يكشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۴
به مناسبت بيست و هشتمين سالروز درگذشت دكتر شريعتي
تكوين ايدئولوژيك
000027.jpg
طرح:داوود كاظمي
ياسر هدايتي
۲۹ خردادماه ، بيست و هشتمين سالروز درگذشت دكتر علي شريعتي است. متفكري كه با بيان و قلمي ستيهنده سعي در نفوذ و رسوخ در سد محكم انديشه هاي كژ روزگار خويش داشت و در اين مهم نيز توانايي بسياري از خود نشان داد.
دكتر شريعتي در روشنگري خود ادبياتي ويژه داشت. اين ادبيات ويژه به همراه نگاه و تفكر نو دكتر شريعتي در گذر جامعه ايراني از سنت به مدرنيته تاثير بسياري را بر نسل ديروز و امروز انقلاب گذارده است.
از اصلي ترين مسايل موردتوجه دكتر ، نگاه روزآمد به دين و ديانت بوده است كه علي رغم نقدهاي جدي كه بر آن وارد است اما در روزگار گذشته يعني دهه چهل و پنجاه تاثير بارزي را در سمت و سوي جريان روشنفكري گذارده است. مقاله اي ازنظرتان مي گذرد پيرامون همين مساله است.

دكتر علي شريعتي متفكر نسلي از جامعه ايراني است. جامعه اي كه در گذار از سنت به مدرنيته چالشهاي زيادي را پشت سر گذاشته يا پيش رو دارد.
«اثبات شي نفي ماعدا» نمي كند پس اين تنها شريعتي نبود كه پل گذار از سنت به مدرنيته شد بلكه هستند كساني كه متقدم تر يا متأخرتر از شريعتي پيش  گام احياي تفكر در چالش هاي جامعه در حال گذار ايرانند.
دكتر شريعتي درست مانند متفكران معاصرش از روحاني و غيرروحاني دغدغه هايي جهان شناختي و انسان شناختي داشت كه البته هر دونوع اين دغدغه ها مبتني بر مسئله هايي بود كه او به عنوان انديشمندي مسئله محور مورد بحث قرار مي داد. مهمترين و اصلي ترين مسئله اي كه به نظر مي رسد مرحوم شريعتي در هر زاويه اي از تفكر خود آن را نقطه كانوني و آغاز و پايان دايره انديشه خود مي پنداشت مسئله دين و دين باوري در عصر جديد است. اين نكته كانوني در انديشه شريعتي باعث شد كه مسائلي چون روشنفكري ديني، انسان ديني، جامعه ديني و ايدئولوژي ديني از دستاوردهاي منحصر پرداخته او باشد.
به نظر مي رسد به دنبال تبيين اين مسئله كه شريعتي از چه رو و چگونه به دغدغه هايي اينچنيني رسيده بود بايد نگاهي جامعه شناختي به بستري كه او در آن زندگي مي كرد بياندازيم. دهه ۴۰ و ۵۰ در ايران اوج چالش هاي انديشه هايي ماركسيستي و ماترياليستي با تفكر اسلامي است. از طرفي رژيم پهلوي نيز اگر چه خود از انديشه هاي ماركسيستي و شيوع آن در رنجي افزون بود اما غرب زدگي كه خود او به بهانه ايستادگي در برابر خرافه هاي سنت و انديشه هاي سوسياليستي علم كرده بود. به مراتب مي توانست نابود كننده تر باشد كه بود. اين خطرات ابتدا در حوزه توسط معدودي از فضلاي حوزه به سرعت مكشوف شده و بعضي از آنها را كه دررأسشان شهيد علامه مطهري بود به دفاع از گزاره هاي اصيل اسلامي و نوعي باز تعريف و بازپرداخت از مكتب تشيع واداشت.
در جامعه دانشگاهي نيز از جمله كساني كه وظيفه اي در مقابل خطرات اين انديشه ها كه ديگر داشت ريشه در رفتار مردم ايران نيز مي گرفت حس مي كرد، دكتر علي شريعتي بود.
در اين دوره و مرحله كه نقدهاي اصلي به غرب زدگي و غرب مداري وارد شده بود واكنش هاي روشنفكري در مقابل غرب و تجدد _ به همان معناي غرب زدگي اش- به روشها و الفاظ مختلف مطرح مي شد.
000042.jpg
مجد الملك از «شترمرغ هاي ايراني كه از فرنگ برگشته اند» حرف زد و غرب زده اي كه بعدها « غرب زده »نام گرفت در زبان دهخدا، جمال زاده، مقدم، شادمان و آل احمد، فرنگي مآب فكلي و جعفرخان نام گرفت! (۱)
در اين ميان دكتر شريعتي و علامه مطهري به بحث درباره مفاهيم اصلي جامعه جديد يا همان مدرنيته از قبيل انسان و جامعه و تكنولوژي، علم، ابزارهاي فرهنگي، ايدئولوژيهاي موجود، آينده، فلسفه تاريخ، خدا و انسان و... پرداخته اند. آثار اين دو متفكر كه عبارت از نوشته ها و سخنراني هاي ايشان كه بعدها به صورت مكتوب در آمده است گواه اين است كه هر دو ايشان علي رغم تفاوت هايي در روش و بينش چگونه در پي پاسخ دادن به دغدغه هاي خود و جامعه اشان بوده اند.
اما از اين جهت كه اين دو متفكر از منظري اسلامي به آن سؤالات و محورهاي ياد شده مي پرداختند. زمينه جديد فكري خود را تحت عنوان ايدئولوژي و جهاني بيني اسلامي بيان كردند. آنها هر كدام ضمن اينكه در آثار متعددي به نقادي انديشه هاي ماركسيستي و ماترياليستي مي پرداختند و سهم عمده اي نيز در جلوگيري رواج و شيوع اين گونه انديشه ها در ميان قشر تحصيلكرده و دانشگاهي داشتند. به ايدئولوژي و جهان بيني جايگزيني تحت عنوان ايدئولوژي يا جهان بيني اسلامي مي پرداختند.
از طرفي اين دو پژوهنده از حيث نحوه برخورد با مباني مدرنيته و اسلام و ايدئولوژي جايگزين مدرنيته با يكديگر تفاوت دارند. شريعتي ضمن اينكه تفسيري ايدئولوژيك از دين ارائه مي داد بيشتر بر عناصر تاريخي و اجتماعي تأكيد مي كرد و با به كار گرفتن آنها مي خواست با مباحث اجتماعي و تاريخي مدرنيته درگير شود اما شهيد مطهري در جهان بيني اسلامي خود بر مباحث فلسفي و عقلاني اسلام توجه مي كرد و مي خواست با اين اصول عقلاني اسلامي با مباني فلسفي و عقلاني مدرنيته مواجه شود.
دكتر علي شريعتي در كتابي مي گويد: يكي از همفكران از من پرسيد: به نظر تو مهمترين رويداد و درخشان ترين موقعيتي كه ما در سالهاي اخير كسب كرده ايم چيست؟ گفتم: در يك كلمه؛ تبديل اسلام از صورت يك فرهنگ به يك ايدئولوژي ميان روشنفكران و از سنتهاي جزمي موروثي به خودآگاهي مسئوليت راي انتخابي در وجدان عمومي. (۲)
براي باز يافتن اين معنا از سخن دكتر به نظر مي رسد بايد مفهوم ايدئولوژي و دين را از منظر دكتر فهميد. در نظر دكتر شريعتي« ايدئولوژي عبارت از عقيده است و عقيده عبارت است از:
۱- نوع تصور و تلقي اي كه از جهان، از زندگي و از انسان مي شود داشت
۲- نوع برداشت و ارزيابي خاصي كه بر اين اساس نسبت به مسائلي كه با آنها در ارتباطيم و پيرامون اجتماعي و فكري ما را مي سازد داريم و مرحله سوم عبارت است از پيشنهاد ها، راه حلها و همچنين نشان دادن نمونه هاي ايده آل براي اينكه آنچه را كه الان ايده آل نيست» . به عبارت ديگر در انديشه شريعتي ايدئولوژي از سه مرحله درست مي شود. جهان بيني، نوع ارزيابي انتقادي محيط و مسائل و ديگر پيشنهادها و راه حل ها به صورت ايده آل و هدفها و چون هر ايدئولوژي در مرحله سوم بايد نمونه هاي عملي، ايده آلها و نقشه هاي ايده آل بدهد، هر ايدئولوگ نسبت به اين ايده آلهايي كه به آن معتقد است و بايد وضع موجود را بر اين اساس تغيير بدهد، مسئوليت و تعهد دارد ».(۳) در انديشه دكتر در همين نقطه است كه اولين مسئوليت روشنفكر ديني و روحانيت كه همان احساس تعهد است به صورت رنگي غليظ براي ترسيم روشنفكر و روحانيت مطلوب نقش مي بندد.
دين از منظر شريعتي خود حديث مفصلي دارد كه نگاه او از جوانب مختلف و با تمسك به شيوه هاي مختلف بازخواني و باز تعريف از دين جاي پرداختن در پژوهش هاي آكادميك را دارد اما به طور كلي اگر در چند گزاره بخواهيم با توجه به آثار خود او دين را از منظر شريعتي نگاه كنيم بايد بگوييم؛ دين مورد اعتماد شريعتي، ديني انساني است كه در عين حال مسئوليت آور، تعهد  آفرين، ظلم ستيز، معترض، رسالتمند و در تقابل با شرك اجتماعي (به تعبير خود دكتر) است. روش دين شناسي شريعتي، الگوشناسي، تيپ شناسي و اسطوره شناسي به همراه بازگشت به متون اصلي دين است و رمز پابرجايي و تازگي دين نيز در اجتهاد و بازسازي دائمي است و رسالتش عرفان، آزادي و برابري است.(۴) در اين خصوصيات ما مي توانيم مصداق شيعه را به عنوان مذهب اصلي و اكملي كه شريعتي بدان توجه دارد به وضوح ببينيم. از طرفي دكتر شريعتي به دين از آن جنبه كه يك نهاد اجتماعي و عنصري پويا در حركتهاي اجتماعي است نگاه مي كند و برجستگي همين حيث است كه گاه ديگر جنبه هاي ديني را از نگاه شريعتي پوشيده مي دارد ونقدهاي جدي نيز بر دين شناسي و اسلام شناسي او وارد مي سازد.
000045.jpg
با اين اوصاف شريعتي كه مهمترين دستاورد دين اسلام را در روزگار معاصر ايدئولوژيك كردن آن مي دانست از ايدئولوژيك كردن دين به نوعي به دنبال اين واگويه است كه به قول خودش در زمان حاضر اسلام دوران تكون ايدئولوژيك خود را سپري مي كند. او معتقد است كه در همين دوران تكون ايدئولوژيك است كه مسئوليتهاي خاص مطرح مي شود مسئوليت هايي كه غفلت از آن عواقبي هولناك و فاجعه آميز دارد. او پس از اينكه به انحاء و الفاظ مختلف بخصوص در قياس با ايدئولوژي هاي ماركسيستي به لزوم جهت داشتن و ايدئولوژيك كردن اسلام مي پردازد به ايدئولوژي ابراهيمي اشاره مي كند. شريعتي ملت ابراهيم را مكتبي مي داند كه پيامبر اسلام نيز ادامه دهنده آن است. او مي  گويد ملت ابراهيم، مكتبي است كه از آغاز رسالت توحيد تا پيامبر اسلام، همه پيامبران راستين و در هر عصري و در ميان هر قومي، بشريت را به يك ملت دعوت كرده  اند. (۵) او با برداشتي كه از قرآن دارد معتقد است قرآن وقتي كلمه ملت به كار مي برد همان معني را اراده مي كند كه امروز ايدئولوژي نام دارد. به اين معني كه ملت ابراهيم كه مكتب مشترك همه پيامبران تاريخ و هاديان نجات و عدالت مردم است و در همه زمانها و همه نظامها انسانها را به آن دعوت مي كرده اند «ايدئولوژي ابراهيمي» نام دارد.(۶)
شريعتي با اين دريافت و درك خود از ايدئولوژي و همان گونه كه آورده شد به عنوان مهمترين دستاورد انسان روشنفكر امروز به طرح ايدئولوژي در مقاطع و منابع گوناگون كه البته بن مايه آنها يكي است مي پردازد و طرح هر كدام از آنها را به مثابه روشي براي سره نشان دادن ايدئولوژي اسلامي اي كه خود از اسلام ارائه مي دهد لازم مي داند.
ايدئولوژي انقلابي، ايدئولوژي حقيقي، ايدئولوژي راديكاليست ها، ايدئولوژي فلسفه و علم و ... او با طرح اين ايدئولوژيهاي باز تعريف خود از ايدئولوژي را مدنظر دارد. چنانكه ايدئولوژي را ساخته ذهن فيلسوف و طبع سياستمدار و رهبر نمي داند بلكه ايدئولوژي حقيقي را يك تكنيك مي داند و آن را ايماني مي داند كه براساس مفاهيم خودآگاهي، هدايت، رستگاري، كمال، ارزش، آرمان و مسئوليت استوار است. (۷)
در اينجا يكي از نقطه هايي كه دكتر در جايگاهي افراطي مي ايستد اين بود كه به گمان او حضور ابن سينا و غزالي ها نقطه مقابل پرورش افراد مكتبي و ايدئولوژيك مثل ابوذر ، مقداد و حجربن عدي قرار مي گيرد و عمل و تفكر ايدئولوژيك را روبروي تمدن باشكوه علمي و عقلاني مسلمانان قرار مي دهد.
سرانجام اينكه شريعتي وقتي ايدئولوژي و اسلام را در مقابل و در تعامل با هم مي بيند و به دنبال يك تكون ايدئولوژيك از اسلام است ايدئولوژي را در عالي ترين مفهوم آن با دين در كامل ترين شكل آن كه تحقق يافته هست مقايسه مي كند و نام ايدئولوژي اسلامي را بر آن مي گذارد و از آن به اين بعد مي رسد كه روشنفكر مسئول متعهد با اسلام تا چه حد زبان مشترك مي تواند داشته باشد و البته باز هم در اينجاست كه گاه دچار التقاط شده و نقدهاي موشكافانه و دقيق لازم است تا اشتباهات او را گوشزد نمايد آنچنانكه در به دست دادن ايدئولوژي اسلامي گاه ما يك تعريف ماركسيستي يا اگزيستانسياليستي از اسلام نداشته باشيم.
-تمامي نقل قولهاي آورده شده مرحوم شريعتي از مجموعه آثار منتشره ايشان اخذ شده است.
-پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

گفت و گو با حسين مهديان
آخرين حرف هاي يك سربدار
000033.jpg
ياسر هدايتي
حاج ملاهادي سبزواري در حواشي اسفار مي گويد بعضي گفته اند: «العشق خراساني» و حالا در بيست ونهم مرداد ماه آمده ايم تا از مردي جويا شويم كه از تبار خراسانيان سربدار از نژادي همه عاشق، روزگاري، آنچه همه وجودش بود و ميراثي براي نسلي، به رسم رعايت امانت و تصحيح امانت پيش خراساني ديگري گذاشت. وصيت شرعي دكتر علي شريعتي را مي گوييم كه اين گونه خوش آغازيده:
وصيت شرعي _ مشهد _ آذرماه ۱۳۵۵-علي سربداري
برادرم، مرد آگاهي و ايمان، اخلاص و تقوا، آزادي و همه ادب، دانش و دين، محمدرضا حكيمي.
اما اين وصيت نامه در زماني به علامه محمدرضا حكيمي سپرده شد كه دكتر شريعتي تنها مخفيانه در جمع خواص و دوستان خود سخنراني مي كرد و آن شب نيز در منزل يكي از دوستان خود بود كه از قضا دوستي مشترك با محمدرضا حكيمي نيز داشت. حاج حسين مهديان همان مردي بود كه خاطره حج را نيز به همراه علامه شهيد مطهري، صدربلاغي، احمد آرام و دكتر شريعتي داشت. او با علامه مطهري جزو هيأت مديره حسينيه ارشاد نيز بود و در دفتر نشر فرهنگ اسلامي كه يادگارهاي بسيار نيز از شهيدان باهنر و بهشتي داشت، فعاليت مي كرد.
حاج حسين مهديان كه در سال هاي اول انقلاب مدت كوتاهي نيز سرپرست روزنامه كيهان بوده در همان اوان انقلاب اسير تاريكي گروه فرقان نيز شد ه است و در چهارم شهريور ۵۸ ترور شد كه دست قضا او را براي انقلاب نگاه داشت.
حاج حسين مهديان كه اكنون سرپرست دفتر نشر فرهنگ اسلامي است يادهاي بسياري از آن خراسانيان عاشق دارد كه اگرچه يكي رفته است اما آن ديگري هنوز مشعل دار آگاهي و دانايي شيعي است.

* جناب آقاي مهديان ماجراي وصيت نامه اي كه گويا در منزل شما از طرف دكتر شريعتي به علامه محمدرضا حكيمي تقديم شده چه بوده است؟
- در آن زمان شرايطي پيش آمده بود كه ديگر دكتر شريعتي نمي توانست در مكان هاي عمومي سخنراني كند و به نوعي صحبت كردن ايشان در مجامع عمومي ممنوع شده بود.
* چه سالهايي ؟
- در همان زماني كه حسينيه ارشاد تعطيل شده و فشارها از هر طرف زياد شده بود تا جايي كه ايشان را به زندان نيز بردند.
در همان زمان آقاي محمدرضا حكيمي به بنده گفتند من مدتي است كه دكتر شريعتي را نديده ام اگر جايي اتفاق افتاد كه ايشان مخفيانه سخنراني كنند يا احياناً در منزل شما بودند به بنده بگوييد تا من هم بيايم. در يكي از اين جلسه هاي خصوصي كه دكتر شريعتي در منزل من سخنراني داشتند، به آقاي حكيمي زنگ زدم كه فلاني امشب دكتر مهمان ماست و بيا. آن شب جلسه بسيار طولاني شد و تا حدود ۳ صبح جلسه ادامه داشت.
000030.jpg
* در آن جلسه درباره چه چيزهايي صحبت شد؟
- آن شب بحثهاي مختلفي پيرامون مسائل و مباحث سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ديني انجام شد كه متأسفانه جزئيات آن در ذهنم نمانده است. خاطره اي كه از آن شب  در ذهنم مانده غير از تسليم وصيت نامه از جانب دكتر به آقاي حكيمي، اين بود كه بعد از رفتن مهمان ما پسرم در يكي از «جاسيگاري» ها هفتاد و سه فيلتر سيگار پيدا كرد و به نوعي اين مرا نسبت به سلامتي دكتر بسيار نگران كرد.
در هر حال وقت خداحافظي در آن جلسه با اينكه دكتر شريعتي از اين كه آقاي حكيمي آن شب براي ديدنشان به منزل ما مي آيند اطلاع نداشت پاكتي حاضر و آماده كه در جيبشان داشتند را به آقاي حكيمي دادند. بعد آقاي حكيمي ضمن اينكه از اين كار دكتر كه بدون اطلاع قبلي و مقدمه انجام داده بودند، شگفت زده شده بود، گفت: كه اين وصيت نامه دكتر بوده است.
در اينجا بايد به تواضع خاص دكتر شريعتي اشاره كرد كه ايشان در عين حال كه اين همه طرفدار در جامعه داشت و آثارش مورد قبول واقع شده بود اما باز گفتارش را وحي منزل نمي پنداشت و آخر سر كه به نوعي با خداي خويش خلوت كرده بود به اين نتيجه رسيد كه ممكن است در ميان آنچه كه گفته است چيزهايي به ضرر دين و جامعه باشد يا به مصلحت روحانيت نباشد با اعتقاد به آقاي حكيمي اين وظيفه را به ايشان سپرد كه آثارش را تصحيح كند.
ارزش اين وصيت  به آن است كه ما متوجه اخلاص شريعتي در كار و مسئوليتي كه بر دوش خويش احساس مي كرد، مي شويم.
* به نظر شما كلاً چه شرايطي و چه نگره اي فراهم شده بود كه دكتر شريعتي را سوق داد به اين كه آقاي حكيمي را وصي خويش كنند. چرا كه آن زمان كسان ديگري نيز بودند كه اتفاقاً ارتباط نزديك تري با دكتر داشتند.
- مرحوم شريعتي با آقاي حكيمي داراي سوابق دوستي بودند. مضاف براينكه با فكر و انديشه و شخصيت هم نيز به طور كامل آشنا بودند. جلسات خصوصي و غيرخصوصي ميان خود داشتند. ويژگيهاي محمدرضا حكيمي براي دكتر شريعتي قابل توجه و مهم بود و به نوعي با آثار و افكار او هم افق بود.
* با توجه به اينكه شما از دوستان نزديك علامه حكيمي نيز بوده ايد چرا آقاي حكيمي در حاليكه وصي ما ترك معنوي شريعتي قرار گرفتند و شرعاً و عرفاً مسئول بودند به وصيت مرحوم شريعتي عمل نكردند. اصولاً جواب علامه حكيمي به اين حسن نيت دكتر شريعتي چه بوده است؟
- آقاي حكيمي نيز بر حسب اين وصيت نامه هم احساس وظيفه و تكليف شرعي داشت و هم احساس مسئوليت اجتماعي. چرا كه بعد از انقلاب دامنه بحثها پيرامون شريعتي و اختلافات درباره او بالا كشيده بود. ايشان براي انجام اين وظيفه مكاني را در طبقه بالاي دفتر نشر كه آن زمان در خيابان فردوسي بود اختصاص داد به اين كار. در آنجا تمام آثار دكتر جمع آوري شد و چند تن از دوستان خود از جمله آقاي قدسي را كه از شاعران آن روزگار بودند براي اين كار در آن دفتر گرد آوردند. حدود يك هفته الي پانزده روز نيز به اين كار مشغول شدند اما شرايطي باعث توقف كار و مأيوس شدن ايشان شد. اينكه بسياري از آثار شريعتي توسط بعضي از افراد سودجو و آنهايي كه به تجارت فرهنگ فكر مي كردند در جامعه با تيراژهاي پنجاه و صدهزار نسخه پخش شد، از عامل هاي اصلي توقف اين جريان بازبيني دكتر شد. با توجه به اينكه بررسي و بازبيني آثار ابتدايي آثار در حدود يكسال زمان مي برد و اين با توجه به پخش بالاي آثار به همان صورت اوليه در بازار بيهوده مي نمود.
آقاي حكيمي بعد از توقف كار تا چند سال حتي وصيت نامه را نيز به كسي نشان ندادند و حتي به من هم سفارش كردند كه به كسي نگويم. بعدها اين آشكار شد. من كپي آن وصيت نامه را كه امضاي آن به نام مستعار دكتر يعني «علي سربداري» است همان وقت از آقاي حكيمي گرفتم. به همين سبب بود كه وصيت دكتر عملي نشد.
000036.jpg
* به چه علت آقاي حكيمي متن وصيت نامه را پنهان مي كرد.
- به خاطر اينكه از آن به بعد بايد مداوماً مورد سؤال و پاسخ درباره آن قرار مي گرفت و بعدها هم وضعيت مزاجي ايشان باعث شد كه اين كار علي رغم اصرار من و بعضي دوستان نيز نتواند عملي شود. حجم زياد آثار و دامنه بحث هاي دكتر نيز مزيد بر علت بود.
* حرف ديگر اينكه بخشي از آبشخورهاي معرفتي دكتر شريعتي از منابع جامعه شناسي و فلسفه غرب است علامه حكيمي كه در اين دو دانش تخصص نداشته اند تا به تصحيح گفتار و نوشتارهاي دكتر در اين زمينه بپردازند؟
- از اول هم قرار نبود آقاي حكيمي به تنهايي به اين كار بپردازند بلكه همراه با گروهي متخصص بودند كه به سرپرستي آقاي حكيمي اين كار را انجام مي دادند.
* آقاي مهديان شما از دوستان شريعتي بوديد، سخن آخر اين كه او را چگونه شناختيد.
- شخصيت دكتر شريعتي در ميان ما در كشاكش تكفير و تقديس بود. عده اي چنان او را تقديس مي كردند كه گويي حرف هاي او وحي منزل بوده است، مانند گروه فرقان كه بعضا تحت تأثير بودند. در حادثه ترور بنده به همراه شهيد عراقي در شهريور ،۵۸ ضارب كه از گروه فرقان بود در دستگيري اش به گفته اي از شريعتي با عنوان شهيد شريعتي اشاره كرد. من به او گفتم همين شريعتي كه از او دم مِي زنيد، در همين خانه اي كه مرا ترور كرديد مخفيانه سخنراني مي كرد. آنها ديگر جوابي نداشتند و ما متوجه شديم اينها ابزاري بودند كه از پشت پرده هدايت مي شدند و نهايتا از لانه جاسوسي سردرآوردند. گروهي ديگر نيز آنچنان او را تكفير مي كردند كه مي گفتند اصلا او اهل نماز نيست درحالي كه من وقتي بعد از ۹ ماه به سر بردن در سلول انفرادي از ايشان پرسيدم؛ شما چگونه آن همه رنج و تنهايي را تحمل مي كرديد؟ در جواب گفت: آن سه سلامي كه در انتهاي نماز مي گوييم، به من كمك زيادي كرد. وقتي مي گفتم السلام عليك ايها النبي و رحمه الله وبركاته خودم را در كنار رهبر و پيامبرم مي ديدم. اين سه سلام باعث مي شد من خود را هيچ وقت تنها حس نكنم.

نگاه امروز
پارادايم دوران
مطهره معماريان
در تحليل و بررسي يك انديشه يكي از عواملي كه موجب داوري نسبتاً درستي از آن مي شود، عنصر زمان است. گذشت زمان گرد و غبار برآمده را فرو مي نشاند و با حوادث مشابه و گاه متضاد موجبات وضوح آن را مهيا مي سازد. در هر عصر و دوره اي از تاريخ، قوانين نانوشته اي بر انديشه و تفكر انسان حاكم است كه تقريباً تمام انسانهاي آن عصر در پرتو آن به تفسير و تحليل امور مبادرت مي ورزند. اين الگوهاي تفكر را پارادايم مي نامند. پارادايم ها همواره ديگر اجزاء را زير چتر خود مي آورند و به آنها در اين راستا معني مي بخشند.
دكتر علي شريعتي نيز از اين قاعده، مستثنا نبود. پارادايم فكري غالب دوران او، پارادايم ديالكتيكي و ماركسيستي بود كه جوانان پرشور را جذب خود مي كرد.
در آثار دكتر علي شريعتي عدول از معيارهاي نظري تحقيق قديمي و مدرسي به وضوح ديده مي شود و از اصطلاحات و مفاهيم جديد فراوان استفاده برده است. البته تمامي اين كوششها در راستاي تقويت ايمان و اعتقاد اسلامي بوده است. به عبارت ديگر، او سعي مي كند با تفسير تازه اي از اسلام و اصول اساسي اسلام در راستاي انطباق اين مفاهيم با پارادايم غالب، اسلام را زنده نگهدارد. او اسلام را ايدئولوژي مبارزه براي انبوه عظيمي از جوانان مبارز تبديل كرد تا جوانان به دام چپ ماركسيسمي و آموزه هاي دنيوي نيفتند. او با مفاهيم جامعه شناختي به سراغ آموزه هاي ديني مي رفت تا از اسلام يك ايدئولوژي بسازد كه عدالت اجتماعي در مركز آن قرار داشت. شعار هميشگي او عبارت منسوب به امام حسين(ع) بود «ان الحياه عقيده و جهاد» همانا زندگي عقيده و مبارزه است.
او با استفاده از داستان هابيل و قابيل به عنوان چهارچوب استعاري، تاريخ را كشاكشي بين دو نيروي مخالف كه هر يك از اين دو شخصيت نماينده يكي از آنهاست تصوير مي كند.
شريعتي با آموزه هاي ديالكتيكي مي كوشد تا به عمق داستان پي ببرد. نتيجه اين مي شود كه علت واقعي نزاع بين هابيل و قابيل در شيوه هاي متضاد كارشان يعني زيربناي توليد و نظامهاي اقتصادي شان نهفته است. هابيل نماينده دوره مالكيت جمعي ابزار توليد است و قابيل نماينده دوره كشاورزي و استقرار نظام مالكيت خصوصي است. بدين سبب است كه در جامعه تضاد ايجاد مي شود و همين تضاد، مشرك و موحد را ايجاد مي كند. چنين تفسيري هر چند بتوان وجه براي آن يافت بدون ترديد مؤثر از پارادايم عصر خود بوده است.
آنچه در اين نوع تفسيرها بايد مدنظر قرار گيرد، اين است كه شريعتي هيچگاه بر آنها به عنوان حرف آخر پافشاري نكرده و طي وصيت خود بر اصلاح آنها توسط استاد حكيمي پافشاري كرده است .

گزارش انديشه
فهم يك امر بشر بنياد نيست
000039.jpg
فهم آيينه اي است كه ما در اين آيينه مي  توانيم مواجهه خود را با يك رويداد تجربه كنيم.
به گزارش ايلنا، در بزرگداشت دكتر علي شريعتي كه با عنوان «شريعتي؛ عرفي گرايي، پسافقاهتي» در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزار شد، دكتر بيژن عبدالكريمي به سخناني در خصوص نقد و معرفت شناختي نقد پرداخت و در اين خصوص گفت  : بايد به نقدي از نقد كنوني پرداخت و كمي به مفهوم آن انديشيد، به لحاظ اخلاقي ، نقدهايي كه در جامعه ما رايج شده است، كاملا تخريبي است، نقد بايد با منزلت شناسي همراه شود تا اخلاقي باشد. نقد اگر نقد است، بايد با يك حقيقت و امر استعلايي گره بخورد تا بتواند چيزي را به ما به درستي نشان دهد، گاه نقدهاي ما بروز كينه  ها و بغض  ها و خشم  هاي ماست و در آن مهر وجود ندارد. مي  توان كسي را نقد زد و به آن مهر ورزيد و عشق به حقيقت را در آن بروز داد . به لحاظ معرفت شناسي، در آگاهي درست، به مانند جهان هستي شكاف و خلاء وجود ندارد.وي افزود: آگاهي يك امر به هم پيوسته است و يك امر گسسته نيست . آگاهي مراتبي دارد و بدون گذر از يك مرحله به مرحله ديگر نمي  توان گذر كرد. انديشه  هاي گذشتگان در واقع موقفي از مواقف انديشه ماست.
عبدالكريمي در ادامه تاكيد كرد  : فهم بدون سنت امكان ناپذير است و هيچ تفكري از صفر آغاز نمي شود، اين سنت را من به وجود نياورده ام و با من آغاز نشده است. پديدارشناسي فهم و پديدار شناسي هستي آدمي نشان مي دهد كه فهم يك امر بشر بنياد نيست. يعني فهم با آدمي آغاز نمي شود و به آدمي ختم نمي  شود . فهم يك حلقه در ميان زنجيرهاي تو در تو از زنجيرهاست. فهم بر اساس امكانات و راه هايي صورت مي گيرد كه گذشته، سنت، تاريخ و آينده در اختيار من قرار مي دهد  ، فهم يك حادثه و رويداد است و يك پروژه نيست. بلكه يك پروسه است، فهم آيينه اي است كه ما در اين آيينه مي توانيم مواجهه خود را با يك رويداد تجربه كنيم . بايد بكوشيم تا به پديدار شناسي فهم نائل شويم تا شايد حضور يك رويداد را در خويشتن احساس و تجربه كنيم. آدمي و فهم هر چند تاريخي اند، اما نسبتي با فرا تاريخ دارند.
وي در پايان افزود  : شريعتي موجودي تاريخي بود و انديشه اش از محدوديت  هاي تاريخي زمان خود رنج مي برد. عصر و دوران ما دگرگون شده و شايد بسياري از مسائل شريعتي ، براي ما مورد استفاده نباشد. چون ما نيز موجوداتي تاريخي هستيم. اما بسياري از انديشه هاي او هنوز در ما وجود دارد. اگر در ماهيت فهم و نقد بينديشيم، آن وقت نقدهاي ما انساني تر خواهد بود و نقد ما معنا و مفهومي ديگر مي يابد و فرهنگ و تاريخ ما، مسير ديگري را طي خواهد كرد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |