يكشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۴
نگاهي به ادبيات داستاني در دهه هفتاد
داستان امروز
000021.jpg
مهدي مقدادي
ادبيات امروز و به ويژه ادبيات داستاني از ويژگي هاي پيچيده اي برخوردار است كه پرداختن به آن از جمله فعاليت هاي قلمي منتقدان و اهل نظر است. اين ادبيات از آسيب ها و امتيازاتي برخوردار است كه در نشست ها، ميزگردها و گفت وگوهاي بسياري كه برگزار شده مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است. اين كه موقعيت ادبيات چيست و چه عواملي به ظهور چنين وضعي انجاميد محور اصلي اين تحليل هاست. آنچه مي خوانيد نگاهي است به آسيب شناسي ادبيات داستاني در دهه هفتاد كه سعي دارد تا با استفاده از نظراتي كه در نشستي با همين عنوان (آسيب شناسي ادبيات داستاني در دهه هفتاد) ابراز شده تصويري اجمالي از آسيب هاي آثار داستاني ارائه كند.
با ورود دنياي جديد به ايران بسياري از حوزه ها دستخوش تغيير و تحول شد. ادبيات نيز در چارچوب همين قاعده به پيش رفت. شكل و ماهيت ادبيات داستاني ايران به گونه اي دچار دگرديسي شد كه كمتر وجه تشابهي با گذشته خود داشت. اين روند در مقاطع مختلف شاهد وضعيت متفاوتي بوده است. هر مقطع صاحب ادبياتي است كه ويژگي هاي خاص خود را دارد. زماني ادبيات داستاني به سوي مفاهيم فلسفي رفت، در مرحله اي شاهد ادبيات ايدئولوژيك بوديم و... با اين همه آنچه وجود داشت حركت داستان به سوي تجربيات جديد بود. دهه هفتاد از جمله مقاطعي است كه داستان ايراني در آن وضعيت عجيبي داشت. در همين حال وضع ادبيات در ايران سمت و سويي پيدا كرد كه به نظر برخي صاحبنظران آسيب هايي بر آن مترتب است كه بايد شناخته شود. از نظر اين عده ادبيات داستاني در دهه هفتاد با ويژگي هايي روبه روست كه خاص همين دوره است و كاستي هايي نيز در آن ديده مي شود. به عبارت ديگر دهه هفتاد، دهه اي فاقد آثار برجسته بود و دهه اي نبود كه داستاني شاخص در آن متولد شود. درست از همين زاويه است كه نشست ها، ميزگردها و گفت وگوهاي گوناگوني با محوريت آسيب شناسي داستان دهه هفتاد برگزار شده و مي شود. به اين ترتيب آسيب شناسي داستان دهه هفتاد از دغدغه هاي منتقدين و صاحبنظران رشته ادبيات است. در اين باره آنچه بايد قبل از همه مورد نظر قرار گيرد مرادي است كه از آسيب شناسي وجود دارد.
زماني كه واژه «آسيب» مطرح مي شود به زعم برخي اين معنا را به دنبال دارد كه پديده مورد نظر دچار آسيب است و اين آسيب وقتي به داستان مي رسد اين گونه معنا مي يابد كه اين نوع ادبيات دچار مشكل است و بايد آسيب هاي آن را شناخت. دكتر عباس پژمان در خصوص تعريف آسيب شناسي ادبيات داستاني معاصر معتقد است: «آسيب شناسي ادبيات داستاني يعني شناخت عواملي كه باعث مي شود داستان خوب خلق نشده و يا اينكه درست شناخته نشود.» در تعريف دكتر پژمان از آسيب شناسي از ادبيات داستاني نمي توان تمام داستان هاي نوشته شده را «بد» توصيف كرد، چه بسا داستان خوبي كه نوشته شده اما خوب شناخته نمي شود. با اين حال آنچه از اين تعريف برمي آيد آن است كه داستان ما در دوره معاصر از درون نيز با مشكلاتي مواجه بوده است. به اين ترتيب بايد پرسيد مشكلات بيروني و دروني ادبيات داستاني معاصر در ايران چه هستند؟
براي پاسخ به اين سؤال به نظر مي آيد بايد ابتدا به سنت ادبيات داستاني در ايران اشاره كرد. نگاه تاريخي به اين موضوع حكايت از آن دارد كه ادبيات داستاني مدرن همچون بسياري از مظاهر دنياي جديد جايي در گذشته ما نداشته است.
حسن ميرعابديني در اين باره مي گويد: «ما سنت رمان نويسي نداشته ايم و داستان كوتاه در نظام ادبيات گذشته ما براي بيان مفاهيم فلسفي و اخلاقي بوده است» . در واقع ميرعابديني به سابقه تاريخي ادبيات داستاني توجه ويژه ندارد. بايد گفت با ظهور دنياي جديد مفاهيم بسياري پا به عرصه گذاشت كه محدود به چند مفهوم چون مفاهيم فلسفي و اخلاقي نيست. اصولاً در سنت ادبي ما داستان ابزاري بود براي بيان مفاهيم فلسفي و اخلاقي كه دنياي جديد- حداقل بعضي از جريانات ادبي آن- چنين نگاهي به ادبيات نداشته و ندارد. ادبيات داستاني در دنياي جديد گاه حتي مفهوم و مضمون جامعه شناسي، علوم تجربي و... پيدا كرد. اگر داستان امروز شاهد انواعي است كه تمامي آنها دغدغه «داستان براي داستان» را دارند، در گذشته دلمشغولي نويسندگان «حكايت» ها انتقال حكمت و اخلاق به خواننده بود. در همين حال نمي توان كمبود مفاهيم اخلاقي يا فلسفي را در داستان امروز امري مطلق كه بر تمامي داستان ها سايه انداخته است قلمداد كرد. در عين حال برخي منتقدان و نويسندگان معتقدند همين بي توجهي به تفكر فلسفي است كه به داستان امروز ايران صدمه مي زند. محمدرضا گودرزي ضمن اشاره به اين معضل به عنوان يكي از آسيب هاي ادبيات داستاني ما به آسيب هاي ديگر در اين زمينه اشاره مي كند. وي بر اين باور است كه: «شكل گرايي افراطي و تأكيد بيش از حد بر زبان، مفهوم گرايي افراطي در بعضي آثار، بي اطلاعي از ادب كهن و آيين هاي بومي، تقليد از مباحث غربي، تسلط يك صدايي و نبود تفكر فلسفي و اجتماعي در آثار ايراني از آسيب هاي دروني ادبيات داستاني معاصر است» با توجه به چنين نظراتي مي توان گفت كه توجه به سنت و نه گام گذاردن در اين چارچوب مي تواند از جمله راه هاي برطرف كردن مشكل باشد. گودرزي به آمريكاي لاتين به عنوان يكي از نمونه هاي موفق اين عرصه اشاره كرده و مي گويد: «توجه به ادبيات كهن باعث شده تا آمريكاي لاتين جهاني شود و ما مي توانيم با وصل به سنت خودمان اين تشخص و موفقيت را به دست آوريم.» توجه به سنت ادبي ما چه در شكل و چه در مضمون موضوعي است كه ديگر منتقدان نيز آن را مورد نظر قرار مي دهند. دكتر عباس پژمان با اشاره به وام گيري غرب از بعضي تكنيك هاي ايراني مي گويد: «غربي ها قسمتي از اصول و نوآوري خود را از ما گرفته اند. يكي از اين استفاده ها، استفاده از راوي دوم شخص مفرد است كه در تخلص هاي شاعران ما به كار مي رود. شاعر كه خودش راوي است در تخلص خودش را مورد خطاب قرار مي دهد، اين شگرد در غرب بسيار مطرح است.» آنچه از چنين ديدگاههايي مي توان نتيجه گرفت آن است كه نقش سنت ادبي ما در خلق آثار مدرن ادبي بسيار مؤثر است.مبناي فلسفي ادبيات گذشته  ما و نيز نگاه اخلاقي آن مي تواند دستمايه خلق آثاري باشد كه به شرح و تفسير دنياي جديد بپردازد. همچنين شكل و قالب در ادبيات كهن ما نيز قابليت آن را دارد كه بتواند در دنياي جديد مورد استفاده قرار گيرد. اگر بخواهيم به آثار جهاني در اين باره اشاره كنيم بايد رمان «كيمياگر» از كوئيلو را مطرح كرد.
اين رمان مخاطبان گسترده اي در جوامع مختلف به دست آورد و توجه طيف هاي گوناگون به آن نشان داد كه شكل و مضمون آن جذابيت فراواني دارد. اين رمان، مضموني بيشتر اخلاقي و نوعي خاص از عرفان دارد كه روايت آن نيز در قالب و شكل كلاسيك انجام مي پذيرد. به اين ترتيب در مورد ادبيات ما هم آنچه مهم است شناخت مضامين و همچنين دستيابي به شگردهايي است كه سنت ادبي ما به آن آراسته شده است. گرچه اين امر نياز به شناخت پيچيدگي هايي فراوان دارد اما تجربه ها حكايت از آن دارد كه دست يافتني است. از گفته هاي منتقدان و نويسندگان چنين برمي آيد كه از جمله آسيب هاي ادبيات داستاني معاصر در ايران ناآشنايي داستان نويسان امروزي با رويكرد معنايي و شكلي ادبيات كهن ايران است.
نكته ديگري نيز وجود دارد. زماني كه داستان نويس امروز به سراغ انديشه مي رود تا در اثر خود آن را محور كار قرار دهد، آنچنان كه بايد نمي تواند از آن بهره ببرد. داستان امروز اگر اصل كار را بر انديشه مي گذارد به دليل ناآشنايي به حوزه هاي مختلف انديشه قادر نيست اثر خود را آن گونه كه بايد ارائه دهد. فتح الله بي نياز، داستان نويس و منتقد مي گويد: آسيب ديگر ادبيات داستاني امروز ما بسط ناقص انديشه در داستان است. نويسنده يك بحث انديشگاني را پيش مي گيرد و بعد از چند صفحه آن را رها مي كند. انديشه بايد در داستان گسترده و تنيده باشد. با توجه به اين سخن مي توان عنوان كرد كه اگر وجوه مختلف انديشه در داستان نويس نهادينه نشده باشد امكان عرضه يك اثر قابل توجه منتفي مي شود. به عبارت ديگر داستان امروز نتوانسته آنچنان كه بايد با انديشه تلفيق شود. اين موضوع را مقايسه كنيد با ادبيات كهن ما كه نويسنده اگر به سراغ فلسفه، انديشه، حكمت، اخلاق و ... مي رود آن را چنان دروني كرده است كه سراسر اثر مملو مي شود از چنين مفاهيمي بدون آن كه لطمه اي به حكايت بودن اثر يا خصوصيت ادبي آن وارد آيد.
در ادامه اين آسيب ها به چگونگي پرداخت نويسنده نيز اشاره مي شود. فتح الله بي نياز معتقد است: «يكي از آسيب ها اشباع داستان از اطلاعات و خرده روايت هاست. به عنوان مثال داستان يك نويسنده حول محور جنگ در يك شهر مي چرخد، نويسنده سعي مي كند تمام اطلاعات بيروني و دروني اين واقعه را بنويسد و لحظه به لحظه آن را ثبت كند. گفتن اين مسائل نويسنده را از پلان اصلي دور مي كند. با اين اتفاق خواننده از مسير اصلي داستان دور مي شود.» اما اين خرده روايت ها به نظر بي نياز ضربه ديگري نيز به داستان وارد مي كند: «خرده روايت ها به ديدگاه مخاطب نيز آسيب مي رساند. در حالي كه يك داستان خوب، يك شاخصه اصلي را انتخاب مي كند كه روي شخصيت هاي اصلي و روي داستان تأثير مثبت مي گذارد.» چنين نگاهي در واقع زواياي فراواني را پيش رو مي گذارد؛ از جمله مي توان به فرم داستان اشاره كرد. در اينجا بحث تئوري ها و نظريه هاي ادبي هم خود را به خوبي نشان مي دهد؛ روي آوردن به نظريه هايي كه موجوديت خود را از شرايطي ديگر و بيرون از داشته هاي جامعه ما مي گيرد. محمدرضا گودرزي مي گويد: «بحث ديگري كه در آسيب شناسي مطرح است، توجه غلط به تئوري ها و نظريه هاي ادبي است. بعضي نويسندگان فكر مي كنند با نگاه به تئوري ها و جريانات ادبي مي توانند داستان بنويسند.» اين گرته برداري غلط پديده اي نيست كه از چشم ديگر منتقدان دور بماند. فتح الله بي نياز معتقد است:«يكي ديگر از آسيب هاي داستان نويسي اين دهه، امر استفاده نابه جا از تقليد است. نويسندگان ما براي اين كه از تهمت داستان خطي و مستقيم نوشتن مبرا بمانند، دست به كارهايي در عرصه تقليد مي زنند كه بسيار آسيب رسان است.»
در كنار چنين آسيب هايي كه بيشتر به اثر و صاحب اثر مربوط است، صاحبنظران به شرايطي كه داستان ما در آن حيات دارد نيز اشاره مي كنند. شرايط اجتماعي و سياسي، تعداد خوانندگان، توزيع، وضع اقتصادي نويسنده و ... از مواردي است كه از نظر كارشناسان حائز اهميت است. دكتر عباس پژمان ضمن تقسيم آسيب هاي موجود در عرصه داستان به دو بخش آسيب هايي كه از بيرون بر داستان عارض مي شوند و آسيب هايي كه در ذات خود داستان هستند مي گويد:« دسته اول آسيب هايي هستند كه مؤلف نمي تواند از ورود آنها به داستان نويسي جلوگيري كند. يكي از اين آسيب ها كمبود خواننده است و كمترين تأثير اين وضعيت اين است كه داستانهاي نوشته شده در اجتماع جلوه نكند. اين مسأله سبب شده ادبيات داستاني در ميان هنرها، مظلوم واقع شود.» محمدرضا گودرزي نيز به موضوع ديگري از همين دسته مي پردازد:«اگر ما نويسنده را فرستنده و خواننده را گيرنده بدانيم، ناشر واسطه پيام است و اين واسطه كمتر دغدغه فرهنگ دارد.»گذشته از اين موارد بيروني، بستر فرهنگي و داستان نويسي در اين بستر نيز از نظر منتقدان موضوع مهمي است. محمدرضا گودرزي مي گويد:«مهمترين آسيبي كه متوجه ادبيات داستاني دهه هفتاد بوده است، تسلط تك صدايي در فرهنگ نويسندگي ماست كه اين مسأله ريشه فرهنگي دارد.»در ادامه چنين بحثي مي توان به سخنان عباس پژمان اشاره كرد:« فضاي نقد سالم نيست. ما منتقدان خوبي داريم اما فضا، فضاي مسمومي است. وقتي خواننده اي مي بيند كه يك رسانه، روي كتاب يا نويسنده اي خاص تمركز مي كند و داستان هاي خوبي باقي مانده اند كه به آنها توجه نمي شود، اعتماد خود را به نقد و داستان از دست مي دهد.» و محمدرضا گودرزي با تأكيد بر اين مسأله كه نقد به معناي تحمل گفت وگوي مخالف در فرهنگ ما رايج نيست مي گويد:« متأسفانه يك فضاي به شدت تك صدايي در تمام ابعاد زندگي ما حاكم است و اين مسأله آسيب شديدي به داستان نويسي زده است.»
با توجه به آنچه گفته شد مشخص مي شود كه داستان معاصر ايران و به تبع آن داستان دهه هفتاد، داستاني است با قوت و ضعف هاي خود كه طبيعي است براي رشد آن بايد به آسيب ها توجه كرد. با اين همه نبايد از نظر دور داشت كه داستان دهه هفتاد را بسياري از اهل نظر داستاني مي  دانند كه در حال گذار است. در واقع داستان معاصر، داستان در حال گذار به مرحله اي ديگر است كه به همين دليل نمي توان ويژگي هاي يكساني را براي آن برشمرد.

نگاه
ابراهيم حسن بيگي:
كمترين درصد دريافتي از فروش نصيب نويسنده مي شود
000024.jpg
ابراهيم حسن بيگي - نويسنده، گفت: اصولا هيچ مكانيزم برنامه ريزي شده و تثبيت شده اي در نظام پرداخت ها به نويسندگان، اهل قلم و پديد آورندگان آثار مكتوب در كشور ما وجود ندارد.
اين نويسنده درگفت وگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، با بيان اين مطلب افزود: اصلا مشخص نيست كه اين مقداردرصدي كه به عنوان حق الزحمه به مولف داده مي شود، توسط چه كسي تعيين شده و براساس چه محاسباتي به دست آمده است.واقعيت امر اين است كه نويسنده كمترين درصد دريافتي را از فروش كتابهاي خودش به دست مي آورد يعني ۷% الي ۸% براي كتابهاي كودك و نهايتا ۱۰% براي كتابهاي بزرگسال، درحالي كه آمارنشان مي دهد فروشندگان اين كتابها حداقل ۲۵% سود مي برند و اگر بهره وري هاي جانبي را توسط ناشر ناديده بگيريم، او هم ۲۵% سود خالص از فروش را به دست مي آورد اما خود نويسنده كه خالق اصلي اثر است نهايتا ۱۰ % سود از پشت جلد را دريافت مي كند ! ابراهيم حسن بيگي كه ريشه در اعماق را نوشته است، تصريح كرد: به هيچ عنوان اين عدم توازن قابل قبول نيست و كسي به اين فكر نيست كه اين عدم توازن درحوزه نشرو كتاب را از بين ببرد، نويسنده به عنوان پديده آورنده اصلي هميشه كمترين نفع را مي برد و متاسفانه اين امر در كشور ما همچنان تداوم دارد.وي خاطرنشان ساخت: مسئله حق الزحمه مولف و تصويرگر يك معضل تعريف نشده است، به طوري كه نويسنده درصدي از پشت جلد چاپ هاي مجدد را هم دريافت مي كند، يعني به صورت درصدي قرارداد مي بندد اما تصويرگر فقط براي يك بار قرار داد مي بندد و از چاپ هاي ديگر حق و حقوقي ندارد، شايد به همين خاطر باشد كه مبلغ دريافتي تصويرگر بيش ازدريافتي يك مولف است، من در كتابهاي كودك، هم مدافع تصويرگر و هم مدافع مولف هستم.
اين نويسنده ياد آور شد: از آن جايي كه درهرصورت، مولف خالق اوليه يك اثراست، بايد سود مادي بيشتري نسبت به تصويرگر و فروشنده كتاب و ناشر و تمامي عواملي كه درانتشار آن كتاب نقش دارند، عايدش شود، درحالي كه كمترين مقدار به او تعلق مي گيرد !ابراهيم حسن بيگي اضافه كرد: خبري هم از متوليان دولتي ومراكزي كه به عنوان متولي نشر و يا مسائل حقوقي مولف و تصويرگر و... در اين زمينه فعال باشند و مسئله را مورد پيگيري قرار بدهند، نيست.
وي در پايان گفت: به نظر من، تنها مركز قانونگذاري كه مي تواند در اين امور رسيدگي كند مجلس شوراي اسلامي است كه بايد در كميسيون هاي خود موضوع را مورد بحث قرار داده و درحد لايحه به پيش ببرد و به ياري اهل قلم و اعاده حقوق تضييع شده آنها برخيزد، حق و حقوقي تعريف و به مرحله اجرا در آيد و موضوع ازاين حالت عرفي و ناگفته كه معلوم نيست از كجا پيدا شده، خارج گردد.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |