرقدرت هم حد و مرزي دارد. فكر مي كنم به اين نتيجه رسيده اند كه بهتر است از خواست مردم حمايت كنند تا اينكه بر آن اعمال نفوذ كنند. لبنان را در نظر بگيريد. موضع سوريه غيرقابل دفاع بود. آنان ضعيف تر از آني هستند كه كشوري را اشغال كنند. مخالفين توانستند با قدري فشار بين المللي سوريه را بيرون كنند. اما در واقع مردم بودند كه اين كار را كردند. در اين حال، در مورد چگونگي يكپارچه سازي مهاجران فلسطيني در جامعه لبنان، بين احزاب سياسي اين كشور از جمله حزب الله تعاملاتي در جريان است. اينها تحولاتي است كه نمي توان از خارج تحميل كرد. مثلاً اگر قرار باشد تحولاتي در عربستان سعودي اتفاق بيفتد، فشار آمريكا سودي نخواهد داشت چون نهايتاً اين زمامداران عربستان هستند كه بايد آن را انجام دهند. شايد امروز براي ايران كسب ضمانتهاي امنيتي رسمي آسان نباشد، اما نهايتاً اگر اروپاييان در مذاكرات موفق شوند، ناممكن نيست. در عراق دو كشور هستند كه استوار پشت سر آمريكا ايستاده اند: انگليس و ايتاليا. هر دو كشور فشار افكار عمومي را احساس مي كنند. به همين علت اين دولتها ديگر ابتكارهاي آمريكا را تشويق نمي كنند، مگر آنكه سياسي و ديپلماتيك باشد.
* شما درباره تنهايي انسان در اين جهان گفتيد فكر مي كنم تنهايي تجربه اي است كه ايران در طول تاريخ كاملاً با آن آشناست. تصور مي كنم در ضمير ناخودآگاه ايرانيان، قدرتمند بودن اهميت زيادي دارد، البته نه فقط از نظر نظامي بلكه از جمعي جهات.
- به اعتقاد من بايد جايگاه بين المللي ايران بهبود يابد. در اروپا، ما تجربه فراواني از كشورهاي منزوي داريم. به طور كلي اين قبيل كشورها در پي راه حل هايي برمي آيند كه ممكن است مورد پسند جامعه جهاني نباشد. در خلال دو جنگ جهاني اول و دوم، دو كشور منزوي در اروپا بود، يعني آلمان و اتحاد شوروي. از فرجام بد آنها آگاه هستيد. در نتيجه ما اعتقادي به انزواي قطعي كشورها نداريم. برعكس گفتگوي انتقادي را اختراع كرديم. به همين علت متحدانمان و اسرائيل ما را به بزدلي متهم مي كنند. گفتگوي انتقادي مي تواند مسيرها را بگشايد. در دوره اي سياست اتحاديه اروپا در قبال ايران، گفتگوي انتقادي بود. در مورد چين هم زماني اين سياست را داشتيم. پيشرفت اقتصادي هميشه به معناي تكامل سياسي نيست. اما انزوا مي تواند به مراتب بدتر باشد. به رغم عملكردمان به تأثير تحريم نيز اعتقادي نداريم .آفريقاي جنوبي را در زمان حكومت آپارتايد در نظر بگيريد. آنان توانستند به رغم تحريم، توانايي هاي دفاعي خود را تقويت كنند. نتيجه تحريم عراق چه بود؟
دولت آمريكا اكنون متوجه شده است تغيير سياست در برابر ايران بهتر از حفظ آن مي تواند مؤثر باشد، هر چند كه گفتمان سياسي حاكم بر كنگره نتيجه اي جز وضعيت جاري ندارد. ايران مي تواند براي حل مشكل كارهايي انجام دهد، هر چند كه به تنهايي نمي تواند اين كارها را انجام دهد بلكه به همراهي طرف هاي مقابل نياز دارد. نخستين طرف ها اروپاييان هستند. دير يا زود آمريكا نيز به اين روند ملحق خواهد شد.
* من اغلب با كارشناسان آمريكايي و اروپايي زيادي صحبت مي كنم. مي دانيد چه مي گويند؟ اروپايي ها مثلاً مي گويند آمريكايي ها هيچ اعتنايي به نهادهاي بين المللي چند جانبه ندارند و مي خواهند همه مشكلات را با زور حل كنند. در عوض آمريكايي ها مي گويند اروپايي ها هيچ آرمان گرايي ندارند و ترجيح مي دهند خاورميانه در همين وضع باقي بماند. چنين اختلافي در برخي زمينه هاي ديگر ديده مي شود. اختلافاتي از اين دست اين تصور را به گروهي مي دهد كه شايد بتوانند از اين تعارض منافع استفاده كنند. اما شخصاً معتقدم اروپا و آمريكا مهارت زيادي در توافق به رغم اختلافات دارند. در برنامه هسته اي ايران نيز چنين موقعيتي را مي بينيم.
- كاش اينگونه بود، يعني اگر در دو طرف اقيانوس اطلس عقلانيت حاكم بود، مواضع مشترك زياد بود. اجماع بين دو طرف بسيار زمان بر است. در برخي موارد اجماع حاصل نمي شود، مانند عراق. به علاوه آمريكا در عراق از ماده پنج استفاده نكرد. اين امر عملاً به معناي پايان موجوديت ناتو است كه كاربرد سياسي خود را از دست داده است. دو طرف منافع مشتركي دارند كه مي توان رويكرد يكساني به آن داشت. اينكه در اروپا به ديكتاتورها كمك مي كنيم و كاري به مردم نداريم، درست نيست. قطعاً نداشتن قدرت براي تغيير حكومتي ظرف چند هفته باعث مي شود محتاط تر باشيم. سابقه ما خيلي جالب نيست، مثلاً الجزاير، ايران دوره مصدق و غيره.
* عنوان يكي از سخنراني هاي شما نقش ايران در جهان پس از مذاكرات هسته اي است. پيش بيني شما در اين باره چيست؟
- اگر در نظر بگيريم ايران گرانيگاه طبيعي خليج فارس است، و شيعيان چنين نقش مهمي دارند، اين كشور از فرصت هاي بزرگي براي ايجاد دگرگوني در جهان اسلام و گفتگوي ديني برخوردار است. تا به حال، گفتگوي ديني از سوي كليساي كاتوليك پيگيري شده است. اگر شرايط سياسي تغيير كند، گفتگوي ديني تقويت خواهد شد. به علاوه نياز به تجديد نظر در رابطه بين جامعه، دين و قدرت سياسي احساس مي شود. فرصت هاي موجود براي افراد نيك انديش تقريباً بي پايان است.
تمام كشورهاي خاورميانه مي توانند در اين تحول مشاركت و اين منطقه را به منطقه اي كاملاً متفاوت تبديل كنند. بايد اين نكته را در نظر داشت كه در خلال ۵۰ سال گذشته، خاورميانه نبردگاه ابرقدرت ها بوده است. اين امر نفرين سياسي آن بوده است اما حالا وضع تغيير كرده است.
درست است كه آمريكا مي خواهد در منطقه حضور داشته و برمنافع نفت كنترل داشته باشد، اما امكان تحقق اين خواسته نسبت به گذشته كمتر است، تعداد زيادي از سربازان آمريكايي در منطقه خليج فارس حضور دارند. اسرائيل مي تواند بفهمد نقش آن تغيير كرده و اكنون اهميت بسيار كمتري دارد. به عبارت ديگر ميزان مخاطرات امنيتي نسبت به گذشته بسيار كمتر شده است. اميدواريم اسرائيل با استفاده از اين فرصت، رابطه اش را نه فقط با فلسطينيان كه با تمام كشورهاي مسلمان عرب بهبود بخشد. آنچه دنيا كم دارد، سياستمداران دورانديشي است كه بتوانند اين دورانديشي را به عمل تبديل كنند. تصويري كه سياست گذاران آمريكايي از آينده خود دارند، دلگرمي چنداني براي اين كشور و ساير كشورها ايجاد نمي كند. در خاورميانه دورانديشي زيادي مورد نياز است.
|