پنجشنبه ۲ تير ۱۳۸۴ - - ۳۷۳۰
با برنامه ريزي مي توان با دست پر از اين دنيا رفت
آمده ايم كه برويم
000438.jpg
عكس ها: گلناز بهشتي
سينا قنبرپور
اگر برنامه مردن و بعد از مردن را هم خودمان بريزيم مي توانيم اميدوار باشيم كه شايد با اين مردن به آن حديث علوي نزديك تر شويم كه مردم خوابند، وقتي مي ميرند بيدار مي شوند
مرگ حق است، اما براي همسايه ! حال احيانا اگر همسايه شما چنين تصوري داشته باشد چه وضعي پيش مي آيد؟ به هر حال هر آمدني را رفتني است پس بياييد گفت وگو درباره اين موضوع را به مرگ بگيريم تا بلكه به تب راضي شويم!
شايد مي گوييد: اين ديگر چه حكايتي است؟ چه مي خواهي درباره مرگ بگويي كه اين چنين مو بر اندام ما راست مي كني و لرزه بر پيكره تصوراتمان مي اندازي؟ تمامش كن و بدم، تو بمير و بدم . بگو ببينيم چه مي خواهي بگويي.
به همان جمله اول فكر كنيد؛ حكايتي كه مرگ را براي همسايه حق مي داند! شايد زمان و مكان به كار بردن اين ضرب المثل به خود مرگ شباهتي نداشته باشد، اما چه كسي هست كه حاضر شود مردن خود را به تصوير كشد و براي آن آماده شود.
لابد مي گوييد: بابا ما همين امروز به زيارت اهل قبور رفته بوديم، به اندازه كافي به اين موضوع فكر كرده ايم. خدا جميع رفتگان را بيامرزد، ولي بياييد اين بار براي خودمان بميريم تا بلكه اين بار خود دروني ما برايمان تب كند وحساب وكتاب رفتن را همين الان چرتكه بيندازد و تكليف را يكسره كند. مثل رقيه چهره آزاد در فيلم مادر . چه خوب مرحوم علي حاتمي در فيلم مادر نشان داد كه مي شود براي رفتن هم نشست و برنامه ريخت و وظيفه اي كه مربوط به خودمان است را به دوش ديگران نينداخت يا مثل بهمن فرمان آرا در فيلم بوي كافور، عطر ياس .
شايد بگوييد: بابا حوصله داري، برنامه زندگي و زنده بودنمان را نمي ريزيم چه رسد به اين ماجرا . ولي به اين روي سكه هم فكركنيد. اگر برنامه مردن و بعد از مردن را هم خودمان بريزيم مي توانيم اميدوار باشيم كه شايد با اين مردن به آن حديث علوي نزديك تر شويم كه مردم خوابند، وقتي مي ميرند بيدار مي شوند .
در واقع مثل هر روز صبح كه براي بيدار شدن از خواب و خمودگي يك دوش آب گرم يا سرد حالي دوباره به ما مي بخشد، برنامه ريزي براي رخت بربستن از اين زمان و مكان به بيدار شدن كمك مي كند؛ برنامه ريزي براي اتفاقي كه زمانش البته به دست ما نيست، ولي كيفيت و چگونگي اش مي تواند به انتخاب ما باشد. با اين برنامه شايد دست كم رفتار و اعمال ما به گونه اي شود آنگاه كه مي گويند: براي كسي بمير كه برايت تب كند ! و كسي كه براي مردنش تب مي كند شايد به خيلي نكته هاي ديگرهم فكر كند!
انا لله و انا اليه راجعون
اين لحظه را تصور كن؛ لحظه اي كه قلب از نواختن موسيقي زيستن در اين دنيا بازمي ايستد و نوبت به اين شعر مي رسد كه چون پرده درافتد نه توماني و نه من . نه شوك الكتريكي پزشكان و نه دعاي خير دوستان، ديگر هيچ يك كارگر نيست و اين ساز كوك، ديگر از كار افتاده و صدايي نمي دهد. آنگاه كه انگشت نشانه به سويت مي گيرند و مي گويند الفاتحه و حمد و قل هوالله  خوان بدرقه ات مي كنند.
بله، آسياب به نوبت است و حالا هم نوبت به ما رسيده. حتي تصورش هم دل آدمي را خالي مي كند، ولي چه مي توان كرد كه هر آمدني را رفتني است. مثل 8 هزار و 194 پايتخت نشيني كه در روز مرگي زندگي در تهران گمان نمي كردند در دو ماهه نخست سال 84 نوبت به آنها برسد.
شايد آنها حتي فيلم هاي مادر يا بوي كافور، عطر ياس را هم نديده بودند و فرصت خواندن چنين مطلبي را هم نيافته بودند، اما بايد مي رفتند. به همين دليل است كه نمي دانيم از جمع 4 هزار و 583 نفر مرد، 3 هزار و 52 نفر زن و 557 نوزاد تهراني، كداميك برنامه رفتنشان را طراحي كرده بودند.
البته تكليف آن نوزادان كه نيامده روشن است، اما بقيه را چه؟ چه فرقي مي كند شغل آنها چه بوده، وقت رفتنشان بود و حالا كه نگاه كني مي بيني بيشترين مسافران ديار باقي از اين تعداد با رقمي 79/29 درصدي زنان خانه دار بوده اند و نظاميان با عددي كمتر از يك درصد كمترين اهالي اين سفر آخرت بوده اند. پس زياد فرقي نمي كند. نوبت كه به ما برسد نه مي شود مرخصي گرفت و نه مي شود غيبت كرد. اين روزها كه بازار تصادفات رانندگي و سكته قلبي داغ است ديگر قرار نيست عمر به سرازيري سن و سال بيفتد و عدد سمت چپ آن نشان دهنده زمان رفتن باشد.
فقط كافي است آن لحظه را در ذهن مجسم كني؛ لحظه اي كه رهبر اركستر چوب دستي اش را به نشانه پايان تكان مي دهد و ديگر اين گروه اركستر، اين تن محبوب و جان عزيز، نمي نوازد و آن گاه تو بايد از قبل حساب كرده باشي تا ديگر برايت حساب نكنند. منتي نيست، اما چه خوب گفته اند كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!
000435.jpg
هيچ فكر كرده ايد خبر سفرتان به ديار باقي را چگونه مي خواهيد به عزيزانتان بدهيد؟بد نيست عكسي مخصوصي بگيريد تا خانواده در آن شلوغي، دستپاچه به دنبال عكس  شما در آلبوم هاي قديمي نگردند
كوله باري براي رفتن
مادر چند روزي بود كه همه فرزندانش را در آن خانه قديمي جمع كرده بود. يكي را فرستاد گوسفند قرباني كند، يكي را مامور كرد قند بشكند، يكي ديگر برنج و حبوبات پاك كرد و خلاصه همه را آماده كرد تا به موقع رفتن همه چيز جاي خودش باشد.
همه چيز كه فراهم شد گفتن واژه خداحافظي كار ساده اي بود. براي رفتن چه اينگونه چه مثل خيلي ها بدون برنامه توشه زيادي نمي خواهد. حتي لباس اتو كرده و گران هم نمي خواهد. اين رخت آخرت است كه در اين سفر همراه ماست و ديگر فرقي نمي كند مارك آن پشت يقه اش باشد يا كنار رديف دكمه ها، داخل يا بيرون لباس!
توشه رفتن را بايد از مدت ها قبل جمع كرده باشي وگرنه وقت رفتن فقط وقت رفتن است و ديگر فرصتي براي جمع كردن نيست.
فكر هتل يا مسافرخانه نباش، همه جا يك تخته اند! حتي اگر بتازگي و به دليل پر شدن آن اماكن اقامتي درسفر آخرت، طبقاتش زياد شده باشد بازهم فرقي نمي كند فقط يك تخته! رزروي در كار نيست. فقط بهتر است فكرش را كرده باشي، زيرا اين روزها در پايتختي كه اين همه پز اقامت در آن را به فاميل مي دادي جايي برايت رزرو نمي كنند تا هنگام سفر خيالت راحت باشد. از يك تخته 60 هزار توماني هست تا يك تخته 5 ميليون توماني. تنها به قديمي يا جديد بودنش بستگي دارد. اگر از مال دنيا هم چيزي براي اين هم، اين ساز از كوك خارج شده، كنار نگذاشته باشي يك جايي يك تخته، اما دورافتاده مي دهند، اما بهتر است فكر جايي براي نگهداري اين ساز از كار افتاده كرده باشي.
براي همين است كه مي گويم لحظه باز ايستادن ساز زندگي ات را تصور كن، شايد دلت بخواهد در يك جاي يك تخته، اما 120 هزار توماني يا 250 هزار توماني تا 2 ميليوني اقامت كني! به هر حال اگر دردسرهاي پايتخت نشيني را به جان خريده باشي سه نوع تخت بيشتر نمي دهند؛ يا رايگان يا همان هايي كه گفتيم.
اگر مي خواهي پس از رفتنت بي نام و نشان باشي كه هيچ، اما اگر مي خواهي سنگي بر گوري داشته باشي، حساب آن را هم با انداختن يكي از مهره هاي چرتكه به پايين مي كني.
بالاخره براي راه افتادن در اين راه كه هنوز نمي دانيم جاده هايش آسفالته است يا خاكي، بزرگراه دارد يا نه فكر، وسيله رفتن هم مهم است. البته اين بخش از اين مسافرت تنها بخشي است كه مي تواني خودت حساب و كتابش را عددي و ريالي رسيدگي كني. بقيه حساب و كتاب ها، دفترو دستك بزرگتري دارد و اگر مي خواهي حسابش از دستت در نرود و همين طور چك بي محل و بدهي روي بدهي به بار نياوري خيلي بيشتر از اين حرف ها نياز به دقت داري. اين چرتكه انداختن فقط براي سپردن همان سازي است كه تا به حال آهنگ زندگي تو را نواخته بود. اگر صداي خوبي به راه انداخته بود، دستان بسياري براي سپردن آن به هتل يك تخته اش كمك مي كند، وگرنه شايد حتي مدت ها منتظر رسيدن يك وسيله قديمي و فرسوده باشي. راستي تازگي بنزهاي الگانس استيشن خاكستري هم هستند. پاترول، مزدا، تويوتا و خودروهايي از اين دست هم هست، اما فكر سوار شدن به خودروي ملي براي رفتن به اين سفر را بايد از سر بيرون كني.
به هر حال اگر اين شعر سهراب را خوانده باشي بهتر مي تواني براي اين سفر آماده شوي كه مي گفت: بايد امشب بروم‎/ بايد امشب چمداني را كه به اندازه پيراهن تنهايي من جا دارد بردارم / و به سمتي بروم‎/ كه درختان حماسي پيداست.
چه خوب بود اگر هميشه شب ها كه مي خواستيم بخوابيم با مرور اين شعر به همان راحتي چمدان هاي تنهايي مان را مي بستيم.
شتري كه در خانه ما هم مي خوابد
چرتكه را به هم نريز، هنوز براي حساب و كتاب كار داريم. بهمن فرمان آرا را دوباره به خاطر بياور. وقتي در بوي كافور، عطرياس به دنبال حجله، ترمه، مسجد، چاپ آگهي، روضه خوان و قاري قرآن و... مي گشت.
هيچ فكر كرده ايد خبر سفرتان به ديار باقي را چگونه مي خواهيد به عزيزانتان بدهيد؟ به دوستان و آشنايان چطور؟ راستي كدام عكستان را مي خواهيد در كنار اين خبر مهم چاپ كنيد؟ بد نيست اگر عكسي مخصوص براي دادن اين خبر بگيريد تا خانواده در آن شلوغي و هياهو، دستپاچه به دنبال عكس هاي شما در آلبوم هاي قديمي نگردند. عكسي را انتخاب كنيد كه لبخند مي زنيد تا همه بدانند از اين قفس رها شدن برايتان جذاب بوده، حتي به قيمت از دست دادن مصاحبت با دوستان و آشنايان، شايد آنها هم رغبت پيدا كنند به اين سفر هيجان انگيز فكر كنند!
باور كنيد براي همين شب جمعه بد نيست سري به اين كلوپ هاي اجاره فيلم و سي دي بزنيد و سراغ فيلم هاي مادر يا بوي كافور، عطر ياس را بگيريد. اگر مي خواهيد مراسم رفتن به اين سفر براي ديگران دردسري نداشته باشد يا دست كم خودتان راضي باشيد و در اين فراغت از مسئوليت به درستي استراحت كنيد و از ديدار حق دلشاد باشيد بد نيست فارغ البال به اين سفر برويد.
شايد بد نباشد يكي از همين شب هاي جمعه يك خرما -گردويي آماده كنيد يا خرما- كنجد ، ببينيد تركيب كدامش را مي پسنديد. تازه حسابش هم دستتان مي آيد.
اين لحظه را تصور كنيد كه خانه تان شلوغ است و در آن شلوغي ديگر كسي به ياد نمي آورد شما از گلايل خوشتان نمي آمد، بلكه داوودي دوست داشتيد. شايد هم بد نباشد از اين گل هاي رنگارنگ ژربرا سفارش دهيد. چقدر تكراري و بي حس است اين گلايل هاي سفيد كه براي بدرقه مي آورند!
شايد به همين دليل است كه همه گل ها سفيد و تكراري اند. به اين دليل كه هيچ كس فكر اين سفر هيجان انگيز را نكرده است و شايد چون همه فكر مي كنند بايد اين جوري باشد چنين تصور مي كنند. بياييم و طرحي نو دراندازيم و فلك را سقف بشكافيم و رفتنمان را قرمز، نارنجي، زرد، يا از همه قشنگ تر سبز رنگ آميزي كنيم!
هفت مرحله براي رفتن
شايد اواسط مسير يا اواخر آن را نتوانيد حدس بزنيد، ولي همين دم رفتن يك هفت منزل رستم را پيش رو داريد كه نبايد دست كم بگيريدش. هر چه اين طي طريق ها را خودتان انجام دهيد و كار را به گردن بازماندگان نيندازيد اين رفتن دلچسب تر و مزه و لذت بردن از سفر بيشتر مي شود. گذر از منزل اول تا هفتم را بايد تسهيل كنيد. اينكه به چه پزشكي بگويند تا باز ايستادن قلب شما را گزارش كند يا به كدام بيمارستان برويد را، خودتان معين كنيد، ولي بالاخره كمك گرفتن در اين مرحله اجتناب ناپذير است. براي رفتن حالا چه با الگانس، چه با يك خودروي ديگر هم هماهنگي لازم است. براي گذر از اين منزل بايد بتوانيد با پايانه آمبولانس هاي بهشت زهرا در خيابان ميرزاي شيرازي در پايتخت تماس بگيريد.
منزل سوم خيلي حال گيري است، زيرا براي اين سفر هنوز هم كاغذ بازي مرسوم است. خريد محل اقامت يك تخته در اين مرحله است. همان طور كه قرار گذاشتيم شما قبلا به دلخواه، خريد مدلش را تسهيل كرده ايد. شرط مي بندم تا به حال تصورش را هم نكرده ايد كه در اين مرحله چه حمامي براي سفر بايد برويد.
آب كافور و آب زمزم و... . مبادا چيزي را از قلم انداخته باشيد وگرنه همه چيز عجله عجله اي مي شود.
نماز منزل چهارم است. ترتيبي بدهيد 5 تكبير نماز سفرتان را عده بيشتر و بيشتري زمزمه كنند. خواندن اين نماز دردسر كمتري دارد، وضو نمي خواهد، تازه عبارات آن را هم معمولا روي تابلويي نوشته اند. پس خواندنش هم ساده است.
منزل پنجم هم خوابيدن بر آن تخت يك نفره آن هم به پهلوي راست است! حتما مي گوييد من كه ديگر دخل و تصرفي در اين مرحله ندارم، ولي فكر مي كنم اگر سروصداهاي دلخراش كمتري بشنويم، بهتر مي توانيم چرتي بزنيم تا شب اول مسافرت سپري شود.
منزل ششم را حتما توجه كنيد، زيرا اگر قصد داريد سفرتان را از محل تولدتان يا جايي غير از پايتخت شروع كنيد، حتما ترتيب مراحل و مقدماتش را بدهيد. يك خودروي خوب بايد سفارش دهيد، پس لازم است مهره يا مهره هاي ديگري از چرتكه را بالا و پايين بيندازيد. يك سفر هوايي از ميان ابرها هم قابل توجه است، ولي از همين حالا فكر بليت آن را بكنيد.
و بالاخره تكليف آن سنگي روي گور را هم بايد از قبل براي منزل هفتم روشن كرده باشيد.
دعوا راه نيفتد
دوستي مي گفت هر خاطره خوشي مي خواهي باقي بگذاري، تا زنده اي عملي شدنش را برنامه ريزي كن، حتي با وصيت نوشتن هم آنچه مي خواهي عملي نمي شود، زيرا طبق قانون فقط براي يك سوم آنچه توشه دنيوي ات شده مي تواني در وصيت تعيين تكليف كني. همسرت را دوست داري مي خواهي خانه ات به او برسد، خب همين حالا و در همين روزهاي خوب كه فرصت باقي است چنين كن.
اصلا چيزي نوشته اي كه لااقل بعد از رفتنت دعوا و بزن و بكوب راه نيفتد و هزار حرف و حديث براي تصاحب آنچه به دنيا بسته است به پا نكنند.
بچه داري؟ خانواده داري؟ حساب و كتاب آنها را همين حالا رسيدگي كن. وقت رفتن خبر نمي كند. همان لحظه اي كه اصلا انتظارش را نداري مي بيني صدايت مي كنند و ديگر مجالي نيست. شتر مورد نظر داستان ما آمده و دم در خانه خوابيده، حالا در پاركينگ ماكسيما داري يا ژيان، زياد فرقي نمي كند! فقط بهتر است نگذاريم اين دردسرهاي محصور بودن درمكان و زمان، يعني زندگي با اين عروس هزار داماد بند و زنجير به پايمان در اين سفر بيندازد و نگذارد دلي از عزا درآوريم.
فانوس آوردن براي تاريك نبودن نخستين شبي كه به استراحت مي رويم را هم همين حالا برنامه ريزي كنيم و به دوستان و فاميل بگوييم: ياد خدا و طلب مغفرت را فراموش نكنيد !
مرگ حق است حتي براي خود ما
مرگ حق است حتي براي خود ما. وقتش كه رسيد و آن شتر يك كوهانه يا دوكوهانه آمد بايد سوارش بشوي وگرنه او از در خانه شما بلند نمي شود.
با اين حال بد نيست آدمي براي خودش هم كه شده يك بار بميرد و حديث آن ضرب المثل را كه مي گفت: براي كسي بمير كه برايت تب مي كند عملي كند و نتيجه اش را ببيند. ببيند كه هيچ كس از خود آدمي براي تب كردن يا مردن نزديك تر نيست، پس براي خودمان يك بار بميريم تادست كم او برايمان تب كند.
اما يك نكته را فراموش نكنيد؛ هر چقدر اين سفر جذاب و دوست داشتني باشد و شما براي آن خيلي خوب برنامه ريزي كرده باشيد اين نكته را به خاطر داشته باشيد كه مرگ حق است اما نه با خودكشي .

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |