يكشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۴
انتخاب پراضطراب
000003.jpg
وارد كه مي شوم انگار پا به دنياي ديگري گذاشته ام. اين جا كافي شاپ است. گويي دنج ترين جاي جهان كسي آن گوشه انگار تمام دوست داشتن را از چشماني هديه مي گيرد، تا همه چيز كامل شود.
جاي مادربزرگ خالي اگر اينجا بود حتماً مي گفت: «جوون هم جووناي قديم، ما كه همسن اينا بوديم يه خونه رو اداره مي كرديم.»اينجا همه چيز به ظاهر خوب است، حس خوب دوست داشتن و حس خوب تر دوست داشته شدن جاري است، اما گويي چيزي كم است. نگاه ها خالي از اعتماد است و حرف ها خالي از اطمينان اينجا چيزي كم است كه در هيچ گوشه دنج ديگري از شهر پيدا نمي شود مگر زير سقف مشترك دو «من» ي كه «ما» شده اند.

اين روزها جامعه جوان ايران را خطري تهديد مي كند كه شايد بتوان گفت خطر آن كمتر از مصرف مواد افيوني و قرص هاي روان گردان نيست و آن چيزي نيست جز كاهش تمايل ازدواج در قشر جوان. مسأله اي كه شايد آن قدرها كه بايد ذهن مسئولان را به خود مشغول نكرده است. جامعه جواني كه داراي ۶ ميليون و ۲۰۰ هزار نفر دختر ۲۰ تا ۲۹ ساله و حدود ۴ ميليون و ۸۰۰ هزار پسر ۲۵ تا ۳۴ ساله است با بحراني  روبه رو است كه بايد براي آن چاره اي انديشيد.هر چند كه بسياري از كارشناسان امور اجتماعي شرايط نامناسب اقتصادي خانواده ها، بيكاري جوانان و حتي تشريفات دست و پاگير امروزي مانند مهريه هاي سنگين و جهيزيه هاي سنگين تر را از عوامل اصلي بالا رفتن سن ازدواج مي دانند، اما گزارش ها و آمارها مسأله را پيچيده تر كرده است. همان آمارها و گزارش هايي كه نشان مي دهد ازدواج مشكل نهم دختران و مشكل دوازدهم پسران است و تنها دغدغه  ۲/۱ درصد از جوانان مي باشد و مسائلي مانند تحصيلات، شغل، درآمد مناسب و حتي مسكن در ارجحيت   قرار دارد. (گروه خبري رنگين كمان، ۳۱/۶/۸۳ منبع روزنامه ايران) آمارها ما را بر آن مي دارد كه از زواياي ديگري نيز به اين بحران نگاه كنيم.
جوانان كمتر تمايل به ازدواج دارند و متأسفانه بسياري از آنان تنها به دليل فشارهاي خانواده براي تشكيل زندگي تن به ازدواج مي دهند، هر چند كه اين فشارها مي تواند به اجباري تبديل شود كه منجر به افزايش نرخ طلاق شود.
بحران ازدواج از جامعه شروع مي شود، از خود جوان به جواناني كه به دليل بسياري ترس هاي پنهان حاضر به قبول پيوند زناشويي نيست. هر چند كه جوانان در هر دو گروه پسر و دختر، نوك تيز پيكان انتقاد را به سوي گروه مخالف نشانه مي روند.
مريم ۲۶ ساله است او با آن كه كار مي كند و درآمد نسبتاً مناسبي دارد مي گويد: «براي من ازدواج به معناي افزايش احتمال از دست دادن استقلال مالي است. من سالها تلاش كردم تا توانستم درسم را تمام كنم و شغلي مناسب براي خودم دست و پا كنم و هميشه مي ترسم همسر آينده ام شرايطي برايم فراهم كند تا نتوانم استقلال خود را حفظ كنم.»
گويي افزايش سطح آگاهي و تحصيلات علي الخصوص در دختران با تمامي پيامدهاي مثبتي كه به دنبال داشته ترس از ازدواج را نيز به ارمغان آورده است. دختراني كه سالها براي به دست آوردن موقعيت هاي تحصيلي و شغلي مناسب در جامعه كوشيده اند با اضطراب از دست دادن اين موقعيت ها مواجه شده اند. اگرچه در گذشته انگيزه اصلي بسياري از جوانان براي ازدواج به دست آوردن استقلالي بود كه جز در صورت تشكيل خانواده و ازدواج قابل دستيابي نبود، امروزه شرايط اجتماعي، به دست آوردن استقلال را حتي بر دوره قبل از ازدواج نيز براي جوانان فراهم كرده. جوانان امروزي ديگر براي تأمين يكي از اساسي ترين نيازهاي خود كه استقلال طلبي است تن به ازدواج نمي دهد آنها بر خلاف گذشته به انگيزه اي قوي تر براي تشكيل خانواده نياز دارند.
شيما بلغاري ۲۱ سال دارد و دانشجوي مردم شناسي است او نيز به دلايل ديگري اشاره دارد. او مي گويد: «در گذشته پسران زودتر آمادگي قبول مسئوليت زندگي را پيدا مي كردند. اما امروزه بسياري از آنها حتي در سنين بالا اين آمادگي را ندارند.»
به گفته خانم بهرامي كارشناس ارشد روانشناسي و مشاور ازدواج، عدم قبول مسئوليت در جوانان به ضمير ناخودآگاه آنان باز مي گردد. ايشان مي گويند: «يكي از دلايل كاهش تمايل براي قبول مسئوليت ازدواج و زندگي مشترك حمايت هاي عاطفي و اقتصادي والدين از فرزندانشان تا سنين بالاست.» جوانان امروزي آنقدر از طرف خانواده حمايت شده اند كه مجالي براي مواجهه مشكلات پيدا نكرده اند. همچنين به دليل تبديل شدن نظام خانواده ها از پدرسالارانه به فرزند سالارانه و به دليل قبول بيش از اندازه خواسته هاي جوانان از طرف خانواده ها، سن بلوغ عاطفي جوانان افزايش پيدا كرده و باعث شده جوانان بسياري از مهارت هاي زندگي را مانند گذشت، فداكاري، تلاش و... نياموزند. آنچه مسلم است با بالا رفتن سن مسئوليت پذيري در هر دو گروه دختر و پسر، ترس از ازدواج به صورت ترس از پذيرش و قبول تعهد پديدار شده است. جوانان معتقدند حتي در صورت مسئوليت پذيري خود آنان تضميني براي مسئوليت پذير بودن طرف مقابل نيست.
خانم بهرامي به دلايل ديگري نيز اشاره دارد، به گفته او روابط آزاد خارج از چهارچوب ازدواج نيز مي تواند موجبات بالا رفتن سن ازدواج را فراهم كند.
حامد ۲۳ ساله است و در اين باره مي گويد: «شكست عاطفي بسيار سختي كه داشتم تجربه بسيار بدي بود و باعث شده كه هيچ وقت به ازدواج و دلبستن به شخص ديگري فكر نكنم، چون فكر نمي كنم بتوانم خاطره آن دلبستگي نافرجام را فراموش كنم.»
او نيز مانند بسياري ديگر از جوانان قرباني مشكلات روابط آزاد و مخفي خود شده است.
خانم دكتر كاظمي پور در اين باره مي گويد: «امروزه با تبديل شدن خانواده هاي گسترده به هسته اي و گسترش دايره روابط، روابط آزاد حتي از دوران دبيرستان آغاز مي شود.
بر خلاف گذشته كه با محدود بودن كانون آشنايي ها، نيازهاي جسمي و عاطفي تنها با تحقق يافتن امر ازدواج تأمين مي شده است.»
امروزه با گسترش اين روابط جوانان در معرض خطري قرار دارند كه به دليل عدم آگاهي و شناخت اين خطرات اين روابط نادرست را همپاي ازدواج در رفع نيازهاي خود بدانند.
رضا ۳۰ سن سال دارد، اما هنوز ازدواج نكرده، او دلايل خود را اين گونه بيان مي كند: «با اين كه مسئوليت زندگي را خودم بر عهده دارم اما متأسفانه هنوز نتوانستم همسري مطابق با معيارهاي خود و خانواده ام پيدا كنم، چرا كه معيارهاي انتخاب براي خانواده سنتي من و براي خودم كه معيارهاي امروزي تري دارم بسيار متفاوت است و نمي توانم خودم را راضي كنم كه يكي از اين دو انتخاب را انجام دهم.»
اگر خانواده ها در سالهاي پيش بيشترين نقش را در انتخاب همسر براي جوانان بر عهده داشتند، امروزه با هسته اي شدن خانواده ها، عمده تصميم گيري از خانواده  بر دوش فرزندان افتاده است.
افزايش سطح آگاهي و تحصيلات، همچنين شركت در امور اجتماعي جوانان را بر آن داشته تا با رجوع به آگاهي هاي خود مسئوليت انتخاب را به تنهايي بر دوش كشند چرا كه به دليل فاصله اي كه بين خود و خانواده شان احساس مي كنند فقط مايلند از راهنمايي هاي آنان استفاده كنند.
خانم دكتر كاظمي پور در اين باره مي گويد: «با كم رنگ شدن و حتي گاه حذف نقش والدين در امر انتخاب همسر، و رها شدن جوانان در امر انتخاب مي توان شاهد افزايش احتمال اشتباه بود، جوانان امروزي خواستگاري هاي سنتي را قبول ندارند و والدين امروزي نيز آشنايي هاي قبل از ازدواج را، بالطبع با حذف ارتباطات سلسله مراتبي مانند ريش سفيدان و بزرگ ترها و والدين تصميم گيري براي شخص بسيار مشكل شده است.»
او همچنين معتقد است به دليل گسترش جامعه شناخت در هنگام انتخاب همسر، نمي توان مانند گذشته خانواده همه افراد را مورد ارزيابي قرار داد و بر خلاف قبل در اينجا تنها فرد است كه مي تواند مورد ارزيابي قرار گيرد در صورتي كه آگاهي از زمينه هاي خانوادگي افراد امري مهم در شناخت فرد است، حال با پررنگ تر شدن نقش والدين در انتخاب همسر، امكان شناخت و ارزيابي خانواده نيز وجود خواهد داشت.امروزه بزرگان خانواده ديگر نمي توانند بر امكانات اقتصادي و سياسي نظارت كنند و حتي داماد جوان مي تواند در تصميمات مالي ازدواجش دخالت كند و احتياجي به اجازه بزرگ ترها ندارد.(پايان نامه دانشجويي پروانه آستين فشان ‎/تير ۱۳۸۰).
اما دنيس آژيري دانشجوي مردم شناسي به موضوع ديگري اشاره دارد. او مي گويد: «در گذشته ميزان تعهد افراد به يكديگر به دليل مطرح شدن موضوع طلاق به صورت يك انگ اجتماعي بسيار بيش تر از امروز بوده و باعث مي شده جوانان با گذشت و صبر بيشتري با مشكلات كنار آيند.»
افزايش ميزان طلاق در جامعه امروز ايران به مانند زنگ خطري در گوش جوانان نواخته مي شود. جوانان امروز چهارچوب خانوادگي را به اندازه گذشته مستحكم نمي دانند، هر چند كه ميزان افزايش نرخ طلاق دلايل زيادي دارد. اما ترس از قرار گرفتن در اين گروه دختران و پسران را با اضطرابي مضاعف روبه رو كرده است چرا كه شعار «رفتن به خانه بخت با لباس سفيد عروسي و برگشتن با كفن سفيد» امروزه معناي واقعي خود را از دست داده است و موجب كم رنگ  شدن تعهدات شده است.
افزايش نرخ طلاق به خصوص در سال هاي اوليه زندگي  زناشويي خبر از عدم به كارگيري مهارت هاي زندگي توسط جوانان دارد.با وجود تمام اين مسائل آنچه كه مسلم است نياز به يافتن جفت مناسب براي همراهي و زندگي و ايجاد روابط سالم عاطفي، رواني و جسمي كه انسان را به كمال برساند، امري بديهي است.
بر طبق تحقيقات انجام شده در اداره بهداشت عمومي آمريكا ثابت شده كه ارتباط معناداري بين سلامت رواني و ازدواج وجود دارد. افراد متأهل در مقايسه با افراد مجرد به درصد كمتري از مشكلات و بيماري هاي روحي و رواني مبتلا مي شوند.
شايد وقت آن رسيده باشد كه جوانان به مقوله ازدواج به چشم ديگري نگاه كنند، بسياري از جوانان به دليل عدم شناخت كافي از مقوله ازدواج به بيراهه مي روند و با تصوري غلط، ازدواج و داشتن روابط خارج از ازدواج را به يك اندازه در ارضاي نيازهاي خود دخيل مي دانند.
آموزش مفهوم واقعي زندگي مشترك شايد بيشتر از مهريه  هاي سنگين متضمن واقعي زندگي جوانان باشد. آموزش مهارت هاي زندگي از خانواده  شروع مي شود. خانواده اي كه امروزه با كم رنگ  شدن نقشش در امر ازدواج فرزندان، از آموزش اين مهارت ها غفلت مي كند و اين كمبود هر روز بيش از پيش احساس مي شود. اختلاف معيار و سليقه در امر انتخاب بين جوانان و خانواده ها البته امري طبيعي است كه بايد با چاره انديشي والدين به آن توجه بيشتري كرد چرا كه اين اختلاف به معناي عدم دخالت والدين نيست.
امر انتخاب براي جوانان امري حياتي است كه بدون بهره گيري از تجربيات بزرگان خانواده، احتمال شكست در آن چند برابر مي شود. حضور والدين در كنار جوانان در تمام مراحل انتخاب كمك زيادي به كاهش اضطراب جوانان مي كند.در صورتي كه نگاه والدين از ديد كاملاً سنتي خود فاصله گرفته و براي جوانان شرايطي فراهم كند تا به آنان اجازه دهد با حضور والدين مراحل آشنايي قبل از عقد را طي كنند مي توان شاهد كاهش اضطراب جوانان بود.
هر چند كه جامعه ما نيازمند سيري چند ساله براي تغييرات فرهنگي و همگني فرهنگ سنتي والدين و امروزي جوانان است، اما آنچه مسلم است نه حذف دوره هاي شناخت قبل از عقد مانند نامزدي و نه روابط خارج از چهارچوب ازدواج قبل از تشكيل زندگي، نمي تواند هيچ انتخابي را تضمين كند.
خانم دكتر كاظمي پور نقش گروه هاي مرجع را مانند هنرمندان، مسئولان دولتي و اساتيد در جامعه ذكر مي كند و عنوان مي كند: «نحوه زندگي اين گروه ها در هر جامعه اي به صورت الگوي رفتاري در آن جامعه مطرح مي شود و بسياري از جوانان با تكيه بر همين الگوها مسير زندگي خود را انتخاب مي كنند، اما متأسفانه امروزه با شكسته شدن بسياري از هنجارهاي جامعه مانند ساده زيستن، حذف تشريفات و... توسط اين افراد، جوانان بسياري از الگوهاي رفتاري خود را از دست داده.» چه بسا جامعه نياز به گروه هاي مرجع و مصلحين در جامعه را امروزه بيش از پيش احساس مي كند تا به جوانان در شناخت و دستيابي به كمال معرفيتي ياري برسانند.
بدون ترديد آنچه مسلم است حمايت هاي بيش از اندازه والدين از فرزندان تا سنين بالا از طرفي سن مسئوليت پذيري آنان را افزايش داده و از طرف ديگر جوان امروزي را با كوهي از نگرش هاي ترديد آميز روبه رو كرده و كار انتخاب را براي او مشكل مي كند.جوانان وارد دنيايي شده اند كه شرايط اجتماعي اجازه تشكيل زندگي مستقل حتي در دوران مجردي را به آنان داده است دنيايي كه ديگر روابط خارج از چهارچوب ازدواج مانند قبل بد نگريسته نمي شود.طي اين سالها انگيزه هاي براي تشكيل زندگي تغيير كرده و اين تغييرات به طور تأسف برانگيزي با نرخ ازدواج رابطه اي عكس  داشته است و كاهش نرخ ازدواج باعث كاهش اميد به زندگي در جوانان شده است. چرا كه يافته هاي تحقيقي نشان داده كه اميد به زندگي با كاهش ميانگين سن ازدواج، افزايش پيدا خواهد كرد.
***
اين جا هنوز همان دنياي دنج جوانان است. سرم را كه بالا مي آورم چيز زيادي تغيير نكرده فقط چند جوان ديگر به اين دنياي زودگذر دوستت دارم ها پا گذاشته اند. دنيايي كه جوانانش به بهانه فنجاني قهوه «ما» مي شوند و وقتي فنجان خالي شد، همه چيز سياه مي شود.
الدوز آقازماني كاشاني

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |