ياسر هدايتي
۲۹ خردادماه ، بيست و هشتمين سالروز درگذشت دكتر علي شريعتي است. متفكري كه با بيان و قلمي ستيهنده سعي در نفوذ و رسوخ در سد محكم انديشه هاي كژ روزگار خويش داشت و در اين مهم نيز توانايي بسياري از خود نشان داد.
دكتر شريعتي در روشنگري خود ادبياتي ويژه داشت. اين ادبيات ويژه به همراه نگاه و تفكر نو دكتر شريعتي در گذر جامعه ايراني از سنت به مدرنيته تاثير بسياري را بر نسل ديروز و امروز انقلاب گذارده است.
از اصلي ترين مسايل موردتوجه دكتر ، نگاه روزآمد به دين و ديانت بوده است كه علي رغم نقدهاي جدي كه بر آن وارد است اما در روزگار گذشته يعني دهه چهل و پنجاه تاثير بارزي را در سمت و سوي جريان روشنفكري گذارده است. مقاله اي ازنظرتان مي گذرد پيرامون همين مساله است.
دكتر علي شريعتي متفكر نسلي از جامعه ايراني است. جامعه اي كه در گذار از سنت به مدرنيته چالشهاي زيادي را پشت سر گذاشته يا پيش رو دارد.
«اثبات شي نفي ماعدا» نمي كند پس اين تنها شريعتي نبود كه پل گذار از سنت به مدرنيته شد بلكه هستند كساني كه متقدم تر يا متأخرتر از شريعتي پيش گام احياي تفكر در چالش هاي جامعه در حال گذار ايرانند.
دكتر شريعتي درست مانند متفكران معاصرش از روحاني و غيرروحاني دغدغه هايي جهان شناختي و انسان شناختي داشت كه البته هر دونوع اين دغدغه ها مبتني بر مسئله هايي بود كه او به عنوان انديشمندي مسئله محور مورد بحث قرار مي داد. مهمترين و اصلي ترين مسئله اي كه به نظر مي رسد مرحوم شريعتي در هر زاويه اي از تفكر خود آن را نقطه كانوني و آغاز و پايان دايره انديشه خود مي پنداشت مسئله دين و دين باوري در عصر جديد است. اين نكته كانوني در انديشه شريعتي باعث شد كه مسائلي چون روشنفكري ديني، انسان ديني، جامعه ديني و ايدئولوژي ديني از دستاوردهاي منحصر پرداخته او باشد.
به نظر مي رسد به دنبال تبيين اين مسئله كه شريعتي از چه رو و چگونه به دغدغه هايي اينچنيني رسيده بود بايد نگاهي جامعه شناختي به بستري كه او در آن زندگي مي كرد بياندازيم. دهه ۴۰ و ۵۰ در ايران اوج چالش هاي انديشه هايي ماركسيستي و ماترياليستي با تفكر اسلامي است. از طرفي رژيم پهلوي نيز اگر چه خود از انديشه هاي ماركسيستي و شيوع آن در رنجي افزون بود اما غرب زدگي كه خود او به بهانه ايستادگي در برابر خرافه هاي سنت و انديشه هاي سوسياليستي علم كرده بود. به مراتب مي توانست نابود كننده تر باشد كه بود. اين خطرات ابتدا در حوزه توسط معدودي از فضلاي حوزه به سرعت مكشوف شده و بعضي از آنها را كه دررأسشان شهيد علامه مطهري بود به دفاع از گزاره هاي اصيل اسلامي و نوعي باز تعريف و بازپرداخت از مكتب تشيع واداشت.
در جامعه دانشگاهي نيز از جمله كساني كه وظيفه اي در مقابل خطرات اين انديشه ها كه ديگر داشت ريشه در رفتار مردم ايران نيز مي گرفت حس مي كرد، دكتر علي شريعتي بود.
در اين دوره و مرحله كه نقدهاي اصلي به غرب زدگي و غرب مداري وارد شده بود واكنش هاي روشنفكري در مقابل غرب و تجدد _ به همان معناي غرب زدگي اش- به روشها و الفاظ مختلف مطرح مي شد.
مجد الملك از «شترمرغ هاي ايراني كه از فرنگ برگشته اند» حرف زد و غرب زده اي كه بعدها « غرب زده »نام گرفت در زبان دهخدا، جمال زاده، مقدم، شادمان و آل احمد، فرنگي مآب فكلي و جعفرخان نام گرفت! (۱)
در اين ميان دكتر شريعتي و علامه مطهري به بحث درباره مفاهيم اصلي جامعه جديد يا همان مدرنيته از قبيل انسان و جامعه و تكنولوژي، علم، ابزارهاي فرهنگي، ايدئولوژيهاي موجود، آينده، فلسفه تاريخ، خدا و انسان و... پرداخته اند. آثار اين دو متفكر كه عبارت از نوشته ها و سخنراني هاي ايشان كه بعدها به صورت مكتوب در آمده است گواه اين است كه هر دو ايشان علي رغم تفاوت هايي در روش و بينش چگونه در پي پاسخ دادن به دغدغه هاي خود و جامعه اشان بوده اند.
اما از اين جهت كه اين دو متفكر از منظري اسلامي به آن سؤالات و محورهاي ياد شده مي پرداختند. زمينه جديد فكري خود را تحت عنوان ايدئولوژي و جهاني بيني اسلامي بيان كردند. آنها هر كدام ضمن اينكه در آثار متعددي به نقادي انديشه هاي ماركسيستي و ماترياليستي مي پرداختند و سهم عمده اي نيز در جلوگيري رواج و شيوع اين گونه انديشه ها در ميان قشر تحصيلكرده و دانشگاهي داشتند. به ايدئولوژي و جهان بيني جايگزيني تحت عنوان ايدئولوژي يا جهان بيني اسلامي مي پرداختند.
از طرفي اين دو پژوهنده از حيث نحوه برخورد با مباني مدرنيته و اسلام و ايدئولوژي جايگزين مدرنيته با يكديگر تفاوت دارند. شريعتي ضمن اينكه تفسيري ايدئولوژيك از دين ارائه مي داد بيشتر بر عناصر تاريخي و اجتماعي تأكيد مي كرد و با به كار گرفتن آنها مي خواست با مباحث اجتماعي و تاريخي مدرنيته درگير شود اما شهيد مطهري در جهان بيني اسلامي خود بر مباحث فلسفي و عقلاني اسلام توجه مي كرد و مي خواست با اين اصول عقلاني اسلامي با مباني فلسفي و عقلاني مدرنيته مواجه شود.
دكتر علي شريعتي در كتابي مي گويد: يكي از همفكران از من پرسيد: به نظر تو مهمترين رويداد و درخشان ترين موقعيتي كه ما در سالهاي اخير كسب كرده ايم چيست؟ گفتم: در يك كلمه؛ تبديل اسلام از صورت يك فرهنگ به يك ايدئولوژي ميان روشنفكران و از سنتهاي جزمي موروثي به خودآگاهي مسئوليت راي انتخابي در وجدان عمومي. (۲)
براي باز يافتن اين معنا از سخن دكتر به نظر مي رسد بايد مفهوم ايدئولوژي و دين را از منظر دكتر فهميد. در نظر دكتر شريعتي« ايدئولوژي عبارت از عقيده است و عقيده عبارت است از:
۱- نوع تصور و تلقي اي كه از جهان، از زندگي و از انسان مي شود داشت
۲- نوع برداشت و ارزيابي خاصي كه بر اين اساس نسبت به مسائلي كه با آنها در ارتباطيم و پيرامون اجتماعي و فكري ما را مي سازد داريم و مرحله سوم عبارت است از پيشنهاد ها، راه حلها و همچنين نشان دادن نمونه هاي ايده آل براي اينكه آنچه را كه الان ايده آل نيست» . به عبارت ديگر در انديشه شريعتي ايدئولوژي از سه مرحله درست مي شود. جهان بيني، نوع ارزيابي انتقادي محيط و مسائل و ديگر پيشنهادها و راه حل ها به صورت ايده آل و هدفها و چون هر ايدئولوژي در مرحله سوم بايد نمونه هاي عملي، ايده آلها و نقشه هاي ايده آل بدهد، هر ايدئولوگ نسبت به اين ايده آلهايي كه به آن معتقد است و بايد وضع موجود را بر اين اساس تغيير بدهد، مسئوليت و تعهد دارد ».(۳) در انديشه دكتر در همين نقطه است كه اولين مسئوليت روشنفكر ديني و روحانيت كه همان احساس تعهد است به صورت رنگي غليظ براي ترسيم روشنفكر و روحانيت مطلوب نقش مي بندد.
دين از منظر شريعتي خود حديث مفصلي دارد كه نگاه او از جوانب مختلف و با تمسك به شيوه هاي مختلف بازخواني و باز تعريف از دين جاي پرداختن در پژوهش هاي آكادميك را دارد اما به طور كلي اگر در چند گزاره بخواهيم با توجه به آثار خود او دين را از منظر شريعتي نگاه كنيم بايد بگوييم؛ دين مورد اعتماد شريعتي، ديني انساني است كه در عين حال مسئوليت آور، تعهد آفرين، ظلم ستيز، معترض، رسالتمند و در تقابل با شرك اجتماعي (به تعبير خود دكتر) است. روش دين شناسي شريعتي، الگوشناسي، تيپ شناسي و اسطوره شناسي به همراه بازگشت به متون اصلي دين است و رمز پابرجايي و تازگي دين نيز در اجتهاد و بازسازي دائمي است و رسالتش عرفان، آزادي و برابري است.(۴) در اين خصوصيات ما مي توانيم مصداق شيعه را به عنوان مذهب اصلي و اكملي كه شريعتي بدان توجه دارد به وضوح ببينيم. از طرفي دكتر شريعتي به دين از آن جنبه كه يك نهاد اجتماعي و عنصري پويا در حركتهاي اجتماعي است نگاه مي كند و برجستگي همين حيث است كه گاه ديگر جنبه هاي ديني را از نگاه شريعتي پوشيده مي دارد ونقدهاي جدي نيز بر دين شناسي و اسلام شناسي او وارد مي سازد.
|
|
با اين اوصاف شريعتي كه مهمترين دستاورد دين اسلام را در روزگار معاصر ايدئولوژيك كردن آن مي دانست از ايدئولوژيك كردن دين به نوعي به دنبال اين واگويه است كه به قول خودش در زمان حاضر اسلام دوران تكون ايدئولوژيك خود را سپري مي كند. او معتقد است كه در همين دوران تكون ايدئولوژيك است كه مسئوليتهاي خاص مطرح مي شود مسئوليت هايي كه غفلت از آن عواقبي هولناك و فاجعه آميز دارد. او پس از اينكه به انحاء و الفاظ مختلف بخصوص در قياس با ايدئولوژي هاي ماركسيستي به لزوم جهت داشتن و ايدئولوژيك كردن اسلام مي پردازد به ايدئولوژي ابراهيمي اشاره مي كند. شريعتي ملت ابراهيم را مكتبي مي داند كه پيامبر اسلام نيز ادامه دهنده آن است. او مي گويد ملت ابراهيم، مكتبي است كه از آغاز رسالت توحيد تا پيامبر اسلام، همه پيامبران راستين و در هر عصري و در ميان هر قومي، بشريت را به يك ملت دعوت كرده اند. (۵) او با برداشتي كه از قرآن دارد معتقد است قرآن وقتي كلمه ملت به كار مي برد همان معني را اراده مي كند كه امروز ايدئولوژي نام دارد. به اين معني كه ملت ابراهيم كه مكتب مشترك همه پيامبران تاريخ و هاديان نجات و عدالت مردم است و در همه زمانها و همه نظامها انسانها را به آن دعوت مي كرده اند «ايدئولوژي ابراهيمي» نام دارد.(۶)
شريعتي با اين دريافت و درك خود از ايدئولوژي و همان گونه كه آورده شد به عنوان مهمترين دستاورد انسان روشنفكر امروز به طرح ايدئولوژي در مقاطع و منابع گوناگون كه البته بن مايه آنها يكي است مي پردازد و طرح هر كدام از آنها را به مثابه روشي براي سره نشان دادن ايدئولوژي اسلامي اي كه خود از اسلام ارائه مي دهد لازم مي داند.
ايدئولوژي انقلابي، ايدئولوژي حقيقي، ايدئولوژي راديكاليست ها، ايدئولوژي فلسفه و علم و ... او با طرح اين ايدئولوژيهاي باز تعريف خود از ايدئولوژي را مدنظر دارد. چنانكه ايدئولوژي را ساخته ذهن فيلسوف و طبع سياستمدار و رهبر نمي داند بلكه ايدئولوژي حقيقي را يك تكنيك مي داند و آن را ايماني مي داند كه براساس مفاهيم خودآگاهي، هدايت، رستگاري، كمال، ارزش، آرمان و مسئوليت استوار است. (۷)
در اينجا يكي از نقطه هايي كه دكتر در جايگاهي افراطي مي ايستد اين بود كه به گمان او حضور ابن سينا و غزالي ها نقطه مقابل پرورش افراد مكتبي و ايدئولوژيك مثل ابوذر ، مقداد و حجربن عدي قرار مي گيرد و عمل و تفكر ايدئولوژيك را روبروي تمدن باشكوه علمي و عقلاني مسلمانان قرار مي دهد.
سرانجام اينكه شريعتي وقتي ايدئولوژي و اسلام را در مقابل و در تعامل با هم مي بيند و به دنبال يك تكون ايدئولوژيك از اسلام است ايدئولوژي را در عالي ترين مفهوم آن با دين در كامل ترين شكل آن كه تحقق يافته هست مقايسه مي كند و نام ايدئولوژي اسلامي را بر آن مي گذارد و از آن به اين بعد مي رسد كه روشنفكر مسئول متعهد با اسلام تا چه حد زبان مشترك مي تواند داشته باشد و البته باز هم در اينجاست كه گاه دچار التقاط شده و نقدهاي موشكافانه و دقيق لازم است تا اشتباهات او را گوشزد نمايد آنچنانكه در به دست دادن ايدئولوژي اسلامي گاه ما يك تعريف ماركسيستي يا اگزيستانسياليستي از اسلام نداشته باشيم.
-تمامي نقل قولهاي آورده شده مرحوم شريعتي از مجموعه آثار منتشره ايشان اخذ شده است.
-پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.