يكشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۴ - - ۳۷۲۶
پيوستگي هاي همسايگي؛ تعلق خاطري رو به زوال
محله نبايد نابود شود
000030.jpg
عكس:علي اكبر شير ژيان
محمدرضا جعفرپور
مصطفي ادب خواه
استفاده از موسسات محله مثل مراكز مذهبي، باشگاه و قهوه خانه ها به مردم امكان مي دهد كه خود را در يك محدوده كاملا مقيد احساس كرده و در نتيجه تعلق بيشتري نسبت به محله مسكوني خويش پيدا كنند
شايد اگر اتفاقي چون اجراي پروژه نواب در تهران نمي افتاد، مفهوم محله براي شهروندان ملموس نمي شد. محله به معناي فضاي جغرافيايي مشخص با خانه هاي كنار هم، تا پيش از اين چندان جدي گرفته نمي شد، اما با اجراي طرحي چون نواب، اهميت به هم پيوستگي محله بيش از پيش به چشم آمد.
نواب كه پروژه اي با هدف نوسازي محله اي قديمي و فرسوده بود، به دليل در نظر نگرفتن بعضي از اقتضاهاي محلي با اشكالاتي رو به رو شد كه مسئولان را بيشتر متوجه تاثير فضاهاي كالبدي بر مسائل فرهنگي - اجتماعي و گاه روزمره شهروندان كرد. عبور بزرگراه نواب از ميان يك محله به هم پيوسته و قديمي و قطع ارتباط محلي، به طوري كه تنها چند خيابان امكان امتداد داشتند، نبود رابطه و دسترسي مناسب بين محله قديمي و بافت تازه ساز پروژه نواب و برخي اشكالات مربوط به فضاهاي عمومي آپارتمان هاي جديد از مواردي بود كه اگرچه به هنگام اجراي پروژه، برخي كارشناسان به آن اشاره كردند، اما پس از ساخت و به جريان افتادن زندگي در محله تازه شكل گرفته بيشتر نمايان شد.
اگر با دقت بيشتر نگاهي به وضعيت محله هاي مختلف تهران كه به دليل گسترش سريع و بدون مطالعه شهر دچار دگرگوني شده اند بيندازيم، به اين نتيجه مي رسيم كه محله ها درگير و دار اين تحولات دچار تغييراتي شده اند كه در نهايت به از دست رفتن هويت آنها و در نتيجه كاهش تعلقات فرهنگي – اجتماعي شهروندان به آنها ختم شده است.
شايد بتوان عدم مشاركت با مديريت  شهري توسط شهروندان در حل مشكلات شهري را از نتايج از بين رفتن تعلق خاطر ساكنان محله ها به آنها دانست. همين نتيجه گيري كافيست تا به مشكلات فرهنگسازي براي بسياري از طرح هايي كه به مشاركت شهروندان نياز دارند پي ببريم؛ طرح هايي نظير جمع آوري و تفكيك زباله، حفظ فضاي سبز محلي، آموزش هاي ترافيكي منطقه اي، آمادگي براي مقابله با بحران و ...
با اين اوصاف شايد چندان نياز به توضيح نباشد كه تا هويت محله هاي شهري چون تهران، حفظ يا بازيابي نشود و ساكنان نسبت به محله خود تعلق خاطر احساس نكنند، نمي توان به مشاركت آنان در ايجاد شهري سالم چندان اميد داشت.
پيوستگي غير رسمي ميان گروهي از مردم
هويت فرهنگي و تعلق اجتماعي، ويژگي اساسي ذهنيت و تفكر انساني را مي  سازد. اين هويت و تعلق بايد در تمام سطوح بازبيني و احيا شود و شيوه هاي ارتقاي ظرفيت هاي هويت فرهنگي و تعلق اجتماعي براي بهبود كيفيت زندگي انساني مورد ارزيابي قرار گيرد.
محله هاي شهري يكي از كانون هاي خرد و ملموس شكل گيري هويت هاي فرهنگي و تعلق اجتماعي هستند. ارزش ها و هنجارهاي محله اي نخستين برخورد ملموس افراد با هويت فرهنگي را شكل مي دهند و اغلب به صورت مناسبات روياروي، حس تعلق اجتماعي را تقويت مي كنند.
تعريف محله به طور ساده عبارت است از خانه هاي مجاور هم كه در يك فضاي جغرافيايي خاص تشكيل مي شود. خانواده ها نسبت به محله مسكوني همان احساس خانه مسكوني خود را دارند و با ورود به محله، خود را در يك محيط آشنا و خودي مانند خانه روبه رو مي بينند. بي جهت نيست كه در محله هاي طبقه كم درآمد، كوچه ها و خيابان هاي محل به همان اندازه مورد استفاده كودكان، نوجوانان و سالمندان قرار مي گيرد كه خانه هاي مسكوني آنها. در اين محله ها عمده زمان ساكنان محل در كوچه و خيابان مي گذرد و براي آنها محيط محله بيش از فضاي داخلي خانه رضايت بخش است.
محله از تجمع پيوستگي كم يا زياد و نزديكي روابط همسايگي و اتخاذ غيررسمي ميان گروهي از مردم به وجود مي آيد. براي تشكيل يك محله شهري دارابودن يك حوزه جغرافيايي شهر از الزامات است.
از سوي ديگر بايد اجتماع كوچكي از مردم شهر در قالب يك گروه شكل بگيرد. به وابستگي اجتماعي ميان گروهي از مردم در محله ها و افرادي كه در مجاورت يكديگر زندگي مي كنند، همسايگي گفته مي شود. ميزان وابستگي و ارتباط همسايه ها در روستاها بيش از شهرهاست و با توجه به كيفيت كار در روستاها همياري آنها افزايش مي يابد تا جايي كه مسئوليت نگهداري كودكان بي سرپرست و بي  مادر را همسايگان برعهده مي گيرند.
در محله هاي قديمي بويژه محله هاي طبقه كم درآمد، ارتباط همسايگان نه مثل روستاها، اما با حس تعاون و همياري بيشتري همراه است. ارتباطات در چنين محله هايي از طريق مراكز مذهبي، باشگاه هاي ورزشي، قهوه خانه ها و كوچه ها صورت مي گيرد اما در محله هاي مختص سكونت طبقه پردرآمد، روابط همسايگي تضعيف شده و كمتر به آن احساس نياز مي شود.
محله يكي از تقسيمات كوچك شهر به شمار مي رود كه امكانات رفاهي و گذران فراغت در آن تنها براي رفع نيازهاي ساكنان تهيه و تدارك مي شود. در دنياي غرب مطالعه محله به عنوان يك واحد اجتماعي ابتدا به وسيله رابرت اِ.پارك و رودريك مكنزي از پيشگامان اكولوژي شهري مكتب شيكاگو در سال 1936 آغاز شد.
اين محققان شايد براي نخستين بار در يك محدوده فيزيكي (محله) در شناخت گروه هاي اجتماعي روي كيفيت زندگي گروه ها، كيفيت رفتارهاي انواع بزهكاري ها و  پراكندگي مبتلايان به بحران هاي رواني تاكيد مي كنند. بعدها در طرح اصول برنامه ريزي شهري، ارتباط اكولوژيكي در محله ها مورد توجه قرار مي گيرد.اغلب در محله هاي شهري كيفيت واحد فيزيكي منطبق با رفتارهاي اجتماعي است. از اين رو هر محله واجد مشخصاتي جدا از ساير محله هاي شهري است.
استفاده از موسسات محله مثل مراكز مذهبي، باشگاه و قهوه خانه ها به مردم امكان مي دهد كه خود را در يك محدوده كاملا مقيد احساس كرده و در نتيجه تعلق بيشتري نسبت به محله مسكوني خويش پيدا كنند. بنابر آنچه گفته شد مي توان محله را يك واحد فيزيكي و اجتماعي به شمار آورد.
در ميزان احساس تعلق محله اي عامل وسعت نقش اساسي دارد. هر اندازه سهولت دسترسي به موسسات عمومي و تجهيزات محله اي با پياده روي امكان پذير باشد، در اين فرايند احساس تعلق به محله افزايش مي يابد. هر اندازه كه دسترسي به نيازهاي روزانه و تغييرات شهري با اتومبيل صورت گيرد و فاصله حركت بيشتر باشد به همان اندازه احساس هويت و تعلق اجتماعي به شهر كاهش مي يابد.
محله و گروه هاي قومي
محله به صورت يك واحد فيزيكي با هويت كاملا مشخص اجتماعي، الگوهاي مشترك زندگي استفاده برابر از امكانات و موسسات عمومي به عنوان ابزار كار برنامه ريزان شهري شناخته مي شود. برخي عقيده دارند در برنامه ريزي هاي جديد ضروري است كه روي پيوند طبقات شهري و گروه هاي قومي- مذهبي تاكيد بيشتري صورت گيرد تا اين بيگانگي و اضطراب دايمي مردم شهرها كاهش يابد. اين عده معتقدند كه تركيب طبقات مختلف در محله ها موجب تقويت روابط اجتماعي- انساني و كاهش محدوديت ها ميان مردم شهرها مي شود. حتي اين طرز تلقي در مورد گروه هاي قومي و مذهبي گوناگون نيز صادق است. بدين ترتيب كه اقامت گروه هاي قومي و مذهبي گوناگون در يك محله فكر تبعيضات نژادي و مذهبي و هم چنين پيش داوري نسبت به اين گروه ها را تضعيف مي كند.
از طرفي محلات متشكل از گروه هاي قومي و مذهبي طبقات مختلف نه تنها از نظر اجتماعي، بلكه از نظر فرهنگ پذيري و انتقال فرهنگي نيز اهميت دارد. شايد فكر تركيب اجتماعي كه برخي از برنامه ريزان اجتماعي به آن معتقدند از زندگي روستايي متاثر شده باشد كه غني و فقير در نهايت آرامش در مجاورت يكديگر به زندگي پراحساسي ادامه مي دهند.
در برابر اين طرز تفكر نيز عده ديگر معتقدند كه دست  يابي به اين قبيل محله هاي مطلوب در شهرهاي امروزي دشوار است چرا كه اگر در شهرهاي امروزي، غني و فقير يا گروه هاي قومي مختلف بتوانند در يك محله و در مجاورت يكديگر زندگي كنند، طبقات كم درآمد و گروه هاي نژادي همواره نظاره گر خوشبختي و رفاه خانواده هاي پردرآمد خواهند بود و از همان ابتداي زندگي به طور غيرمستقيم زير بار سنگين تحقير و احساس عدم برابري شكسته مي شوند.
تضعيف مفاهيم محله محوري در شهرسازي معاصر
در سه يا چهار دهه اخير در اغلب شهرها، محله ها از اعتبار ويژه اي برخوردار بودند. اما از آن زمان تاكنون محله هاي شهرهاي بزرگ به صورت جزيره اي در درياي فرهنگ ملي جوامع و خرده فرهنگ هاي شهري درآمدند. تغييرات سياسي، اجتماعي و تكنولوژيكي از اعتبار محله به عنوان عامل مهم در زندگي اجتماعي و فردي كاسته است. 30 سال پيش محلات جديد شهري از نسلي تشكيل مي شد كه يا به ندرت از حوزه هاي روستايي آمده بودند و يا از شهرهاي كوچك و متوسط به شهرهاي پرجمعيت مهاجرت كرده بودند. اين عده اغلب در محله هاي معيني جاي مي گرفتند.
توسعه شبكه هاي تلويزيوني، تحصيلات، حمل و نقل شهري جابه جايي در فضاهاي شهري را سرعت بخشيد و آن سابقه ده ها سال اقامت خانواده ها در محله هاي معين را متزلزل كرد. از طرفي زماني كه اتومبيل وارد خانواده هاي شهري شد، محله هاي نوساز و جديدي به روي صاحبان اتومبيل گشوده شد كه معيارهاي محله نشيني را يكسره بر هم زد.
امامزاده صالح هويتي بر پيشاني شميران
تجريش در 950 سال پيش طجرشت خوانده مي شد. پيرمردان درباره اين محله قديمي مي  گفتند كه از نزديك پل رومي در جاده شميران رو به شمال كه مي رويم سمت راست، روي تپه باغي بزرگ به نام گل باوكان  بود و دو دهكده تجريش و دزاشيب در اين محدوده قرار داشت. تجريش در قديم، مركز بخش شميران بوده است. جمعيت آن بر اساس سرشماري سال 1335 هجري شمسي بالغ بر 26 هزار و 401 نفر بوده كه 14 هزار و 15 نفر آن مرد و 12 هزار و 386 نفر آن زن بود.
محدوده اطراف امامزاده صالح به عنوان يكي از محله هاي قديم تجريش در جنوب ميدان تجريش قرار دارد. در سفرنامه  ماركوپولو از اين محله و چنار معروف امامزاده صالح ياد شده است. عنصر شاخص محله، بارگاه امامزاده است كه شرق آن بازار استقرار يافته و در قسمت غربي، رودخانه تجريش در جريان است.
وجود مساجد متعدد و هم چنين شاخص ترين عنصر كالبدي فرهنگي يعني امامزاده صالح موجب شده كه تفاوت هاي چشمگيري در كالبد و فرهنگ مردم نسبت به ساير محله هاي مجاور پديد آيد. هر يك از مساجد و تكيه ها و حسينيه ها داراي شورا و هيات امنايي است كه افراد با نفوذ و مشهور ساكن در محله در آن عضويت دارند. اين افراد معمولا از مقبوليت اجتماعي بالايي بين سكنه برخوردارند.
افرادي كه جزو اهالي بومي منطقه هستند و قادرند هر سال مراسم و آيين هاي مذهبي چون دهه محرم را در نقاط حساس تجاري تجريش برپا كنند و به راحتي و بدون نياز به نيروهاي خاص و ويژه كاربري تجاري تكيه بازار را به كاربري فرهنگي - مذهبي تبديل كنند.
در حقيقت مي توان گفت انجمن ها يا گروه هايي چون شوراي امامزاده، هيات امناي مساجد، شوراي بازار، شوراي تكيه يا حسينيه و تعاوني هاي مصرف خود به عنوان عاملي در افزايش تعلق اجتماعي شهروندان به شهر و احياي هويت محله اي عمل مي كنند و اين همه ناشي از وجود يك عامل هويت زاي فرهنگي و مذهبي چون امامزاده صالح است.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
زيبـاشـهر
شهر آرا
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |